امیرعلی بشارتی
امیرعلی بشارتی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

[خ،واو،نون،دال،ه] ها در پی خوانده شدن


در لحظه بود. هیچ تفکری به عواقب کاری که مشغول به آن بود نداشت. صرفا سوار بر احساسات تا دم در سُر خورد و ایستاد، لحظه ای درنگ کرد. به ذهن خود سیلی می زد که هشدار! مراقب اعمال خود باش و بدان چه می کنی! اما چندان نتوانست در برابر امواج عواطف ایست کند. پس دکمه زنگ زیر انگشت شصت خود لِه کرد. کودکی دوان دوان با قدم هایش خوش آموپد گفت و سریع و بدون هیچ کلمه ای ناپدید شد. هاله ای ناپیدا خلاف ساق هایش جریان داشت و و در تلاش بود منصرفش کند، اما گذشته قدرتی بیش داشت. پس با سرعت بخشی به اندام ها با لحظه ها در تقابل بود. نوجوان از لبه پنجره حضور او را به سایرین علامت داد، پس شخصی به استقبالش نیامد. به کفش های خودش راضی نبود و با مرتب کردن سایر کفش ها کمی وقت خرید. در بدوا ورود، سر ها ثابت ماندند، فقط بعضی از تن ها برای تحمل ناخوانده جنبیدند. این بار صداها از گوشه چشم ها خارج می شدند.
وجه اشتراک تمام اینها یک جمله بود: باز این آمد!
و منظور از "این" همان ناخوانده ای که در کودکی بود به اختیار خوانده شده بود فرزند.
گوشه ای نشست، تاب نیاورد، حرف ها پشت حرف ها داشت اما نمی دانست از کجا باید آغاز کند، پس دم دست ترین اطلاعات را که شب گذشته در فضای وب جستجو کرده بود را فریاد کشید: من فرزند خوانده هستم! ارثی به من نمی رسه! می رسید هم نمیخواستم! چیزی هم خدا بیامرز به من نبخشیده!
بعد، برخواست، کفش هایی که خود مرتب کرده بود را بهم ریخت و نماند.

برای دریافت مشاوره حقوقی پیرامون مسائل حقوقی فرزند خواندگی که در متن ذکر گردید، می توانید با من در ارتباط باشید:
تلگرام: amirali_besharati
امیرعلی بشارتی؛ کارآموز حرفه وکالت در مشهد
فرزند خواندگیمشاوره حقوقیفرزندخانوادهوکیل
گذری از راهروهای محاکم و اتاق های مشاوره حقوقی با یک وکیل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید