رهگذر...
رهگذر...
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

حقیقت تلخ

امروز داشتم از دانشگاه برمیگشتم سمت خوابگاه که متاسفانه یه تصادف دیدم.

یه ماشین تاکسی که اتفاقا پراید بود یه ماشین درب و داغون تو کوچه داشته میومده که یک بی ام دبلیو ایکس فور پیچیده بود داخل کوچه. از قضا کوچه سراشیبی بوده ترمز پرایده کار نکرده و زده به بی ام دبلیو. ماشین راننده تاکسی حدود صد و پنجاه تومن قیمتش بود و ماشین اون فرد دیگه حدود پونزده میلیارد تومن‌. یعنی چیزی حدود صد برابر ماشین طرف ارزش ماشینش بود. راننده تاکسی خشکش زده بود. میدونست حتی اگه ماشین و کلیه‌شم بفروشه باز نمیتونه خسارت این ماشینو بده.

اون راننده دیگه هم پیاده شده بود و تا میتونست داشت بار راننده مقابل میکرد:" ماشینم از کل هیکلت بیشتر می‌ارزید. نگاه چیکارش کردی. خودتو بفروشی نمیتونی جبرانش کنی"

دیگه نتونستم تحمل کنم. جلو رفتم و با اننده‌ی بی ام دبلیو خیلی منطقی صحبت کردم. اولش سلام علیک کردم. بطری آبی که نو خریده بودم و هنوز بازش نکرده بودم رو به طرف دادم. وقتی خشمش فروکش کرد بهش گفتم:" ببین درسته حق باتوئه! اون اصلا اونقد پول نداره که بتونه خسارتت رو جبران کنه. ولی یه نگاه به خودت بنداز! کتی که تنته از ماشین اون بیشتر می‌ارزه. از قیافه‌ی اون هم مشخصه کل داراییش همون ماشینشه. تو حق داری! اون مقصره و حق داری خسارت بگیری! ولی میدونی که اون نمیتونه بده و هم خودتو میندازی توی دردسر هم اونو بدبخت میکنی. اون یه زن و بچه ای داره که تو خونه منتظرشن. منتظرشن تا براشون غذا ببره! واقعیت همینه ولی مطمئنم زن و بچه‌ی تو محتاج یه لقمه نونی که تو بیاری خونه نیستن. به تریپت هم میخوره که خودتم اصن محتاج اونقد پول خسارت این ماشین نیستی. یعنی صرفا داری برا خودت خدا لعنتی درست میکنی."

یه نگاه به طرف کرد و به نشانه‌ی تایید سر تکون داد. "مطمئنم تو از همین الانم کار نکنی اونقدری داری که خودت و بچه هات تا آخر عمر بخورین بازم تموم نشه. ولی اون... اون لنگ نون شبه! حتی معلوم نیست که امشب بچه هاش شام بخورن یا نه! شنیدم داشت زیر لب میگفت خدایا به خانومم چی بگم؟! بزرگی کن و بگذر!" مرد هم بعد از کلی کلنجار با خودش قبول کرد و از فرد گذشت.

در کل این را نوشتم که در این جامعه افرادی با این اختلاف سطح سرمایه وجود دارن. انقد اختلاف که کل دارایی یه فرد به اندازه ی پول تو جیبی یه فرد دیگه‌ست.

اون مرد واقعا بزرگی کرد و گذشت ولی واقعا این جامعه اون جامعه‌ای نیست که باید می‌بود. خیلی پایین تر از یه جامعه با فرهنگه:)))

این چیزا واقعا اذیتم میکنه

ماشینجامعه
گمشده در افکار و سایه‌ها...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید