tell me about yourself
در اولین جلسه کلاس زبان انگلیسی پایه اول راهنمایی، معلم زبان مون وقتی داشت نام ها را می خوند، با کسانی که به کلاس انگلیسی رفته بودند، می گفت درباره خودت بگو و آن دانش آموز به انگلیسی چیز هایی درباره خودش می گفت.اون موقع با خودم فکر کردم چه چیز هایی درباره خودم می توانم بگویم و اصلا ویژگی هایم چیست؟ تا اینکه چند وقت بعد خودم تونستم جمله هایی به انگلیسی بگویم و خودم را اینطور معرفی کنم. من در سن دوازده سالگی هستم. قد من بلند است. موی من بلند نیست. کفش من مشکی است . غذای مورد علاقه من برنج با کباب است و....
در عروسی و مهمانی های بزرگ، وقتی افراد فامیل یکدیگر را بعد مدت ها پیدا می کردند یا اینکه برای اولین بار یکدیگر را می دیدند و با واسطه آشنا شدند، درباره کار دیگری سوال می کردند و یا چه کار می کنند و یا در کدام دانشگاه هستند و....
طرف مقابل هم طوری جواب می دهد که اگر نشناسیش فکر می کنی راست می گوید! مثلا با آب و تاب می گوید در فلان دانشگاه و رشته درس می خواند یا در آنجا کار می کندو... انگار که راضی است از زندگی و کارش و آدم موفقی است.
ولی
من نمیتونم خودم را اینطور معرفی کنم. من نمیتونم دروغ بگم. من نمیتونم وقتی درخواستی از کسی دارم، اون درخواستو با کلمه هایی مثل قربانت و فدات شم و عزیزم و ... بگم. من آدم روراستی ام . گرچه که به خودم دروغ های بزرگی می گم و خودم رو گول میزنم و آینده ام رو احتمالا نابود می کنم، ولی بقیه خیر، من نمیتونم.
گرچه می دانم ضرر های بسیاری رو به خاطر همین ویژگی ام در آینده می کنم، اما باز دوست دارم و می خوام همین رویه رو ادامه بدم. ولی آرزویی دارم و آن آرزو رو قدیما کسی گفته و نسل به نسل به من و بقیه رسیده:
خدایا سرزمین مارا از دشمن، دروغ و خشکسالی حفکن.
همین
پایان