حفظ خانه یا تبعید به آینده دیجیتال
1- قدیمی ترین سوالات
«آیا همه ما برای یک ماشین هوشمند کار خواهیم کرد یا افراد باهوشی در کنار ماشین خواهیم بود؟» این سوال در سال 1981 توسط یک مدیر جوان کارخانه کاغذسازی در حین سرخ کردن ماهی در اولین شبِ حضور من در شهر کوچکی در جنوب، در خانه ایی که قرار بود برای دوره ایی شش ساله خانه من باشد، از من پرسیده شد. در آن شب بارانی، سخنان او مرا بفکر فرو برد. من مقابل قدیمی ترین سؤالات سیاسی قرار داشتم: خانه یا تبعید؟ ارباب یا رعیت؟ استاد یا برده؟ اینها مضامین ابدی دانش، اقتدار و قدرت هستند که هرگز نمی توانند برای همیشه حل و فصل شوند. تاریخ پایانی ندارد؛ هر نسلی باید اراده و تخیل خود را بکار گیرد، زیرا تهدیدهای جدید ما را ملزم می کند که در هر عصری دوباره به این موضوع رسیدگی کنیم.
مدیر کارخانه ادامه داد: «چه خواهد شد؟ قرار است به کدام سمت برویم؟ الان باید بدانم هیچ زمانی برای تلف کردن وجود ندارد.» من هم جوابها را میخواستم، بنابراین پروژهای را شروع کردم که سی سال پیش تبدیل به اولین کتاب من شد: در عصر ماشین هوشمند: آینده کار و قدرت. بعدا مشخص شد که این کار فصل آغازینی بود در تلاشی مادامالعمر برای پاسخ به این سوال که «آیا آینده دیجیتال میتواند خانه ما باشد؟»
از آن غروب گرم جنوبی سالها میگذرد، اما قدیمیترین پرسشها دوباره به گوش میرسد. قلمرو دیجیتال در حال سبقت گرفتن است و حتی قبل از اینکه فرصتی برای تفکر و تصمیم گیری داشته باشیم، همه چیزهای آشنا را بازتعریف می کند. ما دنیای شبکهای را بهخاطر راههای متعددی که تواناییها و چشماندازهای ما را غنی میکند جشن میگیریم، اما با از بین رفتن حس آیندهای قابل پیشبینی، قلمروهای کاملاً جدیدی از اضطراب، خطر و خشونت به وجود آمده است.
وقتی قدیمیترین پرسشها را میپرسیم، میلیاردها نفر از هر قشر اجتماعی، نسل و جامعه باید پاسخ دهند. فناوریهای اطلاعات و ارتباطات گستردهتر از برق هستند و به سه میلیارد نفر از هفت میلیارد نفر جمعیت جهان میرسند. معضلات درهمتنیده دانش، اختیار و قدرت مانند دهه 1980 دیگر محدود به محل کار نیستند. اکنون ریشههای آنها عمیقاً در ملزومات زندگی روزمره ریشه دوانده و تقریباً هر شکلی از مشارکت اجتماعی را شامل می شود.
همین چند لحظه پیش، هنوز معقول به نظر می رسید که نگرانی های خود را بر چالش های یک محل کار اطلاعاتی یا یک جامعه اطلاعاتی متمرکز کنیم. اکنون قدیمیترین پرسشها باید براساس وسیعترین چارچوب ممکن، که به بهترین شکل، به عنوان «تمدن» یا بهطور خاصتر، تمدن اطلاعاتی تعریف میشود، مطرح شود. آیا این تمدن نوظهور مکانی خواهد بود که بتوانیم آن را خانه بنامیم؟
همه موجودات به سمت خانه گرایش پیدا می کنند. این ذات موجودات است که هر گونه طرز رفتار آن ها را تنظیم می کند. بدون این طرز رفتار، ماهیچ راهی برای حرکت در قلمروی ناشناخته نداریم؛ بدون آن گم می شویم. هر بهار وقتی دوباره همان یک جفت پرنده غواص (Loon=لون: پرندگان شمالگانی از راسته ی gaviiformes که شیرجه رونده و ماهی خوار و نوک تیز بوده و فریاد ناهنجاری می کشند. مترجم)از سفر دور خود به زیر سقف پنجره ما برمی گردند،جیغ و داد فراموش نشدنی آن ها که حکایت از بازگشت به خانه، تجدید قوا، ارتباط و محافظت دارد، ما را به خواب شبانه می برد، زیرا می دانیم که ما نیز در جای خود هستیم. لاک پشت های سبز از تخم بیرون می آیند و به دریا می روند، جایی که هزاران مایل را طی می کنند، گاهی به مدت ده یا بیست سال. وقتی آماده تخم گذاری می شوند، سفر خود را به همان نقطه ساحلی که در آن متولد شده اند، شروع می کنند. برخی از پرندگان سالانه هزاران مایل پرواز می کنند و نیمی از وزن بدن خود را از دست می دهند تا در زادگاه خود جفت گیری کنند. پرندگان، زنبورها، پروانهها… لانهها، سوراخها، درختان، دریاچهها، کندوها، تپهها، سواحل، و گودالها… تقریباً هر موجودی نسخهای از این وابستگی عمیق به مکانی که زندگی اش در آن جا شروع شده را دارد، یعنی جایی که ما ان را خانه می نامیم.
این ذات انسان است که در هر سفری، جستجوی خانه را آغاز می کند. این نوستوس (واژهٔ یونانی: nostos که به معنی «بازگشت [به خانه]» است. مترجم) یا یافتن خانه، یکی از عمیقترین نیازهای ماست، با قیمتی که مایل به پرداخت آن هستیم، آشکار است(قیمت بالا برای خرید خانه. مترجم). یک درد مشترک جهانی برای بازگشت به مکانی که پشت سر گذاشتیم یا برای یافتن خانه جدیدی که امیدهای ما برای آینده بتواند در آن لانه کرده و رشد کند، وجود دارد. ما هنوز مصائب سفر اودیسه را بازگو میکنیم و به یاد میآوریم که انسانها برای رسیدن به ساحل و ورود به دروازههای شهر خود چه چیزی را باید تحمل کنند.
از آنجایی که مغز ما بزرگتر از مغز پرندگان و لاک پشت های دریایی است، می دانیم که بازگشت به همان نقطه از زمین همیشه ممکن و یا حتی مطلوب نیست. نیازی نیست که خانه همیشه با یک محل سکونت یا مکان منطبق باشد. ما می توانیم شکل و مکان آن را انتخاب کنیم اما معنای آن را نه. خانه جایی است که میدانیم و شناخته میشویم، جایی که دوست داریم و محبوب هستیم. خانه محیط، سرو صدا، ارتباط و پناهگاه است: بخشی آزادی، بخشی شکوفایی… بخشی پناهگاه، بخشی چشم انداز.
حس دور شدن از خانه، اشتیاق غیرقابل تحملی را برمی انگیزد. پرتغالی ها برای این احساس نامی دارند: Saudade، کلمه ای که برای نشان دادن دلتنگی و اشتیاق جدایی از وطن در میان مهاجران در طول قرن ها رایج بود. اکنون نابسامانیهای قرن بیست و یکم، این اضطرابها و اشتیاقهای شدید تغییر مکان را به داستانی جهانی تبدیل کرده است که هر یک از ما را در بر میگیرد.
2- مرثیه ای برای یک خانه
سال 2000، گروهی از دانشمندان و مهندسان کامپیوتر در جورجیا تِک(Georgia Tech) در پروژهای به نام خانه هوشمند یا آگاه (Aware Home) همکاری کردند. قرار بود این خانه یک «آزمایشگاه زنده» برای مطالعه «محاسبات فراگیر» باشد. آنها یک همزیستی انسانی را تصور کردند که در آن بسیاری از فرآیندهای جاندار و بی جان توسط شبکه پیچیده ای از حسگرهای آگاه از زمینه تعبیه شده در خانه و رایانه های پوشیدنی که توسط ساکنان خانه استفاده می شد، ضبط می شدند. این طرح خواستار یک «همکاری بیسیم خودکار» بینِ پلتفرمی بود که اطلاعات شخصی، از پوشیدنیهای ساکنان را میزبانی میکرد و پلتفرم دومی که میزبان اطلاعات محیطی از حسگرها بود.
سه فرض وجود داشت: اول: دانشمندان و مهندسان متوجه بودند که سیستم داده جدید، یک حوزه دانش کاملاً جدید ایجاد میکند. دوم: فرض بر این بود که حقوق آن دانش جدید و قدرت استفاده از آن برای بهبود زندگی، منحصراً متعلق به افرادی است که در خانه زندگی می کنند. سوم: تیم با تمام جادوگری دیجیتالی اش، خانه هوشمند را به عنوان تجسم مدرن از سنت های باستانی که خانه را به عنوان پناهگاهِ خصوصی کسانی که در درون دیوارهای آن زندگی میکنند، فرض میکرد.
همه اینها در طرح مهندسی بیان شد. این مساله بر اعتماد، سادگی، حاکمیت فرد، و مصون ماندن خانه به عنوان یک حوزه خصوصی تأکید داشت. سیستم اطلاعاتی خانه هوشمند به عنوان یک حلقه بسته ساده با تنها دو گِره تصور می شد و به طور کامل توسط ساکنان خانه کنترل می شد. این تیم نتیجه گرفت که از آنجایی که خانه «به طور مداوم محل سکونت و فعالیت های ساکنان را زیر نظر می گیرد … حتی شرایط پزشکی ساکنان و عادات آنها را ردیابی می کند»، «بطور واضحی نیازمنداطلاع رسانی و دادن کنترل توزیع این اطلاعات به ساکنان است.» قرار بود تمام اطلاعات روی رایانههای پوشیدنی سرنشینان ذخیره شود تا از حریم خصوصی اطلاعاتِ افراد، اطمینان حاصل شود.
سال 2018، ارزش بازار جهانی خانه های هوشمند(smart-home) 36 میلیارد دلار بود و انتظار می رفت تا سال 2023 به 151 میلیارد دلار برسد. در یک واحد خانه هوشمند: ترموستات نِست(Nest thermostat)، که توسط شرکتی که متعلق به آلفابت بود ساخته شد(آلفابت شرکت هلدینگ گوگل بود و سپس در سال 2018 با گوگل ادغام شد). ترموستات نِست بسیاری از کارهای تصور شده در خانه هوشمند را انجام می دهد. داده ها را در مورد استفاده ها و محیط جمع آوری می کند. از حسگرهای حرکتی و محاسبات برای «یادگیری» رفتارهای ساکنان خانه استفاده می کند. اپلیکیشن های نِست میتوانند دادهها را از سایر محصولات متصل مانند خودروها، اجاقها، ردیابهای تناسب اندام، و تختها جمعآوری کنند. برای مثال، این سیستمها میتوانند در صورت تشخیص حرکت غیرعادی، چراغها را روشن کنند، ویدیو و صدا ضبط کنند، و حتی اعلانهایی را برای صاحبان خانه یا دیگران ارسال کنند. در نتیجه ادغام با گوگل، این ترموستات هم مانند سایر محصولات نِست، با قابلیتهای هوش مصنوعی گوگل، از جمله «دستیار دیجیتالی» شخصی آن ساخته خواهد شد. مانند خانه هوشمند، ترموستات و دستگاه های مشابه اش ذخایر جدید عظیمی از دانش و در نتیجه قدرت جدید ایجاد میکنند – اما برای چه کسی؟
دادههای شخصیشده و پیچیده ترموستات که دارای Wi-Fi و دسترسی شبکه است، در سرورهای Google آپلود میشوند. هر ترموستات دارای یک سیاست حفظ حریم خصوصی(privacy policy)، توافق نامه شرایط سرویس دهی(Terms-of-service agreement) و قرارداد مجوز کاربر نهایی(End-user licensing agreement) است. این موارد پیامدهای ظالمانه حریم خصوصی و امنیتی را نشان می دهد که در آن اطلاعات حساس خانگی و شخصی با سایر دستگاه های هوشمند، پرسنل ناشناس و اشخاص ثالث به منظور تجزیه و تحلیل های پیش بینی و فروش به سایر اشخاص، به اشتراک گذاشته می شود. نِست مسئولیت کمی در قبال امنیت اطلاعاتی که جمعآوری میکند دارد و هیچ مسئولیتی در مورد نحوه استفاده سایر شرکتهای موجود در اکوسیستم خود از این دادهها ندارد.تجزیه و تحلیل دقیق سیاستهای نِست توسط دو محقق دانشگاه لندن به این نتیجه رسید که برای خرید یک ترموستات خانگی اکوسیستم Nest که به دستگاهها و اپلیکیشن های مختلف متصل است نیازمند بررسی نزدیک به هزار قرارداد سنگین و جسورانه است.
اگر مشتری از موافقت با مقررات Nest امتناع کند، شرایط خدمات نشان میدهد که عملکرد و امنیت ترموستات به شدت به خطر میافتد و دیگر توسط بهروزرسانیهای لازم برای اطمینان از قابلیت پایداری و ایمنی آن پشتیبانی نمیشود. عواقب آن می تواند از لوله های یخ زده گرفته تا هشدارهای دود ناموفق و هک راحت سیستم داخلی خانه باشد.
تا سال 2018، فرضیات خانه هوشمند به باد رفت. چه اتفاقی برای آها افتاد؟چه جریانی باعث آن شد؟ خانه هوشمند، مانند بسیاری از پروژههای رویایی دیگر، آیندهای دیجیتالی را متصور شد که افراد را قادر میسازد تا زندگی مؤثرتری داشته باشند. آنچه که بسیار مهم است این است که در سال 2000 این چشم انداز به طور طبیعی تعهدی تزلزل ناپذیر به حفظ حریم خصوصی تجربیات فردی داشت. اگر فردی تصمیم بگیرد که تجربه خود را به صورت دیجیتال ارائه کند، آنگاه از حقوق انحصاری دانش به دست آمده از این داده ها و همچنین حقوق انحصاری برای تصمیم گیری در مورد نحوه استفاده از چنین دانشی استفاده می کند. امروزه این حقوق برای حفظ حریم خصوصی، دانش و کاربرد آن، توسط یک سرمایه گذاری جسورانه در بازار با ادعاهای یکجانبه نسبت به تجربیات دیگران و دانشی که از آن سرچشمه می گیرد، غصب شده است. این تغییر اوضاع چه معنایی برای ما، برای فرزندانمان، برای دموکراسی های ما، و برای آینده بشر در دنیای دیجیتال دارد؟ هدف این کتاب پاسخگویی به این سوالات است. در مورد تیره و تار شدن رویای دیجیتال و جهش سریع آن به یک پروژه تجاری هولناک و کاملاً بدیع که من آن را سرمایه داری نظارتی می نامم.
3- سرمایه داری نظارتی چیست؟
سرمایه داری نظارتی به طور یکجانبه ادعا می کند که تجربه انسانی به عنوان ماده خام رایگان برای تبدیل به داده های رفتاری است. اگرچه برخی از این دادهها برای بهبود محصول یا خدمات بکار می روند، اما بقیه که بهعنوان رفتاری های اضافی اختصاصی اعلام میشوند، به فرآیندهای تولیدی پیشرفته معروف به هوش ماشینی (Machine intelligence) وارد میشوند و در تولید محصولاتی که پیشبینی میکنند اکنون یا به زودی چه کاری انجام خواهید داد استفاده می شوند. در نهایت این پیشبینی ها در نوع جدیدی از بازار برای تولید پیشبینیهای رفتاری، معامله میشوند که من آن را بازارهای آتی رفتاری (Behavioral futures markets) مینامم. سرمایهداران نظارتی از این عملیات تجاری بسیار ثروتمند شدهاند، زیرا بسیاری از شرکتها مشتاقند تا روی رفتار آینده ما شرطبندی کنند.
همانطور که در فصلهای آینده خواهیم دید، پویایی رقابتی این بازارهای جدید، سرمایهداران نظارتی را به سمت دستیابی به منابع پیشبینیکنندهتر مازاد رفتاری سوق میدهد: صداها، شخصیتها و احساسات ما. در نهایت، سرمایهداران نظارتی کشف کردند که پیشبینیکنندهترین دادههای رفتاری، از مداخله در وضعیت بازی بهمنظور تحریک، متقاعدسازی، تنظیم و رفتار گلهای به سمت نتایج سودآور به دست میآیند. فشارهای رقابتی عامل این تغییر شد که در آن فرآیندهای ماشینی خودکار، نه تنها رفتار ما را می شناسند بلکه رفتار ما را در مقیاس لازم شکل می دهند. با این تغییر جهت از دانش به قدرت، دیگر خودکارسازی جریان اطلاعات در مورد ما کافی نیست. اکنون هدف این است که ما را خودکار کنند. در این مرحله از تکامل سرمایهداری نظارتی، ابزار تولید تابع «وسایل اصلاح رفتار» پیچیدهتر و جامعتر است. به این ترتیب، سرمایه داری نظارتی نوع جدیدی از قدرت را به وجود می آورد که من آن را ابزارگرایی(instrumentarianism) می نامم. قدرت ابزاری، رفتار انسان را نسبت به اهداف دیگران می شناسد و شکل می دهد. به جای تسلیحات و ارتش، اراده خود را از طریق رسانه های خودکار با معماری محاسباتی حاضر در همه جا، از طریق هوشمندسازی دستگاهها، اشیا و فضاهای شبکهای انجام میدهد.
در فصل های آینده رشد و انتشار این عملیات و قدرت ابزاری که آنها را حفظ می کند را دنبال خواهیم کرد. در واقع، فرار از این پروژه بازار که شاخک هایش از بازیکنان بی گناه بازی پوکمون گو که در حین خوردن، نوشیدن و خرید در رستوران ها، بارها، فست فودها و مغازه ها و پرداخت پول تغذیه می کند، تا بازارهای آتی رفتاری که به سلب مالکیت بیرحمانه مازاد پروفایلهای فیسبوک به منظور شکلدهی به رفتار فرد جهت خرید کِرم لک و جوش راس ساعت 5:45 بعد از ظهر، دشوار شده است. روز جمعه، روی پیشنهاد کفشهای دویدن جدید کلیک کنید، زیرا اندورفینها پس از دویدن طولانی صبح یکشنبه یا رای دادن هفته آینده در مغز شما میچرخند. درست همانطور که سرمایه داری صنعتی به سمت تشدید مداوم وسایل تولید سوق داده شد، سرمایه داران نظارتی و بازیگران بازار آن اکنون درگیر تشدید مداوم ابزارهای اصلاح رفتار و جمع آوری قدرت ابزاری هستند.
سرمایه داری نظارتی برخلاف رویای دیجیتال اولیه عمل می کند و خانه هوشمند را به تاریخ می سپارد. در عوض، این توهم را که شکل شبکهای دارای نوعی محتوای اخلاقی بومی است و اینکه «متصل» بودن به نحوی ذاتاً طرفدار اجتماع، فراگیر و بهطور طبیعی به سمت دموکراتیک کردن دانش می رود را از بین میبرد. اتصال دیجیتال اکنون وسیله ای برای اهداف تجاری دیگران است. سرمایه داری نظارتی، بطور ذاتی اَنگلی و خودارجاعی است. این موضوع با چرخشی غیرمنتظره،تصویر قدیمی کارل مارکس از سرمایه داری را به عنوان خون آشامی که از نیروی کار تغذیه می کند، احیا می کند. به جای نیروی کار، سرمایه داری نظارتی از هر جنبه ای از تجربه انسانی تغذیه می کند.
گوگل، سرمایه داری نظارتی را ابداع و به کمال رساند، همانگونه که یک قرن پیش جنرال موتورز، سرمایه داری مدیریتی را بوجود آورد و به کمال رساند. گوگل پیشگام سرمایه داری نظارتی در اندیشه و عمل، با پول هنگفت برای تحقیق و توسعه، و پیشگام در آزمایش و اجرا بود، اما دیگر تنها بازیگر این مسیر نیست. سرمایه داری نظارتی به سرعت به فیس بوک و بعداً به مایکروسافت گسترش یافت. شواهد نشان می دهد که آمازون نیز به این سمت رفته و این یک چالش دائمی برای اپل است، هم به عنوان یک تهدید خارجی و هم به عنوان عامل بحث و درگیری داخلی.
گوگل بهعنوان پیشگام سرمایهداری نظارتی، مانند گونهای مهاجم در منظرهای عاری از شکارچیان طبیعی عملیات بازار بیسابقهای را در فضاهای بدون نقشه اینترنت در جایی که با موانع کمی از جانب قانون یا رقبا وجود داشت، راهاندازی کرد. رهبران گوگل سیستم منسجم کسب و کار خود را با سرعتی سرسام آور، که نه نهادهای عمومی و نه افراد نمی توانستند با آن همراهی کنند، هدایت کردند. گوگل همچنین از رویدادهای تاریخی بهره مند شد، زمانی که یکی از دستگاههای امنیت ملی بواسطه حملات 11 سپتامبر تمایل داشت که توانایی های نوظهور سرمایه داری را به خاطر دانش کامل و وعده قطعیت آن پرورش دهد، تقلید و محافظت کند و بر آن نظارت مناسبی داشته باشد.
سرمایه داران نظارتی به سرعت دریافتند که می توانند هر کاری که بخواهند انجام بدهند و انجام دادند. آنها لباس مدافعان آزادی را به تن کردند و با توسل به نگرانیهای معاصر از آن بهرهبرداری کردند، در حالی که کنش واقعی خارج از صحنه پنهان بود. لباس آنها مانند یک ردای نامرئی در برابر شعارهای شبکه قدرتمند، توانایی حرکت سریع، اعتماد به جریان های عظیم درآمد، و ماهیت بکر و تعریف نشده سرزمینی که آنها مدعی تسخیر آن بودند، بافته شده بود. آنها با ناخوانا بودن ذاتی فرآیندهای خودکاری که بر آنها حکومت می کنند، ناآگاهی که این فرآیندها ایجاد می کنند و احساس جبری که پرورش می دهند محافظت می شدند.
سرمایهداری نظارتی دیگر محدود به نمایش رقابت شرکتهای بزرگ اینترنتی نیست، جایی که بازارهای آتی رفتاری ابتدا تبلیغات آنلاین را هدف قرار دادند. مکانیسم ها و الزامات اقتصادی آن به مدل پیش فرض اکثر کسب و کار های اینترنتی تبدیل شده است. در نهایت فشار رقابتی، بازی را به دنیای آفلاین کشید، یعنی همان مکانیسمهای پایه ایی که مرور آنلاین، لایکها و کلیکهای شما را به زور غصب می کنند، برای غصب دویدن شما در پارک، مکالمه صبحانه یا پیدا کردن جای پارک تربیت می شوند. امروزه محصولات پیشبینی که در بازارهای آتی رفتاری معامله میشوند فراتر از تبلیغات آنلاین هدفمند به بسیاری از بخشهای دیگر از جمله بیمه، خردهفروشی، امور مالی و طیف گستردهای از شرکتهای کالا و خدمات که مصمم به شرکت در این بازارهای جدید و سودآور هستند، رسیده است. چه یک دستگاه خانگی «هوشمند» باشد، چه شرکتهای بیمه که آن را تعهد رفتاری (behavioral underwriting) مینامند، یا هر یک از هزاران تراکنش دیگر، اکنون ما هزینه تسلط خود را پرداخت میکنیم.
محصولات و خدمات سرمایه داری نظارتی موضوع مبادله ارزش نیستند. آنها روابط متقابل سازنده تولیدکننده-مصرف کننده ایجاد نمی کنند. در عوض، آنها «اَنگل هایی» هستند که کاربران را به عملیات استخراجی خود میکشند که در آن تجربیات شخصی ما بهعنوان وسیلهای برای اهداف دیگران طراحی و بستهبندی میشود.
ما «مشتریان» سرمایه داری نظارتی نیستیم. اگرچه این جمله می گوید «اگر رایگان است، پس شما محصول هستید»، اما این مساله هم نادرست است. ما منابع مازاد حیاتی سرمایه داری نظارتی هستیم: اهداف یک عملیات تکنولوژیکی پیشرفته و غیرقابل اجتناب استخراج مواد خام. مشتریان واقعی سرمایه داری نظارتی، شرکت هایی هستند که در بازار رفتارهای آتی معامله می کنند.
این منطق، زندگی معمولی را به تجدید هر روزه یک موافقت یا پیمان فاوستی(Faustian) قرن بیست و یکمی تبدیل می کند. فاوستین، زیرا تقریباً غیرممکن است که خودمان را از بین ببریم، علیرغم این واقعیت که آنچه در ازای آن باید بدهیم، زندگی را آنطور که می شناسیم نابود می کند. در نظر بگیرید که اینترنت برای مشارکت اجتماعی ضروری و اکنون از تجارت اشباع شده و این تجارت اکنون تابع سرمایه داری نظارتی است. وابستگی ما در قلب پروژه نظارت تجاری قرار دارد که در آن نیازهای ما برای زندگی مؤثر در مقابل تمایل به مقاومت در برابر تهاجمات آن قرار دارد. این تضاد یک بی حسی روانی ایجاد می کند که ما را به واقعیت های ردیابی، تجزیه، استخراج و اصلاح شدن معتاد می کند. ما را مجبور میکند تا از بدبینی دست کشیده، وضعیت را منطقی کنیم و بهانههایی بیافرینیم که مانند مکانیسمهای دفاعی عمل میکنند (من چیزی برای پنهان کردن ندارم)، یا راههای دیگری برای فرو بردن سرمان در شنها پیدا کنیم و نادانی را از سر ناامیدی و درماندگی انتخاب کنیم. به این ترتیب، سرمایه داری نظارتی یک انتخاب اساساً نامشروع را تحمیل می کند که افراد قرن بیست و یکم نباید مجبور به انجام آن شوند، و عادی سازی آن باعث می شود ما بی تفاوت در غُل و زنجیر آواز بخوانیم(فکر میکنم اشاره به شعری از دیلن توماس بنام Fern Hill داره نویسنده).
سرمایه داری نظارتی از طریق عدم تقارن بی سابقه در دانش و قدرتی که به دانش تعلق می گیرد عمل می کند. سرمایه داران نظارتی همه چیز را درباره ما می دانند، در حالی که عملیات آنها طوری طراحی شده است که برای ما ناشناخته باشد.
تا زمانی که سرمایه داری نظارتی و بازارهای آتی رفتاری آن اجازه رشد داشته باشند، مالکیت ابزار جدید اصلاح رفتار، مالکیت ابزار تولید را به عنوان سرچشمه ثروت و قدرت سرمایه داری در قرن بیست و یکم تحت الشعاع قرار می دهد.
این حقایق و پیامدهای آنها برای زندگی فردی، جوامع، دموکراسی ها و تمدن اطلاعاتی در حال ظهور ما به تفصیل در فصل های آینده بررسی می شود. شواهد و استدلال به کار گرفته شده در اینجا نشان می دهد که سرمایه داری نظارتی یک نیروی سرکش است که توسط الزامات اقتصادی جدید هدایت می شود و هنجارهای اجتماعی را نادیده می گیرد و حقوق اساسی مرتبط با خودمختاری فردی را که برای ایجاد یک جامعه دموکراتیک ضروری است، باطل می کند.
همانطور که تمدن صنعتی به قیمت از دست دادن طبیعت، شکوفا شد و اکنون به قیمت زمین(سیاره زمین) برای ما تمام می شود، تمدن اطلاعاتی که توسط سرمایه داری نظارتی و قدرت ابزاری جدید آن شکل گرفته است به قیمت از دست دادن طبیعتِ انسان، رشد خواهد کرد و تهدیدی برای انسانیت ما خواهد بود.
تغییراتِ بد آب و هوایی که میراث صنعتی شدن است ما را مملو از ناامیدی، پشیمانی و ترس می کند. از آنجایی که سرمایه داری نظارتی به شکلِ غالبِ، سرمایه داری اطلاعاتی در زمان ما تبدیل می شود، چه میراث تازه ای از آسیب و پشیمانی د رانتظار نسل های آینده خواهد بود؟ زمانی که این کلمات را می خوانید، دسترسی به این شکل جدید افزایش خواهد یافت چرا که بخش ها، شرکت ها، استارتاپ ها، توسعه دهندگان اپلیکیشن ها و سرمایه گذاران بیشتری حول این نسخه قابل قبول از سرمایه داری اطلاعاتی بسیج می شوند. این بسیج، مقاومتی به وجود می آورد که میدان نبردی کلیدی را مشخص می کند که در آن امکان آینده انسانی در مرزهای جدید قدرت به چالش کشیده خواهد شد.
4- فاقد پیشینه بودن (ناشناخته) (The Unprecedented)
یک توضیح برای پیروزی های متعدد سرمایه داری نظارتی بالاتر از همه آنها قرار دارد: فاقد پیشینه است. بیسابقه، غیرقابل تشخیص است. وقتی با چیزی بیسابقه مواجه میشویم، بهطور خودکار آن را از دریچه مقولههای آشنا تفسیر میکنیم، در نتیجه دقیقاً آن چیزی را که بیسابقه است، نامرئی میکنیم. یک مثال کلاسیک، مفهوم کالسکه بدون اسب(Horseless Carriage) است که مردم هنگام مواجهه با حقیقت ناشناخته خودرو به آن بازگشتند. یک تصویر غم انگیز، رویارویی مردم بومی و اولین فاتحان اسپانیایی است. وقتی تائینوهای جزایر کارائیب برای اولین بار به سربازان ریشو و عرقریز اسپانیایی چشم دوختند که با لباسهای ابریشمی و زرههایشان بر روی شنها حرکت میکردند، چگونه میتوانستند معنی و نشانه آن لحظه را تشخیص دهند؟ آنها که قادر به تصور نابودی خود نبودند، تصور کردند که آن موجودات عجیب، خدایان هستند و با آداب مهمان نوازی پیچیده از آنها استقبال کردند. این گونه است که بیسابقهها بهطور قابل اعتمادی درک را مخدوش میکنند. لنزهای موجود چیزهای آشنا را روشن می کنند، بنابراین با ربط دادن موارد بی سابقه به گذشته، اصلِ اصلی را پنهان می کنند. این امر، به عادی سازی موارد غیرعادی که مبارزه با بی سابقه را سختر و بیشتر به یک صعود سربالایی تبدیل می کند، کمک می کند.
چند سال پیش در یک شب طوفانی، خانه ما مورد اصابت صاعقه قرار گرفت و من درسی مهمی از قدرت درک و مبارزه با بیسابقه آموختم. چند لحظه پس از اصابت صاعقه، دود غلیظ سیاه از پلکان طبقه پایین خانه به سمت اتاق نشیمن بالا رفت. وقتی بسیج شدیم و با آتش نشانی تماس گرفتیم، باور کردم که فقط یک یا دو دقیقه فرصت دارم تا کاری مفید انجام دهم و به خانواده ام بپیوندم. ابتدا به طبقه بالا دویدم و تمام درهای اتاق خواب را بستم تا از آسیب دود محافظت کنم. بعد، از پله ها پایین آمدم و به اتاق نشیمن برگشتم و تا آنجایی که میتوانستم آلبومهای عکس خانوادگیمان را جمعآوری کردم و برای ایمنی آنها را بیرون روی یک ایوان سرپوشیده گذاشتم. دود تازه داشت به من می رسید که فرمانده آتش نشانی از راه رسید و شانه ام را گرفت و از در بیرونم کرد. ما زیر باران ایستادیم و در کمال حیرت شاهد انفجار خانه در شعله های آتش بودیم.
از آتش سوزی چیزهای زیادی یاد گرفتم، اما یکی از مهم ترین آنها، غیرقابل تشخیص بودن چیزهای بی سابقه بود. در آن مرحله اولیه بحران، میتوانستم تصور کنم خانهمان در اثر دود آسیب ببیند، اما نمیتوانستم ناپدید شدن آن را تصور کنم. من از دریچه تجربیات گذشته به آنچه در حال رخ دادن بود نگاه می کردم و یک مسیر انحرافی ناراحت کننده اما در نهایت قابل کنترل را متصور شدم که به وضعیت موجود باز می گردد. ناتوان از تشخیص چیزهای بی سابقه، تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که درهای اتاق هایی را که دیگر وجود نداشتند ببندم و در ایوانی که قرار بود ناپدید شود به دنبال امنیت باشم. من نسبت به شرایطی که در تجربه من بی سابقه بود کور بودم.
من در سال 2006 شروع به مطالعه ظهور چیزی کردم که در نهایت آن را سرمایه داری نظارتی می نامم و با کارآفرینان و کارکنانِ طیف وسیعی از شرکت های فناوری در ایالات متحده و بریتانیا مصاحبه کردم. چند سالی فکر می کردم اقدامات غیر منتظره و نگران کننده ای که مستند کرده ام، انحراف از مسیر اصلی است: نظارتهای مدیریتی یا شکست در داوری و درک زمینه.
دادههای میدانی من در آتش آن شب از بین رفت، و زمانی که در اوایل سال 2011 دوباره به این موضوع بازگشتم، برایم واضح بود که لنزهای قدیمی کالسکه بی اسب من نمیتوانند آنچه را در حال شکلگیری است توضیح دهند یا توجیه کنند. بسیاری از جزئیات پنهان در نقاشی را از دست داده بودم، اما نمایههای درختان آشکارتر از قبل خودنمایی میکردند: سرمایهداری اطلاعات، چرخشی تعیینکننده به سوی منطق جدید انباشت با مکانیسمهای عملیاتی اصلی، الزامات اقتصادی و بازارهای خاص خود گرفته بود. میتوانستم ببینم که این شکل جدید از هنجارها و رویههایی که تاریخ سرمایهداری را تعریف میکنند جدا شده و در آن فرآیند چیزی شگفتآور و بیسابقه پدیدار شده است.
البته پیدایشِ امری بی سابقه در تاریخ اقتصادی را نمی توان با آتش سوزی خانه مقایسه کرد. وقوع یک آتش سوزی فاجعه بار در تجربه من بی سابقه بود، اما اصیل نبود. در مقابل، سرمایه داری نظارتی نه تنها یک بازیگر جدید در تاریخ، بلکه هم اصیل و هم خاص است. در نوع خود بی نظیر است و شبیه هیچ چیز دیگری نیست: یک سیاره جدید متمایز، با فیزیکِ زمان - مکان خاص خود، روزهای شصت و هفت ساعته، آسمان زمردی، رشته کوه های وارونه، و آب خشک.
با این وجود، خطر بسته شدن درهای اتاق هایی که دیگر وجود ندارند بسیار واقعی است. ماهیت ناشناخته سرمایهداری نظارتی، آن را قادر ساخته است تا از رقابت سیستماتیک فرار کند، زیرا نمیتواند به اندازه کافی با مفاهیم موجود ما درک شود. ما به مقولاتی مانند «انحصار» یا «حریم خصوصی» تکیه میکنیم تا رویههای سرمایهداری نظارتی را به چالش بکشیم. اگرچه این موضوعات حیاتی هستند و عملیات سرمایه داری نظارتی، انحصارطلبانه و تهدیدی برای حریم خصوصی است، با این وجود مباحث موجود در شناسایی و به چالش کشیدن مهمترین و بیسابقهترین حقایق این رژیم جدید کوتاهی میکنند.
آیا سرمایه داری نظارتی به مسیر کنونی خود ادامه خواهد داد تا به منطق غالب انباشت در عصر ما تبدیل شود، یا در نهایت، خواهیم فهمید که پرنده ای دندان دار است(toothed bird:اشاره به فسیل بودن. مترجم): بن بست ترسناک اما در نهایت محکوم به فنا در سفر طولانی سرمایه داری؟ اگر قرار است محکوم به فنا شود، پس چه چیزی آن را چنین خواهد کرد؟ یک واکسن موثر چه چیزی را در پی خواهد داشت؟
هر واکسنی با شناخت دقیق بیماری دشمن شروع می شود. این کتاب سفری است برای مواجهه با آنچه در سرمایه داری نظارتی عجیب، بدیع و حتی غیرقابل تصور است. با این اعتقاد شروع میکند که اگر میخواهیم چیزهای بیسابقهای را به عنوان مقدمهای ضروری برای رقابت مؤثر درک کنیم، به مشاهده، تحلیل و نامگذاری جدید نیاز است. فصلهای بعدی شرایط خاصی را که به سرمایهداری نظارتی اجازه ریشه زدن و شکوفایی میدهد، و همچنین «قوانین حرکت» را که باعث کُنش و گسترش این شکل بازار میشود، بررسی میکنند: مکانیسمهای اساسی، الزامات اقتصادی، اقتصاد عرضه، ایجاد قدرت و اصول نظم اجتماعی.
بیایید درها را ببندیم، اما مطمئن شویم که درهای دُرستی هستند.
5- عروسک گردان، نه عروسک
تلاش ما برای رویارویی با چیزهای بی سابقه با این شناخت آغاز می شود که ما عروسک گردان را شکار می کنیم، نه عروسک خیمه شب بازی. اولین چالش در درکِ این موضوع، سردرگمی در تفاوت قائل شدن بین سرمایهداری نظارتی و فناوریهایی که از آن استفاده میکند، می باشد.
سرمایه داری نظارتی تکنولوژی نیست. منطقی است که فناوری را در خود جا داده و به آن دستور عمل می دهد. سرمایه داری نظارتی شکلی از بازار است که خارج از محیط دیجیتال غیرقابل تصور است، اما با «دیجیتال» یکسان نیست.
همانطور که در داستان خانه هوشمند دیدیم، و همانطور که دوباره در فصل 2 خواهیم دید، دیجیتال، بسته به منطق اجتماعی و اقتصادی که به آن حیات می بخشد، می تواند اشکال مختلفی داشته باشد. این سرمایه داری است که قیمت انقیاد(فرمانبَرداری) و درماندگی را تعیین می کند، نه فناوری.
این که سرمایه داری نظارتی یک منطق در عمل است و نه یک فناوری، یک نکته حیاتی است، زیرا سرمایه داران نظارتی می خواهند ما فکر کنیم که شیوه های آنها بیان اجتناب ناپذیر فناوری هایی است که به کار می برند.
به عنوان مثال، در سال 2009، عموم مردم برای اولین بار متوجه شدند که گوگل تاریخچه جستجوی ما را به طور نامحدود حفظ می کند: داده هایی که به عنوان مواد خام در دسترس هستند، در اختیار سازمان های اطلاعاتی و مجری قانون قرار می گیرد. اریک اشمیت، مدیر عامل سابق شرکت، زمانی که در مورد این اقدامات مورد سوال قرار گرفت، گفت: «واقعیت این است که موتورهای جستجو از جمله گوگل این اطلاعات را برای مدتی حفظ می کنند.»
در حقیقت، موتورهای جستجو حفظ نمی کنند، اما سرمایه داری نظارتی اینکار را می کند. بیانیه اشمیت یک مغلطه کلاسیک است که با درهم آمیختن الزامات تجاری و ضرورتهای تکنولوژیکی، مردم را گیج میکند. این شیوههای عینی و ملموس سرمایهداری نظارتی و انتخابهای خاص که بِرَند جستجوی گوگل را وادار به عمل میکند، استتار میکند. مهمتر از همه، این امر باعث میشود که اَعمال سرمایهداری نظارتی زمانی که بهطور دقیق محاسبهشده و بهطور هنگفتی برای اهداف تجاری تأمین مالی شده اند، اجتنابناپذیر به نظر برسد. ما این مفهوم «ناگزیرگرایی» (inevitabilism) را به طور عمیق در فصل 7 مورد بررسی قرار خواهیم داد. در حال حاضر، کافی است بگوییم که علیرغم همه پیچیدگی های آینده نگرانه نوآوری دیجیتال، پیام شرکت های سرمایه داری نظارتی به سختی با موضوعاتی که زمانی در شعارهای تبلیغاتی در شعار نمایشگاه جهانی شیکاگو در سال 1933تمجید می شد، متفاوت است: «یافته های علمی - کاربردهای صنعتی - همراهی بشر.»
برای به چالش کشیدن چنین ادعاهایی مبنی بر اجتناب ناپذیری تکنولوژیک، باید ارتباطی برقرار کنیم. ما نمیتوانیم مسیر کنونی تمدن اطلاعاتی را بدون درک واضح این موضوع ارزیابی کنیم که فناوری به خودی خود چیزی جدا از اقتصاد و جامعه نیست و نمیتواند باشد. این بدان معناست که جبر تکنولوژیکی وجود ندارد. فنآوریها همیشه ابزارهای اقتصادی هستند، نه خودِ هدف: در دوران مدرن، دیانای(DNA)فناوری از قبل با آنچه جامعهشناس ماکس وبر آن را «جهتگیری اقتصادی» (economic orientation)میخواند، الگوبرداری میشود.
وبر مشاهده کرد که اهداف اقتصادی همیشه ذاتی توسعه و استقرار فناوری است. «اقدام اقتصادی» اهداف را تعیین می کند، در حالی که فناوری «وسایل مناسب» را فراهم می کند. در چارچوب وبر، «این واقعیت که آنچه توسعه تکنولوژیک دوران مدرن نامیده میشود، از نظر اقتصادی تا حد زیادی به سمت سودآوری سوق داده شده است، یکی از حقایق بنیادی تاریخ فناوری است.» در یک جامعه سرمایهداری مدرن، فناوری بیانگر اهداف اقتصادی است که آن را به عمل هدایت می کند و همیشه خواهد بود. یک تمرین ارزشمند این است که کلمه «تکنولوژی» را از واژگان خود حذف کنیم تا ببینیم با چه سرعتی اهداف سرمایه داری آشکار می شود.
سرمایه داری نظارتی از فناوری های بسیاری استفاده می کند، اما نمی توان آن را با هیچ فناوری یکی دانست. ممکن است در عملیات آن از پلتفرم ها استفاده شود، اما این عملیات مشابه پلتفرم ها نیست. از هوش ماشینی استفاده می کند، اما نمی توان آن را به ماشین ها تقلیل داد. الگوریتم ها را تولید می کند و به آنها تکیه می کند، اما با الگوریتم ها یکی نیست. الزامات اقتصادی منحصر به فرد سرمایه داری نظارتی، اربابان دست نشانده ای هستند که پشت پرده پنهان می شوند و ماشین ها را جهت می دهند و آنها را به عمل فرا می خوانند. این الزامات، در یک استعاره افراطی دیگر، مانند بافت های نرم بدن هستند که در عکس اشعه ایکس دیده نمی شوند، اما کار واقعی پیوند ماهیچه و استخوان را انجام می دهند. تنها ما نیستیم که طعمه توهم فناوری شده ایم. این یک موضوع ماندگار در تفکر اجتماعی، به قدمت اسب تروا است. با وجود این، هر نسلی فراموش میکند که فناوری بیانگر معانی متفاوت درخصوص منافع است. در دوران مدرن این به معنای منافع سرمایه است و در زمان ما این سرمایه نظارتی است که بر محیط دیجیتال فرمان می راند و مسیر ما را به سمت آینده هدایت میکند. هدف ما در این کتاب تشخیص قوانین سرمایهداری نظارتی است که اسبهای تروجان عجیب و غریب امروزی را زنده میکند و ما را به پرسشهای قدیمی در مورد زندگی، جوامع و تمدن مان باز میگردانند.
ما قبلا بر لبه چنین پرتگاهی ایستاده ایم. «ما مدتی است که تلوتلو خوران پیش می رویم و سعی می کنیم یک تمدن جدید را به شیوه های قدیمی اداره کنیم، اما باید کم کم این دنیا را به پایان برسانیم.» سال ۱۹۱۲ بود که توماس ادیسون در نامه ای به هنری فورد دیدگاه خود را در مورد تمدن صنعتی جدید مطرح کرد. ادیسون نگران بود که پتانسیل صنعتی شدن برای خدمت به پیشرفتِ بشریت، توسط قدرت سرسختِ باروُن های دزد و اقتصادِ انحصاری حاکم بر پادشاهی های آنها، خنثی شود. او «اسراف» و «ظلم» سرمایه داری ایالات متحده را تقبیح کرد: «تولید ما، قوانین کارخانه ما، موسسات خیریه ما، روابط ما بین سرمایه و کار، توزیع ما - همه اینها اشتباه است.» هم ادیسون و هم فورد درک کردند که تمدن صنعتی مدرنی که به آن امید داشتند، به سمت تاریکی می رود که برای بسیاری با بدبختی و برای عده معدودی با رفاه همراه است.
از همه مهمتر، ادیسون و فورد دریافتند که زندگی اخلاقی تمدن صنعتی، با شیوههای سرمایهداری که در زمان آنها فراگیر شد، شکل میگیرد . آنها بر این باور بودند که آمریکا و در نهایت جهان، باید سرمایهداری جدید و منطقیتری بسازند تا از بدبختی و درگیری در آینده جلوگیری کنند. همان طور که ادیسون می گفت، همه چیز باید دوباره اختراع شود: فنآوریهای جدید، بله، اما اینها باید راههای جدیدی برای درک و برآوردن نیازهای مردم را منعکس کنند. یک مدل اقتصادی جدید که می تواند شیوه های جدید را در کسب سود ایجاد کند و یک قرارداد اجتماعی جدید که می تواند همه را حفظ کند. قرن جدیدی آغاز شده بود، اما تکامل سرمایه داری، مانند شکوفایی تمدن ها تابع تقویم یا ساعت نبود. سال 1912 بود، اما قرن نوزدهم حاضر به چشم پوشی از ادعای خود در مورد قرن بیستم نشد.
در مورد زمان ما هم همین را می توان گفت. وقتی این کلمات را می نویسم، به پایان دهه دوم قرن بیست و یکم نزدیک می شویم، اما رقابت های اقتصادی و اجتماعی قرن بیستم همچنان ما را از هم می پاشد. این رقابتها مرحلهای هستند که سرمایهداری نظارتی در آن اولین حضور خود را انجام داد و به عنوان نویسنده فصل جدیدی در حماسه طولانی تکامل سرمایهداری به شهرت رسید. این همان زمینه دراماتیکی است که در صفحات آغازین بخش اول به آن خواهیم پرداخت: مکانی که باید بر آن بایستیم تا سوژه خود را در بستر درست آن ارزیابی کنیم. سرمایه داری نظارتی برخورد تکنولوژیست های تعصبی نیست، بلکه سرمایه داری سرکشی است که آموخته است با حیله گری از شرایط تاریخی خود برای تضمین و دفاع از موفقیتش بهره برداری کند.
6- طرح کلی، مضامین و منابع این کتاب
این کتاب به عنوان یک نقشه برداری اولیه از یک سرزمین ناشناخته است، اولین تلاشی که امیدوارم راه را برای کاشفان بیشتر هموار کند. تلاش برای درک سرمایه داری نظارتی و پیامدهای آن، مسیری از اکتشاف را دیکته کرده است که از رشته ها و دوره های تاریخی بسیاری عبور می کند. هدف من توسعه مفاهیم و چارچوبهایی بوده است که ما را قادر میسازد الگوها را در مفاهیم، پدیدهها و معانی مشاهده کنیم، زیرا هر نقطه جدید روی نقشه به درک بهتر استادِ خیمه شب بازی(عروسک گردان) کمک میکند.
بسیاری از نقاط این نقشه لزوماً از جریان های سریع در زمان های متلاطم گرفته شده اند. در درک تحولات معاصر، روش من جداسازی الگوی عمیق تر در هجومِ جزئیات تکنولوژیکی و لفاظی های شرکتی بوده است. آزمون کارآمدی من این خواهد بود که چگونه این نقشه و مفاهیم به روشن شدن و درک دقیقتر و جامعتری از جریان سریع رویدادهایی که در اطراف ما رخ میدهند کمک می کند، در حالی که سرمایهداری نظارتی بازی طولانی سلطه اقتصادی و اجتماعی خود را دنبال میکند.
عصر سرمایه داری نظارتی دارای چهار بخش است. هر بخش، چهار تا پنج فصل و همچنین یک فصل پایانی دارد که به عنوان دستورالعملی آنچه را که قبلاً به آن پرداخته شده است نشان میدهد و مفهومسازی میکند.
بخش اول به مبانی سرمایه داری نظارتی می پردازد: خاستگاه و شرح اولیه آن. فصل 2 را با بررسی مرحله ای شروع می کنیم که سرمایه داری نظارتی بر اساس آن شروع به کار کرد و به موفقیت دست یافت. بررسی این مرحله مهم است زیرا می ترسم زمان زیادی را صرف توضیحات سطحی از ظهور سریع و پذیرش عمومی رویه های مرتبط با سرمایه داری نظارتی کرده باشیم. به عنوان مثال، ما به مفاهیمی مانند «راحتی» یا این واقعیت که بسیاری از خدمات آن «رایگان» است، اعتبار بخشیده ایم. در عوض در فصل 2 به بررسی شرایط اجتماعی که مفهوم دیجیتال را به زندگی روزمره ما وارد کرد و سرمایهداری نظارتی را قادر به ریشه کردن و شکوفا شدن نمود، می پردازیم. من «برخورد» بین فرآیندهای تاریخی چند صد ساله فردگرایی را که تجربه ما را بهعنوان افرادی که سرنوشت خود را، خود تعیین می کنند و زیستگاه اجتماعی خشن ایجاد شده توسط نظام چند دهه ای اقتصادِ بازار نئولیبرال را توصیف میکنم که در آن احساس ارزشمندی و نیاز ما برای تعیین سرنوشت به طور معمول خنثی شده است. درد و ناامیدی این تناقض است که ما را برای تامین معاش به سمت اینترنت و در نهایت بسوی نظارت بر شرایط پیچیده و سخت سرمایه داری نظارتی سوق داد.
بخش اول به بررسی دقیق ابداع سرمایهداری نظارتی و شرح جزئیات آن در گوگل میپردازد، که با کشف و توسعه اولیه آنچه که مکانیسمهای اساسی، الزامات اقتصادی و «قوانین حرکت» آن خواهد بود، آغاز میشود. با تمام قدرت تکنولوژیکی و استعدادهای محاسباتی گوگل، اعتبار واقعی موفقیت آن به روابط اجتماعی رادیکالی می رسد که شرکت به عنوان واقعیت اعلام کرد، اما با بی توجهی به مرزهای تجربه شخصی انسان و یکپارچگی اخلاقی فرد مستقل آغاز شد. در عوض، سرمایه داران نظارتی ارده خود را برغصب حقوق تصمیم گیری فردی، به نفع نظارت و استخراج یک جانبه تجربیات انسانی برای منفعت دیگران، تحمیل کردند. این ادعاهای تهاجمی با فقدان قانونی برای جلوگیری از پیشرفت آنها، منافع متقابل بین سرمایه داران نظارتی نوپا و آژانس های اطلاعاتی دولتی، وسرسختی این شرکت ها در دفاع از قلمروهای جدید خود پرورش یافت. سرانجام، گوگل یک دستورالعمل تاکتیکی را تدوین کرد که بر اساس آن، عملیات سرمایهداری نظارتی با موفقیت بهعنوان شکل غالب سرمایهداری اطلاعاتی نهادینه شد و رقبای جدیدی را که مشتاق شرکت در رقابت برای درآمدهای نظارتی بودند، جذب کرد. قدرت این دستاوردهای گوگل و جهان در حال گسترش رقبای آن، از عدم تقارن های فوق العاده ای از دانش و قدرت برخوردار هستند که در تاریخ بشر بی سابقه است. من سعی می کنم که اهمیت این تحولات بعنوان خصوصی سازی بخش یادگیری در جامعه و محورهای حیاتی نظم اجتماعی در قرن بیست و یکم به بهترین وجه درک شود.
بخش دوم مهاجرت سرمایهداری نظارتی از محیط آنلاین به دنیای واقعی را دنبال میکند، که نتیجه رقابت برای محصولات پیشبینی کننده ای است که تقریباً قطعیت دارند. این کسبوکار جدید را بررسی میکنیم، زیرا تمام جنبههای تجربه انسانی به عنوان مواد خام محسوب میشوند و برای تبدیل به دادههای رفتاری مورد استفاده قرار میگیرند. بیشتر این کار تحت عنوان «شخصیسازی» انجام میشود، که استتاری برای عملیات استخراج عمیق زندگی خصوصی روزمره است. با تشدید رقابت، سرمایه داران نظارتی یاد می گیرند که استخراج تجربه انسانی کافی نیست. پیشبینیکنندهترین منابع مواد خام از مداخله در تجربه ما برای شکلدهی رفتارمان به شیوههایی که به نفع اهداف تجاری سرمایهداران نظارتی است، می باشد. پروتکلهای خودکارِ جدید برای تأثیرگذاری و اصلاح رفتار انسان طراحی شدهاند، زیرا ابزار تولید تابع ابزار جدید و پیچیدهتر اصلاح رفتار است. ما این پروتکلهای جدید را در آزمایشهای سرایت (احساسات) فیسبوک(Facebook’s contagion experiments) و «بازی واقعیت افزوده» پوکمون گو (.Pokémon Go) که توسط گوگل طراحی شده است، میبینیم.
شواهد بی حسی روانی ما این است که تنها چند دهه پیش جامعه ایالات متحده تکنیک های اصلاح رفتار توده ای را به عنوان تهدیدی غیرقابل قبول برای استقلال فردی و نظم دموکراتیک محکوم کرد.
امروزه همان شیوهها با مقاومت یا حتی بحث کمی روبرو میشوند، زیرا به طور معمول و فراگیر در مسیر درآمدهای نظارتی به کار گرفته می شوند. در نهایت، من عملیات سرمایهداری نظارتی را بهعنوان چالشی در برابر حق اساسی زمان آینده (right to the future tense) در نظر میگیرم، که توانایی فرد برای فکر کردن، خواستن، متعهد شدن و ساخت آینده را توضیح میدهد. این شرط اساسی اراده آزاد و به عبارتی صریح تر، منبع درونی است که ما از آن اراده می گیریم. سوال می کنم و به این سوال پاسخ می دهم که چگونه از آن قِسِر در رفتند؟ بخش دوم با تعمق در تاریخ گذشته و آینده ما به پایان می رسد. اگر سرمایه داری صنعتی به طرز خطرناکی طبیعت را مختل می کرد، سرمایه داری نظارتی چه ویرانی ممکن است بر طبیعتِ انسان وارد کند؟
بخش سوم ظهور قدرت ابزاری را بررسی می کند. بخش سوم ظهور قدرت ابزاری را بررسی می کند؛ بیان آن در یک زیرساخت حسی، شبکه ای و محاسباتی همه جا حاضر که من آن را دیگری بزرگ می نامم(Big Other = کنایه از شخصیت Big Brother داستان 1984 جورج اورول. مترجم) و دیدگاه جدید و عمیقا ضد دموکراتیک جامعه و روابط اجتماعی که این ها تولید می کنند. من استدلال می کنم که ابزارگرایی گونه بی سابقه ای از قدرت است که تا حدی درک مطلب را به چالش کشیده است زیرا در معرض سندرم کالسکه بدون اسب (Horseless Carriage Syndrome) قرار گرفته است. قدرت ابزارگرا از دریچه های قدیمی توتالیتاریسم نگریسته شده است و آنچه متفاوت و خطرناک است را پنهان می کند. توتالیتاریسم تبدیل دولت به پروژه ای برای تصاحب کامل بود. ابزارگرایی و تحقق آن در «دیگری بزرگ» نشان دهنده تبدیل بازار به پروژه ای با اطمینان کامل است، تعهدی که خارج از محیط دیجیتال و منطق سرمایه داری نظارتی غیرقابل تصور است. در نامگذاری و تحلیل قدرت ابزاری، من خاستگاه فکری آن را در فیزیک نظری اولیه و بیان بعدی آن را در آثار رفتارگرای رادیکال بی.اف.اسکینر بررسی می کنم.
سندرم کالسکه بدون اسب
برای اولین بار در دهه شصت، مارشال مک لوهان از سندرم کالسکه بدون اسب استفاده کرد. فناوری های جدید با تقلید از چیزهای قدیمی شروع می شوند. این امر لزوماً یک مشکل نیست. برای مردم درک یک چیز وقتی شبیه چیزی آشناست، راحتتراست. اما پس از مدتی، این موضوع می تواند خود تبدیل به یک عامل محدود کننده شود. برای مثال اولین رابط کاربری گرافیکی برای کامپیوترها را در نظر بگیرید. استعاره دسکتاپ(Desktop) مفید بود. به مردم کمک کرد تا بفهمند رایانه های شخصی چه کاری می توانند انجام دهند. دسکتاپ کامپیوتر دارای پوشه هایی با آیکون های ماشین حساب، سطل زباله … درست مانند یک میز در واقعیت بود. اما در حال حاضر، رایانه ها می توانند کارهایی بسیاری را انجام دهند که هیچ ربطی به میزهای دنیای واقعی ندارند.
(مترجم)
بخش سوم به ادامه سرمایهداری نظارتی در مرحله دومِ تغییر می پردازد. اولین مورد مهاجرت، از دنیای مجازی به دنیای واقعی بود. مورد دوم تغییر تمرکز از دنیای واقعی به دنیای اجتماعی است، زیرا جامعه خود به موضوع جدید استخراج و کنترل تبدیل می شود. همانطور که جامعه صنعتی به عنوان یک ماشین با عملکرد خوب تصور می شد، جامعه ابزارساز نیز به عنوان یک شبیه سازی انسانی از سیستم های یادگیری ماشین تصور می شود: یک ذهن جمعی به هم پیوسته(a confluent hive mind) که در آن هر عنصر یاد می گیرد و در هماهنگی با سایر عناصر عمل می کند. در مدل تلاقی ماشین، «آزادیِ» هر ماشین منفرد تابع دانش سیستم به عنوان یک کل است. هدف قدرت ابزاری سازماندهی توده مردم و تنظیم جامعه برای دستیابی به تلاقی اجتماعی مشابهی است که در آن فشار گروهی و قطعیت محاسباتی جایگزین سیاست و دموکراسی می شود و واقعیت احساس شده و کارکرد اجتماعی یک زندگی فردی را از بین می برد. جوانترین اعضای جوامع ما در حال حاضر بسیاری از این پویایی های مخرب را در دلبستگی خود به رسانه های اجتماعی تجربه می کنند، اولین آزمایش جهانی در جمع(کندوی=Hive) انسانی.
من پیامدهای این تحولات را برای یک حق اساسی دوم در نظر میگیرم: حق بر حریم (the right to sanctuary). نیاز بشر به فضایی بعنوان پناهگاه امن در جوامع متمدن از زمانهای قدیم وجود داشته، اما اکنون مورد حمله قرار گرفته است زیرا سرمایه نظارتی دنیایی «بدون خروج» را ایجاد می کند که پیامدهای عمیقی برای آینده بشر در این مرز جدید قدرت، ایجاد میکند.
در فصل آخر به این نتیجه می رسم که سرمایه داری نظارتی از تاریخ سرمایه داری بازار به شیوه های شگفت انگیزی فاصله می گیرد و نه تنها آزادی بی قید و شرط ودانش کلی را می طلبد، بلکه روابط متقابل سرمایه داری با مردم و جامعه را رها می کند و یک دیدگاه جمع گرایانه کلی از زندگی در کندو را با سرمایه داران نظارتی و مدیران داده های آن ها که مسئول نظارت و کنترل هستند، تحمیل می کند.سرمایه داری نظارتی و قدرت ابزاری آن که به سرعت انباشته می شود از هنجارها وجاه طلبی های تاریخی سرمایه داری فراتر رفته و مدعی سلطه بر حوزه های انسانی، اجتماعی و سیاسی است که بسیار فراتر از حوزه نهادی متعارف شرکت های خصوصی یا بازار است. در نتیجه، سرمایه داری نظارتی به بهترین وجه به عنوان یک کودتا از بالا توصیف می شود. نه سرنگونی دولت، بلکه سرنگونی حاکمیت مردم و یک نیروی برجسته در حرکت خطرناک به سمت تجزیه دموکراتیک است که اکنون لیبرال دموکراسی های غربی را تهدید می کند. فقط «ما مردم» میتوانیم این مسیر را معکوس کنیم. ابتدا با نامگذاری ناشناخته ها، سپس با بسیج اشکال جدید اقدامات مشترک: اصطکاک حیاتی که برتری آینده شکوفای انسانی را به عنوان اساس تمدن اطلاعاتی ما تایید می کند. اگر قرار است آینده دیجیتال خانه ما باشد، پس این ما هستیم که باید آن را بسازیم.
روش من ترکیبی از روشهایی است که یک دانشمند علوم اجتماعی را به تئوری، تاریخ، فلسفه و یک محقق را به تحقیقات کیفی هدایت می کند: رویکردی غیرمعمول اما عمدی. به عنوان یک مقاله نویس، گاهی اوقات از تجربیات خودم استفاده می کنم. این کار را به این دلیل انجام میدهم که در حین بررسی مسائل مهم، بی حسی روانی ناشی از انتزاع های زیاد در رابطه با نیروهای اقتصادی و تکنولوژیکی که خارج از دسترس ما هستند، افزایش می یابند. ما نمی توانیم به طور کامل به اهمیت سرمایه داری نظارتی و پیامدهای آن پی ببریم، مگر اینکه بتوانیم زخمهایی را که آنها در زندگی روزمره ما ایجاد میکنند، ردیابی کنیم.
به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی، من جذب نظریه پردازان قبلی شده ام که در زمان خود با موارد بی سابقه(ناشناخته) مواجه شده اند. با نگاه از این منظر، من قدردان شجاعت فکری و بینشهای پیشگام متون کلاسیک هستم، که در آن نویسندگانی مانند دورکیم، مارکس و وبر جسورانه درخصوص سرمایهداری صنعتی و جامعه صنعتی که به سرعت، خود را در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل می داد، اقدام به نظریه پردازی کردند. همچنین از متفکران اواسط قرن بیستم مانند هانا آرنت، تئودور آدورنو، کارل پولانی، ژان پل سارتر، و استنلی میلگرام الهام گرفته ام، که در زمان خود تلاش می کردندتا بی سابقه ترین(ناشناخته ترین)پدیده های توتالیتاریسم را نام ببرند و درک جامعی از آن و پیامدهایش برای بشریت ارائه نمایند. همچنین کار من تحت تاثیرعمیق نظرات تعداد زیادی ازدانشمندان، منتقدان فناوری و روزنامه نگاران تحقیقی است که برای روشن کردن نکات کلیدی نقشه ای که در اینجا ترسیم می شود، تلاش کرده اند.
در طول هفت سال گذشته، من از نزدیک بر شرکتهای سرمایهداری نظارتی برتر و اکوسیستمهای رو به رشد آنها از مشتریان، مشاوران و رقبا تمرکز کردهام، که همه اینها تحت تاثیر بستر بزرگتر فناوری و علم دادهای که معرف سیلیکون ولی است، می باشند. این امر تمایز مهم دیگری ایجاد می کند. همانطور که سرمایه داری نظارتی با فناوری یکسان نیست، این منطق جدید انباشت را نمی توان به هیچ شرکت یا گروهی از شرکت ها تقلیل داد. پنج شرکت برتر اینترنتی - اپل، گوگل، آمازون، مایکروسافت و فیس بوک - اغلب به عنوان یک نهاد واحد با استراتژی ها و منافع مشابه در نظر گرفته می شوند، اما وقتی صحبت از سرمایه داری نظارتی به میان می آید، چنین نیست.
ابتدا لازم است بین سرمایه داری و سرمایه داری نظارتی تمایز قائل شویم. همانطور که در فصل 3 با جزئیات بیشتر به آن می پردازم، این مساله تا حدی با اهداف و روش های جمع آوری داده ها روشن می شود. وقتی یک شرکت، دادههای رفتاری را با اجازه و تنها به عنوان ابزاری برای بهبود محصول یا خدمات جمعآوری میکند، مرتکب سرمایهداری میشود و نه سرمایهداری نظارتی. پنج شرکت بالا، حداقل در حال حاضر اقدام به سرمایه داری می نمایند و هیچکدام، سرمایه داران نظارتی محض نیستند.
به عنوان مثال، اپل تاکنون حد و حدودی را مشخص کرده و متعهد شده است که از بسیاری از اقداماتی که در نظام سرمایه داری نظارتی می بینم، خودداری کند. البته رفتارش در این زمینه کامل نیست و گاهی این مساله غیرشفاف می شود و ممکن است اپل جهت گیری خود را تغییر دهد یا با آن مخالفت کند. آمازون هم زمانی به همسویی خود با مشتریان و چرخه درست جمع آوری داده ها و بهبود خدمات افتخار می کرد. هر دو شرکت از محصولات فیزیکی و دیجیتالی درآمد کسب می کنند و بنابراین فشار مالی کمتری را برای کسب درآمدهای نظارتی نسبت به شرکت هایی که تنها در امر داده فعالیت دارند، تجربه می کنند. اما همانطور که در فصل 9 می بینیم، به نظرمی رسد آمازون با تاکید جدید خود برخدمات شخصی سازی شده (personalized) و درآمدهای شخص ثالث(Third-party revenues)، در حال مهاجرت به سمت سرمایه داری نظارتی است.
این که آیا یک شرکت به طور کامل به سرمایه داری نظارتی مهاجرت کرده است یا خیر، در مورد سایر مسائل حیاتی ناشی از فعالیت های آن مانند شیوه های انحصاری و ضدرقابتی آمازون و قیمت گذاری، استراتژی های مالیاتی و سیاست های اشتغال در اپل، چیزی نمی گوید. . همچنین هیچ تضمینی برای آینده وجود ندارد. زمان نشان خواهد داد که آیا اپل تسلیم سرمایه داری نظارتی می شود، سیاست خود را حفظ می کند یا شاید حتی با جاه طلبی یک مسیر جایگزین موثر برای آینده انسانی همسو با آرمان های استقلال فردی و عمیق ترین ارزش های یک جامعه دموکراتیک را گسترش دهد.
یکی از پیامدهای مهم این تمایزها این است که حتی زمانی که جوامع ما به آسیبهای سرمایهداری تولید شده توسط شرکتهای فناوری، مانند آسیبهای مربوط به انحصار یا حریم خصوصی میپردازند، این اقدامات به طور مستقیم تعهد شرکت به سرمایهداری نظارتی و توسعه مداوم آن را مختل نمیکند. به عنوان مثال، تلاش ها برای تجزیه گوگل یا فیسبوک به دلایل انحصاری میتواند به راحتی منجر به تأسیس شرکتهای سرمایهداری نظارتی متعدد، هرچند در مقیاس کوچکتر شود، و در نتیجه راه را برای رقبای سرمایهدار نظارتی بیشتر باز کند. همچنین کاهش تسلط گوگل و فیسبوک بر تبلیغات آنلاین، اگر سهم بازار تبلیغات آنلاین به جای دو شرکت سرمایهداری نظارتی به پنج یا پنجاه شرکت نظارتی تقسیم شود، دامنه سرمایهداری نظارتی را کاهش نمیدهد. در سرتاسر این کتاب، من بر جنبههای بیسابقه عملیات سرمایهداری نظارتی تمرکز میکنم که اگر بخواهیم این شکل بازار را مهارکرده و شکست دهیم، باید آنها را به چالش کشیده و متوقف کرد.
تمرکز من در این صفحات به سمت گوگل، فیسبوک و مایکروسافت است. در اینجا هدف، نقد جامع این شرکت ها نیست. در عوض، من آنها را به عنوان ظرف های کشت میکروبی (petri dishes) می بینم که در آن DNA سرمایه داری نظارتی به بهترین شکل بررسی می شود. همانطور که قبلاً پیشنهاد کردم، هدف من ترسیم یک منطق جدید و عملیات آن است، نه یک شرکت یا فناوری های آن. من از مرزهای این شرکتها و سایر شرکتها عبور میکنم تا بینشهایی را جمعآوری کنم که میتواند نقشه را کامل کند، درست همانطور که ناظران قبلی از نمونه های بسیاری عبور کردند تا منطق های جدید سرمایه داری مدیریتی و تولید انبوه را درک کنند. سرمایه داری نظارتی در ایالات متحده آمریکا اختراع شد: در سیلیکون ولی و گوگل. این امر آن را به یک اختراع آمریکایی تبدیل می کند که مانند تولید انبوه به یک واقعیت جهانی تبدیل شد. به همین دلیل، بیشتر این متن بر تحولات ایالات متحده آمریکا متمرکز است، اگرچه پیامدهای این تحولات جهانی است.
در مطالعه رویههای سرمایهداری نظارتی گوگل، فیسبوک، مایکروسافت و سایر شرکتها، به مصاحبهها، حق ثبت اختراعات (patents)، تماسهای درآمدی(earnings calls)، سخنرانیها، کنفرانسها، ویدئوها و برنامهها و سیاستهای شرکت توجه زیادی داشتهام. علاوه بر این، بین سالهای 2012 تا 2015 با 52 دانشمند داده از 19 شرکت مختلف با مجموع 586 سال تجربه در شرکتها و استارتآپهایی با فناوری پیشرفته، عمدتاً در سیلیکون ولی، مصاحبه کردم. این مصاحبه ها زمانی انجام شد که من مطالعات میدانی (ground truth) خود را از سرمایه داری نظارتی و زیرساخت های مادی آن توسعه دادم. در اوایل به تعداد کمی از دانشمندان علم داده بسیار معتبر، توسعه دهندگان ارشد نرم افزار و متخصصان «اینترنت اشیاء» مراجعه کردم. با معرفی من توسط این دانشمندان به همکاران خود، جامعه نمونه من بزرگتر شد. این مصاحبهها که گاهی چند ساعتطول کشید، با قول محرمانه بودن و ناشناس ماندن انجام می شد، لذا من بطور شخصی قدردان آنها هستم و این موضوع را اینجا اعلام میکنم.
در نهایت، در سرتاسر این کتاب، گزیدههایی از غزلیات چین(Sonnets from China) ویستن هیو اودن(W. H. Auden) را به همراه کل غزل هجدهم (Sonnet XVIII) خواهید خواند. این اشعار اودن برای من عزیز است. کاوشی سوزناک در تاریخ اسطوره ای بشریت، مبارزه همیشگی با خشونت و سلطه، و قدرت متعالی روح انسانی و ادعای بی امان آن بر آینده.