نشان جداگانه برای یهودیان منطقه ورشو؛بهموجب این حکم همه یهودیان منطقه ورشوم میبایستی در هنگام خروج از خانه نشان های قابل مشاهده بروی لباس داشته باشند.این حکم از ۱ دسامبر ۱۹۳۹ قابل اجراست و برای همه یهودی های بالای ۱۲ سال اجباریست.نشانه ها باید روی آستین دست راست قرار بگیرد.واین نشانه شامل ستاره داوود به رنگ آبی و پس زمینه سفید باشد.نشانه ها باید به اندازه کافی بزرگ و واضح باشد اندازه ستاره داوود باید از هر طرف ۸سانتی متر بوده وعرض هر شاخه ستاره نیز باید ۱سانتی متر باشد؛یهودیانی که این حکم را اجرا نکنند به شدت تنبیه خواهند شد.فرمانده ورشو دکتر ویچر.
هریک:من نمی بندمش
هلنا:من هم نمی بندمش نمی خام نشان دار باشم.
۱دسامبر ۱۹۳۹ رسید خانواده اشپیلمن ستاره داوود رو بر بازو بستند.
پدر خانواده اشپیلمان برای خرید مواد غذایی به بیرون از خانه رفت.در راه برگشت دو سرباز آلمانی ازکنار پدر رد شدند.پدر به راه خود ادامه میداد سربازان ایستادند به پدر گفتند:
هی تو بیا اینجا ببینم چرا به ما احترام نزاشتی؟
پدر به نشانه احترام کلاه از سر ورداشت
وگفت:معذرت میخام
ولی جواب این احترام یک سیلی به پدر بود.پدر به راه خود ادامه داد
دو سرباز گفتن:
پیاده رو برای تو ممنوعه ازجوب کنار خیابون برو.
پدر از جوب کنار خیابون به راه خود ادامه داد.
ولادک مشغول پیانو زدن و خلق یک موسیقی جدید بود هلنا به اتاق ولادک اومد.
هلنا روزنامه به دست بود به ولادک گفت:
اینو دیدی!
ولادک گفت:
این دیگه چیه؟
هلنا جواب داد:
اینجا جایی که میخان مارو ببرن.
ولادک:یعنی چی میخان ببرن!
هلنا متن روزنامه رو به ولادک خوند:به حکم و دستور کتر ویچر فرمانده منطقه یهودیان ورشو در ۱اکتبر ۱۹۴۰
یهودیان سامان دهی و تجمیع خواهند شد و منطقه برای سکونت آن ها ایجاد شده است که باید آن منطقه
جابه جا و درآن سکونت یابند.
هلنا بغضش ترکید و گریه کرد.
ولادک:نمی تونن یهودیا رو اینجا جا بدن اینجا خیلی کوچیکه.
مادر در این هنگام گریه کرد دلیلیش این بود که فقط ۲۰زلوتی تو کیف پولش داشت.
شب رو با ناراحتی سر کردند و صبح رسید ولادک تصمیم گرفت پیانو خودش رو بفروشه . خریداری برای پیانو پیدا شد.
مرد ثروتمند شهر ورشو که خودش رو از آلمان نازی میدونست.
_قیمت پیشنهاد شده من همینه من همین قدر میتونم بدم ۲۰۰۰تا زلوتی پیشنهاده منه.اون با طعنه و کنایه به خانواده اشپیلمن گفت:
گشنتون شه میخاین پیانو بخورید.هریک برادر ولادک با مرد درگیر شد گفت:
ازخونه ما برو بیرون
_تو مثل اینکه گرسنه ای گرسنگی تو رو اینطوری کرده.
پیانو برای ولادک بود ولی ولادک فقط به درو دیوار نگاه میکرد .
اون مرد میخاست بره ولادک قبول کرد که ۲۰۰۰زلوتی ورداره ...