چگونه میتوانیم درست یا غلط بودن یک عمل را از منظر اخلاقی تشخیص دهیم؟ برای مثال دروغگویی خوب است یا بد؟ اجازه دهید سؤال خود را با دقت بیشتری مطرح کنم. دروغ گفتن به یک زن دربارۀ خیانت همسرش به وی، از جهت اینکه زندگی زناشویی آنان آسیب نبیند، خوب است یا بد؟ دروغگویی در این حالت، یک لطف به زندگی زناشویی است یا یک لطف به مرد خیانتکار؟ ممکن است بگوئید این دروغ یک فرصت برای مرد خیانتکار است که خود را اصلاح کند؛ اما اگر اصلاح نشد، با همسر آسیبدیدهاش چه کنیم؟
برای حل این دو راهی اخلاقی چه پیشنهادی دارید؟ آیا با خدا مشورت میکنید؟ نگاهی به قوانین حقوق مرتبط با دروغگویی میاندازید؟ با یک دوست مشورت میکنید؟ از یک کتاب اخلاقی یا مذهبی کمک میگیرید؟ یا به عواقب دروغ خود فکر میکنید و در نهایت یکی را برمیگزینید؟
اگر راهحل آخر را انتخاب میکنید، شما احتمالاً بدون آنکه بدانید یک «نتیجهگرا» (Utilitarianist) هستید. نتیجهگرایی یک ایدۀ بسیار قدیمی است، ولی بیشتر با نام «جرمی بنتام» (Jeremy Bentham) در دوران معاصر شناخته میشود. جان استوارت میل به نظریۀ نتیجهگرایی بنتام علاقه نشان داد و خوانش خود از این نظریه را در قالب «نتیجهگرایی هدونیستی» (Hedonistic Utilitarianism) ارائه داد.
در نظریۀ استوارت میل، عملکرد درست شما در مورد دو راهی ذکر شده، به این بستگی دارد که شما بیشترین میزان احساس لذت و شادی برای تمامی طرفهای ماجرا در نظر گرفته و سپس مبتنی بر آن اقدام کنید. در واقع مطابق با نظریۀ جان استوارت میل، خیر جمعی بر خیر فردی اولویت دارد و ما همواره با چالش انتخاب از طریق این معیار روبرو هستیم. از سویی جان استوارت برخلاف جرمی بنتام معتقد بود که کیفیت لذات علاوه بر اینکه هماندازه نیستند، از اهمیت هم برخوردارند و انسانها از اینکه یک انسان فقیر باشند، بیشتر لذت میبرند تا یک خوک مرفه.
وی نظریه بنتام را اینگونه اصلاح میکند که لذتهای فکری، بالاتر از لذتهای جسمی خالص است. حل یک معمای فکری، بازی شطرنج و نوشتن کتاب، از نظر کیفی بهتر از خوردن کیک شکلاتی، ماساژ دادن و بوییدن گل است. اگرچه لذتهای فکری اغلب با زحمت همراه بوده و رضایت فوری کمتری ایجاد میکند، اما ذاتاً آن احساسات زودگذر جسمی را راضیتر میکند.
جان استوارت میل: «بهتر است یک انسان ناراضی باشید، تا یک خوک راضی. سقراطِ ناراضی بودن بهتر از احمق راضی بودن است.»
وی نقش انگیزه در شکلگیری نتیجه را مردود میدانست و معتقد بود ممکن است یک انگیزه یا نیت بد یک نتیجۀ خوب به همراه داشته باشد. برای مثال، شما کیف پر از پولی که پیدا میکنید را به امید دریافت مژدگانی به صاحبش برمیگردانید. در نتیجه داشتن نیت خوب برای انجام یک عمل از نظر وی بیمعنی است و باید آن کار نتیجه خوبی در پی داشته باشد.
اگر بخواهیم نظر جان استوارت میل در مورد سودگرایی را در یک بند بیان کنیم، میتوان به آنچه وی در آثارش بیان کرده اشاره کرد:
«آموزۀ سودگرایی این است که خوشبختی (یا خرسندی) تنها مطلوب مردم بهعنوان هدف است و به همین روی، چیزهای دیگر نیز بهعنوان ابزاری برای رسیدن به این هدف، مطلوب مردماند. همان گونه که تنها دلیل اثبات قابلمشاهده بودن یک شیء آن است که مردم آن را میبینند، تنها دلیل مطلوب بودن هر چیز این است که مردم آن را میخواهند. بنابراین نمیتوان دلیلی آورد که چرا سعادت عمومی مطلوب است؛ جز این دلیل که هر شخصی سعادت خودش را تا جایی میطلبد که دستیافتن به آن را ممکن میداند.» (نظریه «برین سودگرایی» در اخلاق و تطبیق آن با نظریه سودگرایی رایج- منصور نصیری)
در نتیجه، بر اساس آنچه که استوارت میل میگوید، دستیابی به حداکثر سعادت دنیوی (جسمی، ذهنی، روانی)، استفاده از هر ابزاری را که به دیگران آسیب نمیزند، ممکن میسازد.
اکنون میتوان به جایگاه معنویت در اندیشۀ استوارت میل پرداخت و برای این منظور همانند ابتدای این یادداشت با یک سؤال موضوع را ادامه میدهیم.
تصور کنید یک پاگانیست، یک هندو، یک مسیحی و یک ملیگرا میخواهند به حداکثر سعادت دنیوی دست پیدا کنند. مطابق با مختصات تعریف شده از سوی استوارت میل، استفاده هرکدام از آنها از ابزارهایی که به دیگران نیز آسیب میزند، ممنوع است. همچنین با این فرضیه جلو میرویم که بالاترین لذت نیز رضایت ذهنی و روانی است (یادتان هست که استوارت میل هم اعتقاد داشت یک انسان ناراضی از یک خوک راضی بهتر است.)
پاگانیست موردنظر ما برای تأمین حداکثری احساس خشنودی خود، احتمالاً به درون طبیعت میرود و سعی میکند با انجام مدیتیشن احساس یگانگی با طبیعت را در خود ایجاد کند. آتشی روشن کرده و به تقدیس آتش میپردازد و یا با فکرکردن به خوبیها تلاش میکند از قانون جذب برای ایجاد یک حس خوب در درون خود استفاده کند. شاید به یک حوضچۀ گِل وارد شده و تمامی بدن خود را گِلمالی کند، یا کاملاً عریان شده و تصاویر طبیعت را روی بدن خود نقاشی کرده و حمام آفتاب بگیرد یا شاید…، مهم نیست چه کاری، مهم دستیابی به آرامش ذهنی و روانی است که حاصل شد.
هندوی موردنظر ما احتمالاً به نزدیکترین معبد گانش در حوالی منزلش میرود، یک عود روشن کرده و معبد گانش و خودش را با دود آن عود متبرک میکند. با تکرار مانترایی به گانش ادای احترام میکند، مقداری خوراکی یا پول تقدیم معبد گانش کرده و سپس به منزلش میرود. شاید همین کار را بهجای گانش برای راما انجام دهد یا شاید ویشنو یا شاید…، مهم نیست چه معبدی، مهم دستیابی به آرامش ذهنی و روانی است که حاصل شد.
مسیحی موردنظر ما هم با توجه به گرایشی که دارد میتواند کارهای مختلفی انجام دهد. اگر یک کاتولیک باشد، خواندن فرازهایی از کتاب مقدس و سپس اعتراف در برابر پدر روحانی میتواند یک راهکار خوب بهحساب آید. اگر یکی از پیروان اپوس دوئی باشد، به خلوت خود رفته و شروع به شلاق زدن به بدن خود میکند و با هر ضربهای که میزند بیشتر احساس رضایت میکند. اگر یک مسیحی بنیادگرا باشد، احتمالاً با پرداخت کمی پول به شماره حسابی که برای حمایت از اسرائیل معرفی شده، یا رفتن به طبیعت و تمرین تیراندازی برای کسب آمادگی بیشتر در زمان ظهور مسیح تلاش میکند آرامش مطلوبی را کسب نماید. احتمالاً مسیحی ارتدوکس محترم هم کار دیگری میکند، اما مهم نیست چه کاری، مهم دستیابی به آرامش ذهنی و روانی است که حاصل شد.
خوب در آخر به سراغ ملیگرای داستان میرویم. ببینیم برای حداکثر خشنودی او چه راهکاری را میتوانیم متصور شویم. تصور کنید فیفا در حال برگزاری جام جهانی فوتبال است. تیم ملی کشور ملیگرای داستان ما هم در این مسابقات حضور دارد. احتمالاً او شالی که شبیه به پرچم کشورش تهیه شده را به دور گردنش میاندازد، به کافه یا باری که با رفقایش قرار جمعشدن در آن گذاشتهاند، رفته و مسابقه را تماشا میکنند؛ مست میکنند و رجزهای ملیگرایانه میخوانند. شاید در صورت تمکن مالی به کشور محل برگزاری جام جهانی سفر کند و با حضور در ورزشگاه، احساسات ملیگرایانه خود را بروز داده و به یک حس خشنودی عظیم دست یابد. البته شاید این ملیگرا یک دانشمند باشد و تمام زندگی خود را در یک آزمایشگاه وقف کرده تا بتواند با اختراعی کشورش را سربلند کند. شاید یک والیبالیست باشد و… . مهم نیست چه جایگاه اجتماعی دارد و چهکار میکند، مهم دستیابی به آرامش ذهنی و روانی است که حاصل شد.
همۀ چهار فرد داستان ما به آرامش دست یافتند؛ اما آیا عمل (یا اعمال) هر چهار نفر از نظر ارزشی یکسان هستند؟ معنای ارزش چیست؟ اگر دستیابی به حداکثر احساس خوشبختی دنیوی است، جواب بله است. اما آیا حقیقت همان چیزی است که استوارت میل میگوید؟
واقعاً هیچ تفاوتی میان اعتراف در نزد کشیش، گرفتن حمام آفتاب به شکل کاملاً عریان، برگزاری نماز، انجام یوگا، گِلمالی کردن بدن، روشن کردن عود برای ویشنو، خواندن مثنوی، فریاد شادی پس از گل تیم ملی کشور، اجرای نمایش کمدی الهی دانته، شلاق زدن به بدن و مدیتیشن وجود ندارد؟ آیا هیچ اهمیتی ندارد که بعد از مرگ هم، جهانی است و برخی کارهای لذتبخش و برخی کارهای طاقتفرسا برای دستیابی به حداکثر لذت اخروی را باید انجام داد؟ یک مسلمان نباید در تابستان روزه بگیرد؛ زیرا احساس ناخوشایند گرسنگی و غلبه شدید تشنگی به وی دست میدهد؟ یک پیرو فرقه اپوس دوئی باید به بدن خود شلاق بزند آنگونه که خون جاری شود، چون احساس رضایت به او دست میدهد؟
جایگاه خداوند در اندیشۀ اخلاقی جان استوارت میل چیزی بیشتر از ابزاری برای کسب احساس رضایت نیست. از نظر او، اگر احساس میکنید خداوند و اطاعت از وی به شما حداکثر لذت دنیوی را میدهد، پس با کمال میل او را بپرستید؛ اما اگر از پرستش او بهزحمت میافتید و لخت شدن در برابر آفتاب را بیشتر دوست دارید، پس انجامش دهید!
لذتگرایی جان استوارت میل که در ادبیات فلسفۀ اخلاق به آن نتیجهگرایی هدونیستی میگویند، عملاً در پی توجیه تمامی اعمال بشر است، تا آنجا که خللی به نظم عمومی وارد نشود. از فلسفۀ اخلاقی نتیجهگرایی هدونیستی میتوان بهعنوان گونهای دیگر از فلسفه چتری اومانیسم نگاه کرد که کمی با رومانتیسیسم قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی درهمآمیخته شده است.