آرونوفسکی نشان داده به هیچ چیز جز پیام های خاص محتوای اثرش متعهد نیست! نه به فروش فیلم، نه به جوایز آکادمی و نه به سلیقه تماشاگر. او فیلمساز متبحری است و البته کابالیست قدری هم هست. مانند دیگر هم مسلکانش استاد نمادگرایی است. اگر کسی فکر کند که او با چپاندن یک مرد 272 کیلویی در یک خانه کوچک و تاریک، قصد نشان دادن زوایای پنهان روان انسان را دارد، ساده اندیش است. درام روانشناسانه ؟ هرگز!
اجزاء جورچین هنرمندانه انتخاب شده اند. البته شرایط فیزیکی خاص شخصیت اصلی فیلم و کنجکاوی تماشاگر برای اینکه ببیند او چگونه روزگار می گذراند، بزرگترین جذابیت آن است. از بازی هنرمندانه فریزر و گریم استادانه او هم نباید به راحتی گذشت که نظرها را به خود جلب می کند. اما داستان کشش خاصی ندارد. در عوض پیام دارد!
(خطر افشای داستان فیلم)
کلید اصلی رمز گشایی فیلم نام آن است. دلیل اصلی نگارنده برای اینکه این اثر ، صرفا یک درام روانشناسانه معمولی نیست، نمای پایانی آن است که در آن چارلی در پرتو نور ایلومیناتی رستگار می شود. برخی منتقدان که به لایه های پنهان فیلم توجهی ندارند، این پایان بندی را نخ نما شده و قدیمی ارزیابی کردند. حال آنکه در جایگاه خودش کارکرد مهمی دارد.
در لایه نخست فیلم، متهم اصلی بدبختی چارلی کلیسا است. چون محبوبش را از او گرفته است و این اتفاق منشأ بروز پرخوری عصبی او است. این را هم کسی می گوید که شخصیت مثبت فیلم است. زنی که خالصانه مشغول کمک به چارلی است، خداناباور است و مفید و البته زیاد کار می کند. (برای همین چهره اش به خاور دوری ها شبیه است؟) زن به مبلغ دینی جوان گوشزد می کند که چارلی به تو نیاز ندارد و به من نیاز دارد. (نقل به مضمون) این نکته ای است که عقیده کارگردان و همفکرانش است. تقابل با مذهب در آثار آرونوفسکی، اتفاق جدیدی نیست. بعد دیگر لایه اول فیلم، چرخش عاطفی چارلی است، از خانواده به سوی یکی از شاگردانش! رویدادی که برای چارلی و خانواده اش پیامدهایی داشته است. حداقل آن پیامدها، دلخوری شدید زن و فرزندش از چارلی است. این چرخش عاطفی - هرچند چارلی آن را با واژگانی زیبا توصیف می کند- از دید کلیسا گناهی بزرگ و نابخشودنی است. (محبوب چارلی مرد است!) اصلا نماد تقابل چارلی با خدا است.
شخصیت دیگر فیلم مبلغ دینی جوانی است که آموزه های آخرالزمانی کلیسا از دهانش نمی افتد! البته در ادامه فیلم دروغگو و متخلف از آب در می آید و محتاج نجات داده شدن ! او نه می تواند به کسی کمک کند، نه کسی را نجات دهد و نه خودش به آنچه می گوید، معتقد و مقید است. کارگردان اینجا هم پنبه مذهب را به کل می زند و زهرش را به دین و ایمان می ریزد!
کلیدی ترین شخصیت فیلم پس از چارلی، دختر نوجوانش است. او از چارلی متنفر است، اما باهوش و توانمند به نظر می رسد. چارلی درآمد تمام عمرش را به پای او می ریزد. او آشکارا دنبال شرارت به خرج دادن است. اما با شرارت هایش دیگران (جوان مبلغ دینی) را نجات می دهد. حتی چارلی را به رستگاری می رساند.
اما فیلم یک شخصیت دیگر هم دارد، بله، خانه چارلی! خانه ای کوچک که همیشه کثیف و به هم ریخته است. ابزارهای عجیبی در آن تعبیه شده تا به واسطه آن ها از رنج های زیستن چارلی کاسته شود. می توان حدس زد که خانه علاوه بر کثیف بودن، متعفن هم هست. چون مرد 272 کیلویی همواره در حال عرق کردن است. (به این تعفن در یادداشت های دختر نیز اشاره می شود.)
حالا می توان به لایه های زیرین فیلم هم سرک کشید! فردی گناهی کرد، در مقابل خدا ایستاده، نتیجه اینکه در فضای محدود، کثیف و متعفنی زمینگیر شده است! (این خط داستانی آشنا نیست؟) او دیگر نمی خواهد به این نوع زندگی ادامه دهد. (بیمارستان نمی رود) می خواهد از این قفس رها شود و نجات یابد. (سکانس پایانی) مهم این است که چه کسی می تواند او را نجات دهد. مبلغ مذهبی جوان ؟ خیر، نظر کارگردان منفی است! او نهایتا می تواند کلید اتاق خواب دوم را به چارلی بدهد که تر و تمیز و مرتب است. اتاقی که کتاب مقدس را در خود جای داده است. اما در حقیقت به درد چارلی نمی خورد. چون آن اتاق الزامات زندگی چارلی را در خود ندارد!
پس دخترش باید او را نجات دهد. خود چارلی این را می داند. پس ملتمسانه دنبال حضور او است. دختر چارلی اما از او متنفر است. زیبایی و جذابیت دارد. وسوسه کننده و خنیاگر است. آشکارا شرارت می کند. اگر چارلی آدم گرفتار شده در زمین (رانده شده از بهشت به خاطر گناه) باشد، این دختر کسی نیست جز ابلیس. پس فیلم در عمل شیطان را تقدیس می کند و می ستاید. حالا شیطان چگونه به رستگاری چارلی کمک می کند؟ می گوید که روی پای خودت بایست! (اومانیسم؟) او است که مبلغ مذهبی را رسوا می کند و البته از نظر چارلی بزرگترین موفقیت زندگی اش است. فیلم نیز تصدیق می کند که درست این است که درآمد چارلی در اختیار او قرار گیرد.
اما "نهنگ" کجای ماجراست؟ اینکه چارلی یک فرد چاق است که هیبت بزرگی دارد و به قول ما مثل نهنگ می خورد، برای نامگذاری این اثر کافی است؟ قطعا خیر. مسئله اصلی گناه چارلی است. در جایی از فیلم می شنویم : "نهنگ نمی داند که چرا باید کشته شود..." که اشاره به داستان "موبی دیک" دارد. داستانی که در آن ناخدا می خواهد انتقام پای قطع شده اش را از نهنگ غول پیکر سفید بگیرد. با وجودی که دیگران می خواهند، او را از این حماقت بازدارند و مرتب به او می گویند که نهنگ از روی طبیعت خود چنین کاری کرده و جرمی مرتکب نشده است که شایسته مجازات باشد. در دوره کنونی همجنسگرائی به عنوان بارزترین نماد مقابله با خدا و مذهب، برجسته شده است. همواره از سوی تمدن های منحط تبلیغ و عادی سازی می شود. جرمش را در نظرها تخفیف دادند و آن را نیاز طبیعی بشر (وابسته به فیزیولوژی فرد!) القاء کردند. در جایی از فیلم ، چارلی خطاب به مبلغ مذهبی که از گناهکار بودن "آلن" صحبت می کرد، می گوید : "چون مانند شما فکر نمی کرده است..." یعنی گناه عظیم همجنسبازی را در حد یک اندیشه پایین می آورد. این راهبرد قطعی تمدن شیطانی در مقابله با این گناه است. با همین راهبرد این گناه را حتی در کلیسای کاتولیک - حتی در نظر پاپ در واتیکان - آراستند و عادی سازی کردند و در پارلمان های کشورها تبدیل به قانون!
اینجا اما این گناه نمادین است. نماد مخالفت آدم با دستور خدا. فیلم می خواهد بگوید این گناه ناشی از طبیعت آدم بوده است. پس شایسته مجازات نیست. مانند نهنگ سفید موبی دیک! این هم یکی از اعتقادات و القاءات جدی شیطان ها و شیطان پرست ها به انسان است که با آن می خواهند خدا را از چشم انسان بندازند. البته که تمام این اباطیل پاسخ دارد که در جای خود محفوظ است. اما فیلم می خواهد این را بگوید. در بخشی از فیلم چارلی برای همسر سابقش خاطره آخرین شنا کردنش را بازگو می کند. (شنا کردن برای نهنگ طبیعی است.) و اینکه پس از آن چقدر از سوی همسرش سرزنش شده است. (نماد انزجار جامعه از همجنس بازها) که با توجه به طبیعی بودن شنا کردن نهنگ، از سوی فیلم غیر قابل پذیرش ارزیابی می شود.
در پایان هم وقتی در پرتو نور ایلومیناتی، چارلی روی پای خود می ایستد و رستگار می شود، گام برداشتن هایش در اتاق را با گام برداشتن هایش به سوی دریا منطبق می بینیم. یعنی نهنگ به آب بر می گردد که باز هم کنایه از رستگاری چارلی است.
بله آنها اینگونه اعتقاداتشان را به آثار هنری تبدیل می کنند تا روی ناخودآگاه ذهن ما اثر بگذارند.
دارن آرونوفسکی و درام روانشناسانه؟ اجازه بدهید که قبول نکنم....