Amiraliafkhami
Amiraliafkhami
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

بهشت بود ، جهنم اومد?

سالن کنفرانس مهندس امینی
سالن کنفرانس مهندس امینی

صفحه ای دیگر از سرگذشتمون ...

با هر سختی و بدبختی ای بود کنکور دادیم و قبول شدیم و رفتیم ثبت نام هم کردیم!!!??

دوران دانشجویی مخصوصا دانشگاه شهرستان بنظر من یه دوران فوق العاده حساسی هست!!

دورانی که تو میتونی معدل الف بشی ?

میتونی بچه زرنگ باشی(این با باهوشی فرق داره)

میتونی معتاد بشی?

میتونی دختر باز قهاری بشی ?

و در پایان بگم: میتونی سوپر استار زندگیت هم بشی

من از اون ادمایی بودم که بابام قول داده بود برم دانشگاه کمکم میکنه و از لحاظ مالی ساپورتم کنه ولی زد زیرش? یعنی هم کار و هم درس و هم ورزش!!!

حالا خدمتتون عرض کنم چون من خیلی وحشتناک شرایط زندگیم اونجا دشوار بود و خرج ها هم بالا رفت یهو همش بد از بدتر میشد و من مجبور بودم که سریع بخونم و پاس کنم و بیام بیرون!!!!!

رشته مهندسی ، مهم نیست چه مهندسی ای باشه ، رشته ای هست که نیاز به توجه داره!! یعنی بخونی. نخونی باید بعد چند ترم فاتحتو بخونی.

معدل الف 17/68

تعداد پاس کردن دروس در انتهای ترم 3 55 واحد بود?

اختلاف معدلم با شاگرد دوم 3 نمره بود در معدل.

کارم به جایی رسید که مقاله می نوشتم و ارایه میدادم !! مهندس مهندس از دهن اساتید نمیفتاد !! ?? اون عکس کنارش بزرگترین اساتید معدن هستن?

ترم 4 اومد و من باید علاوه بر خرج سلف سرویس و مخارج نوت و بوک و مخارج ایاب و ذهاب باید 4 ترم خوابگاهو تسویه میکردم!!

یعنی یه کسی که دختران رشته ی الهیات دانشگاه میشناختنش (معدن کجا!! الهیات کجا) قشنک یادمه نامه اومد در اتاقم یا تسویه یا تخلیه ?

تسویه مبلغ 2/000/000 تومن بود.

زنگ زدم دایی !! زنگ زدم خاله !! زنگ زدم ایکس و ایگرگ و ضد

از شدت حسادت و دیدن سیر صعودی من به سمت اینده ندادن هیچکدومشون.

دوست و رفیق و ... هم رو انداختم فایده نداشت.

یه هفته بود سلف نداشتم و از گوشنگی نون خشک (نون کرمانی) با ماست میخوردم.

ترم چهار به خونه محمدرضا پیوستم و خونه محمدرضا 30 کیلومتر از یونی دور بود و کلاسهای صبحگاه من همش تاخیر میخورد و یه 3 واحد حذف شدم.

خسته شدم

نالون شدم

نگاه میکردم به اطرافم هم دنبال زید بازی ، دختر بازی ، رفیق بازی ، دنبال عشق و حال

من مجبور بودم از کمترین فرصت حداکثر بهره رو ببرم چون شرایطم سخت بود.

ولنتاین همه یه شاخه گل میبردن و میگرفتن


من به نامردیها و سختیهام فکر میکردم و همه باهم معجونی میشد که روانمو گرفته بود.

دیگه نمیتونستم ادامه بدم ، سخت بود.

من وقتی دانشگاه قبول شدم بلیط اتوبوس مشهد_بیرجند 12/000 تومن بود و وقتی انصراف دادم دادم :48/000 تومن ، اونم ساده نه وی ای پی


?????

حالم خراب شد

بعدا مینویسم بقیشو?


بیرجندزندگی سختمهندسی معدندانشگاهانصراف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید