امیر قائدی حیدری
امیر قائدی حیدری
خواندن ۱۶ دقیقه·۲ سال پیش

تئوری پیچیدگی، بورس و سقوط تمدن ها

پیچیدگی روابط و علل
پیچیدگی روابط و علل


به بیان ساده، هرچه سیستمی پیچیده تر باشد، انرژی بیشتری نیاز دارد که بتواند اندازه خود را حفظ کند. تئوری اریک ج. جیسون به وسیله قانون اول ترمودینامیک و مشاهدات پیچیده تری در افزایش پیچیدگی جهان، به خوبی تایید شده اند.

به وضوح مشخص است خورشید انرژی بیشتری از مغز انسان استفاده می کند. اما خورشید به مراتب از مغز انسان بزرگتر است. وقتی این تفاوتها در جرم ها لحاظ شوند، مشخص می شود بر اساس استاندارد واحد اندازه گیری چیسون، مغز، ۷۵هزار برابر خورشید انرژی مصرف می کند. در ضمن چیسون یک موجود را شناسایی کرده که پیچیده تر از مغز انسان است:

جامعه در شکل متمدن آن،عجیب هم نیست!

زیرا که وقتی جامعه متشکل از آدم های دارای «مغز» است، باید چیزی پیچیده تر از تک تک این آدم ها باشد. این نتیجه گیری با تئوری پیچیدگی کاملا سازگار است. تمدن نیز یک مشخصه تکوینی از عوامل(آدم ها) با حاصل جمعی بزرگتر از اجزای آن است. یافته مهم چیسون این است که تمدن، با تعدیل برای مقایسه چگالی ها، ۲۵۰ هزار برابر خورشید انرژی مصرف می کند.

برای دیدن پیامدهای این نکته در اقتصاد کلان و نیز بازارهای سرمایه، با این مفهوم جدید شروع می کنیم که «پول ذخیره کننده انرژی» است. تعریف کلاسیک پول بیان می کند، پول «ذخیره کننده ارزش» است، اما دقیقا چه ارزشی در پول ذخیره شده است؟

به طور معمول، ارزش اقتصادی در خروجی نیروی کار و سرمایه است که هر دو نیز به شدت وابسته به انرژی هستند. در ساده ترین مثال، یک نانوا قرص نانی را با ترکیب کردن مواد، استفاده از تجهیزات و نیروی کار خودش تهیه می کند که همه این موارد انرژی مصرف می کنند یا محصول شکل دیگری از انرژی هستند. وقتی که نانوا نان را در برابر پول می فروشد، پول نمود انرژی ذخیره شده ای است که صرف ساخت نان شده است. وقتی خود نانوا کالا و خدمات می خرد، مثلا پول نقاش ساختمان را پرداخت می کند، این انرژی آزاد می شود. یعنی انرژی ذخیره شده در پول در برابر زمان، تلاش، تجهیزات و رنگ نقاش آزاد می شود. پول دقیقا شبیه باتری عمل می کند. باتری انرژی را دریافت می کند، برای مدتی آن را ذخیره می کند و وقتی که انرژی نیاز است، آن را آزاد می کند. پول نیز انرژی را به شکل مشابهی ذخیره می کند.

این تعبیر انرژی از پول برای گسترش کار چیسون به عملکرد واقعی بازارها و جامعه نیاز است. چیسون با تخمین جرم کل، چگالی و جریان انرژی جامعه انسانی، با بالاترین سطح اقتصاد کلان سروکار دارد. در سطح تعاملات اقتصادی فردی در جامعه نیز نیاز است که واحدی برای اندازه گیری جریان انرژی آزاد تئوری چیسون داشته باشیم، پول ساده ترین واحد برای این منظور است.

ژوزف تینتر همین ایده را استفاده کرد و یک «تحلیل جریان ورودی - خروجی» مرتبط اما زیرکانه تری را پیشنهاد داده است که از تئوری پیچیدگی استفاده میکند. درک تئوری تینتر، با استفاده از مدل «پول به عنوان انرژی» ساده تر می شود.

تخصص تینتر در سقوط تمدن ها است. سقوط تمدنها موضوعی بسیار جذاب برای تاریخ دانان و شاگردان آنها از زمان هرودوت است که پنج قرن قبل از میلاد، صعود و سقوط امپراتوری فارس را مستند کرده است. در جاه طلبانه ترین اثرش، یعنی کتاب سقوط جوامع پیچیده، تینتر سقوط بیست و هفت تمدن جدا از هم را در یک دوره زمانی ۴۵۰۰ ساله بررسی کرده است.

او محدوده وسیعی از فاکتورهایی که می توانند سقوط تمدنها را توضیح دهند، در نظر گرفته است که شامل تمام شدن منابع، بلایای طبیعی، حمله ها، شرایط دشوار اقتصادی، نواقص اجتماعی، مذهب و سوء عملکرد سیستم بوروکراسی آن تمدن ها می شود. کار او یک مرور زبر دستانه از تاریخ است که به دلایل و فرایندهای فروپاشی تمدنها پرداخته است. ( میدونم که خیلی از این شرایط الان شامل حالمون داره میشه، شاید داریم سقوط میکنیم)

با نمایش تمدن به عنوان سیستمی پیچیده، تینتر برخی از موضوعات مشابه چیسون و دیگر تئورسین های پیچیدگی را به طور عمومی مد نظر قرار داده است. او نشان داد هر چه پیچیدگی جامعه ای افزایش یابد، ورودی های مورد نیاز برای نگهداشتن آن جامعه و تمدن به صورت نمایی افزایش می یابد. این دقیقا همان چیزی است که بعدها چیسون با توجه به تئوری پیچیدگی، به طور عمومی آن را به صورت عددی بیان کرده است. منظور تینتر از ورودی ها نه تنها اشاره به واحدهای انرژی همانند چیسون است بلکه اشاره او به انواع مختلفی از «ارزش های انرژی ذخیره شده» شامل نیروی کار، آبیاری، محصولات کشاورزی و کالاهاست که همه آنها می توانند به پول تبدیل شوند و به طور مکرر می توانند به منظور تبادلات اقتصادی به کار روند. با وجود این، تینتر تحلیل را یک گام جلوتر می برد و نشان می دهد که نه تنها ورودی ها به صورت نمایی با اندازه تمدن افزایش می یابند، بلکه وقتی خروجی تمدنها و دولتها از نقطه نظر کالاهای عمومی و خدمات ارائه شده اندازه گیری شوند، این خروجی ها به ازای هر واحد ورودی، کاهش می یابند.

قانون بازدهی نزولی
قانون بازدهی نزولی


این پدیده ای آشنا برای دانشجویان ترم اول اقتصاد خرد است: «قانون بازدهی نزولی». یعنی جامعه از اعضایش درخواست می کند به صورت صعودی مالیات بیشتری بپردازند و در عوض، به میزان کمتری خدمات دولتی بگیرند. پدیده «بازگشت حاشیه ای» یک منحنی قوس دار ایجاد می کند. این منحنی قوس دار در ابتدا به خوبی رشد می کند، بعد مسطح می شود و در ادامه کاهش می یابد. این همان قوس رشد، افول و سقوط تمدنهاست.

نکته اصلی تینتر همین است که رابطه مردم و جامعه شان از نظر مزایا و مسئولیت های اجتماعی، به طرز بنیادینی در طول زمان تغییر می کند. بحثهای مربوط به اینکه دولتی خوب یا بد است یا اینکه میزان مالیات بالا یا پایین است، به خوبی از طریق قرار دادن اجتماع در منحنی «بازگشت حاشیه ای»، قابل حل است. در ابتدای شکل گیری یک تمدن، بازدهی سرمایه گذاری در پیچیدگی، بخصوص در قالب یک دولت، معمولا به شدت بالاست. با یک سرمایه کوچک از زمان و تلاش در یک پروژه آبیاری می توان بازدهی های بسیاری بالایی از نقطه نظر میزان محصول غذایی به ازای هر کشاورز به دست آورد. دوره های کوتاه خدمت سربازی که در میان تمام مردم تقسیم شده است، می تواند میزان زیادی صلح و امنیت را به ارمغان بیاورد. یک بوروکراسی کم برای سازماندهی آبیاری و دفاعی و دیگر اقدامات مشابه، می توانند به شدت بیش از بازرسی های سرزده موثر باشند.



قانون بازدهی نزولی: قانونی که در آن بیان می شود میزان خروجی به ازای افزایش یک واحد ورودی، به مرور زمان کاهش می یابد.

بازگشت حاشیه ای: میزان افزایش خروجی به ازای افزایش یک واحد ورودی می شود.

سرمایه گذاری در پیچیدگی: اشاره به هزینه و تلاش ها برای ایجاد ساختارهایی پیچیده مثل بوروکراسی، دولت، پلیس و غیره دارد تا جامعه و تمدن را مدیریت کند و به جلو حرکت دهد.




در ابتدای شکل گیری تمدن انسانی، بودجه تحقیقاتی برای ایجاد آتش، صفر است در حالیکه مزایای استفاده از آتش برای انسانها غير قابل محاسبه است. این مثال را با هزینه های سنگین ایجاد نسل های جدید هواپیماهای بوئینگ به نسبت اثر کم آنها در افزایش کیفیت مسافرت های هوایی، مقایسه کنید.

این مقایسه، نتیجه مهمی در درک مزایای فرض شده در افزایش بی اساس پرداختی های دولت دارد. در طول زمان و با افزایش پیچیدگی، بازدهی سرمایه در جامعه شروع به کاهش و حتی منفی شدن می کند. همین که پروژه های آبیاری ساده کامل شدند جامعه شروع می کند به اجرای پروژه های بزرگتر آب رسانی که آب کمتری برای تولید خواهند داشت.

  • بوروکراسی هایی که در ابتدا سازمان دهندگانی کارا بودند، تبدیل به موانعی غیرکارا می شوند که هدف آنها به جای خدمت رسانی به جامعه، بیشتر تداوم خودشان است.
  • نخبگانی که سازمانهای جامعه را مدیریت می کنند، به جای نگرانی برای رفاه جامعه در کل، بیشتر نگران سهم قدرت خود می شوند که در حال کاهش است. موقعیت نخبگان، از رهبری جامعه به «انگل» جامعه شدن تغییر می کند. در حقیقت، نخبگان مانند «انگل» در بدن جامعه میزبان رفتار می کنند و درگیر چیزی می شوند که اقتصاددانان آن را جستجوی«رانت» می نامند یا از طرق غير مولد، به انباشت ثروت می پردازند که صنعت مالی مدرن امروز، یک نمونه از این روش های غیر مولد انباشت ثروت است.

تا سال ۲۰۱۱، شواهد حاکی از این بود که آمریکا تقریبا پایین منحنی بازگشت بوده است تا آنجا که انجام کار سخت بیشتر، توسط آدم های بیشتر، تولید کمتری برای کل جامعه ایجاد می کرد و این در حالی بود که نخبگان بیشترین رشد درآمدی و سود را تصاحب می کردند.

گزارش شده است که ۲۵ مدیر صندوق های پوششی، ۲۲ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰ درآمد داشته اند و این در حالی بود که چهل و چهار میلیون آمریکایی با بن های غذایی زندگی می کردند. در سال ۲۰۱۰ نسبت به سال ۲۰۰۹، پرداخت به مدیران عامل شرکت ها، ۲۷ درصد رشد داشته است در حالیکه بیش از بیست میلیون آمریکایی یا بیکار بودند یا از بازار کار بیرون آمده بودند با وجود اینکه هنوز تمایل داشتند کار کنند. از آمریکایی های شاغل، بیشتر آنها بیش از این که در ساخت و ساز، کشاورزی، ماهیگیری، جنگل داری، تولید، معدن کاری و خدمات مربوط به آب و برق و تلفن مشغول باشند، برای دولت کار می کردند.

مثل بعضی مدیران صندوق های سرمایه گذاری در کشور خودمان که هر وقت سهمی در حال نزول بود از کدهای حقیقی خودشان به کد حقوقی یا صندوق می فروختند و وقتی سهم در حال صعود بود برعکس عمل می کردند. یعنی ضرر و زیان برای سهامدار خرد و سود بدون ریسک برای عده ایی خاص. هیچوقت در هیچ خبری هم به این موضوع رسیدگی نشد و تمام تقصیر برعهده دولت افتاد که مردم را به بورس دعوت کرد. اما با نگاه گذرایی به ثروت بادآورده این افراد می توان عمق فاجعه را فهمید. البته که همین تاخیر در رسیدگی فرصت خارج کردن این سود بادآورده را به آنها داده واکثرا این پول را هزینه خرید ملک در کشورهای دیگر برای اخذ اقامت یا سرمایه گذاری کرده اند. یعنی حتی سود ناشی از ضرر و زیان سهامدار بیچاره را در اقتصاد همین مملکت هم سرمایه گذاری نکردند.


یکی از بهترین معیارهای اندازه گیری رابطه رانت جویی بین نخبگان و مردم عادی در یک اقتصاد دچار رکود، «ضریب جینی» است که معیاری برای سنجش نابرابری درآمدی است. هر چه ضریب جینی بالاتر باشد یعنی نابرابری در آمدی در اقتصاد بالاتر است. در سال ۲۰۰۶، یعنی کمی قبل از آغاز رکود اخیر، این ضریب به بیشترین میزان خود در تاریخ آمریکا یعنی ۴۷ رسید که در تضاد شدید با پایین ترین مقدار خود یعنی 38/6 در سال ۱۹۶۸ است. در سال ۱۹۶۸، دنیا دو دهه پول باثبات را تجربه کرده بود که با طلا پشتیبانی می شد. ضریب جینی در سال ۲۰۰۷ روند نزولی داشت اما دوباره تا سال ۲۰۰۹، در نزدیکی بیشترین مقدار خود بود و روندی صعودی داشت. ضریب جینی آمریکا در حال نزدیک شدن به ضریب جینی مکزیک است که نمونه کلاسیکی از یک جامعه الیگارشی است که از مشخصات آن نابرابری درآمدی چشمگیر و تمرکز ثروت در دستان نخبگان است.

معیار دیگر سنجش رانت جویی، نسبت میزان درآمد دو دهک بالای جامعه آمریکا به درآمد مردم زیر خط فقر این کشور است. این نسبت از مقدار پایین ۷/۷ در سال ۱۹۶۸ به مقدار بسیار بالای 14/5 در سال ۲۰۱۰ رسیده است. این دو روند، هم در ضریب جینی و هم در«نسبت درآمد ثروتمند به فقير» در ایالات متحده، منطبق با یافته های تینتر در مورد یک تمدن در آستانه سقوط است. وقتی یک جامعه به مردمانش نرخ بازدهی منفی به نسبت ورودی هایشان تحمیل می کند، مردم ترجیح میدهند که از جامعه خارج شوند و همین اتفاق، در نهایت بی ثبات کننده شرایط جامعه برای مردم و نخبگان است.

در تئوری بازدهی نزولی، تینتر توانست متغیری را بیابد که توضیح دهنده سقوط تمدنهاست. بیشتر تاریخدانان سنتی در سقوط تمدنها به عواملی همچون زمین لرزه، قحطی و حمله بربرها اشاره می کنند.

اما تینتر نشان داد که:

تمدن هایی که در نهایت توسط بربرها نابود شدند، قبل از آن به دفعات حملات بربرها را دفع کرده بودند یا تمدنی پیش از آن که با زلزله ای نابود شود، از زلزله های مشابه قبلی بازسازی و بازیابی شده بوده است. آنچه مهم است حمله بربرها یا وقوع زلزله نیست، بلکه نحوه «پاسخ» به این اتفاقات است. جوامعی که دچار انتظارات بیش از حد و فشار زیاد اجتماعی نیستند، می توانند با چابکی به بحران ها پاسخ دهند و بعد از وقوع فاجعه، خود را دوباره بسازند. اما جوامعی که خواسته های بیش از اندازه دارند یا به شدت تحت فشار هستند، ممکن است به سادگی تسلیم حوادث شوند. وقتی بربرها به امپراتوری روم حمله کردند آنها با مقاومت کشاورزان مواجه نشدند. در عوض کشاورزان با آغوش باز از آنها استقبال کردند. در حقیقت، کشاورزان برای قرنها بازگشت کمی از سرمایه و کار خود داشتند و از سیاستهای امپراتوری روم در کاهش ارزش پول و مالیات های سنگین رنج کشیده بودند. بنابراین در چشم کشاورزان، بربرها ممکن بدتر از امپراتوری روم نباشند. در عمل هم به دلیل اینکه بربرها در سطحی بسیار پایین و با پیچیدگی بسیار کمتری به نسبت امپراتوری روم عمل می کردند قادر بودند به کشاورزان بسته های حمایتی ابتدایی را با هزینه های بسیار پایین ارائه کنند.

تینتر به نکته اضافه ای نیز اشاره می کند که به طور مشخص مرتبط با جامعه قرن بیست و یکم است. بین سقوط کل تمدن و سقوط جامعه ای یا کشوری در داخل آن تمدن، تفاوت وجود دارد.

وقتی امپراتوری روم سقوط کرد، یک سقوط تمدن رخ داد از آن جهت که هیچ جامعه مستقلی وجود نداشت که بعد از سقوط امپراتوری روم، جای آن را بگیرد. برعکس، تمدن اروپایی از قرن ششم میلادی به بعد دیگر سقوط نکرده است زیرا که برای هر دولت و کشوری که در اروپا سقوط کرد، دولت دیگری آماده بود تا جای خالی او را پر کند. مثلا افول دولتهای اسپانیا یا ونیز، با قدرت گرفتن دولتهای انگلیس و هلند همراه بود. از نقطه نظر تئوری پیچیدگی، دنیای به شدت مجتمع، شبکه ای و جهانی شده امروز، بیشتر از آنکه به دولت های مستقل دوران قرون وسطی یا اروپای مدرن شبیه باشد، به ایالتهای با وابستگی متقابل امپراتوری روم شبیه است. از نظر تینتر، «سقوط تمدن فعلی اگر زمانی رخ دهد، این بار جهانی خواهد بود. هیچ کشوری به تنهایی سقوط نخواهد کرد. تمدن دنیا به کل از هم فرو خواهد پاشید».

به طور خلاصه، چیسون نشان داد چگونه سیستم های به شدت پیچیده، به انرژی ورودی به مراتب بیشتر از قبل، برای رشد نیاز دارند در حالیکه تیتر نشان داد چگونه تمدن هایی که خروجی منفی در برابر ورودی مردم خود ایجاد می کنند، در نهایت سقوط خواهند کرد. پول می تواند به عنوان یک معیار اندازه گیری ورودی-خروجی برای مدل چیسون به کار رود زیرا که پول شکلی از انرژی ذخیره شده است. بازارهای سرمایه و ارز، سیستم های پیچیده بسیار قدرتمندی هستند که در داخل مدل بزرگ تر تینتر از تمدن، قرار دارند. وقتی جامعه پیچیده تر می شود، به صورت نمایی به مقدار به مراتب بیشتری از انرژی نیاز دارد. از زمانی به بعد، بهره وری و مالیات دیگر نمی توانند جامعه را نگه دارند و نخبگان سعی می کنند تا به وسیله افزایش اعتبار مالی، اهرم مالی، کاهش ارزش پول و دیگر شکل های شبه پول که رانت جویی را تسهیل می کنند، در فرایند ورودی ها تقلب کنند. این روشها نیز برای دورانی کوتاه جواب می دهند، زیرا که واقعیت از دست رفتن ثروت در میانه افزایش نابرابری درآمدی، توهم شبه رشد اقتصادی را که با بدهی ساخته شده است، از بین می برد.

توهم شبه رشد اقتصادی: در فرمول رشد اقتصادی بخشی برای سرمایه گذاری وجود دارد که رشد مبتنی بر بدهی اشاره به این موضوع دارد که کشوری می تواند با تشویق استقراض و سرمایه گذاری، رشد اقتصادی ایجاد کند. مشکل این سیاست این است که اگر این سرمایه گذاری های انجام شده در سالهای بعد نتوانند بازدهی مناسب داشته باشد ممکن است که سبب ورشکستگی وام گیرنده و به دنبال آن نظام بانکی شوند.

آیا واشنگتن(یا هر نامی که به ذهن شما خطور می کند)، روم جدید است؟ آیا واشنگتن و دیگر دولت ها تا آن اندازه در افزایش مالیات ها، افزایش قوانین، بوروکراسی بیشتر و رفتارهای مبتنی بر منفعت شخصی جلو رفته اند که ورودی های افراد جامعه، بازدهی منفی داشته باشد؟ آیا بازارها آنقدر با دستکاری، دخالت و کمک های مالی، غیر واقعی شده اند که دیگر نتوانند سیگنال های قیمتی قابل اتکایی را برای تخصیص درست منابع ایجاد کنند؟ آیا گروه هایی که بیشترین مسئولیت را در غیر واقعی کردن قیمت ها دارند، دقیقا همان هایی هستند که منابع درست هدایت نشده را دریافت کرده اند؟ اگر بربرها دفعه بعدی در هر قالب و شکلی حمله کنند، پاداش شهروندان معمولی چه خواهد بود که به جای خالی کردن میدان، مقاومت کنند و بجنگند؟

تاریخ و تئوری پیچیدگی دلالت بر این موضوع دارند که اینها سوال هایی ایدئولوژیک نیستند. در عوض، سوالاتی تحلیلی هستند که با تجارب متعددی از تمدن های مختلف در طول پنج هزار سال و مطالعه ده میلیارد سال افزایش مداوم پیچیدگی در طبیعت، ارتباط آنها به اثبات رسیده است. علم تاریخ از طریق انرژی، پول و پیچیدگی، چهار چوبی کامل را فراهم کرده است تا ریسک های سقوط دلار در میانه جنگ ارزی، درک شود.

مهمترین نکته این است که سیستم هایی که بیشترین توجه فوری را نیاز دارند یعنی بازارهای سرمایه و ارز و نیز مشتقات مالی، همگی نوآوری های جامعه هستند و بنابراین توسط جامعه نیز می توانند تغییر داده شوند. بدترین سناریوها، بسیار ترسناک و دلهره آورند اما قابل اجتناب هستند.

هنوز دیر نیست که از لبه پرتگاه قدمی عقب بیاییم و برای سیستم پولی جهان که مبتنی بردلاراست، کمی حاشیه امن ایجاد کنیم. متاسفانه، نخبگان برای مقاومت در برابر راه حل های خردمندانه با هم تفاهم کرده اند. نخبگانی که کنترل سیستم را در دست دارند، روزیشان در «پیچیدگی» است. «بازگشت حاشیه ای نزولی» برای جامعه بد است اما آنها که در انتهای خط سهم زیادی از ورودی ها را دریافت می کنند، بسیار خوشحالند. البته تا مادام که آن ورودی ها خشک نشده اند. امروزه، منابع مالی که از مردم گرفته شده و به سمت نخبگان هدایت می شود، به شکل مالیات، کمک های مالی به شرکت ها کلاهبرداری از طریق وام های مسکن، هزینه ها و نرخهای سود رباخوارانه، مشتقات مالی فریبنده و پاداش های بی حساب مدیران وجود دارند. وقتی که کمر شهروندان زیر بار این رانت جویی نخبگان شکست، احتمال فروپاشی بیشتر می شود. صنعت مالی باید به جای خواسته های پوچ و مضحک، به نقش مناسب خود به عنوان تسهیل کننده تجارت برگردانده شود. تئوری پیچیدگی بیان می کند راه بازگشت به نقطه امن، ساده تر و کوچکتر کردن سازمانهاست. به شکلی باورنکردنی وزیر خزانه داری و کاخ سفید فعالانه در حال تسهیل شرایط برای صنعت بانکداری بزرگتر و متمرکزترهستند که شامل یک بانک مرکزی جهانی نیز می شود که در صندوق بین المللی پول جای دارد. هرگونه موفقیت در این تلاش آنها، به سادگی افول دلار را سرعت خواهد بخشید.

اگر از این مطلب خوشتون اومد در موردش اینجا بیشتر بخونید.

منبع : کتاب جنگ های ارزی

تئوری پیچیدگیرشد اقتصادیسقوط دلاررانت جوییسقوط تمدنها
بعضی ها هستند که می نویسند! به این ها می گویند نویسنده. به آنچه می نویسند می گویند نوشته...در اینجا شاید یک کتاب معرفی کنیم یا یک مقاله یا یک نوشته گمنام یا اگر قدمان برسد یک نقد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید