این فصل در نظر دارد تا چارچوبی از بازاریابی دیجیتال، برخی از مدلهای پایه که در ساخت یک استراتژی بازاریابی مورد استفاده قرار میگیرند و نحوه اعمال آنها دربازار دیجیتال را ارائه دهد. مباحث کلیدی مورد بحث در این فصل، به شرح زیر میباشند:
1. تاریخچهای از بازاریابی دیجیتال؛
2.مفهوم 4p در بازاریابی؛
3. پنج نیروی پورتر[1]؛
4. برند یا نقشه جایگاهیابی ادراکی؛
5. ارزش طول عمر مشتری؛
6. بخشبندی بازار یا تقسیمبندی بازار؛
7. ماتریس گروه مشاوره بوستون (BCG)[2]
[1]Porter's five forces
[2]Boston Consulting Group matrix
اهداف فصل
در پایان این فصل شما برخی از مدلهای کلیدی بازاریابی و کسب و کار که به شما در ساخت استراتژیتان کمک میکنند را فراگرفتهاید. برای روشن کردنِ برنامهی استراتژیک خود و بررسی واقعبینانه و ژرف این برنامه، باید یک نمای کلی از تاریخچهی بازاریابی دیجیتال داشته باشید. علاوه بر آن لازم است تا شناخت و درکی کلی از رفتار مصرفکننده، عوامل بازار، بخشبندی، ارزش طول عمر و 4P بازاریابی داشته باشید.
بازاریابی دیجیتال یک پدیدهی درحال رشد و تکامل است که شاخهها و زیرمجموعههای خود را تا عمق فرآیندهایی گسترش میدهد که سازمانها سالهاست، براساس این فرآیندها بنا شدهاند. همهی این موارد بسیار نمایشی به نظر میرسد، اما حقیقت این است که این تکامل بهسادگی با مسیر حرکت دنیای مدرن هماهنگ شدهاست. بازاریابی دیجیتال بخشی از هر تصمیمگیری کلیدی در تجارت و کسبوکار، از توسعه محصول و قیمتگذاری آن گرفته تا روابط عمومی(پی آر)[1] و حتی استخدام است. دلیل این امر را در این کتاب متوجه خواهید شد.
اکنون زمان یک شروع هیجانانگیز برای بازاریابی دیجیتال است!
[1]Public Relation(PR)
بازاریابی دیجیتال، اغلب با بازاریابی آنلاین اشتباه گرفته میشود. با ورود به قرن 21، اکثر کسبوکارها یا وبسایت داشتند و یا در مرحله نهایی توسعهی یک وبسایت بودند. استفاده از پست الکترونیکی امری معمول بود، تکنولوژی امکان مدیریت وب و ایمیل را برای مردم به آسانی فراهم میآورد. سیستمهای مدیریت ارتباط با مشتری (سی آر ام)[1] گاهی اوقات برای مدیریت پایگاه دادهها در دسترس بودند، بعضی از شرکتها با استفاده از یک رویکردی مشابه برای تبلیغات مطبوعات، آگهیها را روی وب سایتها قرار میدادند. برخی شرکتهای پیشرو و آیندهنگر بر روی استراتژی موتور جستوجوی خود کار میکردند و حتی با برخی شرکتهای وابسته همکاری داشتند. همهی اینها بازاریابی آنلاین محسوب میشد. در همین زمان، تیمها و متخصصین بازاریابی آنلاین روی کار آمدند.
پس چه چیزی تغییر کردهاست؟ انقلاب رسانههای اجتماعی اینترنت و رفتار مصرفکنندهی را بهطور کامل دچار تغییر و تحول کرده است. نفوذ پهنای باند؛ سرعت، میزان استفاده از اینترنت و انتظار کاربر را افزایش داده است؛ بهطوریکه اکنون بیش از 40 درصد جمعیت جهان و بیش از 90 درصد جمعیت اکثر کشورها، آنلاین هستند(آمار جهانی اینترنت، 2015). تحلیلها تا سطحی رشد کردهاند که با استفاده از آن میتوانیم رفتار مصرفکنندگان، مانند میزان استفاده و تعداد مصرفکنندگان و حتی علاقهمندیهای آنها، را بهسرعت بررسی کنیم.
تلفنهای همراه و تبلتها هوشمند شدهاند. صفحه لمسی بهطور فزایندهای در تمام دستگاهها بهکار میرود، گوگل تبدیل به یک سازمان عظیم جستوجو در سطح جهانی شدهاست، تلویزیونها هوشمند شدهاند و بلوتوث سطح دیگری از امکانات را در اختیار ما قرار میدهد و تنها درصد کمی به دلیل شرایط سنیشان، تکنولوژی گریز هستند.
دنیای دیجیتالِ امروز بسیار گستردهتر از کانالهای آنلاین پانزده سال قبل است و در همهی ابعاد زندگی ما نقش دارد. درمورد کانالهای بازاریابی دیجیتال مدرن بهطور مفصل در بخش پنج تا هشت صحبت میکنیم.
یکی از نکات کلیدی که باید در مرحلهی اول بدان پرداخت، این است که تمرکز این کتاب بر بازاریابی دیجیتال است و کلمهی «بازاریابی» به اندازه کلمه «دیجیتال» اهمیت دارد. بسیاری از سازمانها برای ایجاد بخشهای بازاریابی دیجیتال و بخشهای دیجیتال که جدا از بخشهای بازاریابی آن هستند، اقدام کردهاند. اکنون بیش از همیشه، این امرکه بازاریابی دیجیتال بخشی جداییناپذیر از تمام فعالیتهای بازاریابی است، حائز اهمیت است. این فعالیتهای بازاریابی شامل روابط عمومی، جهتگیری و مدیریت خلاق، برند، مدیریت ارتباط با مشتری، ماندگاری مشتری یا مراجعه مجدد مشتری، توسعه محصول، قیمتگذاری، گزاره ارزش، ارتباطات و آمیزه بازاریابی میشوند. ایجاد یک انبار برای فعالیت دیجیتال امری خطرناک است و تنها با درک درست مزایای استراتژیک بازاریابی، به موفقیت خواهید رسید.
اصطلاح بازاریابی دیجیتال، اولین بار در سال 1990 معرفی شد و اما همانطور که در بالا ذکر شد، بعدتر یک دنیای بسیار متفاوت شد. وب1.0 عمدتا محتوایی استاتیک با تعامل بسیار کم و بدون مصرفکنندهی واقعی بود. اولین بنر تبلیغاتی در سال 1993 منتشر شد و نخستین خزنده وب (به نام وب کرولر[2])در سال 1994 ایجاد شد. همانگونه که میدانیم این آغاز بهینهسازی موتور جستجو (سئو[3]) بود. ممکن است تاریخجه ای عمیق و دور به نظر نرسد اما وقتی میبینیم به چهارسال قبل از راهاندازی گوگل و بیش از ده سال قبل از روی کارآمدن یوتیوب؛ زمانی که رسانههای اجتماعی حتی یک رویا نبودند، برمیگردد، متوجه میزان پیشرفت در این عرصه میشویم.
هنگامیکه گوگل رشد خود را آغاز نمود و بلاگر در سال 1999 راهاندازی شد، دوران اینترنت مدرن آغاز شد. بلکبری[4]، پست الکترونیکی تلفن همراهرا راهاندازی کرد و شبکهی اجتماعی مایاِسپِیس ظاهر شد. مایاِسپِیس شروع واقعی رسانههای اجتماعیای بود که امروزه آنآنها را میشناسیم؛ اما از دیدگاه تجربهی کاربری میزان موفقیت آن پایینتر از حد انتظار بود که در نهایت این امر موجب سقوطش شد. معرفی گوگل ادورز[5]، سکوی واقعیآنها برای رشد بود. این رسانه تا امروز، یک منبع درآمد کلیدی را باقی گذاشته است. نوآوری، رابط کاربری ساده و الگوریتمهای دقیقآنها، گرچه بینگ[6] گامهای خوبی را در پیش گرفته، همچنان بدون مشکل عمل میکند.
کوکیها درطول سالهای اخیر، یک توسعهی کلیدی با قوانین جدید و مباحث مربوط به حریم خصوصی بودهاند، نقش مهمی را درارتباط با حریم خصوصی فناوریهای دیجیتال ایفا کردهاند و یک توسعهی کلیدی در ارائه محتوای مربوط و تجربهی شخصیسازی کاربر بودهاند.
وب 2.0 یک اصطلاح ابداعشده در سال 1999 توسط Darcy DiNucci بود، تازمانی که Tim O’Reilly در سال 2004 محبوبیت یافت. وب 2.0، با اینکه هیچ رقیبی نداشت، بیشتر بهعنوان یک تغییر در نحوه تولید سایت مطرح بود. این امر باعث شد وب به مکانی اجتماعی تبدیل شود و فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام، Pinterest، اسکایپو... ایجاد شوند.
[1] Customer Relation Management(CRM)
[2] Webcrawler
[3] SEO
[4] Blackberry
[5] Google Adwords
[6] Bing
روندی که در دهسال گذشته ظاهر شده، افزایش buzzword ها است. این لغت، یک عبارت جدید برای «همهچیز»، از «داده بزرگ»[1] تا «اجتماعی تاریک»[2]، است. اصطلاحات جدید در تمامی ادوارآنها ایجاد میشوند. در هرکنفرانس بازاریابی که این روزها شرکت کنید، اصطلاحات جدیدی بیان میشوند.Buzzwordها میتوانند دیدگان ما را به روی روشهای جدید تفکر بگشایند. آنها بهندرت برنامهریزی اصلی یک سازمان رهبریبازاریابی موثر را تغییر میدهند. در ادامه با نگاهی به چشمانداز دیجیتال، برخی مدلهای ایجادشده را بررسی میکنیم. برای رسیدن به یک دیدگاه خوب از سمت بازاریابی دیجیتال، مدلهای زیر بررسی میشود:
[1] big data
[2] dark social
جدول1. مدلهای استراتژی بازاریابی
1. Product (محصول)؛
2. Price (قیمت)؛
3. Place (محل)؛
4. Promotion (ارتقاء).
تعدادی تغییرات کلی در Pهای بازاریابی وجود دارد؛ ازجمله 4Pها و 7Pها. در این کتاب ما بر 4P اصلی بازاریابی تمرکز میکنیم که اغلب «ترکیب بازاریابی» نامیده میشود. این ترکیب شامل محصول، قیمت، محل و ارتقا هستند. در ادامه، معنی هرکدام از این اصطلاحات و کاربرد آنها در دنیای دیجیتال بررسی میکنیم.
1. محصول
محصول میتواند «محصول فیزیکی» یا «خدمات پیشنهادی» شما باشد. نکته کلیدی این است که محصولی توسعه مییابد که مردم واقعا قصد خرید آن را دارند. برخی کسبوکارها با یک محصول شروع میکنند و سپس تلاش میکنند آن محصول را تبلیغ کنند. اگر هیچ تقاضایی برای محصول شما وجود نداشته باشد، قادر به ایجاد تقاضا نخواهید بود.
این برای بازاریابی دیجیتال، به چه معناست؟
دراینجا ملاحظات کلیدی از دیدگاه دیجیتال بیان میکنند که آیا محصول شما به صورت آنلاین به فروش میرسد یا خیر؟ چه کانالهایی برای محصول یا پیشنهاد شما باز است؟ آیا راهکارها و فرصتهایی وجود دارد تا محصول را برای مشتریان آنلاین مناسبتر کرد؟ آیا این محصول، برای مصرفکننده باارزش است و از پیشنهادهای رقبای شما متمایز است؟ آیا برای حفظ کیفیت محصول، به شیوهای موثر آن را به روز، سرویس و تعمیر و نگهداری میکنند؟ آیا میتوان آن را مطابق سلیقه مشتری دیجیتال طراحی کرد؟
یک نمونه میتواند یک آلبوم موسیقی باشد. سه نفر یک آلبوم را خریداری میکنند: جان سی دی این آلبوم را میخرد، ماریا آلبوم را دانلود میکند و رابین آن را به صورت آنلاین گوش میدهد. در همه این افراد، رفتارهای مصرفکننده متفاوت است و هرشخص از این آلبوم به شیوهای متفاوت استفاده خواهد کرد: جان میتواند بهعنوان یک طرفدار، این آلبوم را در قفسهای نمایش دهد، ماریا ممکن است برخی موزیکهای دیگر را از حافظه تلفن خود حذف کند تا فضایی برای آلبوم آزاد شود و رابین میتواند آهنگهایی را در لیست پخش جداگانهای قرار دهد تا مجموعه خود را باتوجه به سلیقهاش جمعآوری کند. شناخت انگیزه و عادتهای کاربردی مختلف برای استفاده از این محصولات جهت رسیدن به حق بازاریابی شما در عصر دیجیتال، امری حیاتی است.
2. قیمت
قیمتگذاری، دومین P و موردی است که بیش از یک «هنر»، یک «علم» بهحساب میآید. درک کشش قیمتی و شناخت فضاهای رقابتی، مواردی هستند که باید درنظر گرفته شوند اما در اینجا به عوامل اقتصادی آن نمیپردازیم. عامل کلیدی این است که آیا قیمتهایی را تعیین میکنید که مردم حاضر هستند بپردازند یا خیر؟
عنصر«تمایل به پرداخت»، از عوامل بسیاری مانند ارزش برند شما، نشریات و تبلیغات آنلاین، کیفیت محصول و... تاثیر میپذیرد؛ همچنین تاکتیکهای متعددی وجود دارد که می تواند در اینجا مورد استفاده قرار گیرد.
این برای بازاریابی دیجیتال چه معنایی دارد؟
تخفیفها و پیشنهادات، امری تازه در بازاریابی دیجیتال نیستند؛ اما مفهوم مقایسه سریع قیمت و معرفی سایتهای کشبک[1] و وچر[2]، رفتارهای مصرفکنندگان را تغییر دادهاست. کسبوکارها میتوانند مزایایی را از طریق این برنامههای بازاریابی مشارکتی یا تعاملی بهدست آورند. در بازاریابی مشارکتی یا تعاملی، یک وبسایت شخص ثالث در ازای گرفتن یک کمیسیون یا هزینه، محصول شما را تبلیغ میکند. این امر در فضای مقایسه قیمتها، کشبک و وچر بسیار رایج است؛ زیرا دنبالکردن فروشها بهطور مستقیم آسان است؛ بنابراین ارزش را به رابط نسبت میدهند. کمیسیون اغلب در هنگام فروش پرداخت میشود، ؛ اما میتوانند ازطریق کلیککردن یا سایر اقدامات نیز پرداخت شوند.
[1] cashback
[2] voucher
بازاریابی مشارکتی یا تعاملی
بازاریابی مشارکتی یا تعاملی مدت زمان زیادی است که به وجود آمده است، اما شناخته شده نمیباشد. این مسئله بهدلیل عدم نظم و ترتیب در اندازهگیری و فروشهای خالص است. این صنعت بهطور چشمگیری طی ده سال گذشته پیشرفت کرده است؛ با این حال این کانال همچنان باید حفظ شود که در نتیجه میتواند نیازمند دسترسی به منابع و حجم بالایی از دادهها باشد. یک نمونه از این، نیاز به بررسی گزارشهای فروش و پیگیری خرید مشتریان است تا اطمینان حاصل شود که مشتریانی که به خاطر آنها به وب سایت مشارکتی هزینه پرداخت میکنید، به کسب و کار شما اند. این امر باعث کاهش تعداد موارد فروش تقلبی و افزایش ارتباط مشتری با شما میشود.
مشتریان بازاریابی مشارکتی یا تعاملی به دلیل ماهیتِ چگونگی جذب آنها، اغلب شکارچیان اجناس و کالاهای مقرون به صرفه خواهند بود و باید بدانیم ممکن است آنها مشتریان ثابت و وفادار شما نباشند و درمقایسه با مشتریان عادی شما نسبت به قیمت حساسیت بیشتری خواهند داشت.
ممکن است برای ترغیب و حفظ این مشتریان به یک استراتژی مدیریت ارتباط با مشتری خاص نیاز داشته باشید. در فصل ده مدیریت ارتباط با مشتری و نگهداری را بررسی خواهیم کرد.
همچنین یکی از انتظارات در برخی بخشها این است که قیمتها در خرید آنلاین پایینتر باشند چراکه هیچ نوع هزینههای بالاسری وجود ندارد. بسیاری بر این باورند که فروش آنلاین باید ارزانتر از فروش در یک بازار خردهفروشی باشد. البته باید این را در نظر داشت که نیاز به پست کردن محصولات از خرده فروشی شما نیست. تصمیمگیری در مورد نحوهی انطباق این امر با استراتژی کسبوکار شما مهم است. عامل دیگری که باید در نظر داشته باشید این است که حفظ یک مشتری نسبت به جذب یک مشتری جدید، هزینههای کمتری میطلبد؛ بنابراین حفظ، مدیریت ارتباط با مشتری و ارزش طول عمر یک بخش حیاتی از استراتژی شما است. ما بخش دیجیتال آنها این موارد را در فصل 10 بررسی میکنیم.
مکان، مکان، مکان. ساخت فروشگاه در محلی نامناسب و کم رفت و آمد، بهمعنای فروش کمتر است. قرارداشتن فروشگاه شما در محلی مناسب اما عدم موجود بودن کالاها در فروشگاه نیز اشتباه است. فرض کنید فروشگاه در محلی مناسب قرار دارد و کالاها نیز در آن موجود میباشند اما این کالاها در معرض دید مشتریان نیستند و نمیتوانند آنها را بیایند؛ این مورد نیز به عنوان عاملی از مکان تلقی میشود.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
تمامی این موارد در بازاریابی دیجیتال بهکار میرود. ممکن است شما یک فروشگاه فیزیکی نداشته باشید؛ اما فروشگاه آنلاین شما باید بهراحتی یافت شود. این مسئله به سئو یا بهینه سازی برای موتورهای جستجو، تبلیغات جستجوی پولی و بسیاری از کانالهای جذب مشتری دیجیتال مربوط میشود. هنگامیکه کاربری وارد آن فروشگاه اینترنتی میشود، آیا بهراحتی در سایت هدایت میشود و اطلاعات و محصولاتی که میخواهد را مییابد؟ آیا کالاهای مورد نیاز را در انبار دارید؟ آیا سایت بهدرستی کار میکند تا بتواند کالاها را ارسال کند؟ درنهایت، اگر مردم نتوانند آنچه را که به دنبال آن هستند، بیابند میتوانیدآنها آنها را به سایت دیگری راهنمایی کنید؟ اگر این کار بهصورت آنلاین انجام شود، میبینیم که مشتریان از سایتهایی با سرعت بیشتر استفاده خواهند کرد. چراکه «سرعت» امری مهم در خرید آنلاین است.
ارتقاء[1]
ارتقاء، مسئلهای است که اکثر افراد هنگامیکه کلمه «بازاریابی» را میشنوند درمورد آن فکر میکنند. اولین ارتباط مردم با برند شما از طریق کمپین تبلیغاتی تلویزیونی، تبلیغات مطبوعاتی و آگهیهای تبلیغاتی شکل میگیرد که در بازاریابی پایین خط این رابطه میتواند یک رابطهی شخصی باشد. همانگونه که همهی ما میدانیم، اولین برداشتها بسیار مهم هستند بنابراین ارتقاء یافتن به شیوه ی صحیح امری حیاتی است.
[1] promotion
بالا و پایین خط
بازاریابی بالای خط و پایین خط، اصلاحاتی هستند که برای ایجاد تمایز بین تکنیکهای بازاریابی هدفمند و بازاریابی از طریق رسانه استفاده میشود. بازاریابی بالای خط به تبلیغات بازار انبوه اشاره دارد که اغلب برای انتقال پیامهای تبلیغاتی خاص به مخاطبان یا ایجاد نام تجاری شما استفاده میشود. بازاریابی پایین خط بهمنظور تنظیم ارتباطات شما با افراد یا بخشها بکار میرود تا یک پیام تبلیغاتی موثرتر را سبب شود. شخصیسازی را بصورت مفصل در بخش یازده بررسی میکنیم.
بازاریابی روی خط اصطلاحی است که اغلب به ایجاد رویکردی یکپارچه با بکارگیری ترکیبی مناسب از بازاریابی پایین و بالای خط اشاره دارد و این موضوعی است که ما در این کتاب بر آن تمرکز داریم. برای درک بهتر تقسیم بندی، در زیر لیستی از کانال های بازاریابی که به هر یک از آنها تعلق دارد را آورده ایم:
بالای خط:
1. تلویزیون؛
2. رادیو؛
3. مطبوعات؛
4. تبلیغات نمایشی؛
5. فضای باز.
پایین خط:
1. سئو یا بهینه سازی موتورهای جستجو؛
2. ایمیل مستقیم؛
3. تبلیغات جستجوی پولی؛
4. پست الکترونیک؛
5. فروش مستقیم.
این روزها ارتقاء ازسطح تبلیغات ساده بسیار فراتر رفته و به سوی گفتگو سوق یافته است. بازاریابی هوشمند بسیار فراتر از تبلیغ محصول میباشد و این نوع بازاریابی به گونهای است که مشتری را در موقعیتی شبیه سفر قرار میدهد. این نوع سفر در مرحلهی خرید به پایان نمیرسد. رویکردهای استاندارد زیادی برای ارتقاء با کیفیت وجود دارد، ازجمله تک محوری، بینش محوری، یکپارچگی، منتقل کنندهی ویژگیها و مزایا، ایجاد یک فراخوان عمل واضح و بسیاری موارد دیگر.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
یکی از چالشهای موجود در فضای دیجیتال این است که ما اغلب فضاو زمان محدودی برای ارتقاء محصول داریم. یک تبلیغات تلویزیونی یا آگهی مطبوعاتی ممکن است برای معرفی محصول سی ثانیه زمان در اختیار داشته باشد، در حالیکه دیجیتال اغلب 100 کاراکتر یا کمتر از یک ثانیه در اختیار خواهد داشت. بنابراین این امر یک نیاز واقعی برای پیامرسانی موثر و مهمتر از هرچیز دیگر، یک فضای آزمون و یادگیری ایجاد میکند. مهم نیست چهقدر درمورد مصرفکنندگان خود میدانید (یا فکر میکنید که میدانید)، شما نمیتوانید تمام نتیجهها را را پیشبینی کنید؛ بنابراین حضور در چرخهی آزمون ثابت و تکاملی برای افزایش و توسعهی پیشرفت مستمر، حیاتی است که این مساله ارزش کلیدی بازاریابی موثر تلقی میشود.
مدل بعدی ، مدل تحلیل پنج نیروی مایکل پورتر است. این مدل به منظور تجزیه و تحلیل سطح رقابت یک صنعت با استفاده از اقتصاد سازمآنهاانهای صنعتی استفاده میشود. هدف از این کار، محققکردن چشمانداز رقابتی و سودآوری بالقوه یک صنعت است. هرگونه تغییر در این نیروها میتواند بهطور مستقیم بر یک صنعت و شرکتهای درون آن اثر بگذارد؛ بنابراین مهم است که آنها آنهارا درک کنید و بهمنظور حفظ یا بهدست آوردن مزیت رقابتی به آنهاآنها واکنش نشان دهید. مایکل پورتر در کتابش تحت عنوان مزیت رقابتی به سطح بالاتری از جزئیات این مدل پرداخته، که از حوصله ی این کتاب خارج است و این مطالب سالهای زیادی بهمنظور درک رقابت توسط دانشآموزان و کسبوکارها مورد استفاده قرار گرفتهاند.
پنج نیروی پورتر عبارتاند از:
· رقابت افقی:
1. تهدید ورودکالاها یا خدمات جایگزین؛
2. تهدید رقبای فعلی؛
3. تهدید ورود رقبای جدید
· رقابت عمودی:
4. قدرت چانهزنی تامینکنندگان؛
5. قدرت چانهزنی مشتریان.
تهدید ورودکالاها یا خدمات جایگزین
بهمعنی وجود محصول مشابه در صنعتی دیگر است. یک مثال برای عصر دیجیتال میتواند تلفنهای ثابت درمقابل تلفنهای همراه باشد یا بهطور مشخصتر، تلفنهای همراه درمقابل گوشیهای هوشمند. گوشی هوشمند جدیدی که ازطریق یک پُد[1] در خانه شارژ میشود، وارد بازار شده و دارای مزایای خاصی برای استفاده خانگی است، ممکن است کاربران تلفن ثابت را جذب کند. و بنابراین این یک تهدید ورودکالاها یا خدمات جایگزین برای تامینکنندگان تلفن ثابت است. براساس این تعریف، هنگام تعیین اینکه آیا محصولی یک تهدید جایگزین است یا خیر؛ عواملی باید در نظر گرفته شوند که عبارتند از:
1. هزینههای سوئیچینگ: اگر هزینههای سوئیچینگ پایین باشد، پس میزان تهدید زیاد است؛
2. قیمتگذاری: اگر محصول یا سرویس دیگر قیمت پایینی داشته باشد، میزان تهدید زیاد است؛
3. کیفیت محصول: اگر محصول یا سرویس جایگزین بالقوه دارای کیفیت بالاتری باشد، میزان تهدید زیاد است؛
4. عملکرد محصول: اگر محصول جایگزین عملکرد و کارایی بهتری داشته باشد، میزان تهدید زیاد است.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
این تهدید همواره در عصر دیجیتال وجود دارد؛ زیرا شرکتها به نوآوری ادامه میدهند. تبلتها بازار لپتاپ را تهدید کرده اند، به همین ترتیب فبلتها بازار تبلتها را تهدید کرده اند. هولوگرامها، پهباد-ها بر صنایع سنتی و دیرینه تاثیر میگذارند. این موضوع درفصلی، که در آدرس
www.koganpage.com/DigitalMarketingStrategy موجود است، بیشتر مورد بحث قرار گرفتهاست.
تهدیدهای ورود رقبای جدید
این تهدید کاملا واضح است. یک ورودی جدید به بازار میتواند باعث ایجاد رقابت مستقیم شود و موفقیت کسبوکار قبلی را تهدید کند. نمونههای بسیاری از این موارد در عصر دیجیتال، مانند گوگل، آمازون، ایبی[2] و توئیتر، وجود دارد. زمانی که گوگل وارد بازار جستوجو شد، باتوجه به دقت و سرعت، در صدر جدول موتورهای جستوجو قرار گرفت، آمازون بهسرعت رشد کرد و ازطریق تمرکز بر نیاز مشتری وبرخی نوآوریها در شخصیسازی، از دیگران رقیبان پیشی گرفت، ایبی اولین سایت حراج نبود اما کاربری آسان و راحتی داشت و درنهایت توئیتر فضای رسانهی اجتماعی را با رویکرد جدید میکروبلاگ نویسی آغاز کرد و یک روش ساده، مبنیبر بهاشتراکگذاری افکار و بینشهای جدید، ایجاد کرد. طی ده تا پانزدهسال اخیر، ورود به دنیای تجارت آنلاین آسان شده و بسیاری از موانع پیشین، مانند نیاز به سرمایه، ازبین رفتهاند.
عواملی که تهدید ورود رقبای جدید را کنترل میکنند عبارتاند از:
1. موانع ورود: بهعنوان مثال، جواز کسب و کار و مقررات. موانع ورود بالا جالب توجه کسبوکارهای ثبت شده چراکه ورود کسب و کارهای جدید را متوقف میکنند. همچنین موانع خروجی پایین باعث میشوند کسبوکارها صنعت را ترک کنند؛ که این نوع موانع نیز به نوبهی خود جالب توجه هستند. به عبارت دیگر، خروج کسب و کارهای ثبت شده، آسان و ورود رقبای جدید، سخت و دشوار است.
2. صرفه به مقیاس یا مزیت مقیاس: تازهواردان بهاحتمال زیاد کوچکتر از کسبوکارهای قبلی هستند؛ بنابراین ممکن است قادر به رقابت سودمندانه بر سر قیمتگذاری نباشند.
3. ارزش نام تجاری: کسبوکارهای باسابقهتر دارای ارزش نام تجاری، سطحی از اعتماد که با یک نام تجاری شناخته شده، هستند. گرچه این درست است که تازه واردان فاقد چنین ارزشی هستند؛ اما میتوانند بهسرعت و با صرف هزینههای بازاریابی بالای خط قابل توجهی، ثبت شوند و به شهرت برسند.
4. سودآوری صنعت: اگر صنعت به میزان قابل توجهی سودآور باشد پس احتمال دارد که تعداد زیادی از تازهواردان را جذب کند و بالعکس.
5. سیاست دولت: ممکن است سیاست دولت وجود داشته باشد که سهولت برای ورود افراد جدید به صنایع خاص را محدود کند.
بسیاری از عوامل دیگر مانند محل، پاداش موردانتظار، فناوری و توزیع وجود دارد و همه اینها بهمنظور قدرت یافتن استراتژی، بایدبررسی شوند.
[1] pod
[2] eBay
موانعی برای ورود؛ دو نمونه
خدمات مالی، نمونه خوبی از یک صنعت است که دارای موانع ورودی بالا است. سازمآنهاانهای نظارتی و فرایندهای صدور مجوز بسیاری در این صنعت وجود دارد که در سرتاسر جهان متفاوتاند. این مسئله برای کسبوکارهای جدید میتواند بسیار چالشبرانگیز باشد که این مجوزها را بهدست آورند و تمام مقررات و الزامات را رعایت کنند. همچنین کارمندانی باید استخدام شوند که دارای تخصصهایی در صنعتاند و آنهانیاز به آموزش مداوم دارند.عکاسی، نمونهای از یک کسبوکار با موانع ورودی بسیار کم است؛ برای نشان دادن این امر میتوانید از دوستان یا همکارن خود بپرسید که آیا یک وب سایت عکاسی دارند و خواهید دید که حتما یکی از آنها چنین وب سایتی دارد. بهطور مثال با حرکت بهسمت عکاسی دیجیتال، تجهیزات را میتوان بهراحتی خرید، تکنیکهای آموختهشده در خانه و استودیوها اجرایی میشوند، هرکسی میتواند با حداقل سرمایهگذاری و تلاش یک عکاس عروسی یا یک عکاس شرکتی شود.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
در بازاریابی دیجیتال، وجود تازه واردان و شکست امری معمول است. عواملی چون محل، صرفه به مقیاس یا مزیت مقیاس، ارزش برند و فناوری برای ورود بسیاری از صنایع کنونی، بهعنوان مثال کسبوکارهای فناوری، بهمراتب کمتر مرتبط هستند. کسبوکارهای فناوری در سالهای اخیر رشد کردهاند و سرمایهگذاریهای بزرگی را به خود جلب کردهاند چراکه کسبوکارها به دنبال مختل کردن صنایع موجود هستند. بهعنوان مثال در سال 2014، سرمایه گذاری با ارزش 1.4 میلیارد دلاری آمریکا، توسط شرکتهای سرمایهگذاری مبتنی بر لاندون[1] تنها در ششماه راهاندازی شدند (لاندون و همکاران، 2014). بسیاری از کسبوکارها در ارائه راهحلهای دیجیتال مانند اتوماسیون بازاریابی، تجزیه و تحلیلها و رسانههای اجتماعی سرمایهگذاری کردهاند. این نتایج در صنعت بازاریابی دیجیتال در حالتی ثابت قرار دارد و نشان میدهد همراهشدن با تغییرات امری مهم است. شرکت در رویدادها، ایحاد رابطهی قوی با شرکتهای فناوری و خواندن اخبار فناوری همگی عناصری مهم برای انجام این کار هستند.
شدت قدرت رقابت
قدرت رقابت به عنوان یکی از رایجترین عوامل رقابتی و گاهی خطرناکترین آنها معرفی شدهاست. آنهاویژگیها و رفتارهای متمایز شما در رقابت، بهطور مستقیم بر امکان دستیابی به مزیت رقابتی تاثیر میگذارد.
در کنار تحولات دیجیتالی، عوامل دیگری نیز وجود دارند، از جمله:
1. رقبا: تعداد رقبا و قدرت نسبی آنان از آنهاعوامل کلیدی هستند. اگر مدیران صنایع در صنعت شما حضور نداشته باشند، شرایط برای رقبا کاملا برابر خواهد بود و بنابراین قدرت رقابت افزایش مییابد.
2. موانع خروج بالا: اگر خروج مشکل است پس کسبوکارهای بیشتری در صنعت باقی خواهند ماند، حتی اگر آنهاشکست بخورند و سرمایهشان ازدست بدهند. در هر صورت میزان رقابت در سطح بالایی قرار دارد.
3. رشد آرام صنعت: اگر یک صنعت به سرعت درحال رشد است، پس تمامی تاجران، بدون اینکه بهطور مستقیم بر رقابت تاثیر بگذارند، میتوانند ازطریق اکتساب رشد کنند. تمامی مشتریان جدید میتوانند سهیم شوند. اگر رشد بهکندی صورت گیرد، هیچ مشتری دیگری وجود ندارد؛ بنابراین شما برای رشد، نیاز به جذب مشتریان رقبای خود دارید.
در بازارهایی که قدرت رقابت بالا است، ما به سمت «رقابت کامل» حرکت میکنیم یا به عبارت دیگر وضعیتی که در آن همهی بنگاهها، قیمتپذیر هستند و هیچ بنگاه قیمتگذاری وجود ندارد که این بنگاههای قیمتپذیر در یک سطح یکسان با یکدیگر رقابت میکنند. تعیینکنندگان قیمت دارای قدرت برای تاثیر بر قیمت تعیین شده هستند، درحالیکه بنگاههای قیمتپذیر هیچ تاثیری بر بازار ندارند. مطالعه دربارهی پنج نیروی پورتر و بهطورکلی درمورد تئوری اقتصادی باعث فهم بیشتر این جزئیات میشود.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
عوامل متعددی از جمله گرایشات اخیر به مدرنسازی در قالب تحولات دیجیتال، باید درنظر گرفته شوند. حرکت کسبوکار شما به سمت عصر دیجیتال میتواند یک فرایند کند و گران برای کسبوکارهای فعلی باشد. این امر قطعا میتواند یک تغییر در چشمانداز رقابتی ایجاد کند؛ چراکه کسب وکارهای تازه وارد توانمدتر هستند. از سوی دیگر، کسب و کارهای گستردهتر که البته با سابقهتر و شناخته شدهتر نیز هستند، میتوانند پول و منابع را برای تولید مناسب و به صرفه با بکارگیری تکنولوژی پیشرفته، سرمایه گذاری کنند که ممکن است برای کسبوکارهای کم سابقهتر و شناخته نشده، چنین امری میسر نباشد. تحول دیجیتال میتواند مزیت رقابتی شما را افزایش داده و متعاقبا رقابت را کاهش دهد.
قدرت چانهزنی تامینکنندگان
تامینکنندگان محصولات یا خدمات برای شرکتها، عامل دیگری در ماهیت رقابتی یک صنعت هستند. قدرت چانهزنی تامینکنندگان بهطور مستقیم بر توانایی شرکتها در سودآوری و درنتیجه رقابت تاثیر میگذارد. تامینکنندگان قوی قادرند قیمتگذاری و کیفیت محصول را کنترل کنند که این امر توانایی شرکت در کسب سود را کاهش میدهد. از سوی دیگر، تامینکنندگان ضعیف بیشتر تحت تاثیر و کنترل خریداران هستند؛ بنابراین خریدار میتواند مزیت رقابتی را حفظ کند.
برخی عواملی که میتواند منجر به افزایش قدرت چانهزنی برای تامینکنندگان و درنتیجه افزایش رقابت شود عبارتاند از:
1. پایین بودن تعداد تامینکنندگان: اگر شمار تامینکنندگان نسبت به خریداران پایینتر است پس تامینکنندگان فرصت چانهزنی بیشتری دارند.
2. هزینههای سوئیچینگ خریدار: اگر تغییر تامینکننده پرهزینه باشد، پس مزیت باز هم به خریدار بستگی دارد.
3. ادغام رو به جلو: اگر تامینکننده بتواند محصول یا خدمات خود را تولید کند، آنهاقدرتمند است.
قدرت چانهزنی تامینکنندگان برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
اگر در حال انجام تجارت الکترونیک با محصولات فیزیکی هستید، میتوانید برای تامین کالاهای خود با یک عمده فروش همکاری کنید. این امکان وجود دارد که تامین کننده ی شما یک تامین کننده از میان تعداد محدودی تامین کننده و یا تنها تامین کنندهی کالاهایی باشد که شما به مشتریانتان خرده فروشی میکنید. در چنین شرایطی ، عمده فروش قدرت چانه زنی بالایی دارد؛ چراکه گزینههای پیش روی شما محدود است. این امر میتواند منجر به بالارفتن هزینهها و در نتیجه افزایش حاشیه سود شود. این نیز بهنوبه خود میتواند منجر به افزایش قیمتها گردد که نتیجهی آن، کاهش فروش است. با ورود عمده فروشان بیشتر به بازار، رقابت برای عمده فروشی افزایش مییابد و قدرت چانهزنی را به شما برمیگرداند. از راههای دیگر، تولید محصولات توسط خود شما جهت کمکردن قدرت عمدهفروشان است.
.
قدرت چانهزنی خریداران
قدرت چانهزنی خریداران، نیروی نهایی پورتر است و عبارت است از توانایی مصرفکنندگان برای فشارآوردن بر شرکتها جهت کاهش قیمتها، تغییر محصولات و آنهابهبود خدمات مشتری است. کسبوکارها نیز میتوانند اقداماتی مانند استراتژیهای مشارکت و برنامههای وفاداری را برای کاهش قدرت خریدار انجام دهند.
تعدادی از عواملی که بر قدرت چانهزنی خریدار تاثیرگذار است عبارتاند از:
1. تمرکز خریدار: اگر تعداد مصرفکنندگان اندک است و شرکتهای بسیاری وجود دارد، پس خریدار گزینههای زیادی برای انتخاب شرکت موردنظر خود دارد.
2. هزینههای سوئیچینگ: همانند اکثر نیروها، هزینههای سوئیچینگ یک عامل به شمار میآید. اگر برای یک خریدار تغییر آسان است، پس آنهاقدرت چانهزنی او حفظ میشود.
3. ادغام رو به عقب: اگر خریداران بتوانند محصولات خود را تولید کنند پس قدرت خود را حفظ میکنند.
قدرت چانهزنی خریداران برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
یکی از بهترین نمونهها برای نشان دادن اینکه چگونه قدرت چانهزنی خریدار در عصر دیجیتال تغییر کرده است اینکه، استفاده از رسانههای اجتماعی، بررسی سایتها و بحث دربارهی محصولات، قیمتگذاری و خدمات ارائهشده توسط کسبوکارها ، افزایش یافته است. بسیاری از مصرفکنندگان طی فرآیند تصمیمگیری خود، به نظرات دیگر خریداران محصول توجه میکنند و اگر مجموع نظرات خریداران درباره محصول موردنظر منفی بود، آن را خریداری نمیکنند. این مساله حتی به موتورهای جستجوی دارای رتبهبندیهای ستارهای، که این رتبهبندیها هنگام جستجو برای رستوران آنهاو کالاها به صورت کاملا آشکار نمایش داده میشوند، تعمیم یافته است که این امر میتواند سبب افزایش یا کاهش نرخ کلیک شود. قدرت خریدار از زمان روی کارآمدن وب 2.0[2] به طرز چشمگیری افزایش یافته است.
استفاده از یک نقشه جایگاهیابی برند بهمنظور توسعهی استراتژی جایگاهیابی بازار برای محصولات یا خدمات شما مفید است. این نقشهها براساس دیدگاه و برداشت شما از بازار ایجاد نمیشود؛ بلکه براساس معیارهای مصرفکنندگان و یا ادراک مشتریان از جنبههای مختلف محصول ایجاد میشوند؛ بنابراین گاهی اوقات نقشههای ادراکی نامیده میشوند. این نقشهها یک دیدگاه روشن از جایی که برند یا محصولات شما درمقابل رقبای شما قرار دارد ارائه میدهند؛ بنابراین هرگونه شکاف در بازار را مشخص میسازند و جایی که رقابت شدید وجود دارد را نشان میدهند.
بسیاری از نقشههای ادراکی، با دو محور X و Y نشان داده میشوند که آنهایکدیگر را در مرکز قطع میکنند و یک تقاطع را شکل میدهند. این تنها روش ترسیم نقشهی جایگاه یابی نمیباشد، بلکه شیوهای رایج برای ترسیم یک نقشه جایگاهیابی است. آنچه که روی هریک محورها قرار میگیرد، به شما بستگی دارد؛ بنابراین باید متغیرهای صنعت خود و هدف تحقیق خود را درنظر بگیرید. اگر بخواهیم نقشهای از برندهای اتومبیل را براساس معیارهای قابل استفاده بودن و مقرونبهصرفه بودن ترسیم کنیم (شکل 1.2)، میتوانیم ببینیم که باتوجه به ادراک، رقابت مستقیم در کجا وجود دارد و کجا ممکن است شکافهایی در بازار وجود داشته باشد. این نقشه همچنین برای تعیین جایگاه برند شما کاربردی است و میتواند به شما در ایجاد استراتژی برای انتقال برندتان به جایگاه مورد نظرتان، کمک کند.
[1] London
[2] Web 2.0
تذکر: شکل بالا تنها یک مثال است ونتیجهی یک مقاله پژوهشی نیست و قابل استفاده برای تصمیمگیری در صنعت خودرو نمیباشد.
علاوه بر شناخت جایگاه فعلی کسب وکار یا برند شما، نقشههای ادراکی میتوانند به شما در شناسایی فرصتهایی برای راهاندازی برندهای جدید کمک کنند. اگر نقشهی صنعت اتومبیل نشان داده شده در شکل 1.2 نتیجهی تحقیقات واقعی بود، براساس آن میتوانستید برندی را راهاندازی کنید که در حوزهی ورزش باشد اما در محدودهی قیمت میانی باقی بماند. در بازار این حوزه، رقابت کمی وجود خواهد داشت؛ بنابراین ممکن است یک فرصت باشد. از سوی دیگر، شما باید این تفکر را با اندازهی بازار ترکیب کنید. بهعنوان مثال، در شکل 1.2 هیچ برندی ارزان و ورزشی نیست؛ بنابراین در اینجا یک شکاف وجود دارد. این شکاف دو دلیل احتمالی دارد؛ اول اینکه که این کار یک فرصت سودآورنیست و یا زمانی که مردم میخواهند یک ماشین ورزشی بخرند، انتظار دارند که هزینه کنند و به یک ماشین ورزشی ارزان قیمت اعتماد نمیکنند.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
در ارتباط با نقشههای جایگاه یابی، هیج تفاوت خاصی بین بازاریابی دیجیتال و سایر انواع آن وجود ندارد. همانگونه که در آغاز این کتاب ذکر شد، بازاریابی کلمهای کلیدی است. برند یکی از زمینههایی است که در آن داشتن یک رویکرد یکپارچه برای موفقیت حیاتی است. درنظرگرفتن اینکه برند شما چگونه باوجود قوانین بازاریابی عمل میکند، ضروری است؛ درحالیکه در نظر داشتن فضای دیجیتال ضروری است نباید رویکرد جداگانهای داشته باشد.
چیزی که در اینجا باید درنظر گرفت این است که امروزه راهاندازی یک برند نسبت به قرن بیستم بسیار آسانتر است. میتوانید با لپتاپ خود یک لوگو طراحی کنید، یک وبسایت با استفاده از وردپرس بسازید و یک حساب توئیتر و سپس حساب ادورز[1] ایجاد کنید. شما یک نام تجاری دارید و این برند بهطور متوسط توسط هزاران و شاید میلیونها نفر دیده میشود.
ارزش طول عمرمشتری (سی ال تی وی[2]) ارزش یا سود وابسته به یک مشتری برای تمام چرخهی عمر مشتری است. این میتواند در برخی کسبوکارها بهراحتی محاسبه شود و در بعضی موارد، پیچیده باشد. در هر صورت، یک مسئله درست است: عوامل بسیاری وجود دارد که بر آن تاثیر میگذارد و اهرمهای بسیاری میتوانند آن را تغییر دهند. هزینه به ازای هر فعالیت[3](CPA) بهعنوان یک معیار کلیدی در بازاریابی، بهخصوص در بازاریابی دیجیتال، بهعلت تکنولوژی ردیابی و شفافیت داده برای مدت طولانی استفاده شدهاند. با این حال بهعنوان یک دیدگاه ساده و پیش پا افتاده از آن یاد میشود. بهعنوان مثال، اگر شما بدانید که یک مشتری صددلار صرف خرید محصولی از شما میکند که حاشیه سود آن محصول 50 دلار است و هزینه جذب این مشتری برای شما چهل دلار است، میتوانید خوشحال باشید که این فروش برای شما سود بههمراه داشتهاست. آنهااگر مشتری آن کالا هیچگاه پس از آن برای خرید مجدد بازنگردد، ما با یک مدل ساده مواجهیم؛ اما اگر مشتری دو یا سهبار دیگر به فروشگاه شما مراجعه کند و طی هر خرید دوبار با مرکز تلفن شما تماس بگیرد، برای این مشتری، هزینهای اضافی خواهید داشت که درنظر گرفته نشدهاست.
مدل CPA همچنان در کانالهایی مانند بازاریابی مشارکتی استفاده میشود و آنها را قادر میسازد زمانیکه تبدیلها تضمین شده نیستند، خطر پرداخت هزینه بهازای کلیک را حذف کنند. ازآنجایی که بسیاری از متغیرها از کنترل آنهاخارج میشوند، در اکثر موارد دشوار است که از شرکت وابسته بخواهید به مدل CLTV شما پایبند بماند. CLTV را میتوان برای تعیین سودآورترین مشتریان و تعریف بخشها مورد استفاده قرار داد و پس از آن این بخشها میتوانند بهطورمناسبی هدف در نظر گرفته شوند. در ادامه تقسیمبندی و هدفگیری را بررسی خواهیم کرد.
محاسبه CLTV
روشهای مختلفی برای محاسبه CLTV وجود دارد اما برای پیشروی با هدف کتاب، ما بر رویکردی ساده تمرکز میکنیم. ما شناخت مدلهای مختلف بههمراه جزئیات را توصیه میکنیم تا پیچیدگیهای CLTV را بهطور کامل درک کنید و مطمئن شوید ترکیبی از مدلهایی را دارید که برای کسبوکار شما مناسب هستند. بهمنظور محاسبه CLTV خود با استفاده از روشی ساده باید دو متغیر زیر را درنظر داشته باشید:
1. تعداد دورههایی که مشتری از شما خرید میکند (طول عمر مشتری)؛ 2. متوسط حاشیه سود هر مشتری در یک دوره.
به منظور درک بهتر و بیشتر این متغیرها، عواملی وجود دارند که باید شناخته شوند. آنها اهرمهایی هستند که میتوانند CLTV شما را بهبود بخشند:
· طول عمر مشتری:
1. برنامههای CRM؛
2. طرحهای عضوبه عضو؛
3. طرحهای وفاداری؛
4. سطوح خدمات.
· میانگین حاشیه سود هر مشتری:
5. تکرار خریدها؛
6. فروش مکمل و بیش فروشی؛
7. استردادها و بازپرداختها؛
8. قیمتگذاری و تخفیفها؛
9. هزینههای عملیاتی؛
10.نرخهای تبدیل؛
11.تقسیمبندی.
فرمول به دست آمده:
CLTV= طول عمر* میانگین مارژین (حاشیه سود)
برای مثالی دراینباره، میتوانیم رفتار اقتصادی یک خردهفروش را بررسی کنیم:
این خردهفروش میخواهد، هر مشتری بهطورمیانگین 3.9 مرتبه در هر هفته به فروشگاه او بیاید و این مشتریان بهطور میانگین درطول هر بازدید، 21.69 دلار هزینه کنند؛ بنابراین مشتریان در هر هفته 21.69 × 3.9 = 84.59 دلار هزینه میکنند. میخواهیم CLV خود را درطول یک سال بدانیم بنابراین میتوانیم بهسادگی با ضرب در 52، ارزش سالانهی یک مشتری را(4.399 دلار) را بهدست آوریم. میدانیم که هر مشتری ده درصد برای ما حاشیهی سود دارد؛ بنابراین سود ما برای هر مشتری درواقع 439 دلار است و بهطور میانگین میدانیم که مشتریان پانزده سال با ما میمانند و بنابراین CLTV ما 439 × 15 = 6,585 دلار است.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
مدلهای زیادی در بازاریابی دیجیتال وجود دارند که به ما تحمیل شدهاند. همانگونه که پیشتر ذکر شد مدلهایی همچون هزینه هر خرید و هزینه بهازای کلیک بسیار رایج هستند. همچنین مدلهای هزینه بهازای هرنمایش(گاهی تحت عنوان هزینه به ازای هر هزار نمایش)، هزینه بهازای هر عمل(هزینه در ازای خرید یا ایجاد ارزش) و هزینه بهازای هرسرنخ فروش نیز وجود دارند. درصورتیکه ما معمولا مجبورهستیم که از این روشهای پرداخت استفاده کنیم؛ اما استفاده از آنها بهعنوانشاخصهای کلیدی عملکرد (KPIها) برای اجرای کانالها بسیار آسان است. CLTV چیزی نیست که بتواند بهطور مشخص در بخشی از کسبوکار شما اجرا شود؛ اما اگر این مدل مناسب باشد، پس باید در بازاریابی دیجیتال مانند هرجای دیگری ادغام شود. مقادیر خوبی از دهها در اختیار بازاریابهای دیجیتال قرار دارد (ما به دادههای بزرگ در فصل چهارده میپردازیم)؛ بنابراین ما فرصتی برای شناخت جزئیتر و دقیقتر مشتریان خود و متغیرهای موجود داریم. این یک فرصت طلایی است و نباید آن را ازدست داد.
در فصل 11 این کتاب به شخصیسازی میپردازیم که هدف نهایی جوامع خردهفروش است و در مقایسه با 10 سال گذشته، امکان رسیدن به آن بسیار بالاتر است. تقسیمبندی و شناخت آن، امری بسیارمهم است. مصرفکنندگان همواره در رفتارها، اطلاعات جمعیت شناختی، الگوهای خرید خود و سایر عواملی که شما را قادر به گروهبندیآنها در بخشهایی میکند، شباهتهایی دارند. این امر هدفگذاری و پیامرسانی شما با ارتباطات بازاریابی را هوشمندتر و مناسبتر میسازد. این گروهها، استفادههای مختلفی برای محصولات و دیدگاههای متفاوتی درمورد خدمات دارند. سبک زندگی افراد آنهابهدلیل نیازها، آرزوها و نظرات آنهامتفاوت خواهد بود.
پنج شکل رایج تقسیمبندی که عبارتند از تقسیمبندی براساس معیارهای جغرافیایی، جمعیت شناختی، رفتاری، مزایای ارائه شده8 و روانشناختی)، ویژگیها و نحوه استفاده از آنها در ادامه ذکر شدهاست.
تقسیمبندی بازار براساس ویژگیهای جغرافیایی
سادهترین استراتژی تقسیمبندی بازار، تقسیمبندی براساس ویژگیهای جغرافیایی میباشد که در این روش مردم براساس محل جغرافیایی سکونت خود تقسیمبندی میشوند. کسبوکارهایی که دارای فروشگاههای تکفروشی منطقهای هستند، این روش را درنظر داشتهاند، این عامل همچنین میتواند ابزاری مفید برای شناخت و تعیین بازار هدف باشد. بازار هدف ممکن است فضای باز یا مطبوعات تبلیغاتی، باشد؛ اما از دیدگاه دیجیتال، ممکن است بر عامل هدفگیری جغرافیایی یا انتخاب داده برای استراتژی شما تاثیربگذارد. این روش تنها دربارهی موقعیت جغرافیایی افراد سخن میگوید و درجهت شناخت ویژگیهای آنان ناکارآمد است.
تقسیمبندی بازار براساس ویژگیهای جمعیت شناختی
یک شکل رایج از تقسیمبندی، تقسیمبندی بازار براساس ویژگیهای جمعیتشناختی است که شامل عواملی ازجمله سن، نژاد، جنس، تحصیلات،وضعیت اشتغال، درآمد و وضعیت اقتصادی میشود. این نوعی از تقسیمبندی است که ویژگیهای گروهی از مردم را نشان میدهد. تقسیمبندی براساس ویژگیهای جمعیت شناختی توسط دولتها و بسیاری از سازمانهاآنها مورداستفاده قرار میگیرد؛ زیرا میتواند به سوالاتی همچون «چهکسی محصول من را میخرد؟» و «آیا این گروه از مصرفکنندگان در رده سنی مناسبی برای محصول من قرار دارند؟»، پاسخ دهد.
عیب این نوع تقسیمبندی این است که فرضیهای بزرگ وجود دارد که افرادی با ویژگیهای مشابه، بهطورمشابه رفتار خواهند کرد، که این فرضیه اشتباه است. اگر شخصی فرانسوی، کارگر کارخانه و چهلپنجساله باشد که تحصیلات بالایی ندارد، با تمام همکارانش در کارخانه که همسنوسال او هستند رفتار مشابهی دارد؟ خیر. آنها آنها در احساسات، سرگرمیها و چیزهای دیگر متفاوت هستند. برای درک جزئیات بیشتر، باید تقسیمبندی براساس ویژگیهای رفتاری را بشناسیم.
تقسیمبندی بر اساس ویژگیهای رفتاری
امکان تقسیمبندی براساس ویژگیهای رفتاری روز به روز در حال افزایش است. ازلحاظ تاریخی، درک رفتار مصرفکننده دشوار شدهاست اما در جهان دادههای بزرگ، قادریم مصرفکنندگان، بهویژه آنهایی که در فضای دیجیتال هستند، را بهتر شناسایی کنیم. این روش مصرفکنندگان را براساس الگوهای خرید و رفتارهای مصرفی گروهبندی میکند. این یک روش عالی برای گفتگو با افراد بهشیوهای است که به احتمال زیاد برای آنها بسیار جالب است و به مذاقشان خوش میآید. این روش درهنگام صحبتکردن درمورد محصولات خاص یا استفاده از فرصتها مفید است.
البته تقسیمبندی براساس ویژگیهای رفتاری همچون تقسیمبندی براساس ویژگیهای جمعیتشناختی، دیدگاهی سیاه و سفید به ما میدهد؛ بنابراین روشی دقیق نیست. بهعنوان مثال رفتار میتواند با شیوهی زندگی شما تغییر کند. طلاق، فرزندان و بازنشستگی نمونههای هستند که نشان میدهند تغییرات زندگی میتواند منجر به تغییرات رفتاری شود. بنابراین بسیارحیاتی است که با دادههای به روز کار کنیم. با تقسیمبندی براساس ویژگیهای رفتاری، شما دارای مزیتهایی هستید که بسیار مرتبط با مخاطبان شما است درعینحال خطر از دستدادن مارک نیز وجود دارد.
سود
مسئلهی حیاتی در بازاریابی و کسبوکارها، درک و شناخت است. اینکه چه برداشتی از شما دارند بر روش کار شما تاثیر میگذارد، همه ما کلیشههایی را درمورد اولین برداشتها میدانیم این روش از تقسیمبندی براساس مزایای ادراکشده مصرفکننده است. کسبوکارهای بسیاری از این استفاده میکنند تا دلیل رفتار مصرفکننده را بفهمند و از میزان توسعهی محصول و فرصتهای بازاریابی ایجادشده، آگاهی یابند. یک نمونه خوب برای این موضوع، صنعت مد است. خردهفروشان کت و ژاکت را درنظر بگیرید: برخی مصرفکنندگان بهدنبال کتهای زمستانی گرم برای تعطیلات اسکی هستند، برخی ژاکتهایی چهار فصل برای تیپ بیرون میخرند، برخی به دنبال کتهای سبک هستند تا موقع تمرین و ورزش استفاده کنند،برخی بهدنبال کتهای هوشمند برای کار میگردند و بعضی از آنها تنها از مد پیروی میکنند. مزایای شناخته شده کت شما، جنبههای متفاوتی دارد؛ بنابراین شاید شما به تغییر درک خود از کارایی یک کت یا ایجاد محدودهای جدید برای تجدید نظر در یک بخش جدید نیاز داشته باشید.
تقسیمبندی براساس ویژگیهای روانشناختی
تقسیمبندی براساس ویژگیهای روانشناختی، درنظر اول، پیچیده به نظر میآید اما به بیانی ساده عبارت است از درک سبک زندگی یک مصرفکننده که شامل مطالعهی فعالیتها، نظرات، عقاید و منافع میشود. مانند تقسیمبندی براساس ویژگیهای رفتاری درک این عناصر میتواند، منجر به پیامرسانی و تولید محصولاتی، مطابق میل و سلیقهی افراد شود. بهعنوان مثال، افراد ممکن است از طرفداران حفظ محیط زیست، بوداییها، بدنسازان، دوستداران فیلم و ترکیبی از این موارد باشند. ایجاد بخشها برایناساس، دیدگاه درستتری از افراد در مقایسه با تقسیمبندی بر اساس ویژگی های جغرافیایی یا جمعیتشناسی ایجاد میکند.
شخصیتها
همانگونه که درمثال 1.3 نشان داده شده، با همراه کردن پنج روش تقسیمبندی فوق، میتوانید شخصیتها را شکل دهید. این شخصیتها به شیوهای موثر توصیفات بخشهای مربوط به شماست. اکثر کسبوکارها بین پنج تا ده مورد از اینها ایجاد میکنند؛ کسب و کارهای بسیار کمی گروه های بزرگ ایجاد میکنند که بسیار عمومیهستند وکسب و کارهای بسیار زیادی میتوانند منجر به بخشهایی شوند که بسیار کوچک هستند، یا رویکرد هدفگیری را بسیار پیچیده میکنند.
[1] Adwords
[2] Customer Lifetime Value(CLTV)
[3]Cost per acquisition
به گفتهی بروس هندرسون[1]، بنیانگذار گروه مشاوره بوستون(BCG)،[2]«یک شرکت برای موفقیت باید مجموعهای از محصولات با نرخ رشد و سهام بازار مختلف داشته باشد(Henderson، 1970) ». این مدل شبیه به مدل ادراک برند است که از یک ماتریس استفاده میکند و پیشتر ذکر شد. با این حال، ماتریس گروه مشاوره بوستون برای فعالیتهای بسیاری استفاده میشود. این مدل، با نگاه به سهم بازار و رشد بازار، محصولات را در یک مجموعهای از ستارهها (stars)، گاوهایشیرده (cash cows)، سگها (dogs) و علامتهای سوال (question marks) طبقهبندی میکند (شکل 1.4). به همین دلیل، گاهی ماتریس رشد-سهم[3] نامیده میشود. این ماتریس برای به حداکثررساندن ایجاد ارزش درازمدت در یک کسبوکار با به حداکثر رساندن نواحی با پتانسیل بالا، و به حداقلرساندن ایفاکنندگان ضعیف استفاده میشود.
گاوهای شیرده؛ سهم بالای بازار در یک محیط با رشد آهسته
گاوهای شیرده، محصولاتی قوی و ایمن هستند. آنها بهطور پیوسته در بازاری با آهنگ رشد بسیار پایین پول تولید میکنند و به خودی خود نیاز به سرمایهگذاری زیادی ندارد. درنتیجه بسیار سودآوراند.
سگها؛ سهم پایین بازار در یک محیط با رشد آهسته
سگها بخش قدرتمند این مجموعه نیستند و میتوانند برای یک کسبوکار زیانآور باشند. آنها تمایل به نقضکردن دارند و یک ایده با مزایای عالی برای کسبوکار ارائه نمیدهند. معمولا کسبوکارها به کاهش سگها یا فروششان آنها فکر میکنند. بازدهی و سودآوری با سگها بعید است!
علامتهای سوال؛ سهم بازار پایین در یک محیط با رشد بالا
علامتهای سوال بهطور شایستهای نامگذاری شدهاند زیرا میتوانند در هریک از دو جهت حرکت کنند، بهآنهاسرعت درحال رشد هستند؛ اما سهم اندکی دارند،آنهاپول نقد زیادی مصرف میکنند و معاملهای بزرگ ایجاد نمیکنند. یک علامت سوال، اگر سهم بازار را بدست آورد، میتواند به یک ستاره و پس از آن حتی به یک گاو شیرده تبدیل شود. اگر بازار راکد باشد، توانایی تبدیلشدن به یک سگ را نیز دارد.
اگر بازار راکد باشد، تصمیمگیریها درمورد آنچه که با علامتهای سوال مشخص شده، باید براساس تحلیلهای وسیع باشد تا بتوانیم برای سرمایهگذاری تصمیم بگیریم.
ستارهها؛ سهم بازار زیاد در یک محیط با رشد بالا
ستارهها، میتوانند پول نقد را بهدلیل داشتن یک سهم بازار قوی تولید کنند و بهدلیل آنهامحیطی با رشد بالا، سرمایهگذاریهای زیادی دارند. هنگامیکه رشد کاهش یابد، ستارهها تبدیل به گاو شیرده میشوند؛ بنابراین داشتن طیف وسیعی از ستارهها در مجموعه شما که میتواند تبدیل به گاو شیرده بعدی شود، یک استراتژی مهم است.
[1]Bruce Henderson
[2] the Boston Consulting Group
[3] growth–share
ماتریس نهتنها موقعیت هر محصول را نشان میدهد، بلکه با استفاده از حوزه یا اندازهی هر دسته، ارزش هر محصول را هم نشان میدهد و یک تصویر از سودآوری یک سازمان ارائه میدهد. درنهایت گاوهای شیرده و سگها یا در یک سوی مقیاس قرار دارند و تمام واحدهای کسبوکار به یک سمت حرکت خواهند کرد، یا در سوی دیگر.
یک مسیر مشترک وجود دارد: علامت سوال- ستاره- گاو شیرده- سگ. هدف این نیست که مجموعهای از محصولاتی را داشته باشیم که بهسادگی در یکی از این دستهها قرار گیرد؛ درواقع ترکیبی از اینها مهم است که قادر به توصیف مجموعه شما بهعنوان یک مجموعه متعادل باشد:
1. گاوهای شیردهای وجود دارند تا بودجهای را تامین کنند که بتواند برای سرمایهگذاریهای آیندهی شرکت استفاده شود.
2. ستارهها، باتوجه به پتانسیل رشد بالا و سهم بازار بالا، محصولاتی هستند که این آینده را میسازند.
3. علامتهای سوال، مواردی هستند که شما را به مجموعهی بعدی ستارهها هدایت میکنند.
4. سگها باید حذف شوند.
یک نکته کلیدی که باید به یاد داشته باشید این است که ماتریس BCG دارای پیچیدگیهایی است و چندین مرتبه اشتباه تفسیر شده؛ بنابراین درک پیچیدگیها و چگونگی بهکارگیری آن بسیارمهم است.
این برای بازاریابی دیجیتال به چه معناست؟
ازطریق ماتریس BCG میفهمیم کدام محصولات را باید ازطریق کدام روشها و کانالها به فروش برسانیم، کدامیک بر استراتژی دیجیتال شما تاثیرگذار خواهد بود و میتوان از آن برای ارزیابی کانالهای دیجیتالآنها استفاده کرد.
آیا شما تمرکز خود را بهطور موثری بهکار میبرید؟ بهعنوان مثال، آیا تبلیغات جستجوی پولی یک گاو شیرده است یا یک سگ؟ ارزش این کانال اغلب مورد بحث قرار گرفتهاست؛ بنابراین توانایی اثبات جایی که کانالهای شما در ماتریس BCG قرار میگیرد، روشی عالی برای انتقال روشی است که استراتژی کانال شما را مدیریت میکند. حرکت SEO از یک علامت سوال به یک ستاره، هدف مشترک کسبوکارهایی است که عملکرد جستجوی ضعیفی دارند این کانالها و نحوه به حداکثررساندن آنها را در فصل پنج تا هشت بررسی خواهیم کرد.
بازاریابی دیجیتال در بیست سال اخیر با حداکثر سرعت حرکت کردهاست. شیوهای که سبک زندگی مردم را در بیست سال گذشته تغییر داده، مسلما فراتر از آن چیزی است که آنهادر پنجاه سال قبل وجود داشتهاست: معرفی اینترنت، استفاده انبوه مردم از تلفنهای هوشمند، تبلتها باعث شده تمامی گروههای سنی خورهی دنیای دیجیتال و مسلط به آن باشند.
درک مدلهای بازاریابی که برای مدت زمانی ایجاد شدهاست و نحوه بهکارگیری آنآنهادر استراتژی بازاریابی دیجیتال شما، مبنایی برای شروع استراتژی به ما میدهد.
مسائل زیادی برای فکرکردن وجود دارد اما همهچیز بیمعنی است مگر اینکه ما استراتژیای را شکل دهیم که در استراتژی کسبوکار گستردهتر ما ادغام شده باشد.
فصل اول از کتاب استراتژی بازاریابی دیجیتال
Digital Marketing Strategy
(An integrated approach to online marketing)
Simon Kingsnorth
ترجمه:
امیر قهرمانی
راحیل دژکام
برای خرید و مطالعه کامل کتاب می توانید به این وب سایت مراجعه نمایید.