Amir Hosein PKZ
Amir Hosein PKZ
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

چشم هایش

پرده «چشم هایش» صورت ساده زنی بیش نبود. صورت کشیده زنی که زلف هایش مانند قیر مذاب روی شانه‌ها جاری بود. همه چیز این صورت محو می نمود. بینی و دهان و گونه و پیشانی با رنگ تیره ای نمایان شده بود. گویی نقاش می‌خواسته بگوید که صاحب صورت دیگر در عالم خارج وجود ندارد و فقط چشم‌ها در خاطره او اثری ماندنی گذاشته اند. چشمها با گیرندگی عجیبی به آدم نگاه می‌کردند. خیرگی در آنها مشهود نبود، اما پرده های حائل بین صاحب خود و تماشا کننده را می دریدند و مانند پیکان قلب انسان را می خراشیدند.

چشم هایش را می توان شاهکار بزرگ علوی در توصیف جزئیات نامید. جایی که نقاشی در ظرف داستان ریخته می شود و انسان ها و محیط درون نقاشی، بیشتر از شخصیت‌های داستان، باورپذیر و تاثیر گذار هستند. حدودا سه یا چهار تابلوی نقاشی در داستان توصیف شده اما به نظرم خواندنی ترین بخش های کل کتاب همان ها هستند. مبهوت کننده اند. یکی از آنها را پایین‌تر می آورم. اما اگر بخواهم از عیوب باقی کتاب بگویم تنها همین بس که می توانست داستان کوتاهی در حداکثر پنجاه صفحه باشد اما متاسفانه متاسفانه داستان بيش از توانِ داستان گویی اش طولانی شده و رمقِ خواننده را می گیرد. در کل هنرمندی این کتاب، به نظرم، بیشتر به پرده های نقاشی هست که درون داستان تصویر شده اند، نه داستانش.

پرده «جشن کشف حجاب»
در مقابل پرده ای که دو متر و نیم طول و یک متر و اندی عرض داشت ایستاد. این پرده از کارهای عالی استاد بود، مرد خوش بنیه قوی هیکلی که لباس‌ آراسته ای بر تن دارد، در وسط تابلو دیده می‌شود. در مقابل آینه ایستاده و کلاه لبه دارش را با دست راست پایین می‌کشد، صورت بزرگ و پر از چین و چروکش در آینه پیداست. قریب ثلث پرده را پالتو بلند و خوش برش مرد گرفته. کنار آینه روی میز کوچکی عصای کلفتی تکیه دارد، سیگارش در زیر سیگاری دود می کند. طرف راست هیکل نحیف زنی چهل و پنج ساله دیده می شود که دارد از اتاق بیرون می آید، لباس بر تن این زن گریه می کند. قیافه زن موقر و دلنشین، اما غم‌انگیز است. لچک سیاهی بر سر کرده و زیر گلو گره زده است و روی لچک یک کلاه فرنگی زنانه از حصیر سیاه دیده می‌شود. منظره این زن با لچک و کلاه به حدی مضحک است که اگر آدم فقط این قسمت تابلو را ببیند خنده‌اش می‌گیرد. مثل اینکه یک زن هرجایی می‌خواهد تقلید در آورد. اما در قیافه زن شوخی و تمسخر خوانده نمی شود. زن گویی از موم ساخته شده و چیزی نمانده که آب شود و وا رود. زیر پرده روی چهارچوب نوشته شده «جشن کشف حجاب». این را که آدم می خواند، دیگر خنده اش نمی آید، کمی فکر می کند. چه اهمیتی مرد برای جشن قائل است. با کمال اطمینان دارد خود را برای کار مهمی آماده می کند. اما از قیافه زن وحشت و اضطراب هویداست، می‌داند که دارد خودش را مضحکه مردم می کند. چاره چیست؟ باید رفت، دستور داده همه باید در جشن کشف حجاب شرکت کنند. باید زن های خودشان را همراه ببرند. مرد این امر را کاملاً عادی می داند. مگر کسی توقع دیگری دارد؟ اما بیچاره زن!
مدتی فرنگیس در برابر این پرده ایستاد. حدس زدم که واقعاً زن ناشناس به عمق فاجعه ای که در این پرده به زبان گویا بیان شده، پی برده بود. داستان دردناکی را این پرده حکایت می کند: این طور که کشف حجاب نمی کنند. این زن باز هم چادر به سر خواهد کرد و اگر هزار بار او را به مجالس کشف حجاب برند باز هم همان است که بوده. استادی و مهارت شگفت آوری در تجسم قیافه مرد که فقط در آینه دیده می‌شود به کار رفته. قیافه آرام است. هنوز صورت زن خود را با لباس تازه ای که به تن کرده با لچک و کلاه فرنگی ندیده. زن خجالت می‌کشد، شرم دارد از اینکه با این رخت حتی خودش را به شوهرش نشان بدهد. گویی دارند آن را میان چیز خارداری می کشند و هم اکنون خراش تیغ هایی را که بدن لختش را ریش ریش می کند میچشد. اما باز منتظر درد شدیدتریست. فرنگیس پرسید : «چرا این زن زیر کلاه فرنگی لچک بسته؟»
گفتم : «یادتان نیست؟ دستور داده بودند که زن ها حتما با کلاه فرنگی به مهمانی ها بیایند اما این زن نمی توانست موهای سفید خودش را به مردم نامحرم نشان بدهد. خوب نگاه کنید! از آن کلاغی های قدیمی است که به سرش بسته است. برای اینکه اقلا گردن و موهای سفیدش را بپوشاند.»


میخواستم نویسنده شوم
قسمت پایانی کتاب، زندگی نامه خودنوشت بزرگ علوی است. همانطور که از اسم آن ( میخواستم نویسنده شوم) مشخص است، جناب علوی خود را نویسنده ی تمام و کمالی نمی داند. متاسفانه سیاست، مردی را از ادبیات فارسی گرفت که قلمش به زیبایی الماس و به همان اندازه تیز و برنده است و به او اجازه نداد تا قدرت داستان گویی اش را پرورش دهد و متونش به قله های ادبیات برسد. اما باز هم جایِ حیرت است که با این بضاعت اندکِ داستان گویی، آثار او بسیار خوانده و تحسین می شود. روحش شاد.


طاقچه اپلیکیشنی است برای لذت بردن از خواندن و شنیدن کتاب. در این اپلیکیشن به هزاران کتاب الکترونیکی، کتاب صوتی، مجله و روزنامه دسترسی خواهید داشت. طاقچه با صدها ناشر همکاری می‌کند و می‌توانید کتاب‌‌‌‌‌‌های الکترونیکی و کتاب‌های صوتی را به‌صورت قانونی دانلود کنید. این اپلیکیشن امکانات زیای برای خواندن و شنیدن کتاب‌ها دارد. می‌توانید روی متن‌ها علامت‌‌‌گذاری کنید (هایلایت)، اندازه و نوع قلم (فونت) را تغییر دهید و در هرقسمتی که دوست داشتید یادداشت بنویسید. همچنین با استفاده از «طاقچه بی‌نهایت» می‌توانید در کتابخانه‌ی طاقچه عضو شوید و با هزینه‌ی یک کتاب، بی‌نهایت کتاب بخوانید.

https://taaghche.com/book/5992





کتابستان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید