ویرگول
ورودثبت نام
امیرطاها رحیم‌دل
امیرطاها رحیم‌دلیادداشت هایی دلی و خام دستانه بر آثار سینمایی
امیرطاها رحیم‌دل
امیرطاها رحیم‌دل
خواندن ۷ دقیقه·۸ ماه پیش

نقد فیلم روشنایی های شهر | 1931 City Lights

چارلی چاپلین و ویرجینیا چریل در روشنایی های شهر
چارلی چاپلین و ویرجینیا چریل در روشنایی های شهر


روشنایی های شهر چارلی چاپلین. اثری که در سال 1931 و همزمان با اوایل آغاز سینمای ناطق، اما به صورت صامت ساخته شد. چاپلین در این فیلم هم همان شخصیت ولگرد همیشگی را بازی کرده و به دلیل اهمیتی که سینمای صامت برای او داشت، با وجود ورود صدا به سینما، این اثر را صامت ساخت تا باز هم مخاطب از اهمیت بازی و هنر بازیگری او و قدرت او برای ساخت فیلم هایش در مدیوم پانتومیم مطمئن شود و از ترکیب موسیقی نابی که به دستان خود چاپلین ساخته شده و تصاویر و میزانسن های او نهایت لذت را ببرد.

سینمای صامت، سینمای تصاویر و نمادها و مفاهیم نهانیده در آن‌هاست. چاپلین هم که ثابت کرده استاد این کار است، و ما این را به وضوح در روشنایی‌های شهر هم می‌بینیم.

در همان آغاز فیلم، ما شاهد یک شروع فوق‌العاده‌ایم؛ سکانس رونمایی از مجسمه‌ای که پس از برداشتن روپوش آن، متوجه حضور شخصیت ولگرد می‌شویم که بر روی مجسمه خوابش برده و همه از دیدن آن شوکه می‌شوند. بی‌خیالی و بی‌توجهی کاراکتر به مجسمه، تضاد بین تیپ و ظاهر کاراکتر و مجسمه باشکوه و نو، عصبانیت و اعتراض مسئولین و شاهدان به ولگرد و... همه این‌ها تصویری شفاف از اعتراض چاپلین به نظام سرمایه‌داری‌ست. جامعه‌ای که در آن، خیابان‌گردی به دنبال تنها یک جای خواب برای خودش است، و در مقابل، افرادی به دنبال رونمایی از مجسمه‌های شکوهمند و بریدن روبان به دست همسران‌شان هستند. چاپلین این اعتراض را با قرار دادن صدای وز وز تمسخرآمیزی بر شخصیت حکومتی و قفل شدن آنان در هنگام پخش سرود ملی، تکمیل کرده.

چاپلین این اثر را در ژانر کمدی‌ـ‌ملودرام ساخته و چقدر هم خوب و درجه‌یک این کار را انجام داده. چقدر میانه‌رو و متعادل عمل کرده. در طی تماشای فیلم، ما مثل همیشه از سبک کمدی بی‌نظیر چاپلین لذت می‌بریم. در قدرت اجرای این کمدی توسط خود او محو می‌شویم. و در کنار آن، روایت داستان ما را با آن جنس عاشقی همیشگی چاپلین همراه کرده و از آن لذت می‌بریم. قصه‌ی عاشقی که این بار بین شخصیت ولگرد و دختر نابینای گل‌فروشی، که ویرجینیا چریل نقشش را بازی کرده، می‌گذرد. موقعیتی خاص و جدید که در عمقش، آن خلوص و معنای واقعی عشق که دریغ از هر چیز دیگری‌ست دیده می‌شود. چقدر این جنس عاشقی در فیلم‌های چاپلین دل‌نشین است... اینکه مخاطب می‌داند این عشق ناب است، عشق حقیقی‌ست، بی‌غل‌وغش.

و اما در کنار این رابطه‌ی عاطفی، شخصیت ولگرد دوست دیگری دارد که دقیقاً نقطه‌ی مقابل این رابطه است؛ رفاقتی که عاری از حقیقت است و هیچ پایه و اساسی ندارد. دوستی چاپلین با مرد میلیونر مست. پارادوکسی که چاپلین بین این دو رابطه ایجاد کرده، کاملاً در طول فیلم مشهود است. اما این دوستی از کجا شروع می‌شود؟

در شروع داستان، ولگرد بعد از آشنایی اولیه با دختر گل‌فروش، در حالی‌که در حال قدم زدن در کنار رودخانه است، مردی را می‌بیند که هوشیاری پایینی داشته و در حالیکه طنابی به دور گردن خود بسته، قصد خودکشی دارد. چاپلین با کمک به مرد و نجات او از مرگ، جایی در دل او باز می‌کند. اما در واقع، در دل شخصیت مست مرد.

هری مایرز در نقش میلیونر دائم‌الخمر
هری مایرز در نقش میلیونر دائم‌الخمر


در طی فیلم بارها می‌بینیم که مرد دائم‌الخمر، چاپلین را به خانه‌اش دعوت می‌کند و در عمارت اعیانی‌اش با گران‌ترین نوشیدنی‌ها از او پذیرایی می‌کند و حتی ماشین لوکسش را به او هدیه می‌دهد. اما همه این‌ها تا وقتی ادامه دارد که مرد در عالم مستی باشد. و به‌محض هوشیاری، می‌بینیم که او حتی ولگرد را به خاطر هم نمی‌آورد و او را از خود طرد می‌کند.

این نکته که آن مرد میلیونر با آن همه ثروت، دائماً با مستی خود را از زندگی واقعی می‌رهاند و به دنبال خودکشی‌ست، و در آن طرف، ولگردی که هیچ ثروتی ندارد با لبخند و از همه مهم‌تر عشق، به زندگی ادامه می‌دهد و به آن امیدوار است، هم به‌خودی‌خود قابل‌تأمل است.

موقعیت و چالش دیگری که در فیلم شاهدش هستیم، تلاش چاپلین برای به‌دست آوردن دل دخترک نابیناست. چاپلین در این راه کارهای مختلفی مثل خرید تمام گل‌های او، رساندن او به خانه، سر زدن و احوال‌پرسی از دختر و... را انجام می‌دهد که در میان آن‌ها، جور کردن هزینه‌ی اجاره‌ی خانه‌ی دختر از بقیه چالش‌برانگیزتر است. ولگرد در این راه به هر دری می‌زند و هر کاری می‌کند تا هر طور شده پول اجاره را جور کند تا دختر و مادر بزرگش با آرامش در خانه‌شان بمانند و زندگی کنند. او در راه این هدف در جاهای مختلفی مشغول به کار می‌شود و حتی شانسش را برای شرکت در مسابقات بوکس امتحان می‌کند. اما در نهایت در زیر ضربات حریف لطمه می‌بیند و مسابقه را می‌بازد.

چاپلین در مسابقه بوکس
چاپلین در مسابقه بوکس


در نهایت دوست دائم‌الخمر ولگرد به او در تأمین این مبلغ کمک کرده و پول زیادی را به او می‌دهد. اما نقطه‌ی چالش‌برانگیز آن‌جاست که مرد، به‌محض هوشیار شدن، ولگرد را حتی به خاطر هم نمی‌آورد و در حضور پلیس، به او انگ دزدی می‌زند. شخصیت ولگرد اما که برای تأمین این پول خون‌دل‌ها خورده و زحمت‌ها کشیده، سریعاً می‌گریزد و به منزل دختر نابینا می‌رود. او علاوه بر هزینه‌ی اجاره‌ی خانه، هزینه‌ی درمان نابینایی چشمان دختر را هم به او می‌دهد. در ادامه، او به جرم سرقت به زندان افتاده و پس از چندین ماه آزاد می‌شود.

اما حالا اوضاع فرق کرده. دخترک قصه حسابی سر و سامان گرفته و در مغازه‌ی گل‌فروشی بزرگی که دارد، در حالی‌که بینایی‌اش برگشته، مشغول به کار است. ولگرد پس از آزادی‌اش هیچ چیزی برایش نمانده؛ لباس‌هایش کهنه شده و اوضاعش اصلاً خوب نیست!

دختر هم عمیقاً به دنبال پیدا کردن قهرمان نجات‌بخش زندگی‌اش است و پس از ورود هر مشتری، گمانه‌هایی در ذهنش می‌زند و منتظر واکنش آن‌هاست.

ناگهان، ولگرد مغازه‌ی دختر را پیدا کرده و آن را می‌بیند. دختر با مشاهده‌ی سر و وضع ولگرد ابتدا درصدی به او ظنی ندارد؛ که ناگهان با گرفتن دست‌هایش، تازه متوجه قضیه می‌شود. بهت دختر را فرا گرفته و او حسابی شوکه می‌شود. شاید باتوجه به پیشینه ای که از قبل در ذهنش بود، در دلش انتظار سوژه‌ی بهتری را برای حدس و گمانش داشت. اما در آنی، بی‌توجه به وضع و ظاهر ولگرد، دست‌هایش را می‌فشارد و عشق را روانه‌ی چهره‌اش می‌کند. ولگرد هم که بالاخره به معشوقه‌ی خود در زندگی رسیده، خوشحال است و می‌خندد و احساس سرزندگی می‌کند که این موقعیت باعث ایجاد یک پایان دراماتیک و شاعرانه و انسان‌گرایانه می‌شود.

در طول فیلم روشنایی‌های شهر، ما موقعیت‌های مختلفی را می‌بینیم. با لوکیشن‌های متنوعی روبه‌رو می‌شویم. و شخصیت‌های زیادی جلوی دوربین می‌آیند. مخاطب مدام در دنیاهای متفاوتی سیر می‌کند. اما در نهایت، همه و همه با نگاهی کاملاً انسانی و به‌شدت اخلاقی به مخاطب می‌فهمانند که جهانی که واقعی و خالص باشد و آدم‌هایش از ته دل به هم محبت بورزند و ما در آن عشق حقیقی را ببینیم، در نهایت پیروز است. و این را در انتخاب نهایی دختر هم می‌توان دید، که با وجود وضعیتی که ولگرد داشت، در میان صدها آدم بهتر در جامعه، او را انتخاب کرد و جواب محبت فراموش‌نشدنی‌اش را داد.

همه این اتفاقات در یک فضا و فرم خوب و میزانسن های بی‌بدیل چاپلین اتفاق می‌افتد که همراه با موسیقی که خودش ساخته ترکیبی فوق‌العاده می‌سازد و روشنایی های شهر را فیلمی دلنشین می‌کند. چاپلین با تکنیک های مختلفی که در این فیلم به کار برده، چه در بازی، چه در دکوپاژ و میزانسن، چه موسیقی و همچنین در بازی بی‌نظیری که از بازیگرانش، علی الخصوص هری مایرز در نقش میلیونر مست گرفته، بار دیگر نشان می‌دهد که یک کارگردان مولف تکرار نشدنی و استاد سینمای صامت تاریخ سینماست.

روشنایی‌های شهر فیلمی ملموس است که دوربینش با مردم است، و روایتی‌ست از مردمانی که در جامعه، شریف زندگی می‌کنند و بی‌توجه به افتتاحیه‌ها و رونمایی‌های اهل ثروت و تصمیمات بالادستان حکومت، عشق را بین هم رد و بدل کرده و محبت را در رگ‌های هم تزریق می‌کنند. این افرادند که روشنایی های یک شهر هستند و جامعه به وجود آنان همواره نیازمند بوده و هست.

چاپلین با فیلمش به ما درس انسانیت می‌دهد. درس درست زندگی کردن. روایت بی‌ادعای آدمی‌ست که هیچ‌کس نیست، اما برای یک نفر همه‌کس می‌شود.

این فیلم، جدا از تاریخ سینما، یک کلاس انسان‌بودن است و استاد این کلاس هم کسی نیست جز چارلی چاپلین بزرگ!

تصویری از پشت‌صحنه روشنایی های شهر
تصویری از پشت‌صحنه روشنایی های شهر


فیلمچارلی چاپلینسینماکلاسیک
۷
۰
امیرطاها رحیم‌دل
امیرطاها رحیم‌دل
یادداشت هایی دلی و خام دستانه بر آثار سینمایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید