بعد از اونهمه بدبختی و کشیدن بی پولی و تحمل نداری ها دو روز بعد اینکه اومدم مشهد برگشتم به حرفه قبلم پس از دوسال ک در دانشگاه از بین رفت.
من از اول دبیرستان که وارد کار اسانسور شدم تا چهارم دبیرستان مشغول همون کار بودم که با رفتنم در دانشگاه و محیط تحصیل و قول بی ثمر بابام انگار دوسال بیخود تلف شد !!
کار اسانسور !! ارتفاع !! جوشکاری های سر بالا!! چشم درد های شبانه !! خطر سقوط !!
یجوری شده بودم که انگار دنیا به اخر رسیده و میخوام بمیرم و عین اسب کار میکردم و کارای خطر ناک هم ازشون ابا و امتناعی نداشتم و میگفتم بمیرم راحت شم بخدا .
اون عکسی ک میبینید بالای هتل قصر مشهدم دور فلکه آب که میشه امام رضا 34!!!
چشامو بسته بودم و عین خر کار میکردم تا بلکه پولی دربیاد وو اون قرض کردهای رفیقام رو بدم.
اسانسور حدود 4 مزحله داره که از فندانسیون و اهن کشی شروع میشه بعد میره مکانیک و بعد برقکشی و بعد راه اندازی.
من نصاب مرحله دوم بودم و مکانیک کار بودم.
مکانیک مرحله ایه که باید زور داشته باشی ، ن زوری که یه بدنساز با پودر اوورده بالا چون داشتم شاگردی که بازوهاش اندازه دور کمر من بود و طفلک یک روز پس از دوساعت فرار کرد از بس زور زد.
خب بالاخره جاگذاری کابین داریم و سپس جاگذاری موتور داریم و شاستی موتور داریم و بعد جاگذاری کادر وزنه داریم که از هر 20 نفر شاید 3 نفر اینکاره بااشن. هر کسی ادعا داره میتونه بره یک ماه و ببینه از نزدیک.
خلاصه اقا من نمیدونم به چه جرمی و چه گناهی این حجم بدبختی و سختی رو باید میکشیدم!!!
البته غافل از این نشم که پول درمیاووردم به خودم دیگه میرسیدم و نمیزاشتم از لحاظ روحی و انگیزه از بین برم.
چند پست قبل من گعذاشتم از 95 همه چیز شروع شد و واقعا هم من از 95 اب خوش از گلوم پایین نرفته تا کنون.
این صحبت ها مال سال 98 هست که هنوز نرسیده به الان ک برج 3 99 هستیم.
اونایی ک میخونید و نظر میدید ...من به عشق شما مینویسم?
ادامه دارد ...