بخش اول
فصل پنجم
بسط سرمایه داری نظارتی:
ربودن، تملک، رقابت
1- ضرورت استخراج
2- به دام انداختن[1]
3- چرخه سلب مالکیت
4- سگ های مهاجم
5- مسابقه سلب مالکیت
6- آواز دلفریب درآمدهای نظارتی
1- ضرورت استخراج
لری پیج گفت: «آرزوی نهایی ما این است که تجربه کلی گوگل را متحول کنیم و آن را به زیبایی، سادگی و جادو تبدیل کنیم زیرا ما آنچه شما می خواهید را درک می کنیم و می توانیم آن را فوراً ارائه دهیم.» در تلاش برای تحقق این آرزو، ضرورت استخراج یک فشار بیوقفه برای مزیت مقیاس در عملیات تامین ایجاد میکند. هیچ مرزی نمی تواند وجود داشته باشد که مقیاس را در شکار مازاد رفتاری محدود کند، هیچ سرزمینی که از غارت معاف باشد. ادعای حقوق تصمیم گیری در مورد سلب مالکیت تجربیات انسانی، تبدیل آن به داده ها و استفاده از آن داده ها، همچون سایه ایی جدا ناپذیر وثیقه ای برای این فرآیند است. این موضوع توضیح میدهد که چرا زنجیرههای تأمین گوگل با «جستجو» آغاز شد، اما بهطور پیوسته گسترش یافت تا مناطق جدید و حتی جاهطلبانهتر را وَرای از کلیکها و پرسشها در بر بگیرد. فروشگاههای مازاد رفتاری گوگل اکنون همه چیز را در محیط آنلاین در بر میگیرند: جستجوها، ایمیل ها، متن ها، عکس ها، آهنگ ها، پیام ها، فیلم ها، مکان ها، الگوهای ارتباطی، نگرش ها، ترجیحات، علایق، چهره ها، احساسات، بیماری ها، شبکه های اجتماعی، خریدها و غیره. قاره جدیدی از مازاد رفتاری از بسیاری از وجوه مجازی زندگی روزمره ما در هر لحظه به وجود میآید که با گوگل، فیسبوک و بهطور کلیتر هر جنبه از معماری رایانهای اینترنت درتصادم و تقابل است. در واقع، تحت هدایت سرمایه داری نظارتی، دسترسی جهانی بواسطه رایانه ها تبدیل به یک معماری استخراجی[2]شده است.
این فرآیند به صورت آنلاین آغاز شد، اما به دنیای واقعی نیز سرایت کرد، واقعیتی که در بخش دوم با دقت بیشتری بررسی خواهیم کرد. اگر گوگل یک شرکت ارائه خدمات جستجو است، چرا روی دستگاههای خانه هوشمند، پوشیدنیها و خودروهای خودران سرمایهگذاری میکند؟ اگر فیس بوک یک شبکه اجتماعی است، چرا در حال توسعه پهپادها و واقعیت افزوده است؟ این تنوع گاهی ناظران را گیج میکند، اما عموماً به عنوان یک سرمایهگذار رویایی مورد تحسین قرار می گیرند: شرطبندی های شگفت انگیز روی آینده. در واقع، فعالیتهایی که به نظر میرسد متنوع و در مجموعهای از صنایع و پروژهها پراکنده هستند، همه فعالیتهای یکسانی هستند که توسط یک هدف هدایت میشوند: جذب مازاد رفتاری. هر کدام پیکربندی کمی متفاوت از سختافزار، نرمافزار، الگوریتمها، حسگرها و اتصالات هستند که برای تقلید از ماشین، پیراهن، تلفن همراه، کتاب، ویدئو، ربات، تراشه، پهپاد، دوربین، قرنیه چشم، درخت، تلویزیون، ساعت، نانو روبات، فلور روده ای[3] یا هر سرویس آنلاینی طراحی شدهاند، اما همه آنها یک هدف مشترک دارند: جذب مازاد رفتاری.
گوگل یک تغییر دهنده شکل است، اما هر شکلی هدف یکسانی دارد: شکار و گرفتن مواد خام. عزیزم سوار ماشین من نمیشی؟ با گوشی من صحبت کن؟ پیراهن من را بپوش؟ از نقشه من استفاده کن؟ در تمام این موارد جریان رنگارنگ از اَشکال خلاق، نمایش فرعی برای رویداد اصلی است: گسترش مستمر معماری استخراج برای به دست آوردن مواد خام در مقیاس بزرگ برای تغذیه فرآیند تولید ارزشمندی که باعث پیش بینی محصولاتی می شود که مشتریان بیشتری را جذب و حفظ می کند. وقتی در سال 2008 با این سوال مواجه شدیم که چرا گوگل 150 محصول[4]دارد، اریک اشمیت، مدیر عامل آن، پاسخ داد: «می توان آن را به عنوان انتقاد بیان کرد، اما می تواند به عنوان استراتژی نیز بیان شود. هدف شرکت جلب رضایت مشتری است. شما باید گوگل را تک محصول در نظر بگیرید: رضایت مشتری.» این مشتریان، تبلیغکنندگان جهانی و دیگران هستند که برای پیشبینیهای هزینه میپردازند بنابراین «رضایت مشتری» معادل سهم بازار بیشتر گوگل در بازارهای آتی رفتاری جدید و سودآور است که توسط معماری استخراج همیشه در حال گسترش آن تغذیه می شود.
مسیرهای عرضه جدید به طور مداوم ساخته و آزمایش می شوند و تنها برخی از آنها عملیاتی می شوند. مسیرهایی که به طور قابل اعتماد مزیت تولید در مقیاس ایجاد می کنند، مانند سیستم عامل تلفن هوشمند اندروید یا جیمیل، تکامل یافته و نهادینه شده اند. مواردی که شکست می خورند تعطیل یا اصلاح می شوند. اگر یک مسیر مسدود شود، مسیر دیگری پیدا می شود. مسیرهای عرضه موفق به عنوان تابلوهایی برای تبلیغات هدفمندِ گسترش دامنه بازارهای آتی رفتاری، دو برابر می شوند و همزمان کاربران را به روش هایی که مازاد رفتاری بیشتری را به همراه دارد، درگیر می کنند. همیشه فهرست مسیرهای عرضه در حال تغییر خواهد بود، اما همه تغییرات دارای یک دستور عملیاتی مشابه هستند: تصرف مازاد رفتاری و تملک حقوق تصمیم گیری. مثل رودخانه ای که به دریا می ریزد، اگر مسیری مسدود شود، مسیر دیگری پیدا می کند.
در این فصل ما پیامدهای ضروری استخراج را دنبال میکنیم، زیرا این امر موجب بسط شکل جدید بازار و پویایی رقابتی آن میشود. این امر، عملیات عرضه مازاد را به نقشی تعیین کننده در هر جنبه ای از سرمایه داری نظارتی ارتقا می دهد. این موضوع با یک نمایش مداوم از نوآوری ها با هدف گیر انداختن و کنترل[5] منابع مواد خام آغاز می شود. گیرانداختن و کنترل صرفاً یک دستاورد تکنولوژیکی نیست. سلب مالکیت پایدار مستلزم یک برنامه کاملاً هماهنگ و مرحلهبندی شده از استراتژیهای سیاسی، ارتباطی، اداری، حقوقی و مادی است که با جسارت، ادعاهای خود را در زمینه جدید اعلام و خستگیناپذیر از آن دفاع کند. موفقیت این استراتژیها، ابتدا در گوگل و سپس در فیسبوک، هم امکان تحقق و هم پاداش آنها را تثبیت کرد و رقبای جدید را وارد چرخهای بیرحمانهتر از ربودن تجربیات انسانی، گیرانداختن و کنترل منابع مازاد و رقابت در بازارهای آتی رفتاری جدید کرد.
2- به دام انداختن[6]
کشف مازاد رفتاری در سالهای 2001 تا 2002 به این معنی بود که جستجوی گوگل اولین «خدمت» گوگل خواهد بود که دوباره بهعنوان یک مسیر عرضه ساخته میشود. تصور این تغییرات در مکانیزمهای جستجو برای مردم تقریباً غیرممکن بود، چه رسد به تشخیص آن.
هنگامی که بنجامین ادلمن[7] از دانشکده بازرگانی هاروارد[8] در سال 2010 درباره این مکانیزمهای پنهان تحقیق کرد، دریافت که گزینه ویژگیهای پیشرفته[9]محصولی به نام نوار ابزارگوگل[10](گوگل تولبار) - افزونهای برای مرورگر اینترنت اکسپلورر مایکروسافت که به کاربران امکان میدهد بدون رفتن به سایت گوگل، عمل جستجو را انجام دهند- آدرس[11]کامل هر صفحه نمایش داده شده، از جمله جستجو در موتورهای جستجوی رقیب را به شرکت ارسال می کند. ادلمن متوجه شد که فعال کردن این گزینه «بسیار آسان» اما غیرفعال کردن آن غیرممکن است. حتی زمانی که کاربر به طور خاص دستور می دهد که نوار ابزار غیرفعال شود و حتی زمانی که به نظر می رسد غیرفعال است، چون دیده نمی شود، نوار ابزار به دنبال کردن رفتار مرورگر ادامه می دهد. از آنجایی که گوگل اکنون سالانه میزبان تریلیونها جستجو میشود، مکانیزمهای متنوع ردیابی مرتبط با جستجو همراه با کوکیهای[12]قوی و تقریباً غیرقابل اجتناب آن (تکههایی از کد ردیابی که در رایانه شما درج میشود) صرفهجویی عظیمی در مقیاس را تضمین میکند که زیربنای عملیات تامین گوگل را تشکیل میدهد.
در سال 2015، تیم وو[13]، پژوهشگر حوزه حقوق اینترنتی، به مایکل لوکا[14] از مدرسه بازرگانی هاروارد و تیمی از دانشمندان داده از یلپ[15] پیوست تا مکانیزمهای پنهان در جستجوی گوگل را بررسی کنند که از دیدگاه ما، عملکردهای حیاتی تامین را گسترش میدهند. آنها متوجه شدند که گوگل به طور سیستماتیک نتایج جستجو را به نفع محتوای خود و محصولات وابسته آن دستکاری می کند:
گوگل در طول زمان شروع به توسعه محتوای خود کرده است، مانند نتایج قیمت خود برای خریدها و نقد و بررسی های خود برای مشاغل محلی.… گوگل هم به عنوان یک موتور جستجو و هم به عنوان ارائه دهنده محتوا عمل می کند. گوگل برای استفاده از تسلط خود در جستجو برای تبلیغ این محتوا، قابلیتی به نام جستجوی جهانی[16]ایجاد کرده است که از طریق آن بطور عمد محتوای رقبا را حذف می کند و فقط محتوای گوگل را نشان می دهد.
نیاز بی وقفه به مازاد در مقیاس، رفتار شرکت را که به نفع انحصار است قابل پیش بینی می کند. از آنجایی که «جستجو» اساس عملیات تأمین گوگل است، این شرکت همه ی انگیزهها را دارد تا کاربران را به پلتفرم جستجو، محتوا و خدمات جانبی خود جلب کند و سپس از «روشها، ابزارها و ساختارهای داده» پشت صحنه خود برای استخراج کارآمد استفاده کند. گرایش به سمت انحصار، طیفی از اقدامات را ایجاد می کند که در چشم انداز چارچوب های نظارتی قرن بیستم انحصاری[17] تلقی می شوند. این خصوصیات، در عین معتبر بودن، برجسته ترین عناصر نظم جدید را حذف می کنند. ضرورت استخراج ایجاب می کند که همه چیز در تملک باشد. در این زمینه جدید، کالا و خدمات تنها مسیرهای عرضه تحت نظارت هستند. موضوع خودرو نیست؛ بلکه داده های رفتاری ناشی از رانندگی است. موضوع نقشه نیست؛ داده های رفتاری ناشی از تعامل با نقشه است. ایدهآل در اینجا مرزهایی است که به طور مداوم گسترش مییابند تا در نهایت جهان و هر چیزی را که در آن است، برای همیشه در بر بگیرند.
به طور سنتی، انحصار کالاها و خدمات با حذف ناعادلانه رقابت به منظور افزایش قیمت ها به دلخواه، بازارها را خراب می کند. با این حال، تحت نظارت سرمایهداری، بسیاری از شیوههایی که به عنوان انحصاری تعریف میشوند، در واقع به عنوان ابزاری برای به دام انداختن منابع مواد خام مشتق شده توسط کاربر عمل میکنند. هیچ پولی به کاربر پرداخت نمی شود، فقط فرصتی برای شرکت جهت استخراج داده ها وجود دارد. روشهای به دام انداختن برای محافظت از جایگاه محصولات طراحی نشدهاند، بلکه برای محافظت از مسیرهای حیاتی عرضه برای کالای قانونگذاری نشده ای که مازاد رفتاری است، طراحی شدهاند. در زمان دیگری، بازیگران سرکش بازارها ممکن است بازارهای مس یا منیزیم را تحت کنترل بگیرند، اما در زمان ما این مازاد رفتاری است. این شرکت در درجه اول بهطور غیرمنصفانه جهت تسلط بر مهمترین مسیر عرضه خود و نه با هدف تثبیت قیمتها مانع رقبا در حوزه جستجو می شود.
این عملیات های به دام انداختن انتزاعی نیست، بلکه با تاخیر بر مواد معدنی یا محصولات زراعی اثر گذاشته و در نهایت مسیر خود را به سمت قیمت کالاها پیش می گیرد. در این میان، این ما هستیم که گیرافتاده ایم. ما سرچشمه کالای مورد علاقه هستیم. تجربه ما هدف استخراج است. همانطور که سرمایه داری نظارتی از سیلیکون ولی به طیفی از شرکت ها و بخش های دیگر مهاجرت می کند، ما به تدریج خود را در دنیایی می یابیم که هیچ راه گریزی ندارد و با همگرایی، همپوشانی، و گسترش بی وقفه عملیات سلب مالکیت در آن گیر افتاده ایم. مهم است که بگوییم – و بیش از یک بار به این موضوع خواهیم پرداخت - که مداخلات نظارتی طراحی شده برای محدود کردن رویههای انحصاری گوگل احتمالاً تأثیر کمی بر عملیات اساسی این شکل بازار خواهد داشت. مسیرهای عرضه جدید به طور مداوم کشف، باز و ایمن می شوند. فعالیت های سلب مالکیت مجبور به دور زدن هر مانعی هستند و در نبود یک تهدید وجودی واقعی، این کار را ادامه خواهند داد.
پلتفرم موبایل اندروید گوگل[18]نمونه ای از نقش حاکم بر جذب و دفاع از مازاد را نشان می دهد. استفاده از اینترنت با ظهور گوشیهای هوشمند و تبلتها از طریق تلفن همراه آغاز شد و گوگل مجبور شد راههای جدیدی برای گسترش و دفاع از زنجیره تامین اولیه خود یعنی جستجو(از طریق رایانه ها. مترجم)، پیدا کند. اندروید به سرعت به دومین مسیر حیاتی شرکت برای مازاد رفتاری تبدیل شد. در سال 2008 گوگل گروهی از تولیدکنندگان فناوری و اپراتورهای بیسیم را برای توسعه یک پلت فرم باز و جامع برای دستگاههای تلفن همراه رهبری کرد. برخی از ناظران فکر میکردند که یک گوشی اندرویدی فرصتی برای گوگل برای رقابت با اَپل در کسب حاشیه سود زیادی در گوشیهای هوشمند است، اما خودی های[19] گوگل پتانسیل بیشتری برای رشد و سود از طریق مازاد رفتاری و تبدیل آن به محصولات پیش بینی درک کرده بودند.
گوگل مجوز اندروید را به صورت رایگان به سازندگان گوشی های تلفن همراه داد زیرا قصد داشت کاربران را به جستجوی گوگل[20] و سایر خدمات گوگل بکشاند، تا با ایجاد یک دستگاه عرضه متحرک و فراگیر، زمینه های شناخته شده مازاد رفتاری را حفظ و موارد جدیدی از جمله مکان یابی جغرافیایی و سیستم های پرداخت موبایلی که به شدت مورد علاقه تبلیغ کنندگان هستند، ایجاد کند. همانطور که مدیر ارشد مالی گوگل در سال 2009 به تحلیلگران مالی گفت: « اگر استفاده از این تلفنهای همراه را با کاهش هزینهها به دلیل متن باز[21] بودن پیش ببریم، به تعداد جستجوها فکر کنید. [که منجر به تولید خواهد شد]» یکی از سرمایه گذاران برجسته سیلیکون ولی در سال 2011 دستگاه های اندرویدی را چنین توصیف کرد:
نه «محصولات» به معنای کلاسیک تجاری ... آنها سعی نمی کنند در اندروید سود ببرند. ... آنها می خواهند هر لایه ای را که بین آنها و مصرف کننده وجود دارد بگیرند و آن را رایگان (یا حتی کمتر از رایگان) کنند ... در اصل، آنها فقط در حال ساختن یک خندق نیستند. بلکه گوگل در حال سوزاندن زمین در 250 مایلی اطراف قلعه است تا مطمئن شود هیچ کس نمی تواند به آن نزدیک شود.
عملیات تامین، گنج محافظت شده ای در قلعه ی مستحکمی بود، و سیاست های توسعه اندروید کلید موفقیت این استراتژی تامین بود. برخلاف آیفون، پلتفرم اندروید متن باز بود، که تولید برنامه برای کاربران اندروید را توسط توسعه دهندگان برنامه در سراسر جهان آسان کرد. در نهایت، گوگل این دنیای ارزشمند جدید از برنامه ها را در فروشگاه گوگل پلی[22] خود قرار داد. تولیدکنندگانی که میخواستند گوگل پلی را از ابتدا روی دستگاههای خود نصب کنند، ملزم به اخذ مجوز و نصب خدمات تلفن همراه گوگل به عنوان قابلیتهای انحصاری یا پیشفرض بودند: جستجو[23]، جیمیل، گوگل پلی، یوتیوب، گوگل مَپ، گوگل فوتوز[24]، و هر مسیر عرضه دیگری که در آن زمان در حال گسترش بود.
در سال 2016، فعالیتهای اندروید گوگل در کانون تحقیقات ضدتراست اتحادیه اروپا قرار گرفت و شکایات تصویری شفاف از ساخت هدفمند و حفاظت از مسیرهای تامین حیاتی در خدمات جستجو و موبایل بود. بار دیگر، مخالفت دولت با فعالیتهای انحصاری گوگل بر آسیبهای رقابتی سنتی به قیمت آسیبهای جدید سرمایهداری نظارتی تاکید کرد. در آوریل 2013، اریک اشمیت در کنفرانسی که به همه چیزهای[25] دیجیتال اختصاص داشت گفت «هدف ما از اندروید دسترسی به همه است. ما ظرف شش تا نه ماه از یک میلیارد دستگاه اندرویدی عبور خواهیم کرد. در یک یا دو سال، به دو میلیارد خواهیم رسید... یک گوشی هوشمند به نسبت ارزان با مرورگر، تمام چیزی است که برای دریافت اطلاعات جهان نیاز دارید.» احتمالاً این جمله نهایی توصیفی از مزایا برای کاربران اندروید بوده است. با این حال، این خلاصه ای بسیار موثر از جاه طلبی های گوگل و بینشی از مزیت های حیاتی مقیاس در ارتباط با این مسیر عرضه موبایل است.
گوگل به شدت از مسیرهای عرضه در معرض تهدید دفاع می کند. هر گونه اختلال در عملیات استخراج و انحصار آن در مورد مواد خام خطی قرمزی است که نمی توان آن را رد کرد. در سال 2009، تولید کننده موتورولا اندرویدی تصمیم گرفت خدمات مکان یابی رایگان گوگل را با خدمات شرکت اسکای هوک[26] جایگزین کند، که به عقیده موتورولا، نتایج قابل اطمینان تری تولید می کرد.
یکی از مدیران محصول گوگل به برتری اسکای هوک اعتراف کرد، اما نگرانی های خود را در ایمیلی به یکی از مدیران گوگل بیان کرد و خاطرنشان کرد که اگر سایر تولیدکنندگان به اسکای هوک روی بیاورند، «برای گوگل نگران کننده خواهد بود، زیرا توانایی ما برای ادامه جمع آوری داده ها برای پایگاه داده موقعیت مکانی وایفای[27] شرکت را قطع می کند.» اسناد دادگاه از شکایت نهایی اسکای هوک علیه موتورولا (و سامسونگ) شامل ایمیلی از معاون ارشد تلفن همراه گوگل به مدیر عامل موتورولا است که در آن اصرار دارد که وقفه در جمع آوری داده های گوگل یک مسئله توقف[28] بوده است.
دعوای حقوقی دیگری بخوبی نشان می دهد که چگونه محصولاتی مانند اندروید بیشتر از فروش، برای عرضه ارزشمند هستند. شرکت دیسکانکت[29] در سال 2011 توسط دو مهندس سابق گوگل و یک وکیل حقوق حریم خصوصی تأسیس شد و برنامه هایی برای رایانه های رومیزی و تلفن همراه «برای محافظت از حریم خصوصی و امنیت کاربران اینترنت با مسدود کردن اتصالات پنهان و ناخواسته شبکه بین مرورگر کاربر یا دستگاه تلفن همراه، همچنین سایتها و خدماتی که اقدام به ردیابی پنهان می کنند یا توزیعکنندگانی که به انتشار بدافزارها شناخته شده یا مشکوک هستند... نه تنها هنگام مرور وب، بلکه زمان استفاده از سایر برنامههای تلفن همراه شخص ثالث»، را توسعه داد. دیسکانکت به طور خاص اتصالات شبکهای «پنهان، ناخواسته و اغلب افشا نشده» از سایتها و سرویسهای شخص ثالث را هدف قرار داده است که به محض بازدید از یک وبسایت یا باز کردن یک برنامه تلفن همراه رخ میدهد.
متأسفانه، همان فرآیندی که دیسکانکت قصد داشت مانع از آن شود، به عنوان یک مسیر عرضه مهم برای گوگل و سایر سرمایهداران نظارتی ایجاد شده بود. چندین مطالعه گسترده معماری استخراج گوگل را توضیح می دهند، از جمله سرشماری حریم خصوصی وب[30]، که در درجه اول کوکی ها را اندازه گیری می کرد. این سرشماری 100، 1000 و 25000 وب سایت برتر را در سال های 2011، 2012 و 2015 در سال های پرتب و تاب اکتشاف و توضیح و تفسیر برای سرمایه داران نظارتی، تجزیه و تحلیل کرد. مقایسههای بین سالهای 2012 و 2015 بیش از دو برابر تعداد سایتهایی با 100 کوکی یا بیشتر و بیش از سه برابر تعداد سایتهایی با 150 کوکی یا بیشتر را نشان داد. در سال 2015، تیم دریافت که هر کسی که به سادگی از 100 وب سایت محبوب بازدید می کند، بیش از 6000 کوکی در رایانه خود جمع آوری می کند که 83 درصد آنها از اشخاص ثالث غیر مرتبط با وب سایت بازدید شده است. این سرشماری زیرساخت ردیابی گوگل[31] را در 92 سایت از 100 سایت برتر و 923 سایت از 1000 سایت برتر نشان داد، و به این نتیجه رسید که «توانایی گوگل برای ردیابی کاربران در وب سایت های محبوب بی نظیر است، و به سطح نظارتی نزدیک می شود که فقط یک ارائه دهنده خدمات اینترنتی[32] می تواند به آن دست یابد.»
تحلیل دیگری در سال 2015، توسط تیموتی لیبرت[33] از دانشگاه پنسیلوانیا، نشان داد که از یک میلیون وب سایت برتر، 90 درصد داده ها به طور متوسط به 9 دامنه خارجی که داده های کاربر را برای اهداف تجاری ردیابی، ضبط و سلب مالکیت می کنند، نشت می کند. در میان این وبسایتها، 78 درصد انتقال به شخص ثالث مربوط به دامنه های متعلق به یک شرکت است: گوگل. 34 درصد دیگر به دامنه متعلق به فیس بوک منتقل می شود.
استیون انگلهارد[34] و آرویند نارایانان[35]از دانشگاه پرینستون گزارشی در سال 2016 در مورد نتایج اندازه گیری و تجزیه و تحلیل داده های ردیابی یک میلیون وب سایت منتشر کردند. آنها 81000 شخص ثالث را شناسایی کردند، اما تنها 123 مورد از آنها در بیش از 1 درصد سایت ها حضور دارند. از این گروه، پنج شخص ثالث برتر و دوازده نفر از بیست مورد برتر، دامنه های متعلق به گوگل هستند. آنها نتیجه میگیرند: «در واقع، گوگل، فیسبوک و توییتر تنها نهادهای شخص ثالثی هستند که در بیش از 10 درصد سایتها حضور دارند.» محققان چینی در سال 2017، 10000 اپلیکیشن را از برترین بازارهای اپلیکیشن شخص ثالث بررسی کردند. آنها یک فرآیند مخفی[36] پیدا کردند که در آن یک برنامه به طور مستقل و خودکار برنامه های دیگر را در پس زمینه گوشی شما راه اندازی می کند، و به این نتیجه رسیدند که این برنامه های مخرب[37] در بازارهای اندروید شخص ثالث شایع ترین است.
از 1000 برنامه برتر در یکی از پلتفرم های محبوب چین، 822 برنامه به طور متوسط 76 برنامه دیگر را راه اندازی می کردند، و از این راه اندازی ها، 77 درصد توسط سرویس های پوش[38] مبتنی بر فضای اَبری راه اندازی شده اند، که برای به روز رسانی برنامه ها در نظر گرفته شده بودند، اما بدیهی است که کارهای بیشتری انجام می دهند. محققان خاطرنشان می کنند که در محیط اندروید، گوگل سرویس پوش را ارائه می دهد.
سرانجام، تحقیقات فوقالعادهای از طرف سازمان غیرانتفاعی فرانسوی اِکسِدِس پرایوسی[39] و آزمایشگاه حریم خصوصی ییل[40]در سال 2017، گسترش تصاعدی نرمافزار ردیابی را مستند کرد. اِکسِدِس 44 مورد ردیابی را در بیش از 300 برنامه برای پلتفرم اندروید گوگل شناسایی کرد که برخی از آنها برای سیستم عامل اَپل نیز تولید شده اند. در مجموع، این برنامه ها میلیاردها بار دانلود شده اند. دو موضوع در گزارش تحقیق برجسته است: فراگیری و شدت. نخست، به سختی یک برنامه سالم[41] وجود دارد. اگر اکنون شما را ردیابی نمی کند، ممکن است در هفته یا ماه آینده این کار را انجام دهد: «یک صنعت کامل بر اساس این ردیاب ها وجود دارد، و برنامه هایی که امروزه به عنوان «پاک[42]» شناسایی می شوند ممکن است حاوی ردیاب هایی باشند که هنوز شناسایی نشده اند. کد ردیاب نیز ممکن است توسط توسعه دهندگان به نسخه های جدید برنامه ها در آینده اضافه شود.» دوم اینکه حتی به ظاهر بی گناهترین برنامههای کاربردی مانند آبوهوا، چراغ قوه، اشتراکگذاری وسیله نقیله و برنامههای دوستیابی با دهها برنامه ردیابی آلوده شده اند که بر تاکتیکهای عجیب، تهاجمی و ناخوانا تکیه میکنند تا مقادیر عظیمی از مازاد رفتاری را جمعآوری کنند که در نهایت به هدف گذاری تبلیغات معطوف میشود. به عنوان مثال، ردیاب تبلیغاتی فیدزآپ[43] «ارتباط بین یک فرستنده صوتی و یک تلفن همراه» را توسعه داده است که می تواند وجود تلفن های همراه و در نتیجه صاحبان آنها را با پخش صدایی که برای گوش انسان قابل شنیدن نیست در داخل ساختمان تشخیص دهد:
بنابراین، کاربرانی که«بوتین گورمند[44]»، راهنمای رستورانها و هتلهای فرانسه را نصب میکنند، در حین حرکت در پاریس، موقعیت فیزیکی خود را از طریق بلندگوهای خردهفروشی قابل ردیابی میکنند. تجربه آنها با خوانندگان یک برنامه مجله ماشین بنام اتوژورنال[45] و برنامه راهنمای تلویزیون تِلِ استار[46] به اشتراک گذاشته می شود. یافتههای تحقیق تأکید میکنند در الگوی پیشبینی شده توسط حق اختراع گوگل که در فصل 3 مورد بررسی قرار دادیم و در فصلهای آینده بطور مکرر شاهد آن خواهیم بود، ردیابی همیشه روشن علیرغم وعدههای کنترل کاربر، در سیستم مجوزهای اندروید[47] غیرقابل تغییر است.
با توجه به خصومت و شدت این عملیات تامین، خیلی تعجب آور نیست که نرم افزار دیسکانکت از فهرست گسترده برنامه های تلفن همراه گوگل پلی محروم و منجر به شکایت دیسکانکت علیه گوگل در سال 2015 شد. شکایت این استارتاپ توضیح میدهد که «شرکتهای تبلیغاتی از جمله گوگل از این اتصالات مخفی برای «ردیابی» کاربر هنگام مرور وب یا باز کردن سایر برنامههای تلفن همراه استفاده میکنند تا اطلاعات شخصی کاربر را جمعآوری و یک «نمایه یا پرفایل» از کاربر ایجاد کنند و با تبلیغات هدفمند برای کاربر، درآمد کسب می کنند. در ادامه استدلال شد که حفاظت از حریم خصوصی ارائه شده توسط گوگل «به طور دائم به شرکت اجازه می دهد تا به جمع آوری اطلاعات خصوصی ادامه دهد.» اعمال ممنوعیت از طرف گوگل برای برنامه دیسکانکت با توجه به این واقعیت که بر خلاف اَپل، گوگل بعلت میلیون ها برنامه فروخته یا دانلود شده به صورت «رایگان» از فروشگاه برنامه های خود به «مدافع آزادی فردی[48]» شهرت دارد، بسیار آشکار کننده است. دستورالعملهای ضعیف آن تلاش میکنند تا برنامههای مخرب را شناسایی و حذف کنند، اما چیز دیگری نیست. بنیانگذاران دیسکانکت تلاش کردند تا ضرورت استخراج را به چالش بکشند، اما به تنهایی نتوانستند این کار را انجام دهند. پس از تلاش - بدون موفقیت - برای مذاکره با گوگل، آنها در نهایت به سازمانهای دیگر پیوستند و شکایتی علیه گوگل در اتحادیه اروپا ثبت کردند و به سرعت بخشیدن به یک تحقیقات ضد انحصار متمرکز بر اندروید کمک کردند.
همانطور که دیسکانکت اظهار کرد،
گوگل تحت فشار شدید جامعه مالی است تا «اثربخشی» ردیابی خود را افزایش دهد تا بتواند درآمد و سود را افزایش دهد. دادن توانایی به کاربر برای کنترل اطلاعات حریم خصوصی خود (و محافظت از خود در برابر بدافزار) با مسدود کردن اتصالات مخفی به سایتهای مشکلساز، یک تهدید وجودی برای گوگل است.
به عنوان کارمندان سابق گوگل، بنیانگذاران دیسکانکت فکر میکردند که دشمن خود را به خوبی میشناسند، اما پیشرفت نهادینهسازی سرمایهداری نظارتی و خشونتی را که شرکت برای دفع «تهدیدهای وجودی» در مسیرهای عرضهاش آماده کرده بود، دست کم گرفتند.
3- چرخه سلب مالکیت
مدتها قبل از دیسکانکت، گوگل دریافته بود که سلب مالکیت موفقیت آمیز یک اقدام واحد نیست، بلکه یک همگرایی پیچیده از عملیات سیاسی، اجتماعی، اداری و فنی است که به مدیریت زیرکانه در یک دوره زمانی قابل توجه نیاز دارد. عملیات سلب مالکیت آن، توالی قابل پیشبینی از مراحلی را نشان میدهد که باید با جزئیات زیاد ساخته و تنظیم شوند تا به مقصد نهایی خود بهعنوان سیستمی از حقایق که از طریق آن استخراج مازاد، عادی میشود دست یابند.
چهار مرحله چرخه عبارتند از تهاجم(incursion)، وابستگی(habituation)، سازگاری(adaptation) و تغییر جهت(redirection). در مجموع، این مراحل یک «نظریه تغییر» را تشکیل میدهند که سلب مالکیت را به عنوان یک عملیات سیاسی و فرهنگی که توسط طیف گستردهای از قابلیتهای اداری، فنی و مادی پشتیبانی میشود، توصیف و پیشبینی میکند. نمونههای واضح زیادی از این چرخه وجود دارد، از جمله جیمیلِ گوگل، تلاش های گوگل برای ایجاد مسیرهای عرضه در شبکه های اجتماعی، ابتدا باگوگل باز [49] و سپس با گوگل پلاس[50] و توسعه عینکِ گوگل یا گوگل گلس[51] . در این فصل برای نگاهی دقیق به چرخه سلب مالکیت و چالش های مدیریت آن، بر استریت ویو[52]تمرکز می کنیم.
اولین مرحله سلب مالکیتِ موفق، با تهاجم یک جانبه به فضای بی دفاع آغاز می شود: لپتاپ و تلفن شما، صفحه وب، خیابانی که در آن زندگی میکنید، ایمیلی که به دوستتان فرستاده اید، پیادهروی در پارک، جستجوی آنلاین برای هدیه تولد، اشتراکگذاری عکسهای بچههایتان، علایق و سلیقههایتان، برنامه غذایی، اشک ها، توجه ، احساسات و چهره شما. تهاجم زمانی است که، عملیات سلب مالکیت به قابلیت های مجازی خود برای ربودن مازاد رفتاری از فضاهای غیر بازاری زندگی روزمره که در آن زندگی می کند، متکی است. این تهاجم ابتدایی ترین و پربارترین شکل سلب مالکیت گوگل را آغاز می کند: تکرار «گناه اصلی دزدی ساده» آرنت. تهاجم بدون نگاه کردن به چپ یا راست در مسیر حرکت میکند و مدام ادعای حق تصمیمگیری در مورد هر چیزی را که در مسیرش قرار دارد، می کند. می گوید: «من این را می گیرم»، «اینها الان مال من هستند.»
این شرکت یاد گرفته است که حملات خود را آغاز و تا زمانی که با مقاومت مواجه شود، ادامه دهد. سپس دشمنان خود را اغوا می کند، نادیده می گیرد، مغلوب می کند یا به سادگی خسته می کند. اغوا به معنای زنجیره ایی از وسوسه های کم نظیر است: ذخیره سازی بی سابقه، دسترسی به کیفیت های جدید اطلاعات، امکانات جدید. در صورت لزوم، شرکت می تواند به راحتی به سمت تاکتیک های خشن تر حرکت کند که هدف آن از بین بردن زمان، پول و توان دشمنان است. صدها پرونده علیه گوگل توسط کشورها، ایالتها، گروهها و افراد تشکیل شده است و موارد بسیار دیگری نیز وجود دارد که هرگز عمومی نمیشوند. به گفته مارک روتنبرگ[53]، مدیر اجرایی مرکز اطلاعات حریم خصوصی الکترونیکی[54]، هیچ کس دقیقاً نمی داند که چه تعداد پرونده قضایی در سراسر جهان وجود دارد. چالشهای حقوقی متنوع هستند، اما تقریباً همیشه به یک موضوع بازمیگردند: تهاجم یکجانبه با مقاومت مواجه شده است.
مخالفت های قانونی و اعتراضات اجتماعی صرفا برای چند نمونه در رابطه با دیجیتالی شدن کتاب ها، جمع آوری اطلاعات شخصی و وایفای از طریق نرم افزار استریت ویو[55] و قابلیت های دوربین، ضبط ارتباطات صوتی، دور زدن تنظیمات حریم خصوصی، دستکاری نتایج جستجو، ذخیره دادههای جستجو، ردیابی دادههای موقعیت مکانی تلفن های هوشمند، فناوریهای پوشیدنی و قابلیتهای تشخیص چهره، جمعآوری مخفیانه دادههای دانشآموزان برای مقاصد تجاری و ادغام پروفایل کاربران در تمامی سرویسها و دستگاههای گوگل، ظاهر شده است. انتظار میرود در سالهای آینده پهپادها، حسگرهای جسمی، انتقالدهندههای عصبی، «دستیارهای دیجیتال» و سایر دستگاههای حسگر را در این فهرست مشاهده کنید. در حالیکه، گوگل همچنان در حق به جانبی، عزم و جسارت خیره کننده است. ضرورت استخراج آن را وادار می کند تا مرزهای جدیدی را به فضای بدون دفاع تحمیل کند.
در مرحله دوم هدف وابستگی است. در حالی که پرونده های قضایی و تحقیقات با سرعت خسته کننده ی نهادهای دموکراتیک به پایان می رسد، گوگل به توسعه شیوه های مورد مناقشه خود با سرعت بالا ادامه می دهد. در طول زمان سپری شده از تحقیقات کمیسیون تجارت فدرال[56] و کمیسیون ارتباطات فدرال[57]، پرونده های دادگاهی، بررسی های قضایی و تحقیقات کمیسیون اتحادیه اروپا، شیوههای جدید مورد مناقشه بهعنوان حقایق نهادی، بهسرعت توسط اکوسیستمهای در حال رشد ذینفعان تقویت میشوند. مردم با ترکیبی از توافق، درماندگی و کناره گیری به تهاجم عادت کرده اند. حس حیرت و عصبانیت از بین می رود. تهاجم که زمانی غیرقابل تصور بود، به آرامی به امری عادی بدل می شود. بدتر از آن، به تدریج اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. وابستگی های جدید ایجاد می شود. با بی حس شدن جمعیت، شکایت برای افراد و گروه ها دشوارتر می شود.
در مرحله سوم چرخه، زمانی که گوگل گهگاه مجبور به تغییر رویههای خود میشود، مدیران و مهندسان آن انطباقهای سطحی اما از نظر راهبردی مؤثری را ایجاد میکنند که خواستههای فوری مقامات دولتی، احکام دادگاهها و افکار عمومی را برآورده میکند. در همین حال، در مرحله نهایی، شرکت مجدداً سازماندهی میشود تا ادبیات، روشها و عناصر طراحی جدیدی را پرورش دهد که عملیات عرضه مورد بحث را به اندازه کافی تغییر جهت دهد تا به نظر برسد که با مطالبات اجتماعی و قانونی سازگار است. خلاقیت، منابع مالی و اراده ای که برای مدیریت این فرآیند مرحله ای به ارمغان می آید، انعطاف پذیر و پویا است. در مقابل، ضرورت عملیاتی برای صرفهجویی در مقیاس در جذب مازاد رفتاری، ماشینی با حرکت دائمی است که اصول تسلیمناپذیر آن جایی برای انحراف نمی گذارد.
تئوری و عمل سلب مالکیت زمانی که شرکت یاد گرفت چگونه با مقاومت عمومی به عنوان یک شرط اساسی برای حفاظت و گسترش امتیاز مازاد رفتاری خود، مقابله کند و آن را تغییر دهد، توسعه یافته و اصلاح شد. راهاندازی جیمیل توسط گوگل در روز دروغ اول آوریل، سال 2004، فرصت خوبی برای فتح این منحنی یادگیری فراهم کرد، زیرا این شرکت با خشم عمومی نسبت به اسکن خودکار محتوای ایمیل که بهعنوان منبع تازهای از مازاد برای تبلیغات هدفمند در نظر گرفته شده بود، مواجه شد.
در نهایت، چرخه سلب مالکیت به عنوان یک تئوری آشکار ِتغییر که یک نقشه عمل ماهرانه را ترسیم می کرد، اصلاح شد و تاکنون به طور متناوب به عنوان پاسخ آزمایش شده شرکت سرمایه داری نظارتی به مقاومت اجتماعی مطرح می شود. چرخه سلب مالکیت در گوگل در مقابله با تهدیدات جیمیل آنقدر موفق بود که در مبارزه برای گوگل استریت ویو، عملیات نقشهبرداری خیابانی راه اندازی شده در سال 2007، تکرار شد و تکامل بیشتری یافت. بار دیگر، شرکت اجازه نخواست. به سادگی «گناه اصلی دزدی ساده» را تکرار کرد و آنچه را که میخواست انجام داد، و همانطور که فضاهای عمومی، خیابانها، ساختمانها و خانههای جهان را می بلعید و دادهها را میخورد، منتظر مقاومت در مسیر ادامه ماند.
مرحله اول: هجوم
استریت ویو ابتدا با یک پست وبلاگی دلپذیر به اطلاع عموم رسید. پیتر فلیشر، مشاور حریم خصوصی[58]گوگل، با نوشتن کتابی در تجلیل از سنت شریف[59] آمریکایی در فضاهای عمومی، به راه اندازی «خدمت» جدید کمک کرد، جایی که او مدعی شد، «مردم از حریم خصوصی همان انتظاراتی که در خانه هایشان دارند، ندارند.» فلیشر به عنوان یک وکیل، کارهایی را که کلمات در تنظیم قراردادها و ایجاد سابقه انجام می دهند، می داند، بنابراین خواندن با دقت کلمات او در سال 2007 مفید است. اظهارات اتفاقی او کارهای خارقالعادهای انجام میدهد، زیرا او ادعا میکند که همه فضاهای عمومی زمین بازی منصفانهای برای تصاحب گوگل هستند. از نظر او، هر فضای عمومی، موضوع مناسبی برای تهاجم جدید شرکت بدون مجوز، دانش یا توافق است. خانهها، خیابانها، محلهها، روستاها، شهرکها، شهرها: دیگر صحنههای محلی نیستند که در آن همسایهها زندگی میکنند و قدم می زنند، جایی که ساکنان در آن ملاقات و گفتگو میکنند. ما مطلع شدهایم که گوگل استریت ویو هر مکانی را فقط یک شی دیگر در میان اشیاء در شبکهای بینهایت از مختصات سامانه موقعیت یاب جهانی[60] و زوایای دوربین میداند.
فلیشر قصد دارد حق امتیاز گوگل را برای خالی کردن هر مکان از معانی ذهنی که انسانهایی را در آنجا جمع میکند، ایجاد کند. بله، وقتی خانه خود را ترک می کنیم می دانیم که دیده خواهیم شد، اما انتظار داریم در فضاهایی که انتخاب می کنیم، فقط توسط یکدیگر دیده شویم. در عوض، الان همه اینها یک نمایش فاقد جنبه شخصی است. خانه من، خیابان من، محله من، کافه مورد علاقه من: هر کدام به عنوان یک بروشور گردشگری زنده، هدف نظارتی و یک معدن، یک شی برای بازرسی جهانی و سلب مالکیت تجاری، بازتعریف شده اند.
گوگل قبلاً همه چیز را در وب گرفته بود، اما نمای خیابان ها و سایر عملیات نقشه برداری گوگل، گوگل مَپز[61] و گوگل ارث[62](نمای سه بعدی این شرکت از جهان با استفاده از تصاویر ماهواره ای و هوایی)، چشم انداز بلندپروازانه تری را اعلام کردند. قرار بود همه چیز در جهان توسط گوگل شناخته و ارائه شود، از طریق گوگل قابل دسترسی باشد و توسط گوگل در اشتهای بی نهایت خود برای مازاد رفتاری فهرست شود. فرض بر این است که هیچ چیز فراتر از مرزهای گوگل نیست. جهان اکنون، به زانو در آمده و توسط گوگل به شما ارائه شده است.
پست وبلاگی که نمای خیابان را همراهی میکند، کپی دقیقی از مهاجمانی است که زمانی در ساحل بیعیب کارائیب فرود آمدند. آن آدلانتادوها[63]حقایق عریان تهاجم را با حرکات استادانه دوستی و فروتنی پنهان می کردند که تشخیص خطر آشکار و فعلی که در ورود آنها وجود داشت را غیرممکن می کرد. فلیشر به طور مشابه به مخاطبان خود در خصوص شرایط دوستانه اطمینان می دهد. فلیشر می نویسد: «نمای خیابان» که از اتومبیلهای کارتونی با یک پایه دوربین 360 درجه بزرگ روی سقف برای ثبت تصاویر مورد نظر استفاده میکرد، برای «احترام به حریم خصوصی افرادی که اتفاقاً در خیابانهای عمومی راه میروند» طراحی شده است. «به همین دلیل است که ما یک فرآیند ساده را طراحی کردیم تا هر کسی بتواند با ما تماس بگیرد و تصویر خود را حذف کند» و قول داد که به قوانین و آداب و رسوم «در سایر نقاط جهان» احترام بگذارد.
مقاومت در اکثر موارد و به سرعت اتفاق افتاد. در ژانویه 2009، استریت ویو در آلمان و ژاپن با مخالفت روبرو شد. جان هانکه[64] که در آن زمان معاون محصولات مرتبط با گوگل مَپز بود، این هیاهو را رد کرد. (به یاد دارید که هانکه شرکت نقشهبرداری ماهوارهای با بودجه سیا، کِی هول[65] را تأسیس کرده بود و پس از خرید آن توسط گوگل، تبدیل آن به گوگل ارث را رهبری کرد.) او به یک خبرنگار گفت که همه اینها صرفاً بخشی از چرخهای است که مردم دقیقاً میدانند چه چیزی است و چه چیزی نیست و واقعاً نباید نگران آن باشند - به عبارت دیگر، چرخه سلب مالکیت. گوگل ارث همچنین به دلیل کمک به یک حمله تروریستی مرگبار در بمبئی مورد انتقاد قرار گرفت، اما هانکه اصرار داشت که بحث بر سر گوگل ارث یا استریت ویو «بطور عمده در غرب» از بین رفته است. او هوشمندانه هرگونه مقاومت در برابر تهاجمات گوگل را با منافع ضد آزادی بیان دولت های مستبد و «جامعه های اطلاعاتی بسته» آنها یکی می کرد. این به یک ابزار استاندارد در ادبیات گوگل و متحدانش تبدیل شد در حالیکه به تجاوز خود ادامه می دادند.
پس آیا هانکه وقتی در آوریل 2009 ساکنان دهکده ساکت انگلیسی بروتِن[66] مسیر یک ماشین استریت ویو را که سعی داشت از محیط روستا عبور کند مسدود کردند و آن را یک نفوذ ناخواسته نامیدند، متعجب شد؟ بالاخره این «غرب» بود، اما بحث بر سر حریم خصوصی، تعیین سرنوشت و حقوق تصمیم گیری بسیار بیهوده و چیزی جز یک مُرده نبود. موسسه خیریه غیرانتفاعی پرایوسی اینترنشنال[67] با استناد به بیش از 200 گزارش از افرادی که در تصاویر استریت ویو قابل شناسایی و خواستار تعلیق سرویس بودند، یک شکایت رسمی به مرجع حریم خصوصی بریتانیا ارسال کرد خواستار تعلیق این سرویس شد.
ظاهراً مدیران گوگل نوشته فلیشر در مورد احترام به ادعاهای حریم خصوصی را از گم کرده بودند. در عوض، هانکه معترضان را بی درنگ اخراج کرد. او به لندن تایمز گفت که این شرکت دلسرد نشده و قصد دارد تا پایان همان سال پوشش بریتانیا را کامل کند. او اعلام کرد که اطلاعات نمای خیابان «برای اقتصاد و ما به عنوان اشخاص، خوب است... این اطلاعات در مورد دادن اطلاعات موثر به مردم است تا بتوانند انتخاب های بهتری داشته باشند.»
البته اظهارات هانکه آرزوی واهی بود، اما با رویه گستردهتر گوگل همخوانی داشت: توانمندسازی افراد عالی است، اما نه بیش از حد، مبادا متوجه غارت حقوق تصمیمگیریشان شوند و تلاش کنند آنها را پس بگیرند. این شرکت میخواهد مردم را قادر سازد تا انتخابهای بهتری داشته باشند، اما نه اگر این انتخابها مانع از الزامات خود گوگل شوند. جامعه ایده آل گوگل، جمعیتی از کاربران دوردست است، نه فقط شهروندان. این موضوع افراد آگاه را ایده آل می کند، اما فقط به روش هایی که شرکت انتخاب می کند. این بدان معناست که ما مطیع، هماهنگ و مهمتر از همه سپاسگزار باشیم.
در سال 2010 کمیسیون فدرال آلمان برای حفاظت از داده ها[68]اعلام کرد: درواقع عملیات استریت ویو گوگل جمع آوری پنهانی اطلاعات را مخفی کرده است. خودروهای استریت ویو به طور مخفیانه اطلاعات شخصی را از شبکه های وایفای خصوصی جمع آوری می کردند. گوگل این اتهام را رد کرد و اصرار داشت که تنها نام شبکه های وایفای و آدرس های شناسایی روترهای وایفای که بطور عمومی در دسترس اند را جمع آوری می کند، نه اطلاعات شخصی ارسال شده از طریق شبکه. طی چند روز، یک تحلیل مستقل توسط کارشناسان امنیتی آلمان به طور قاطع ثابت کرد که خودروهای استریت ویو اطلاعات شخصی رمزگذاری نشده را از خانهها استخراج میکنند. گوگل مجبور شد بپذیرد که دادههای بسته های اطلاعاتی[69] را رهگیری و ذخیره کرده است. اطلاعات شخصی که از انتقالهای وایفای رمزگذاری نشده گرفته شده است.
همانطور که در پست وبلاگ عذرخواهی آن اشاره شده است، «در برخی موارد کل ایمیل ها، آدرس ها[70] و همچنین رمزهای عبور جمع آوری شده است.» کارشناسان فنی در کانادا، فرانسه و هلند کشف کردند که داده های بسته های اطلاعاتی شامل نام، شماره تلفن، اطلاعات اعتباری، گذرواژهها، پیامها، ایمیلها، و رونوشتهای چت، و همچنین سوابق دوستیابی آنلاین، پورنوگرافی، رفتار مرورگر، اطلاعات پزشکی، دادههای موقعیت مکانی، عکسها و فایلهای ویدیویی و صوتی، است. آنها به این نتیجه رسیدند که چنین بسته های داده ای را می توان برای ایجاد پروفایل دقیق یک فرد قابل شناسایی به هم متصل کرد.
رسوایی اسپای فای[71]گوگل سرتیتر تمام دنیا شد. بسیاری بر این باور بودند که افشاگری های استریت ویو صدمات جبران ناپذیری به گوگل وارد می کند. در آلمان، جایی که اقدامات شرکت نقض آشکار قوانین حفظ حریم خصوصی و اطلاعات بود، مقامات با عصبانیت واکنش نشان دادند و هشدار دادند که گوگل با تحقیقات اتحادیه اروپا و عواقب آن در دادگاههای آلمان مواجه خواهد شد. لایحه ای به پارلمان آلمان ارائه شد که بر اساس آن گوگل را به دلیل نمایش اموال شخصی بدون رضایت مالک جریمه کند. گوگل در سوئیس، کانادا، فرانسه و هلند با دعوای حقوقی جدیدی روبرو شد. تا سال 2012، تحقیقات متعددی در دوازده کشور از جمله بیشتر اروپا، اقیانوس اطلس شمالی و استرالیا انجام شد و گوگل به دلیل نقض قوانین در حداقل 9 کشور مجرم شناخته شد.
در ایالات متحده، دادستان های کلِ 38 ایالت، تحقیقاتی را در مورد شیوه های استریت ویو گوگل آغاز کردند. شهروندان شکایت های خصوصی دسته جمعی متعددی ارائه کردند که هشت مورد از آنها در دادگاه منطقه ای کالیفرنیای شمالی تجمیع شد. رئیس پرایوسی اینترنشنال گفت که گوگل در حال تبدیل شدن به ناظرکبیر[72] است.
مرکز اطلاعات حریم خصوصی الکترونیکی(EPIC) از مقاومت حقوقی قابل توجه در ایالات متحده در برابر تلاش های گوگل برای فرار از عواقب رسوایی اسپای فای دفاع کرد و از خشم جهانی، اعتراضات، تحقیقات، دعوای حقوقی و نشست ها و توافقات در پاسخ به استریت ویو گوگل و تاکتیک های استخراج آن، شرح کلی آنلاینِ دقیقی که بطور مداوم بروز می شود، نگه می دارد.
گوگل «نقض حریم خصوصی» استریت ویو را «اشتباهی» توصیف کرد که توسط یک مهندس که روی یک پروژه «تجربی» کار میکرده و کد آن بهطور ناخواسته وارد نرمافزار «استریت ویو» شده بود، عنوان کرد. این شرکت از افشای هویت مهندس اسرار آمیز خودداری کرد و اصرار داشت که رهبران پروژه از جمعآوری دادهها بیاطلاع بودند و «هیچ قصدی» برای استفاده از آن دادهها نداشتند. همانطور که اریک اشمیت به فایننشال تایمز گفت، «ما خراب کردیم» و خاطرنشان کرد که مهندس مورد نظر به دلیل «نقض آشکار» خطمشیهای گوگل با تحقیقات داخلی روبرو خواهد شد. اشمیت بدون عذرخواهی، بر اعتبار مأموریت گوگل برای فهرست کردن تمام اطلاعات جهان اصرار داشت.
تحقیقاتی در سال 2012 توسط کمیسیون ارتباطات فدرال این پرونده را به عنوان «تصمیم عمدی طراحی نرم افزار توسط یکی از کارمندان گوگل که در پروژه استریت ویو کار می کرد» توصیف کرد. این مهندس به دلیل تخصص منحصربهفردش در واردرایوینگ[73]، یعنی عملیات رانندگی با استفاده از تجهیزات برای مکانیابی شبکههای بیسیم، برای تیم انتخاب شده بود.
یادداشتهای طراحی او نشان میدهد که دادههای ترافیک و موقعیت مکانی کاربر همراه با «اطلاعات مربوط به کارهایی که انجام میدهند» ثبت میشود که «برای استفاده در طرحهای دیگر بهصورت آفلاین تجزیه و تحلیل میشود». یادداشتها شناسایی شدند، اما سپس «ملاحظات حریم خصوصی» را رد کردند.
کمیسیون ارتباطات فدرال شواهدی پیدا کرد که با روایت گوگل از قربانی بودن خودش در تناقض بود. سوابق نشان میداد که مهندس مذکور پیوندهایی را به مستندات نرمافزار خود، برای رهبران پروژه ایمیل کرده است و سپس آنها نیز پیوندها را با کل تیم استریت ویو به اشتراک گذاشتهاند. همچنین شواهدی یافت شد که نشان میدهد حداقل در دو مورد، مهندس مذکور به همکارانش گفته است که استریت ویو در حال جمعآوری دادههای شخصی است. علیرغم این حقایق و شواهد حاصل از بررسیهای جامع نرم افزار داخلی شرکت و آزمایش روش ها و انتقال منظم دادههای بسته اطلاعاتی از هارد دیسک های استریت ویو به مرکز داده اورِگان[74]گوگل، مهندسان گوگل هرگونه اطلاع از جمعآوری دادههای شخصی را رد کردند.
مرحله دوم: عادت کردن
شرط هانکه مبنی بر اینکه «چرخه» در نهایت مقاومت را از بین میبرد، منعکسکننده یک جزء عملیاتی کلیدی از الزامات استخراج است که در جستجو[75] کشف شد، با جیمیل[76] پالایش شد و با استریت ویو[77] تکامل یافت. پیامهایی که می دهند این است: «به گذشته نگاه نکن. صبور باش. در صورت لزوم روی آنها پا بگذار.» گزارش آوریل 2012 کمیسیون ارتباطات فدرال تصویری بسیار غم انگیز از آسیب پذیری دموکراسی در رویارویی با یک رقیب سرمایه داری نظارتی ثروتمند، مصمم و جسور به تصویر می کشد. در نوامبر 2010، کمیسیون ارتباطات فدرال طی نامه ای اطلاعات لازم را از گوگل درخواست کرد. چیز کمی ارائه شد. تا مارس سال بعد، نامه دوم «تکمیلی» ارسال شد. پاسخ گوگل اطلاعات ناقص و عدم همکاری بود که منجر به ارسال «تقاضا نامه» دیگری در ماه آگوست شد. ادامه عدم مشارکت گوگل به نامه دیگری در اواخر اکتبر نیاز داشت. کارکنان کمیسیون ارتباطات فدرال با پیگیری و تلاش از مدیران شرکتهای طفره رونده و نمایندگان آنها برای یک سال تمام تحت فشار بودند.
این سند آشکار کننده فضای منفی و مصیبت بار دموکراسی که پس زده شده است، می باشد. درخواست دقیق اولیه کمیسیون منجر به «فقط پنج سند» شد و هیچ ایمیلی ارسال نشد. این شرکت گفت که زمان برای انجام یک بررسی جامع ندارد و آن را «طاقت فرسا» خواند. گوگل از شناسایی افراد مرتبط «امتناع» کرد. اسامی را «ویرایش» کرد. ادعا کرد که اطلاعات درخواست شده «هیچ هدف مفیدی ندارد.» از تأیید اطلاعات «امتناع کرد». هنگامی که مکاتبات خاصی درخواست شد، «گوگل این کار را انجام نداد.» گوگل «استدلال» کرد که «نباید الزامی» برای دسترسی به داده های بسته های اطلاعاتی که به طور غیرقانونی جمع آوری کرده است، باشد. «گوگل منتظر بود...» عباراتِ «پاسخ داده نشد» و «ارائه نشد» در سراسر گزارش تکرار شوند. «گوگل دستورات کمیسیون را نقض کرد... عقب انداخت...» پنج بار اظهارنامه[78]درخواست شد، اما شرکت هیچ یک از این موارد را تا سپتامبر 2011 و پس تهدید کمیسیون به احضاریه ارائه نکرد. مهندس اسرارآمیز به سادگی از صحبت با بازرسان به استناد حق خود در متمم پنجم مبنی بر اجتناب از اقرار علیه خود، خودداری کرد. همانطور که گزارش نتیجه میگیرد «شواهدی وجود دارد که نشان میدهد عدم موفقیت گوگل در همکاری با کمیسیون در بسیاری از موارد یا همه آنها عمدی بوده است.» ممکن است گفته باشد «دستوری».
در نهایت، وکلای شرکت پیروز شدند و با یک بند مبهم و غیرصریح در قانون استراق سمع مربوط به یک دهه قبل، از جارو کردن(جمع آوری) دادهها توسط گوگل دفاع کردند. شاید گویاترین عنصر کل قسمت این باشد که همان سیستم دموکراتیک از قوانین و مقرراتی که شرکت آشکارا با تحقیر با آن برخورد می کرد برای محافظت از آن در برابر مسئولیت پذیری مورد استناد قرار گرفت. در نهایت کمیسیون ارتباطات فدرال گوگل را به دلیل ممانعت از تحقیقاتش تنها 25000 دلار جریمه کرد. گوگل از عواقب قانونی طفره نرفت زیرا جامعه با اقدامات آن موافق بود، اما به این دلیل که قانون مناسب کافی برای محافظت از شهروندان در برابر تهاجمات آن وجود نداشت.
سی و هشت دادستان هم وضعیت خیلی بهتری نداشتند. زمانی که رهبر گروه، ریچارد بلومنتال[79]از کنتیکت[80]، درخواست تحقیقات مدنی (معادل احضاریه دادگاه) برای دسترسی به داده های خصوصی افشا شده در رسوایی را صادر کرد، «گوگل آن را نادیده گرفت». این شرکت سرانجام در سال 2013 با قبول یک جریمه 7 میلیون دلاری و مجموعه ای از توافقات در مورد خودنظارتی «فعال» با ایالت ها موافقت کرد. نیویورک تایمز اعلام کرد که گوگل در نهایت اعتراف کرده است که «حریم خصوصی افراد را در طول پروژه استریت ویو خود، زمانی که به طور اتفاقی ... اطلاعات شخصی را، شتابزده برداشته»، نقض کرده است، گویی این رسوایی تنها عنصر مورد مناقشه در کل ماجرا بوده است. مقامات ایالتی گفتند که «این غول صنعت… متعهد به تغییر فرهنگ شرکتی خود برای تشویق حساسیت به مسائل مربوط به حریم خصوصی داده های شخصی است.» با توجه به این واقعیت که ضرورت استخراج چیزی است که این شرکت را به یک غول تبدیل کرده، آدم نمیداند به اعتماد به نفس دادستانها در تعهد گوگل به خودنظارتی حریم خصوصی باید بخندد یا گریه کند.
دو عنصر کلیدی در اینجا وجود دارد که تاکتیکهای عادیسازی را روشن میکند. اولین مورد، واقعیت ساده زمان سپری شده بین تهاجم اولیه استریت ویو در سال 2007، رسوایی 2010، نتیجه گیری تحقیقات کمیسیون ارتباطات فدرال در سال 2012 و نتیجه گیری تحقیقات ایالت ها در سال 2013 است. تحقیقات آلمان نیز در اواخر سال 2012 بسته شد، اما چیز قابل ارائه ایی در نشان دادن مشکل وجود نداشت. سایر اعتراضات و دعاوی حقوقی به شکل عجیبی ادامه یافت. علیرغم سروصداها، گوگل در آن سالها به اجرای استریت ویو ادامه داد. بین سالهای 2008 و 2010، 600 میلیارد بایت اطلاعات شخصی در سرتاسر جهان «بطور غیرقانونی» جمعآوری شد که 200 میلیارد آن در ایالات متحده بود. شرکت گفت که جمعآوری دادههای شخصی را متوقف کرده است. آیا متوقف کرده؟ کسی میتونه با قاطعیت بگه؟ حتی اگر چنین باشد، تهاجم اولیه که استریت ویو بود، بدون آسیب ادامه یافت.
نکته دوم این است که در نگاهی به گذشته، میبینیم که ایده یک مهندس سرکش تنها بهعنوان قطعهای درخشان از یک ترفند کلاسیک قربانی بودن جهت گمراه کردن، طراحی و شرح داده شده است. این امر توجه را از دستور کار جاه طلبانه و بحث برانگیز ضرورت استخراج به سمت روایتی متفاوت از یک سلول آلوده منفرد که از گوشت یک ارگانیسم عظیم اما بی گناه جدا شده، معطوف کرد. تنها چیزی که باقی مانده بود این بود که گوشت آلوده را جدا کنیم و به ارگانیسم اجازه دهیم اعلام کند که بیماری دزدی(کلپتومِینیا[81]) حریم خصوصی خود را درمان کرده است. سپس-بازگشت به خیابان ها و تولد دوباره.
گوگل دقیقاً به آنچه هانکه پیش بینی کرده بود دست یافت. جسارت اساسی استریت ویو، تهاجم شگفتانگیز بیسابقهای که روستاییان انگلیسی را به خیابانها کشاند تا جلوی خودروی دوربین دار گوگل را مسدود کنند، از شش سال دیگر برای ریشه کردن در آگاهی جهانی لذت برد. نظم و انضباط استراتژیک شرکت در طفره روی، نادیده گرفتن و بهره برداری از دموکراسی، فرصت شش ساله ایی برای استفاده از داده های مردم توسط استریت ویو و فرصتی برای ایجاد پرونده ای بی سروصدا در خصوص اجتناب ناپذیری گوگل و درماندگی ما، فراهم کرد. شش سال دیگر لازم بود تا این سرقت ساده از حقوق تصمیم گیری به حالت عادی تبدیل شود و حتی به عنوان «مناسب»، «مفید» یا «شگفت انگیز» تلقی شود.
مرحله سوم: سازگاری
در اکتبر 2010، درست قبل از اینکه شرکت اولین نامه استعلام کمیسیون ارتباطات فدرال را دریافت کند، معاون ارشد بخش مهندسی و تحقیقات گوگل «کنترل های حریم خصوصی قوی تر» را در یک پست رسمی وبلاگ گوگل اعلام کرد. او گفت: «ما در اینجا به شدت شکست خوردیم». رسوایی استریت ویو به عنوان یک خطای سهوی مطرح شد، تنها یک خطا در شرکتی که «برای جلب اعتماد شما» سخت کار می کند. این پست به مردم اطمینان داد که شرکت در حال گفتگو با قانونگذاران خارجی «درباره بهبودهای احتمالی در سیاستهای مان» است و قول داد که تغییراتی را برای اطمینان از حفظ حریم خصوصی کاربران اعمال کند. آلما ویتن[82]، یکی از مدیران گوگل با سابقه ی امنیت رایانه و کنترلهای حریم خصوصی، به عنوان مدیر حریم خصوصی در مهندسی و مدیریت محصول منصوب شد. این وبلاگ همچنین یک آموزش داخلی جدید با تاکید بر «جمع آوری مسئولانه، استفاده و مدیریت داده های کاربران» معرفی کرد. در نهایت، این پست کنترلهای داخلی جدیدی را برای نظارت بر نحوه مدیریت دادهها متعهد شد. در این بیانیه آمده است: «ما از اتفاقی که افتاده متاسفیم، اما مطمئن هستیم که این تغییرات در فرآیندها و ساختار ما به طور قابل توجهی حریم خصوصی و شیوههای امنیتی داخلی ما را به نفع همه کاربران بهبود میبخشد.»
اگرچه این شرکت متعهد به اصلاحات برای عموم بود، اما همزمان مجبور شد خود را با تقاضاهای دولتی در طیف وسیعی از کشورها تطبیق دهد - از جمله استرالیا، بلژیک، کانادا، فرانسه، هلند، هنگ کنگ، ایرلند، اسرائیل، ایتالیا، نیوزلند، لهستان، اسپانیا، کره جنوبی، بریتانیا، و ایالات متحده—جایی که استریت ویو در معرض دعوای حقوقی، جریمه و/یا مقررات قرار گرفت. در ژاپن، صاحبان خانهها از دوربینهای استریت ویو که برای تصویربرداری از خانههای شخصی به بالای حصارهای حریم خصوصی(نرده ها یا دیوارها. مترجم) نگاه میکردند، شکایت کردند. گوگل با درخواست های دولت برای پایین آوردن دوربین هایش، عکسبرداری مجدد از همه تصاویر و محو کردن تصاویر قابل شناسایی چهره و پلاک ها موافقت کرد. در آلمان، گوگل به ساکنین اجازه داد تا درخواست کنند که خانههایشان در تصاویر استریت ویو محو شود. تقریباً 250000 خانوار در سالهای 2009 تا 2010 درخواست انصراف دادند و از گوگل خواستند تا 200 برنامهنویس موقت را برای پاسخگویی به این تقاضا استخدام کند. گوگل توسط ناظر حفاظت از داده هامبورگ که برای اولین بار جمع آوری اطلاعات غیرقانونی را کشف کرده بود، 145000 یورو جریمه شد، یعنی چیزی کمتر از هزینه 150000 یورویی که او می توانست اعمال کند. این بزرگترین جریمه ای بود که تنظیم کننده های اروپایی برای نگرانی های حفظ حریم خصوصی وضع کردند. این تخفیف ضمانتهای گوگل را منعکس میکند که به سرعت و بهطور کامل دادههای بسته های اطلاعاتی را حذف خواهد کرد. در سال 2011 گوگل به برنامه استریت ویو خود در آلمان پایان و به پشتیبانی از تصاویری که قبلاً جمع آوری کرده بود ادامه داد، اما دیگر به روز رسانی نکرد.
سایر کشورها نیز فعالیتهای استریت ویو را ممنوع کردند. سوئیس در ابتدا این سرویس را در سال 2009 ممنوع کرد و اصرار داشت که گوگل تمام تصاویری را که از شهرهای کوچک و بزرگ سوئیس ارسال کرده بود حذف کند. در نهایت، این ممنوعیت برداشته شد، اما دادگاه اجرایی فدرال سوئیس[83]یک سری دستورالعملهای سختگیرانه از جمله تار کردن چهرهها، اتخاذ تدابیر انصراف و کاهش ارتفاع دوربین را اعمال کرد. تا سال 2016، خدمات گوگل محدود به مکان های گردشگری در فضای باز باقی ماند. این شرکت همچنین با ممنوعیت استریت ویو در اتریش، جمهوری چک، یونان، هند و لیتوانی مواجه شد. با این حال، تا تابستان 2017، دادههای استریت ویو حداقل از برخی مناطق هر یک از این کشورها در دسترس بود.
مرحله چهارم: تغییر جهت
چیزی که گوگل در پست وبلاگ اقرار به اشتباه خود[84]نگفته بود، تنها چیزی که نمی تواند بگوید، این بود که منطق بنیادی انباشت خود را کنار می گذارد: اصول سرمایه داری نظارتی که این غول را به وجود آورده و رشد آن را حفظ کرده است. پیام کمپین تغییر جهت استریت ویو این بود که گوگل هیچ چیزی را از شبکه مستثنی نمی کند. همه چیز باید برای تبدیل به مواد خام جمع شود. به جز خودکشی نهادی، گوگل چیزی برای اطمینان از«حریم خصوصی کاربر» نمی تواند بگوید یا انجام دهد. این کمک می کند تا توضیح دهیم چرا، همانطور که مقاله ای در سال 2015 که تاریخچه نقشه های گوگل را تجلیل می کند، می گوید:«گوگل مپز انواع بحث های مربوط به حریم خصوصی را به خود جلب می کند... مردم وحشت زده شده اند. ... اما این بدان معنا نیست که استریت ویو به عنوان یک پروژه حذف شده است. اکنون در 65 کشور از 200 کشور گوگل مپز در دسترس است.»
کار آلما ویتن بازسازی اعتبار حریم خصوصی گوگل بود، نه اینکه ضرورت استخراج و تقاضای بی وقفه آن برای صرفه جویی در مقیاس را، در عملکرد عرضه از بین ببرد. این بدان معناست که کار او بطور منطقی غیرممکن بود. اینکه با وجود جدی گرفتن موضوع، تنها دو سال و نیم پس از انتصابش به عنوان شخص اول حریم خصوصی، در آوریل 2013 کناره گیری خود را از گوگل اعلام کرد، نشان دهنده همین واقعیت است. براستی، تماشای شهادت ویتن درباره اقدامات گوگل در جلسه استماع کنگره در اوایل سال 2013 دردناک است. او تحت بازجویی کنگره بود، و میتوان تلاشهایش را در جستجوی کلمات برای رساندن پاسخ، بدون بیان حقیقت مشاهده کرد. زمان سازماندهی مجدد و تغییر جهت پروژه نقشه برداری جهانی فرا رسیده بود، نه پایان دادن به آن.
سرنوشت مهندس اسرارآمیز گوگل، بلافاصله دو سال پس از این رسوایی نشان داد که هیچ چیز تغییر نکرده یا تغییر نخواهد کرد. طی چند روز پس از گزارش کمیسیون ارتباطات فدرال در آوریل 2012، یک بازرس سابق ایالتی که به تحقیقات در خصوص استریت ویو منصوب شده بود، ماریوس میلنر[85]، یک هکر مشهور و متخصص واردرایوینگ را بعنوان بازیگر «سرکش» گوگل شناسایی کرد. دو سال از آسیب به ظاهر جبرانناپذیری که او به گوگل وارد کرد و «نقض آشکار» خطمشیهایش میگذشت، با این حال او همچنان براساس فعالیتهای یوتیوب خود در این شرکت مشغول به کار بود. در همان سال، او یکی از شش مخترع در تیمی به رهبری جان هانکه برای ثبت اختراع «سیستم و روشی برای انتقال اشیاء مجازی در یک بازی واقعیت موازی[86]» بود.
اختراعی که میلنر در آن مشارکت داشت مربوط به یک بازی واقعیت مجازی به نام اینگرس[87] بود که توسط هانکه و تیمش در گوگل ساخته شد. (هانکه در نهایت فروشگاه خود به نام نیانتینک را در هلدینگ جدید آلفابت در گوگل تأسیس کرد.) اینگرس به بستر آزمایشی برای بسیاری از مفاهیم اساسی تبدیل شد که دوباره در یک بازی دیگر، پوکمون گو[88]، ظاهر شد. نمونه اولیه ای از فاز دوم گسترش سرمایهداری نظارتی که در بخش دوم به دقت بررسی میکنیم. در مرحله بعدی، نقشه های گوگل منبعی حیاتی برای گسترش سلب مالکیت دیجیتال از دنیای مجازی به دنیایی است که ما آن را «واقعی» می نامیم. با توجه به این طرحها، نمیتوان اجازه داد استریت ویو بمیرد یا حتی محدود شود. مدیر ارشد محصول شرکت در خصوص نقشه های گوگل در سپتامبر 2012، تنها چهار ماه پس از تحقیقات کمیسیون ارتباطات فدرال، به طور خلاصه بیان کرد: اگر به دنیای آفلاین، دنیای واقعی که در آن زندگی می کنیم، نگاه کنید، این اطلاعات کاملاً آنلاین نیست. همانطور که به زندگی خود ادامه می دهیم، سعی می کنیم این شکاف را بین آنچه در دنیای واقعی و [دنیای آنلاین] می بینیم، پر کنیم، و نقشه ها[89] واقعاً این نقش را بازی می کند.
پروژه واقعیت عینی[90] (واقعیت زمینی) گوگل که بدقت محافظت می شود، در سال 2008 آغاز اما تنها چهار ماه پس از گزارش کمیسیون ارتباطات فدرال در سال 2012 به طور عمومی فاش شد، نمونه ای از این نکته است. واقعیت عینی، نقشه عمیق[91](چند بُعدی) است که حاوی منطق مکانهاست[92]: مسیرهای پیادهروی، حوضچههای ماهی قرمز، ورود و خروج های بزرگراهی، شرایط ترافیکی، خطوط فرابَری[93](حمل مسافر و بار از یک سوی رودخانه به سوی دیگر)، پارکها، دانشگاهها، محلهها، ساختمانها و سایر موارد. دریافت درست این جزئیات عامل مزیت رقابتی در مسابقه مازاد رفتاری است که از دستگاه های تلفن همراه به دست می آید. در ساخت این نقشه عمیق از منابع عمومی مانند پایگاه داده های جغرافیایی اداره سرشماری ایالات متحده[94] و سازمان زمینشناسی ایالات متحده[95]استفاده می شود، اما آنچه نقشههای گوگل را از همه نقشههای دیگر متمایز میکند، ادغام دادههای اختصاصی انحصاری آن از استریت ویو است. به عبارت دیگر، دادههای گردآوریشده از طریق سرمایهگذاریهای عمومی با دادههای حاصل از انتقال یکجانبه مازاد رفتاری و حقوق تصمیمگیری ترکیب میشوند. سپس نتایج ترکیبی به عنوان دارایی های خصوصی مجدد طبقه بندی می شوند.
الکسیس مادریگال[96]، یکی از اولین روزنامهنگارانی که در سال 2012 برای رونمایی از واقعیت عینی دعوت شد. او مشاهده کرد که «تیمِ نقشه ها که بطور عمده نشات گرفته از استریت ویو است و هر دو هفته یکبار، دادههای تصویری بیشتری از کلِ مجموعه در اختیار گوگل در سال 2006 منتشر میکند.… گوگل اکنون تا پنج میلیون مایل را پوشش داده است.» اتومبیلهای استریت ویو به خزندههای وب اولیه «جستجوی» گوگل، که بیسر و صدا صفحات وب را فهرستبندی و برای دسترسی طبق عملیات اصلی سلب مالکیت شرکت در اختیار آن قرار می دادند، تشبیه میشوند. تا سال 2012، داده های استریت ویو علائم و آدرس های خیابان را نیز ارائه می کردند. طولی نکشید که مادریگال نوشت: «هر کلمه ای که در جاده قابل مشاهده باشد، به لطف استریت ویو، بخشی از فهرست دنیای فیزیکی گوگل خواهد شد.» نگاه مادریگال به عملیات واقعیت عینی به این نتیجه می رسد که: «اطلاعات جغرافیایی که گوگل گردآوری کرده است به احتمال زیاد با هیچ شرکت دیگری مطابقت ندارد... آنها کل این زمین بازی را به عنوان یک فریب پیچیده برای شما ساخته اند.»
همانطور که یکی از رهبران پروژه می گوید: «چالش تصمیم گیری در مورد نقشه برداری از جهان این است که هرگز نمی توانید متوقف شوید.» بنابراین در سال 2016، وب سایت استریت ویو گوگل تکامل موفقیت آمیز خود را با بیان این جمله جشن گرفت: « ما از زمان راه اندازی اولیه خود در ایالات متحده در سال 2007 راه زیادی را پیموده ایم. امروز ما نماهای پانورامای 360 درجه خود را گسترش دادهایم تا مکانهای هر هفت قاره را در بر بگیرد.» مجموعه ابزارهای جمعآوری-نظارت «استریت ویو» شامل یک کولهپشتی، یک ریکشای سه چرخ[97]، یک ماشین برف پیما[98]و یک چرخ دستی میشود که همگی برای ثبت مکانهایی طراحی شده بودند که اتومبیلهای «استریت ویو» نمیتوانستند از آنها عبور کنند. به گروه های گردشگری و سازمانهای غیرانتفاعی استفاده از تجهیزات تِرِکِری[99] شرکت (دوربینِ کولهپشتی) برای «ضبط نماهایی از مکانهای دورافتاده و منحصربهفرد» که به معنای واقعی و مجازی، «خارج از شبکه» بودند، پیشنهاد شد.
گوگل چیزی را که نتوانست بسازد، خرید. در سال 2013، این شرکت در رقابت با فیس بوک برنده مزایده ای برای استارتاپ اسرائیلی نقشه برداری اجتماعی[100] وِیز[101] شد، شرکتی که پیشگام اطلاعات ترافیکی بلادرنگ با ماخذ مردمی[102]بود. در سال 2014، درست زمانی که وزارت بازرگانی ایالات متحده محدودیت های مربوط به تصاویر ماهواره ای با وضوح بالا را لغو کرد، استارتاپ تصویربرداری ماهواره ای بلادرنگ اسکای باکس[103] را خریداری کرد.
طبق توضیح یک کارشناس،
اگر ماهواره ای را در بالای دفتر خود تصور کنید، احتمالاً وضوح قدیمی می تواند میز شما را مشخص کند. تصاویر جدید - که در آن هر پیکسل حدود 31 سانتی متر است - اکنون می تواند آنچه را که روی میز شما قرار دارد تشخیص دهد. وقتی به این تناوب و تکرار[104] برسید، میتوانید آنچه را که ما «الگوی زندگی[105]» مینامیم اضافه کنید. این به معنای نگاه کردن به فعالیت از نظر حرکت است - نه فقط شناسایی.
در این زمینه شخص، اهمیت جنبه دیگری از کمپین تغییر مسیر گوگل را درک می کند: خبری در سال 2011 مبنی بر نقض «مرز جدیدی» توسط شرکت با معرفی یک «سیستم موقعیت یابی داخلی[106]» که امکان مکان یابی و دنبال کردن افراد را «زمانی که در داخل فرودگاه، مرکز خرید یا مغازه خرده فروشی هستند» منتشر شد. در نهایت، این قابلیتهای جدید شامل حسگرها و دوربینهای تعبیهشده میشود که به کاربران اجازه میدهد فضاهای داخلی را نقشهبرداری و پیمایش کنند. در یک پست وبلاگی در سپتامبر 2014، قابلیتهای جدید و پویای گوگل مَپز بهعنوان «کمک خلبان[107]جدید یا کوپایلِت شما برای تصمیمگیری در مورد همه چیز، از راهنمایی های گام به گام برای کشف رستورانهای جدید، تا تصمیمگیری در خصوص مسیرهای پیادهروی برای صعود، به عموم معرفی شد. این پست این قابلیت شگفتانگیز جدید را به استریت ویو نسبت می دهد و با معرفی یک ابزار نقشهبرداری سیار به نام کارتوگرافر یا نقشه بردار[108] که بصورت کوله پشتی استفاده میشود و قادر به ترسیم نقشههای داخلی ساختمانها است، کل تهاجم را گسترش میدهد. اطلاعات نقشه بردار را میتوان به پایگاهداده ناوبری رو به رشد فضاهای داخلی اضافه کرد و توانایی گوگل را برای مکانیابی افراد و دستگاهها در حین حرکت بین فضاهای بیرونی و داخلی تقویت کرد.
فضای داخلی ساختمان از استریت ویو و ضرورت استخراج فرار کرده بود. تعداد کمی از صاحبان خانه احتمالاً آن دوربین ها را به داخل خانه دعوت می کنند. در عوض، قابلیتهای نقشه بردار، در کمپین بزرگترِ تغییر جهت استریت ویو جمعآوری شد و به عنوان راهی برای افزایش اعتماد مشتریان، کاهش اضطراب و افزایش قابلتوجه درآمد، به مشاغل ارائه شد. گوگل به کسب و کارهایی که با مشتریان روبرو هستند توصیه کرد که «مشتریان را به داخل دعوت کنند». با بیزینس ویوی[109] گوگل، مشتریان می توانند فضای داخلی هزاران هتل، رستوران و سایر مقاصد را ببینند. فهرستهای جستجو دارای محتوای جدید استریت ویو هستند. لیست هتل ها امکان دیدن یک تور مجازی از آن را ارائه می دهد.
گوگل به بازار تجاری خود گفت: «به آنها بوسیله امکان تجربه مکان خودتان پیش از رسیدنشان، اعتماد به نفسی بدهید که به دنبال آن هستند.» گوگل ادعا کرد که تورهای مجازی منجر به «رزروهای دوبرابری»[110]می شوند و یک برنامه صدور گواهینامه را ایجاد کرد که به کسبوکارها این امکان را میدهد تا یک عکاس مستقل مورد تأیید گوگل را برای تولید تصاویر برای استریت ویو استخدام کنند. هدف از این تاکتیکهای تغییر جهت جدید و خارقالعاده، تغییر الگوی قدیمی بود. آنها استریت ویو را از یک تهاجم شدید که مقاومت را از طریق مخفی کاری دور میزد، به یک چادر وی آی پی[111]مجلل تبدیل کردند که در آن کسبوکارها برای گرفتن مجوز ورود تلاش میکردند.
تغییر جهت و تکامل استریت ویو یک تغییر اساسی در جهتگیری و جاهطلبی برنامه نظارت را اعلام کرد: این برنامه دیگر فقط در مورد مسیرها نیست، بلکه در مورد مسیریابی است. این قسمت جدید سلب مالکیت را در فصول بعدی بررسی خواهیم کرد. در حال حاضر، کافی است بگوییم که استریت ویو و پروژه بزرگتر گوگل مپز اهداف جدید و حتی جاه طلبانه تری را نشان می دهد که این چرخه سلب مالکیت به زودی به آنها اشاره می کند: مهاجرت از یک پایگاه داده آنلاین به یک نمایشگر دنیای واقعی، به یک مشاور، به یک رهبر فعال - از دانش به نفوذ، به کنترل. در نهایت، دادههای دقیق استریت ویو میتواند مبنایی برای مجموعه دیگری از تهاجمات تماشایی گوگل شود: ماشین خودران و «شهر گوگل[112]» که در فصل 7 بیشتر با آنها آشنا می شویم. هدف این برنامه ها این است که جذب مازاد را به سطوح جدیدی برسانند و در عین حال مرزهای جدید قابل توجهی را برای ایجاد بازارهای آتی رفتاری در دنیای واقعی کالاها و خدمات باز کنند. درک این نکته مهم است که هر سطح از نوآوری بر سطح قبلی استوار است و همه در یک هدف متحد هستند، استخراج مازاد رفتاری در مقیاس.
در این پیشرفت، گوگل فرصتی را درک می کند که امیدوار است کاربرانش از آن قدردانی کنند: توانایی آن برای تأثیرگذاری بر رفتار واقعی همانطور که در فضاهای واقعی زندگی روزمره رخ می دهد. برای مثال، در سال 2016، این شرکت یک ویژگی جدید اپلیکیشن مَپز به نام «حالت رانندگی[113]» را معرفی کرد که مقصدها و زمانهای سفر را بدون اینکه کاربران حتی جایی را که میخواهند بروند، انتخاب کنند، پیشنهاد میکند. اگر بهدنبال خرید آنلاین چَکُش هستید، «حالت رانندگی» میتواند هنگام بستن کمربند ایمنی شما را به یک ابزارفروشی بفرستد. وال استریت ژورنال گزارش داد: «گوگل در حال ادغام این فناوری « پوش[114]» در برنامه اصلی جستجوی تلفن همراه خود است. با استفاده از این برنامه، گوگل کوپایلِت از یک فرد میخواهد در مسیری که توسط دانش پیوسته جمعآوری شده از شخص و محتوا[115] تعریف شده است، به چپ و راست بپیچد. پیشبینیها درباره مکان و دلیل خرج کردن پول توسط یک شخص از دسترسی انحصاری گوگل به مازاد رفتاری و قابلیتهای تحلیلی به همان اندازه انحصاری اش ناشی میشوند:«اینجا بخور.» «این را بخر.» تجزیه و تحلیل مازاد گوگل میتواند پیشبینی کند که شما احتمالاً قصد خرید یک کت و شلوار پشمی گرانقیمت دارید و دادههای موقعیت مکانی در لحظه آن میتواند پیشنهاد مالک یا تبلیغکننده را در لحظه مطابق با پروفایل شما ایجاد کند و در لحظه ای که در حال دیدن لباسهای پشمی، فاستونی و کشمیری هستید، به شما تحویل دهد. کش و قوس، پیشنهاد دادن، تلنگر زدن، گول زدن، شرمساری و اغوا کردن: گوگل می خواهد تا آخر عمر راهبر(خلبان) شما باشد. هر پاسخ انسانی به هر درخواست تجاری، داده های بیشتری را برای اصلاح محصولات پیش بینی بهتر فراهم می کند. این کار باعث می شود درخواستها در یک نسخه جدید از بازارهای تبلیغات آنلاین گوگل خرید و فروش[116] شوند: معاملات آتی رفتاری در دنیای واقعی، در زمان واقعی. آینده تو.
خطرات در این بخش بازار، که رفتار غیرقابل پیش بینی معادل درآمد از دست رفته است، بالاست. گوگل نمی تواند چیزی را به شانس واگذار کند. در سپتامبر 2016، خبرگزاری ریجیستر[117]فاش کرد که برنامه از پیش نصب شده گوگل پِلی در تلفن های اندرویدی جدید به طور مداوم موقعیت مکانی کاربر را بررسی می کند و آن اطلاعات را به برنامه های شخص ثالث شما و همچنین به سرورهای خود گوگل ارسال می کند. یکی از پژوهشگران امنیتی زمانی که گوشی اندرویدی اش، او را وادار کرد که برنامه مک دونالد را در همان لحظه که از کنار رستوران فست فود عبور کرده بود، دانلود کند، شوکه شد. او بعداً متوجه شد که گوگل پِلی هزاران بار موقعیت مکانی او را زیر نظر گرفته است. به طور مشابه، گوگل مَپز «گزینه مناسبی برای خاموش کردن آن در اختیار شما قرار نمی دهد.» اگر این کار را انجام دهید، سیستم عامل هشدار می دهد، «ویژگی های اساسی دستگاه شما ممکن است دیگر آنطور که در نظر گرفته شده کار نکنند.» اصرار گوگل نشاندهنده سیاستهای مستبدانه بر ضرورت استخراج و همچنین بردگی خود این شرکت در برابر خواستههای سرسخت اقتصادیش است.
نکته تاریخی که ما اینجا باید در نظر بگیریم این است که استریت ویو که زمانی منتفی شده بود، جان تازهای در مشارکت خود در گسترش قاطع بازارهای آتی رفتاری چه آنلاین و چه در دنیای واقعی پیدا کرد. این بازارها که زمانی به تبلیغات آنلاین هدفمند اختصاص داشتند، اکنون رشد میکنند تا در مورد اینکه انسانها در حال حاضر، به زودی و بعداً چه کاری در پیادهروها و جادهها، اتاقها، سالنها، مغازهها، لابیها و راهروها انجام خواهند داد، پیشبینیهایی انجام دهند. این اهداف بلندپروازانه حاکی از آن است که با خنثی شدن مقاومت و تسلیم شدن مردم در فرمانبرداری، تهاجمات و سلب مالکیت جدیدی در راه است.
گوگل به طور تصادفی یا با تفکر منبع قدرت نقشه برداری را کشف کرد. مورخ بزرگ نقشه کشی، جان بی. هارلی[118]، بطور مختصر مفید گفته:«نقشه ها امپراتوری را ایجاد کردند.» آنها برای «آرامش، تمدن، و استثمار[119]» موثر از سرزمین هایی که تصور یا ادعا شده که هنوز در عمل تصرف نشده اند، ضروری هستند. مکان ها و افراد باید شناخته شوند تا کنترل شوند. هارلی مینویسد: «خطوط روی نقشه، زبانی از فتح بودند که در آن مهاجمان، قاره را در طرحهایی که منعکسکننده رقابتهای پیچیده و قدرت نسبی خودشان بود، در میان خود تقسیم می کردند». اولین بررسی زمین مستطیل شکل ایالات متحده این زبان را کاملاً در شعار خود به تصویر کشید:«دستور بر زمین[120]» نقشهبردار بهعنوان صادر کننده آن نظم، ابزار قدرت است و واقعیت را تنها به دو شرط تقلیل میدهد: نقشه و فراموشی. حقیقت نقشه نگار این پیام را متبلور می کند که گوگل و همه سرمایه داران نظارتی باید بر همه انسان ها تأثیر بگذارند: اگر در نقشه ما نیستید، وجود ندارید.
4- سگ های مهاجم
پروژههایی مانند استریت ویو به گوگل آموختند که میتواند نقش داور آینده را بر عهده بگیرد و از پس آن بربیاید. این سازمان یاد گرفت که حتی مناقشهبرانگیزترین تلاشها برای سلب مالکیت را، زمانی که آنها برای ایمن سازی خطوط تامین حیاتی جدید ضروری هستند، تحمل کند. به عنوان مثال، در حالی که اعتراضات به استریت ویو در سراسر جهان بالا گرفت و تنها چند ماه قبل از اعلام آلمان مبنی بر اینکه استریت ویو به طور مخفیانه اطلاعات شخصی را از شبکه های وایفای محافظت نشده جمع آوری می کند، گوگل باز[121] را معرفی کرد - پلتفرمی که قصد داشت شبکه های گوگل را در مسیر مازادهای رفتاری که از شبکه های اجتماعی سرچشمه می گیرند، قرار دهد. شیوه های تهاجمی معرفی شده با باز[122]- با در دست گرفتن اختیار و کنترل اطلاعات خصوصی کاربران اقدام به ایجاد پروفایل شبکه های اجتماعی آنان می کرد - دور جدیدی از چرخه سلب مالکیت و رقابت های دراماتیک را آغاز کرد. همانطور که گوگل یاد گرفت مسیرهای عرضه را با موفقیت تغییر جهت دهد، طفره برود و مخالفت ها ر ا خنثی کند، جرأت بیشتری پیدا کرد سگ های مهاجم را به سمت غارتگری هدایت کند. در میان مثالهای بسیار، عینک گوگل[123] بهخوبی پافشاری بر ضرورت استخراج و ترجمه آن را به عمل تجاری نشان میدهد. عینک گوگل محاسبات، ارتباطات، عکاسی، ردیابی جی پی اس[124]، بازیابی دادهها، و ضبط صدا و تصویر را در قالب پوشیدنی با الگوی عینک ترکیب میکند. دادههای جمعآوریشده - موقعیت مکانی، صدا، ویدیو، عکسها و سایر اطلاعات شخصی- از دستگاه به سرورهای گوگل منتقل و با سایر مسیرهای عرضه ادغام می شود تا به جریان عظیم یک طرفه مازاد رفتاری بپیوندد. این پروژه به عنوان پیش درآمدی بر اشکال انعطافپذیرتر و کمتر آشکار محاسبات و جذب مازاد از طریق پوشیدنی ها تلقی میشد. جان هانکه شکل آشنای آن را در قالب عینک برای «مراحل اولیه پذیرش» فناوری پوشیدنی مناسب توصیف کرد، تقریباً به همان شکلی که اولین اتومبیل ها شبیه کالسکه های اسبی بودند. به عبارت دیگر، «عینک» برای پنهان کردن چیزی بود که در واقع بیسابقه بود: « در نهایت میخواهیم این فناوریها، در هر کجای بدن شما باشند، کاملاً بر اساس کاری که انجام میدهند بهینه شوند، نه بخاطر آنچه که در اولین لحظه ایجاد از نظر اجتماعی، چون مردم را به یاد چیزهایی می اندازد که در گذشته دیده اند، قابل قبولتر باشد.» دیری نپایید که عموم مردم وحشت جدیدی را در این تهاجم عجیب و غریب، در بهار 2012 با معرفی آینده پژوهی مُدگرا[125]، تجربه کردند. کسانی که از این دستگاه استفاده میکردند به عنوان «گِلَسول[126]» تغییر نقش دادند و برخی از کسبوکارها استفاده از این عینک را از محل کار خود ممنوع کردند.
حامیان حریم خصوصی به ضبط «همیشه فعال» اما «غیرقابل کشف» از افراد و مکانها اعتراض کردند که انتظار معقول شخص را از حفظ حریم خصوصی و/یا ناشناس بودن از بین میبرد. آنها نسبت به خطرات جدید هشدار دادند زیرا نرمافزار تشخیص چهره برای این جریانهای داده جدید اعمال میشود و پیشبینی کردند که فناوریهایی مانند گِلَس[127]اساساً نحوه رفتار افراد در مکانهای عمومی را تغییر میدهند. در ماه مه 2013، یک انجمن حفظ حریم خصوصی کنگره از لری پیج، مدیر عامل شرکت، خواستند تا در مورد حفاظت از حریم خصوصی گِلَس اطمینان حاصل کند، درست همان موقعی که کنفرانس گوگل برای آموزش توسعهدهندگان برای تولید برنامه[128] برای دستگاه جدید برگزار می شد. در آوریل 2014 مرکز تحقیقات پیو[129] اعلام کرد که 53 درصد از آمریکایی ها از جمله 59 درصد از زنان آمریکایی فکر می کنند که پوشیدنی های هوشمند «تغییر به سمت بدتر» هستند.
گوگل به مقاومت ادامه داد و منتظر بود تا عادت کردن، کار خودش را بکند. گوگل ژوئن همان سال اعلام کرد که گِلَس برنامه اشتراکگذاری ویدیویی لایو استریم[130] را ارائه میکند و به کاربران گِلَس امکان میدهد همه چیزهای اطراف خود را در لحظه در اینترنت پخش کنند. هنگامی که از مدیر عامل لایواستریم در مورد این قابلیت های بحث برانگیز و مزاحم در دست هر صاحب دستگاه پرسیده شد، گفت: « گوگل در نهایت مسئول ... تنظیم قوانین است.» سرگئی برین هنگامی که به وال استریت ژورنال گفت: «مردم بطور طبیعی همیشه از نوآوری بیزارند»، به صراحت روشن ساخت که هرگونه مقاومتی به طور قاطع رد خواهد شد.
سازگاری در سال 2015 با اعلام این که گِلَس دیگر در دسترس نخواهد بود آغاز شد. این شرکت چیزی برای تایید اِنزجار عمومی یا مسائل اجتماعی که گِلَس باعث آن شده بود، نگفت. در یک پست کوتاه وبلاگی اعلام شد: «اکنون ما آماده ایم تا کفش های بزرگ بچه گانه خود را بپوشیم و نحوه دویدن را بیاموزیم... شما نسخه های بعدی گِلَس را وقتی آماده شدند، خواهید دید.» یک طراح عینک وظیفه داشت ظاهر را از یک وسیله آینده گرایانه[131] به چیزی زیباتر تبدیل کند.
تغییر مسیر بی سر و صدا شروع شد. در ژوئن 2015، دفتر مهندسی و فناوری کمیسیون ارتباطات فدرال طرحهایی از طراحی جدیدی برای گِلَس دریافت کرد و سپتامبر سرفصلهای تازهای داشت که اعلام کرد که گِلَس «نام جدید و زندگی جدیدی پیدا میکند». یک سال بعد، اریک اشمیت، که اکنون رئیس گوگل بود، چشم اندازی را ترسیم کرد: «این یک پلتفرم[132]بزرگ و بسیار اساسی برای گوگل است.» او توضیح داد که گلس صرفا به این علت از از دید عموم خارج شد تا «برای کاربران آماده شود ... این کارها زمان می برد.» با انتشار اطلاعات بیشتر از شرکت، مشخص شد که هیچ قصدی برای واگذاری مسیرهای عرضه جدید بالقوه در فناوریهای پوشیدنی، صرف نظر از واکنش های عمومی وجود ندارد. گِلَس پیام آور یک پلت فرم جدید «پوشیدنی» بود که به انتقال عملیات مازاد رفتاری از دنیای آنلاین به دنیای آفلاین کمک می کرد.
در ژوئیه 2017، مرحله تغییر جهت با یک پست وبلاگی عمومی شد که مدل جدیدی از گوگل گِلَس را به جهان معرفی کرد، که اکنون به عنوان گِلَس اینترپرایز ادیشن[133] نامیده می شود. این بار هیچ حمله ای به فضای عمومی وجود نخواهد داشت. در عوض، این یک عقبنشینی راهبردی به محل کار بود - استاندارد طلایی زمینههای عادت، جایی که فناوریهای مهاجم در میان جمعیت کارمندان گرفتار عادی میشوند. رهبر این پروژه نوشت: «برای کارگران در بسیاری از زمینهها، مانند تولید، تدارکات، خدمات میدانی و مراقبتهای بهداشتی، استفاده از دستگاههای پوشیدنی برای دسترسی به اطلاعات و سایر منابع در حالی که دستانشان مشغول است مفید است، و اکثر مطبوعات با استناد به اینکه بهره وری و کارایی در کارخانه هایی که گِلَس جدید را به کار گرفته اند افزایش می یابد این حرکت را ستودند. تائید اندکی مبنی بر اینکه عادت به گِلَس در محل کار، مطمئناً درب پشتی[134]برای گِلَس جهت دسترسی به خیابانهای ما یا اینکه ویژگیهای نظارتی نفوذی دستگاه که بطور یکسان بر زنان و مردانی که بعلت شرایط کاریشان ناچار به استفاده از آنها هستند، تحمیل می شود، وجود داشت.
درس گِلَس این است که هنگامی که یک مسیر به یک منبع تامین کننده با موانعی روبرو می شود، مسیرهای دیگر به گونه ای ساخته می شوند که مانع وقفه شده و به گسترش کمک کنند. این شرکت با اکراه یاد گرفته است که به روابط عمومی در این تحولات توجه بیشتری داشته باشد، اما خواسته های بی قید و شرط ضرورت استخراج، به این معنی است که چرخه سلب مالکیت باید با قدرت تمام پیش برود و مدام مدعی قلمرو جدید باشد.
سلب مالکیت ممکن است در تئوری یک عمل «سرقت ساده[135]» باشد، اما در واقع یک فرآیند پیچیده و بسیار هماهنگ سیاسی و مادی است که مراحل قابل تشخیص و پویایی قابل پیش بینی را نشان می دهد. تئوری تغییر که در اینجا به نمایش گذاشته شده است به طور سیستماتیک دانش و حقوق را از افراد زیادی به تعداد معدودی در سایه ابهام «اتومجیک[136]» پیج منتقل می کند. این نمایش، رقابت عمومی را به عنوان اعتراضی ناگوار اما قابل پیشبینی از جمعیتهای ابله که بطور غیرارادی«دربرابر تغییر مقاومت» می کنند، نشان میدهد که مشتاقانه به گذشته ای برگشت ناپذیر چسبیده و در عین حال آینده ای اجتناب ناپذیر را انکار می کنند: آینده گوگل، آینده سرمایه داری نظارتی. این تئوری نشان میدهد که مخالفت باید بهعنوان اولین نشانه از مراحل دشوار تهاجم به سادگی کنار گذاشته شود. فرض بر این است که مخالفت زودگذر است، مانند فریاد ریزِ ناشی از درد، زمانی که سوزن نووکائین[137] قبل از اینکه بی حسی ایجاد شود گوشت را سوراخ می کند.
5- مسابقه سلب مالکیت
موفقیت چشمگیر گوگل در ساخت مکانیسمها و اصول سرمایهداری نظارتی و جذب درآمدهای نظارتی، شعله جنگ در رقابت برای استخراج فزاینده را شعلهور کرد. گوگل در یک فضای خالی شروع به کار کرد، اما به زودی با سایر شرکت هایی که به عرصه درآمدهای نظارتی وارد می شوند، مبارزه خواهد کرد. فیسبوک اولین و تهاجمیترین رقیب برای عرضه مازاد رفتاری بود و موجی از تهاجمات را با سرعت بالا به راه انداخت و در مرزهای آزاد و بیقانونی مازاد حضور یافت، در حالیکه اقدامات خود را انکار، انتقادات را دفع و عموم مردم را کاملا سردرگم می کرد. دکمه «لایک[138]» که بهطور گسترده در آوریل 2010 بهعنوان یک ابزار ارتباطی میان دوستان معرفی شد، فرصت اولیهای را برای زاکربرگِ فیسبوک فراهم کرد تا بر چرخه سلب مالکیت تسلط یابد. در نوامبر همان سال، مطالعهای در مورد تهاجم در حال انجام توسط آرنولد روزندال[139]، دانشجوی هلندی مقطع دکتری و محقق حریم خصوصی منتشر شد، که نشان داد این دکمه، مکانیزم تامین قدرتمندی است که از آن مازاد رفتاری به طور مداوم ضبط و منتقل میشود و کاربران چه روی دکمه کلیک کنند یا نکنند، کوکی ها روی سیستم آنها نصب می شود. روزندال با توصیف این عملیات به عنوان یک «مدل تجاری جایگزین[140]» متوجه شد که این دکمه اعضای غیر فیس بوک را نیز ردیابی می کند و به این نتیجه رسید که فیس بوک به طور بالقوه می تواند با «همه کاربران وب» ارتباط برقرار کند و در نتیجه بر آنها نظارت داشته باشد. تنها دو ماه قبل، زاکربرگ فهرست رو به رشد نقض حریم خصوصی فیس بوک را «گام های اشتباه» توصیف کرده بود. حالا او به نمایشنامه پایبند بود و در نهایت کشف روزندال را «اِشکال[141]» نامید.
تا سال 2011 مرحله عادت کردن چرخه در نوسان کامل بود. گزارش ماه می وال استریت ژورنال ردیابی فیس بوک را حتی زمانی که کاربران روی دکمه کلیک نمی کنند تأیید و اشاره کرد که این دکمه قبلاً در یک سوم از هزار وب سایت پربازدید جهان نصب شده است. در همین حال، مدیر ارشد فناوری فیس بوک درباره این دکمه گفت: «ما از آنها برای ردیابی استفاده نمی کنیم و برای ردیابی در نظر گرفته نشده اند.» در 25 سپتامبر، هکر استرالیایی نیک کوبریلوویچ[142] یافتههایی را منتشر کرد که نشان میداد فیسبوک حتی پس از خروج کاربران از سایت به ردیابی ادامه میدهد. فیسبوک اعلام کرد که «اشتباه[143]» را برطرف میکند و توضیح داد که برخی از کوکیها به اشتباه کاربران را ردیابی میکنند و خاطرنشان کرد که نمیتواند بهدلیل ملاحظات «امنیتی[144]» و «عملکردی[145]» این عمل را به طور کامل متوقف کند. روزنامهنگاران دریافتند که تنها سه روز قبل از افشاگریهای کوبریلوویچ، این شرکت حق اختراع در مورد تکنیکهای تخصصی برای ردیابی کاربران در دامنههای وب را دریافت کرده است. روشهای جدید دادهای، فیسبوک را قادر میسازد تا کاربران را ردیابی کند، پروفایلهای شخصی افراد و شبکههای اجتماعی آنها را ایجاد کند و گزارشهایی از اقدامات آنها در سیستم فیس بوک به منظور مرتبط کردن آنها با تبلیغات خاصی که برای افراد خاص تهیه شده اند، ارائه کند. این شرکت بلافاصله ارتباط و اهمیت این ثبت اختراع را رد کرد. حتی با وجود بسیاری از حقایق قابل اتکا، فیس بوک ادعای ردیابی کاربران را رد می کرد و این موضوع باعث ناامیدی متخصصان و سردرگمی عموم مردم شد. به نظر می رسد نکته این بوده است. فیس بوک با رد هر اتهامی و تعهد خود به رفاه کاربران، یک سال و نیم سفت و محکم[146] برای عادت دادن جهان به دکمه «لایک» خود صبر کرد و آن انگشت شست نمادین را که به سمت آسمان چرخیده بود به عنوان یک برسازه[147]ضروری در ارتباطات مجازی نهادینه کرد.
این دستاورد سفت و محکم، زمانی که در اواخر نوامبر 2011، فیس بوک به توافق با کمیسیون تجارت فدرال به دلیل اتهاماتی مبنی بر اینکه به طور سیستماتیک «مصرف کنندگان را با گفتن اینکه می توانند اطلاعات فیس بوک خود را خصوصی نگه دارند، فریب داده و سپس بطور مکرر اجازه به اشتراک گذاری و عمومی شدن آن را داده است، موافقت کرد» راه را برای مرحله انطباق چرخه سلب مالکیت هموار کرد. شکایتی که توسط مرکز اطلاعات حریم خصوصی الکترونیکی[148] و ائتلافی از حامیان حریم خصوصی در سال 2009 ارائه شد، منجر به تحقیقات کمیسیون تجارت فدرال شد که شواهد زیادی از پیمان شکنی های این شرکت به دست آورد. این موارد شامل تغییرات وبسایت که منجر به عمومی شدن اطلاعات خصوصی شده بود، دسترسی شخص ثالث به دادههای شخصی کاربران، نشت دادههای شخصی به برنامههای شخص ثالث، بخش یا برنامه ای برای«اپلیکیشن های تأییدشده[149]» که در آن هیچ چیزی تأیید نشده بود، امکان دسترسی تبلیغکنندگان به اطلاعات شخصی، دسترسی به داده های شخصی پس از حذف حساب ها، و نقض قانون چارچوب پناهگاه امن[150] که بر انتقال داده ها بین ایالات متحده و اتحادیه اروپا حاکم است، بود. در جهان موازی سرمایه داری نظارتی، هر یک از این تخلفات شایسته امتیاز پنج ستاره از ضرورت استخراج بود. دستور کمیسیون تجارت فدرال شرکت را از ارائه اظهارات نادرست بیشتر درباره حریم خصوصی منع، رضایت تصدیق آمیز کاربران را برای سیاستهای حفظ حریم خصوصی جدید الزامی و یک برنامه جامع حفظ حریم خصوصی را جهت رسدیگی کردن هر دو سال یک بار به مدت بیست سال اجباری نمود. جان لیبوویتز[151]، رئیس کمیسیون تجارت فدرال، اصرار داشت که «نوآوری فیسبوک نباید به ضرر حریم خصوصی مصرفکننده باشد». اما لیبوویتز در مقابل یک شرکت قرار نداشت. او در برابر شکل جدیدی از بازار با الزامات متمایز و غیرقابل حلی بود که وظایف آن تنها با هزینه حفظ حریم خصوصی کاربر قابل انجام است.
تغییر جهت[152] به سرعت انجام شد. در سال 2012، این شرکت اعلام کرد که تبلیغات را بر اساس استفاده از برنامه های تلفن همراه هدف قرار می دهد، زیرا با دیتا لاجیکس[153] کار می کند تا مشخص کند چه زمانی تبلیغات آنلاین منجر به خرید در دنیای واقعی می شود.این ترفند[154]نیازمند استخراج اطلاعات شخصی، از جمله آدرسهای ایمیل، از حسابهای کاربری بود. در سال 2012 فیسبوک همچنین به تبلیغکنندگان اجازه داد تا به دادههای هدفمند دسترسی داشته باشند که شامل آدرس ایمیل، شماره تلفن و بازدیدهای وبسایت کاربران میشد و اعتراف کرد که سیستمش پیامهای شخصی را برای یافتن پیوند به وبسایتهای شخص ثالث اسکن میکند و بهطور خودکار «لایک» را در سایت های مرتبط ثبت می کند. تا سال 2014، این شرکت اعلام کرد که کاربران را در سراسر اینترنت با استفاده از دکمه «لایک»، در میان دیگر ابزاره های[155] دیجیتالی خود، ردیابی خواهد کرد تا نمایههای[156] دقیقی برای تبلیغات شخصیسازی شده ایجاد کند. «برنامه جامع حفظ حریم خصوصی[157]» آن به کاربران این خط مشی ردیابی جدید را توصیه کرد و هر ادعایی را از آوریل 2010 به بعد با درج چند خط در قرارداد شلوغ و طولانی شرایط خدمات[158]، معکوس کرد. هیچ گزینه انصرافی[159] برای حفظ حریم خصوصی ارائه نشد. حقیقت بالاخره مشخص شد: اشکال[160] یک ویژگی بود.
در همین حال، گوگل تعهدی را که برای تصویب کمیسون تجارت فدرال در سال 2001 بابت خرید غول ردیابی تبلیغات دابل کلیک[161]حیاتی بود با توافق بر این موضوع که در صورت عدم رضایت کاربر، دادههای شبکه ردیابی را با سایر اطلاعات قابل شناسایی شخصی ترکیب نکند، حفظ کرد. در این مورد، به نظر می رسد گوگل منتظر بوده است تا فیس بوک مرزهای نظارتی سرمایه داری را گسترش دهد و بار سنگین تهاجم و عادی سازی را متحمل شود. بعداً، در تابستان 2016، گوگل با اعلام این که سابقه مرور [162]دابل کلیک کاربر «ممکن است» با اطلاعات قابل شناسایی شخصی از جیمیل و سایر سرویسهای گوگل ترکیب شود، از این مرز عبور کرد. این کارکرد انتخابی[163]وعده داده شده برای این سطح جدید ردیابی، با عنوان «برخی ویژگی های جدید برای حساب گوگل شما» ارائه شد. یکی از پژوهشگر حریم خصوصی این حرکت را به عنوان ضربه نهایی به آخرین «وجهه ناچیز[164]» حریم خصوصی در وب توصیف کرد. ائتلافی از گروههای حفظ حریم خصوصی شکایت جدیدی به کمیسیون تجارت فدرال ارائه کردند که به طور ضمنی منطق چرخه سلب مالکیت را به رسمیت میشناخت: «گوگل بهطور تدریجی و مخفیانه کاری را انجام داده است که اگر یکباره انجام شود، آشکارا غیرقانونی است».
عرضه اولیه سهام فیس بوک در سال 2012، هنگامیکه پیشبینیهای فروش آن بعلت تغییر سریع به سمت دستگاههای تلفن همراه دچار تجدیدنظرهای نزولی شد، منجر به برخی معاملات ناخوشایند بین بانک های سرمایهگذاری و مشتریان آنها و درنتیجه در آخرین لحظه به طور ناامیدکننده ایی با شکست مواجه شد. اما زاکربرگ، شریل سندبرگ[165]و تیمشان به سرعت بر نکات ظریف چرخه سلب مالکیت، این بار برای هدایت شرکت به سمت تبلیغات موبایلی مسلط شدند. آنها یاد گرفتند که شکارچیان ماهر و بی رحم مازاد رفتاری باشند، تدارکات را در مقیاس بزرگ به دست آورند، از قانون طفره رفته و در مقابل آن مقاومت کنند و ابزار تولید را برای بهبود محصولات پیش بینی ارتقا دهند.
درآمدهای نظارتی سریع و خشن، جریان پیدا کرد و بازار به شکل دست و دلبازانه ایی به سهامداران شرکت پاداش داد. در سال 2017، فایننشال تایمز بعلت افزایش متوسط ارزش بازار فیس بوک به 500 میلیارد دلار با 2 میلیارد کاربر فعال ماهانه، از افزایش 71 درصدی درآمد شرکت با عنوان «فیس بوک: نماد شکوه و جلال[166]» یاد کرد. فیس بوک در سه ماهه اول سال 2017 در رتبه هفتم از 100 شرکت برتر قرار گرفت، در حالی که فقط یک سال قبل هیچ جایی در بین 100 شرکت برتر نداشت. تبلیغاتِ عمدتاً موبایلی، تقریباً هر دلار از درآمد شرکت را در سه ماهه دوم سال 2017 به خود اختصاص داده بود:9.2 میلیارد دلار از مجموع 9.3 میلیارد دلار و 47 درصد افزایش نسبت به سال قبل.
گاردین گزارش داد که گوگل و فیس بوک یک پنجم هزینه های تبلیغات جهانی را در سال 2016 به خود اختصاص دادند که تقریباً دو برابر رقم 2012 بود و بر اساس یک گزارش حسابرسی، گوگل و فیس بوک تقریباً 90 درصد از رشد هزینه های تبلیغات در سال 2016 را در اختیار داشتند. سرمایه داری نظارتی این شرکت ها را به موقعیتی به ظاهر تسخیرناپذیر سوق داده بود.
در میان سه شرکت بزرگ اینترنتی باقیمانده، مایکروسافت، اپل و آمازون، اول مایکروسافت بود که با انتصاب ساتیا نادلا[167] به سمت مدیرعامل در فوریه 2014، بطورقاطع به سرمایهداری نظارتی به عنوان ابزاری برای بازگرداندن رهبری خود در بخش فناوری روی آورد. مایکروسافت چندین فرصت کلیدی را برای رقابت با گوگل در تجارت جستجو و توسعه قابلیتهای تبلیغاتی هدفمند خود از دست داده بود. در اوایل سال 2009، زمانی که نادلا معاون ارشد و مدیر کسب و کار جستجوی مایکروسافت بود، بطورعلنی از شکست شرکت در تشخیص فرصتهای مالی مرتبط با آن مرحله اولیه سرمایهداری نظارتی انتقاد کرد. او ابراز تاسف کرد که: «با نگاهی به گذشته، تصمیم وحشتناکی بود» برای پایان دادن به سرویس تبلیغات جستجو: «هیچ یک از ما مدل جستجوی پولی را با شکوه تمام ندیدیم.» نادلا پس از آن متوجه شد که موتور جستجوی بینگ مایکروسافت نمیتواند با گوگل رقابت کند، زیرا فاقد مقیاس مناسب در جذب مازاد رفتاری[168]است، عاملی حیاتی در ساخت محصولات پیشبینی با کیفیت بالا: «وقتی به جستجو نگاه میکنید، این یک بازی در مقیاس است. واضح است که ما امروز مزیت در مقیاس کافی نداریم و این مانع از کیفیت مرتبط بودن تبلیغات میشود و شاید این بزرگترین مشکلی است که امروز داریم.»
کمتر از سه ماه پس از تصدی نقش جدیدش، نادلا با انتشار یک مطالعه در آوریل که به سفارش شرکت و توسط شرکت اطلاعات بازار آی دی سی[169]تهیه شده بود، قصد خود را برای هدایت کشتی مایکروسافت بطور مستقیما به این بازی در مقیاس اعلام کرد. او به این نتیجه رسید که «شرکتهایی که از دادههای آنها بهره میبرند، این پتانسیل را دارند که ۱.۶ تریلیون دلار درآمد اضافی نسبت به شرکتهایی که این کار را نمیکنند، به دست آورند» و نادلا مصمم بود تا به سواحل دوردست این فضای غنی جدید برسد. مایکروسافت از مزایای داده های خود بهره خواهد برد و در «توانمندسازی[170]» مشتریان خود برای انجام همین کار، تخصص خواهد داشت. نادلا وبلاگی برای نشان دادن مسیر جدید ایجاد کرد و نوشت: «فرصتی که در این دنیای جدید داریم یافتن راهی برای تسریع این خروجی دادهها[171] از محاسبات فراگیر و تبدیل آن به سوخت برای هوش فراگیر است». همانطور که ویدئویی که «رویکرد داده[172]» جدید را تشریح می کند، توضیح می دهد، «داده هایی که زمانی استفاده نشده بودند، اکنون یک دارایی هستند.
هدف بسیاری از ابتکارات نادلا جبران زمان از دست رفته در ایجاد مسیرهای عرضه قوی به سمت مازاد رفتاری و ارتقاء ابزار تولید شرکت است. تیم مهندسی جستجوی بینگ مدل خود را از دنیای دیجیتال و فیزیکی با فناوری به نام ساتوری[173]ساخته است: یک سیستم خودآموز که هر روز 28000 دی وی دی محتوا اضافه می کند. به گفته مدیر ارشد پروژه، «تعجب آور است که ما در چند سال گذشته چه مقدار داده جمع آوری کرده ایم. این خط را می توان تا ستاره زُهره امتداد داد و هنوز 7 تریلیون پیکسل باقی بماند.» از تمام آن پیکسلها به خوبی استفاده خواهد شد. در فراخوان درآمد[174]اکتبر 2015، این شرکت اعلام کرد که بینگ برای اولین بار به لطف درآمد حدود 1 میلیارد دلاری از تبلیغات جستجو در سه ماهه قبل، سودآور شده است.
استراتژی دیگر برای افزایش دسترسی بینگ به مازاد رفتاری، دستیار دیجیتالی[175]شرکت، کورتانا[176]بود که کاربران ظرف سه ماه پس از راهاندازی آن در سال 2015، بیش از یک میلیارد سؤال به آن ارجاع دادند. همانطور که یکی از مدیران مایکروسافت توضیح می دهد، «چهار مورد از پنج پرس و جو در مرورگر به گوگل ارسال می شود. در نوار وظیفه[177] [ویندوز 10] [جایی که به کورتانا دسترسی دارید]، از هر پنج پرسوجو، پنج مورد به بینگ ارسال میشود.… همه ما در جستجو هستیم. جستجو یک عنصر کلیدی برای استراتژی کسب درآمد ما است.»
کورتانا چیزی بیشتر از ترافیک جستجو، تولید می کند. همانطور که سیاست حفظ حریم خصوصی مایکروسافت توضیح میدهد، «کورتانا زمانی که وارد سیستم میشوید و به او اجازه میدهید از دادههای دستگاه شما، حساب شخصی مایکروسافت، سایر سرویسهای مایکروسافت و سرویسهای شخص ثالثی که برای اتصال انتخاب میکنید استفاده کند، بهترین عملکرد را دارد.» هدف کورتانا نیز مانند اتومجیک[178] پیج، القای تسلیم شگفت انگیز و سپاسگزارانه است. یکی از مدیران مایکروسافت پیام کورتانا را چنین توصیف می کند: «من چیزهای زیادی در مورد شما می دانم. من می توانم به روش هایی به شما کمک کنم که اصلاً انتظار ندارید. من میتوانم الگوهایی را ببینم که شما نمی بینید. این جادو است.»
با این وجود، این شرکت تصمیم جدی گرفت تا میزان واقعی دانش کورتانا را برای کاربرانش فاش نکند. میخواهد همه چیز را درباره شما بداند، اما نمیخواهد بدانید که چقدر میداند یا اینکه بدانید کل عملیاتش برای یادگیری مداوم بیشتر است. در عوض، «باتی[179]» برای درخواست مجوز و تایید برنامه ریزی شده است. به گفته مدیر برنامه گروه پروژه، ایده این است که با معرفی هوش کورتانا[180] به عنوان «پیشرو[181]» به جای «خودمختار[182]» از ترس و وحشت مردم جلوگیری شود. او خاطرنشان کرد که مردم نمیخواهند از اینکه تلفنهایشان چقدر در حال تسخیر شدن است شگفتزده شوند:«ما تصمیم جدی گرفتیم که کمی کمتر «جادویی» و کمی شفافتر باشیم.
نادلا یک پلتفرم جدید از «مکالمات[183]» را تصور می کند که در آن کاربران با ربات هایی تعامل می کنند که آنها را وادار می کند مشتاقانه جزئیات زندگی روزمره خود را افشا کنند. این پلتفرم وعده ارائه تجربیاتی مانند «تجارت گفتگومحور[184]» جایی که، برای مثال، یک ربات
می داند هفته گذشته چه کفشی خریده اید، ترجیحات شما را از خریدهای گذشته شما می داند، پروفایل شما را می شناسد و می تواند از طریق تماس با یک مدل توصیه کننده[185] مشخص کند که شما کدام کالاها را بیشتر تمایل دارید بخرید.… با استفاده از قدرت داده ها و تجزیه و تحلیل، ربات می تواند با توصیه هایی که تشخیص می دهد به شما بسیار مرتبط است، پاسخ دهد. همچنین می تواند از افراد شبکه اجتماعی شما دعوت کند تا به شما در انتخاب کمک کنند. و هنگامی که انتخاب کردید، از اطلاعات اندازه، آدرس پستی و اطلاعات پرداخت برای ارسال لباس انتخابی برای شما استفاده می کند.
انتشار سیستم عامل جدید مایکروسافت، ویندوز 10، در ژوئیه 2015، جدیت هدف و فوریتی را که این شرکت برای ایجاد و ایمن کردن مسیرهای عرضه به مازاد رفتاری تعیین کرده بود، نشان داد. یک مهندس نرمافزار در مجله اسلیت[186]، آن را بهعنوان «مشکلاتی برای حفظ حریم خصوصی که نیاز مبرمی به اصلاح دارد» توصیف میکند و توضیح میدهد که چگونه این سیستم «به خود این حق را میدهد که دادههای شما را به سرورهای مایکروسافت منتقل کند، از پهنای باند شما برای اهداف مایکروسافت استفاده کند و نحوه استفاده شما از ویندوز را نمایه سازی کند.»
همانطور که بسیاری از تحلیلگران به سرعت کشف کردند، سیستم کاربران را به سمت عملکرد «نصب سریع[187]» سوق می داد، که در آن تنظیمات پیش فرض حداکثر جریان اطلاعات شخصی را به سرورهای شرکت فعال می کرد. یک بررسی توسط وبسایت فناوری آرس تکنیکا[188]نشان داد که حتی زمانی که تنظیمات پیشفرض معکوس شدند و سرویسهای کلیدی مانند کورتانا غیرفعال شد، سیستم همچنان به اینترنت دسترسی داشت و اطلاعات را به مایکروسافت منتقل میکرد. در برخی موارد به نظر میرسید که این انتقالها حاوی اطلاعات شخصی، از جمله شناسه دستگاه[189]، محتوای کاربر و دادههای مکان باشد.
بر اساس تجزیه و تحلیل بنیاد مرزهای الکترونیکی[190]، حتی کاربرانی که از کورتانا انصراف داده بودند، در معرض جمع آوری اطلاعاتی «بی سابقه» از جمله متن، صدا و ورودی های لمسی قرار گرفتند. ردیابی وب، داده های تله متری در استفاده های عمومی[191]، برنامه ها، مدت زمان جلسه و موارد دیگر. بنیاد مرزهای الکترونیکی همچنین دریافت که این شرکت تصمیم گرفته است عملکردهای امنیتی را بعنوان گروگانی در ازای جریان داده های شخصی نگه دارد و ادعا می کند که اگر کاربران محدودیت گزارش موقعیت مکانی را انتخاب کنند، به روز رسانی های امنیتی سیستم عامل به درستی کار نمی کند.
در سال 2016 مایکروسافت، شبکه اجتماعی حرفه ای لینکدین را به مبلغ 26.2 میلیارد دلار خریداری کرد. هدف ایجاد مسیرهای عرضه قابل اعتماد به بُعد مازاد رفتاری در شبکه های اجتماعی که به عنوان «نمودار اجتماعی[192]» شناخته می شوند، بود. این جریانهای قدرتمند مازاد اجتماعی جدید از 450 میلیون کاربر میتواند محصولات پیشبینی مایکروسافت را بهطور قابلتوجهی افزایش دهد، واقعیتی کلیدی که نادلا در اعلامیه خرید خود برای سرمایهگذاران به آن اشاره کرد: «این میتواند هدفگذاری و ارتباط را به سطح بعدی هدایت کند.» از سه فرصت کلیدی که نادلا پس از اعلام خرید به سرمایه گذاران اعلام کرد، یکی «تسریع در کسب درآمد از طریق اشتراک های فردی و سازمانی و تبلیغات هدفمند» بود. از جمله عوامل کلیدی در اینجا میتوان به پروفایلهای حرفهای یکپارچه در همه سرویسها، دستگاهها و کانالها و دانش جامع مایکروسافت از هر کاربر اشاره کرد: «امروزه کورتانا درباره شما، سازمان شما و جهان میداند. در آینده، کورتانا همچنین کل شبکه حرفهای شما را میشناسد تا نقطهها را از طرف شما متصل کند و یک قدم جلوتر بماند.»
بار دیگر، بازار به مایکروسافت و نادلا برای چرخش به سمت درآمدهای نظارتی پاداش فراوان داد. زمانی که نادلا در فوریه 2014 بر صندلی مدیرعاملی نشست، سهام این شرکت در حدود 34 دلار معامله می شد و ارزش بازار آن تقریباً 315 میلیارد دلار بود. سه سال بعد، در ژانویه 2017، ارزش بازار این شرکت برای اولین بار از سال 2000 به بالای 500 میلیارد دلار رسید و سهام آن به بالاترین رقم تاریخ 65.64 دلار رسید.
6- آواز دلفریب[193] درآمدهای نظارتی
موفقیتهای بیسابقه گوگل، فیسبوک و سپس مایکروسافت، جاذبه محسوسی را بر اقتصاد جهانی اعمال کرد، بهویژه در ایالات متحده، جایی که سیاست بیقانونی به شدت ریشهدار بود. طولی نکشید که شرکت هایی از سایر بخش ها بدون ارتباط ریشه ای با سیلیکون ولی عزم خود در راستای رقابت برای درآمدهای نظارتی نشان دادند. در میان اولینها در این موج دوم، شرکتهای مخابراتی و کابلی بودند که خدمات پهنای باند را به میلیونها فرد و خانواده ارائه میکردند. اگرچه بحث هایی در مورد اینکه آیا این شرکت ها می توانند به طور مؤثر با غول های اینترنتی معتبر رقابت کنند وجود دارد، واقعیت های موجود نشان می دهد که ارئه دهندگان خدمات اینترنت[194] با این وجود مصمم به تلاش هستند. واشنگتن پست گزراش می کند: « ارائه دهندگان اینترنت با داشتن دیدی گسترده از کل وب، حتی ممکن است در موقعیتی قرار بگیرند که فیس بوک یا گوگل را از بازی خارج کنند.
بزرگترین این شرکتها -وِرایزن[195]، ای تی اند تی[196]، کامکست[197]- خریدهای استراتژیکی انجام دادند که نشاندهنده دور شدن از مدلهای طولانی مدت هزینههای خدمات آنها به نفع کسب درآمد از مازاد رفتاری بود. مانورهای راهبردی آنها تعمیمپذیری مکانیسمهای بنیادی و الزامات عملیاتی سرمایهداری نظارتی را نشان میدهد و شواهدی است که نشان میدهد این منطق جدید انباشت، قلمروی کاملاً جدید از تلاشهای بازار گسترده را تعریف میکند.
وِرایزن - بزرگترین شرکت مخابراتی در ایالات متحده و جهان بر اساس ارزش بازار - تغییر خود به سمت درآمدهای نظارتی را در بهار 2014 زمانی که در مقالهای در رسانه ادورتایزینگ اِیج[198] از حرکت خود به سمت تبلیغات موبایلی خبر داد، به طور عمومی اعلام کرد. معاون بازاریابی داده وِرایزن استدلال میکند که چنین تبلیغاتی به دلیل «آدرسپذیری… دشواری فزاینده ردیابی مصرفکنندگان هنگام حرکت بین دستگاهها» محدود شده است. همانطور که یکی از کارشناسان بازاریابی عنوان می کند،« هویت فراگیری وجود ندارد که کاربران را از برنامه های تلفن همراه و مرورگر تلفن همراه شما ردیابی کند.» در این مقاله توضیح داده شد که وِرایزن «یک جایگزین برای کوکی در فضای بازاریابی که بدون آن مشکل ساز بود» ایجاد کرده است. هدف وِرایزن رفع نیازهای ردیابی تبلیغکنندگان با اختصاص یک شماره ردیابی پنهان و غیرقابل حذف به نام پرسیژن آی دی[199] برای هر کاربر وِرایزن بود.
در واقع، تهاجم وِرایزن دو سال قبل در سال 2012 آغاز، اما به دقت از عموم، پنهان نگه داشته شده بود. احتمالاً به این دلیل که شناسه، شرکت را قادر میسازد تا بدون اطلاع کاربران، عادات افراد را در تلفنهای هوشمند و تبلتهایشان شناسایی، نظارت و مازاد رفتاری تولید[200]کند. در زمان گشت و گذار خصوصی یا استفاده از سایر ابزارها و کنترل های حریم خصوصی، ردیاب را نه می توان خاموش کرد و نه از آن فرار کرد. هر زمان که یک مشترک وِرایزن از یک وبسایت یا برنامه تلفن همراه بازدید میکند، شرکت و شرکای آن از این شناسه پنهان برای جمعآوری و بستهبندی دادههای رفتاری، بدون اطلاع مشتریان استفاده میکنند.
قابلیتهای ردیابی پاک نشدنی وِرایزن مزیت مشخصی را در رقابت فزاینده برای مازاد رفتاری ایجاد کرد. تبلیغکنندگانی که تشنه این هستند که پیادهروی شما در پارک را بهعنوان «فضای بازاریابی»شان دوباره تعریف کنند، اکنون میتوانند با استفاده از شناسه شخصی پاکنشدنی شرکت، تبلیغات را بهطور قابلاعتمادی روی تلفن شما هدف قرار دهند. ورایزون همچنین با تِرن[201]، یک شرکت فناوری تبلیغاتی که قبلاً به دلیل اختراع یک «کوکی زامبی[202]» یا «کوکی دائمی[203]» غیرمعمول بدنام بود، وارد همکاری شد که هنگامی که کاربر انتخاب می کند از ردیابی تبلیغات انصراف دهد یا کوکی های ردیابی را حذف کند، بلافاصله «دوباره زنده[204]» می شود. به عنوان شریک وِرایزن، کوکی زامبی تِرن خود را به شماره ردیابی مخفی وِرایزن متصل و محافظت بیشتری از کشف و بررسی را سبب شد. رئیس «حریم خصوصی» تِرن[205] از این رویه دفاع کرد و گفت: «ما در تلاش هستیم از ماندگارترین شناسه ای که می توانیم برای انجام کاری که انجام می دهیم استفاده کنیم.»
در پاییز 2014، ادعای پنهانی جدید وِرایزن در مورد مواد خام رایگان توسط جاکوب هافمن-اندروز[206]، یک کارشناس فنآوری در بنیاد مرزهای الکترونیکی مطرح شد. مقالهای در وایرد توجه را به تحلیل هافمن-اندروز از برنامه نظارتی ورایزن و دیگر کشف او مبنی بر اینکه اِی تی اند تی نیز از یک شناسه ردیابی مشابه استفاده میکرد، جلب کرد. این مقاله به نقل از یک سخنگوی ورایزن اعتراف کرد: «هیچ راهی برای خاموش کردن آن وجود ندارد.» هافمن اندروز مشاهده کرد که حتی زمانی که مشتریان از تبلیغات هدفمند وِرایزن انصراف میدهند، شناسه ردیابی آن همچنان باقی میماند، زیرا شرکت تمام دستورات کاربر، از جمله تنظیمات ردیابی نکنید[207]، حالتهای ناشناس[208] و سایر حالتهای مرور[209]خصوصی، و حذف کوکیها را دور میزند یا نادیده میگیرد. سپس شناسه برای هر «وب سایت رمزگذاری نشده ای که مشتری وِرایزن از طریق یک دستگاه تلفن همراه بازدید می کند» نمایان می شود. این به تبلیغکنندگان و وبسایتهای شخص ثالث اجازه میدهد تا یک نمایه عمیق و دائمی از عادتهای مرور وب بازدیدکنندگان بدون رضایت آنها جمعآوری کنند.» گوگل که از خطر رقابت جدید نگران شده بود، به عنوان یک مدافع حریم خصوصی وارد عمل شد، کمپینی را برای یک پروتکل اینترنتی جدید راه اندازی کرد که از «هِدر اینجِکشِنز[210]»، مانند شناسه دقیق وِرایزن[211] جلوگیری می کرد.
جولیا آنگوین[212]، کارشناس حریم خصوصی و روزنامه نگار و همکارانش در پروپابلیکا[213]گزارش دادند که شناسه های ردیابی مشابه در سراسر صنعت مخابرات به استاندارد تبدیل شده اند. همانطور که یکی از مجریان تبلیغات بیان کرد، «آنچه که ما در مورد آن هیجان زده ایم شناسه در سطح حامل[214]است، یک نقطه تشخیص سطح بالاتر که به ما امکان می دهد با اطمینان ردیابی کنیم. ...هافمن اندروز در نهایت تاکتیک های مخابراتی را «نقض چشمگیر حریم خصوصی کاربران وِرایزن می خواند. هر چند ممکن است این درست باشد، عملیات راهبردی شرکت حاکی از پیشرفت بسیار گستردهتری است.
ورایزون از قلمروی که قبلاً با تهاجم مدعی آن شده بود عقب نشینی نمی کند. شناسه پنهان باقی می ماند و شرکت به مشتریان اطمینان داد که «بعید است که سایت ها و نهادهای تبلیغاتی سعی در ایجاد نمایه های مشتری داشته باشند.» با این حال، طولی نکشید که کارشناسان متوجه شدند که بازوی تبلیغاتِ موبایلی توییتر برای ردیابی رفتار کاربران توییتر به شناسه وِرایزن متکی بوده است. سپس جاناتان مایر[215]، دانشمند حوزه کامپیوتر و پژوهشگر حقوقی دریافت که کوکی زامبی تِرن دادههایی را از بیش از سی کسبوکار از جمله گوگل، فیسبوک، یاهو ، توییتر، والمارت و وب ام دی[216] ارسال و دریافت میکند. مایر سیاستهای انصراف[217] وِرایزن و تِرن را بررسی کرد و هر دو را فریبنده دانست و به این نتیجه رسید که هر یک از اظهارات عمومی وِرایزن در مورد حریم خصوصی و امنیت شناسه ردیابی آن دروغ است. او نوشت: «برای یک کاربر معمولی، به سادگی هیچ دفاعی وجود ندارد.»
ورود اساسی ورایزن به سرمایه داری نظارتی، منافع شرکت را به ضرورت استخراج پیوند داد. میتوانیم این را به این شکل ببینیم که ورایزن چرخه سلب مالکیت را کشف و اجرا کرد و به سرعت در مراحل راهبردی خود از تهاجم[218] به تغییر جهت[219]حرکت کرد. تهاجم اولیه ورایزن همراه با سه سال آزمایش و کشف داخلی آن بود. در آن زمان از آستانه آگاهی عمومی عبور کرد و روند تدریجی عادت کردن[220]عمومی به شیوه های جدید خود را آغاز کرد. هنگامی که استراتژیهای آن عمومی شد، رگبار مقالات خبری انتقادی و بررسی دقیق کارشناسان حریم خصوصی را تحمل کرد، اما با این کار زمان بیشتری را برای کشف فرصتهای درآمدی و گسترش مسیر عرضه خرید. واکنش عمومی به تهاجم، شرکت را مجبور کرد تا مراحل بعدی چرخه را برنامه ریزی کند.
فشار عمومی باعث تغییر به سمت سازگاری[221] در اوایل سال 2015 شد. تحقیقات کمیسیون ارتباطات فدرال در مورد شیوه های ردیابی غیرقانونی ورایزن چند ماه قبل آغاز شده بود. مرکز اطلاعات حریم خصوصی الکترونیکی[222] در ژانویه 2015 طوماری را منتشر کرد و از کمیسیون خواست که این شرکت را جریمه کند. در پایان آن ماه، کمیته بازرگانی، علم و حملونقل سنا[223]نامهای خطاب به ورایزن منتشر کرد که در آن «نگرانی عمیق» خود را نسبت به اقدامات جدید آن ابراز کرد. این کمیته وریزان و تِرن را به این دلیل که «اِنگار[224]» به عمد اقدام به «نقض حریم خصوصی مصرف کنندگان» و «نادیده گرفتن انتخاب مشتری» کرده است، مورد انتقاد قرار داد. در عرض یک روز پس از انتشار نامه، ورایزن اعلام کرد، ما برای توسعه گزینه انصراف به شکلی که دربرگیرنده شناسهای که UIDH [سرآیند شناسه منحصربهفرد[225]] نامیده میشود، باشد شروع به کار کردهایم و انتظار داریم که به زودی در دسترس قرار گیرد.» نیویورک تایمز اطلاعیه ورایزن را «بازبینی عمده برنامه هدفیابی تبلیغات موبایلی» نامید.
تایمز نمی دانست که مرحله تغییر مسیر چرخه سلب مالکیت از قبل در حال حرکت است. در می 2015، وِرایزن با خرید اِی اُ اِل[226] به مبلغ 4.4 میلیارد دلار موافقت کرد. همانطور که بسیاری از تحلیلگران به سرعت دریافتند، جذابیت واقعی اِی اُ اِل، مدیر عامل آن، تیم آرمسترانگ[227]، اولین رئیس فروش تبلیغات در گوگل و مردی بود که بر انتقال آن از تبلیغات به سبک خیابان مدیسون[228]به اکتشافات موفقیت آمیز اَدوردز[229] نظارت داشت. زمانی که آرمسترانگ در سال 2009 با درک عمیقی از دی اِن اِی[230] نظارتی اَدوردز و عزم برای نجات ترازنامه اِی اُ اِل با ژن درمانی سرمایه داری نظارتی، گوگل را به مقصد اِی اُ اِل ترک کرد، مانند شریل سندبرگ، رئیس بخش فروش آمریکای گوگل بود. همانطور که رئیس بخش عملیات ورایزن به سرمایه گذاران گفت: «علاقه اصلی ما پلتفرم فناوری تبلیغاتی بود که آرمسترانگ و تیمش کار واقعاً فوق العاده ای را انجام داده اند.» فوربس[231]مشاهده کرد که آرمسترانگ به وِرایزن برای به چالش کشیدن دو قطبی گوگل و فیسبوک نیاز دارد.
هرگونه چالش جدی برای سرمایه داران نظارتی غول پیکر باید با مزیت مقیاس[232]در ضبط مازاد رفتاری آغاز شود. برای این منظور ، ورایزن بلافاصله مسیرهای عرضه خود را به سمت سامانه های[233] تبلیغاتی اِی اُ اِل تغییر داد. طی چند ماه پس از این ادغام[234] ، ورایزن بی سر و صدا یک اعلامیه حریم خصوصی جدید را در وب سایت خود منتشر کرد که تعداد کمی از 135 میلیون مشترک بی سیم، تاکنون آن راخوانده اند. چند خط مانده به پاراگرافهای آخر، موضوع را روشن می کند: پرسیجن آیدی[235](شناسه دقیق) دوباره در حال اجرا است. وِرایزن و اِی اُ اِل اکنون با هم «برای ارائه خدماتی که برای شما شخصی تر و مفیدتر باشند همکاری خواهند کرد... ما برنامه های تبلیغاتی موجود وِرایزن را در شبکه تبلیغات اِی اُ اِل ترکیب خواهیم کرد. این ترکیب کمک می کند تبلیغاتی که از طریق دستگاههای مختلف می بینید و خدماتی که استفاده می کنید با ارزش تر شود.» اعلامیه جدید تاکید میکند که «حریم خصوصی مشتریان ما برای ما مهم است»، اگرچه به اندازه کافی مهم نیست که ضرورت استخراج را به خطر بیندازد و به ارائهدهندگان مواد خام اجازه دهد تا برنامه سلب مالکیت شرکت را به چالش بکشند. روش های انصراف در دسترس بود، اما، طبق معمول، پیچیده، به سختی قابل تشخیص و زمانبَر است. در پایان این پست آمده است: «لطفاً توجه داشته باشید که استفاده از کنترلهای مرورگر مانند پاک کردن کوکیها در دستگاههای شما یا پاک کردن تاریخچه مرورگر شما، راه مؤثری برای انصراف از برنامههای تبلیغاتی وِرایزن یا اِی اُ اِل نیست.»
تسویه حساب کمیسیون ارتباطات فدرال با ورایزن نمونه غم انگیز دیگری از یک مؤسسه عمومی بود که بواسطه سرعت و منابع مشخص سرمایه داری نظارتی پیشی گرفت. در مارس 2016، مدت ها پس از اعلام تغییر مسیر راهبردی ورایزن، کمیسیون ارتباطات فدرال به توافقی 1.35 میلیون دلاری با ورایزن بر سر نقض حریم خصوصی شناسه[236]پنهان آن رسید. اگرچه ورایزن موافقت کرد که کوکی خود را بر اساس حق انتخاب، مجدد راه اندازی کند، اما تسویه حساب به شبکه تبلیغاتی اِی اُ اِل، جایی که اقدام انجام شده بود، گسترش پیدا نکرد. مسیرهای عرضه جدیدِ در حال رشد ورایزون بدون چالش باقی خواهند ماند. در اواخر همان ماه، آرمسترانگ با خریداران تبلیغات ملاقات کرد، ملاقاتی که توسط وال استریت ژورنال اینگونه توصیف شد:«اولین فرصت واقعی او برای مطرح کردن این موضوع که اِی اُ اِل – شرکتی که به تازگی به وِرایزن کامیو نیکیشنز[237]فروخته شد- قصد دارد به یک تهدید جدی برای شرکت فیس بوک و گوگل تبدیل شود.»
در 31 مارس 2016، کمیسیون ارتباطات فدرال اعلامیه ای درباره قوانین پیشنهادی[238]صادر کرد که دستورالعمل های حفظ حریم خصوصی را برای ارئه دهندگان خدمات اینترنتی[239] تعیین می کرد. به شرکتها اجازه داده میشود که به جمعآوری دادههای رفتاری که امنیت و اثربخشی خدماتشان را افزایش میدهد، ادامه دهند، اما همه استفادههای دیگر از «دادههای مصرفکننده[240]» نیاز به اخذ موافقت با حق انتخاب[241]دارند. تام ویلر[242]، رئیس کمیسیون ارتباطات فدرال، مینویسد: «وقتی مشترک یک ارائه دهنده خدمات اینترنتی میشویم، اکثر ما انعطاف کمی برای تغییر نظر خود یا اجتناب از آن شبکه بصورت سریع داریم.» هدف این پیشنهاد بطور انحصاری خدمات دهندگان اینترنتی بود که تحت صلاحیت کمیسیون ارتباطات فدرال(FCC) در نظر گرفته می شد، اما شامل شرکت های اینترنتی نمی شد که کمیسیون تجارت فدرال(FTC) مسئولیت تنظیم آنها را بر عهده دارد.
با توجه به رقابت پرمخاطرهای که از قبل بین خدمات دهندگان اینترنتی کلیدی در جریان بود، این پیشنهاد به سرعت تبدیل به یک ضربه گیر سیاسی[243] شد. آی اس پی ها، لابیگران آنها، مشاوران و متحدان سیاسی آنها برای از بین بردن این تلاش ها صف کشیدند و اظهار داشتند که چشم انداز رقابتی آی اس پی ها به طور غیرمنصفانه مختل می شود: «شرکت های مخابراتی با این پیشنهاد مخالف هستند، زیرا آنها را در موقعیتی نابرابر با سایر شرکت های اینترنتی قرار می دهد که به جمعآوری دادههای مربوط به کاربران می پردازند مانند گوگل...» در 27 اکتبر 2016، نمایندگان کمیسیون ارتباطات فدرال با رای 3 به 2، در این مورد حکمی مهم را به نفع حمایت از مصرفکننده در اینترنت صادر کردند. این یک روز تاریخی بود نه تنها در زندگی جوان سرمایه داری نظارتی، بلکه در زندگی باارزش و طولانی کمیسیون ارتباطات فدرال، آژانسی که پیش از این هرگز چنین حمایت های آنلاینی را تصویب نکرده بود.
نه پیشنهادات اصلی کمیسیون ارتباطات فدرال و نه رای نهایی، درخواست وِرایزن را برای مزیت در مقیاس مازاد رفتاری سرد نکرد. اگر قانون به شهرش می آمد، به سادگی یک شهر جدید بدون کلانتر می خرید. در ژوئن 2017 ورایزن موفق به تصاحب کسب و کار اصلی یاهو شد و بدین ترتیب یک میلیارد کاربر فعال ماهانه ی غول اینترنتی سابق، از جمله 600 میلیون کاربر فعال ماهانه تلفن همراه آن را به قیمت 4.48 میلیارد دلار خریداری کرد. آرمسترانگ یک سال پیش به خبرنگاران گفته بود: «مقیاس ضروری است[244].» اگر می خواهید در المپیک بازی کنید، باید با گوگل و فیس بوک رقابت کنید. آرمسترانگ مزایای وِرایزن را اینگونه تبلیغ می کرد: دید کامل آن از رفتار کاربران و فعالیت دانلود آنها در بیست و چهار ساعت روز و ردیابی مستمر مکان آنها. تا سال 2017، عناصر جاه طلبی های جدید ورایزن بالاخره در جای خود قرار گرفتند. شرکت اینترنتی جدید به ریاست آرمسترانگ و با نام اُوث[245] ، اِی اُ اِل و یاهو! را برای مجموع 1.3 میلیارد کاربر ماهانه ترکیب می کند. طبق جمع بندی نیویورک تایمز، «ورایزن امیدوار است از طیف محتوا و اَشکال جدید تبلیغات خود برای جذب بینندگان و بازاریابان بیشتر در رقابت با گوگل و فیس بوک استفاده کند.»
در پایانی دلخراش از این فصل در تاریخ سرمایه داری نظارتی، در 28 مارس 2017، کنگره جمهوری خواه تازه منتخب، به قطعنامه ای برای لغو مقررات حریم خصوصی پهنای باند رای داد که کمیسیون ارتباطات فدرال چند ماه قبل بر سر آن مبارزه کرده بود. این قوانین شرکتهای کابل و تلفن را ملزم میکرد تا قبل از استفاده از اطلاعات شخصی برای تبلیغات و نمایهسازی، رضایت معنیداری کسب کنند. شرکتها فهمیدند و سناتورهای جمهوریخواه را متقاعد کردند که اصل رضایت ضربهای جدی به مکانیسمهای بنیادی سرمایهداری جدید وارد میکند: مشروعیت سلب مالکیت یکجانبه مازاد، حقوق مالکیت نسبت به مازاد، حقوق تصمیم گیری بر مازاد و حقوق حوزه های بدون قانون برای پیگرد قانونی این فعالیت ها. برای این منظور، این قطعنامه همچنین از تلاش کمیسیون ارتباطات فدرال برای ایجاد حمایت های مشابه در آینده جلوگیری کرد. ویلر نماینده دموکرات کمیسیون ارتباطات فدرال در نوشته ایی در نیویورک تایمز به اصل مشکل اشاره کرد:
از نظر من و همکاران دموکراتام، ردپاهای دیجیتالی که مصرفکننده هنگام استفاده از شبکه از خود بجا میگذارد، متعلق به آن مصرفکننده است. آنها حاوی اطلاعات خصوصی در مورد ترجیحات شخصی، مشکلات سلامتی و مسائل مالی هستند. همکاران جمهوریخواه ما در کمیسیون استدلال کردند که دادهها باید برای فروش در شبکه در دسترس باشد.
معکوس شدن به این معنی است که اگرچه قوانین فدرال از خصوصی بودن تماس تلفنی حمایت می کند، اما همان اطلاعات بلافاصله پس از ورود به زنجیره تامین مازاد ارائه دهندگان خدمات اینترنتی از طریق اینترنت منتقل می شود. این عامل سرانجام پایان افسانه «آزادی[246]» را نشان داد. توافق فاوستی[247] که به کاربران اینترنتی جهان فروخته شده بود، نظارت را بعنوان بهای تلخ خدمات رایگان مانند جستجوی گوگل و شبکه اجتماعی فیس بوک قرار داد. این ابهام دیگر قابل تحمل نیست، زیرا هر مصرفکنندهای که صورتحساب ماهانه مخابراتی خود را پرداخت میکند، اکنون امتیاز یک جستجوی دیجیتال از راه دور و انتزاعی غارتگر را نیز میخرد.
شرکتهای جدید و تأسیسشده از هر بخش - از جمله خردهفروشی، امور مالی، تناسب اندام، بیمه، خودرو، مسافرت، گردشگری، بهداشت، و آموزش- در حال پیوستن به مسیر مهاجرتی به سمت درآمدهای نظارتی هستند که بواسطه جاذبه رشدهای عظیم، سود و وعدههای بیسابقه جذب شدهاند. از جوایز سخاوتمندانه ایی که فقط بازارهای مالی می توانند اعطا کنند. ما نمونه های بسیاری را که از این بخش ها استخراج شده اند در فصل های آینده بررسی خواهیم کرد.
در روندی دیگر، نظارت به نفع جمع آوری و فروش مازاد رفتاری به خودی خود به یک خدمت تبدیل شده است. این شرکتها اغلب با عنوان «خدمات اَبری نرم افزار[248]» یا SaaS شناخته میشوند، اما اصطلاح دقیقتر «خدمات اَبری نظارت[249]» یا SVaaS است. به عنوان مثال، یک رویکرد جدید مبتنی بر برنامه برای وام دادن، بطور فوری اعتبارسنجی را بر اساس استخراج دقیق تلفن هوشمند فرد و سایر رفتارهای آنلاین از جمله متون، ایمیلها، مختصات سیستم مکان یابی جهانی، پستهای رسانههای اجتماعی، پروفایلهای فیسبوک، معاملات خردهفروشی و الگوهای ارتباطی انجام می دهد. منابع داده میتوانند شامل جزئیات دقیقی مانند دفعات شارژ باتری تلفن، تعداد پیامهای دریافتی، زمانی که به تماسهای تلفنی پاسخ میدهید، تعداد مخاطبینی که در تلفن خود فهرست کردهاید، نحوه پر کردن فرمهای آنلاین یا چند مایل در روز سفر می کنید، باشد. این دادههای رفتاری الگوهای ظریفی را ارائه میدهند که احتمال عدم پرداخت یا بازپرداخت وام را پیشبینی میکنند و بنابراین توسعه و اصلاح الگوریتمی مستمر را امکانپذیر میسازند. دو اقتصاددانی که در مورد این رویکرد تحقیق کردند، متوجه شدند که این کیفیتهای مازاد، یک مدل پیشبینیکننده قابل مقایسه با اعتبارسنجی سنتی ایجاد میکنند و مشاهده کردند که «این روش جنبههای غنی رفتار را که معمولاً اطلاعات «نرم» تلقی میشوند، کمّی سازی میکند و آن را برای مؤسسات رسمی، خوانا میسازد». مدیر عامل یک شرکت وام دهنده که 10000 سیگنال به ازای هر مشتری را تجزیه و تحلیل می کند، توضیح داد: «شما می توانید وارد زندگی این مشتریان شوید و زندگی روزمره آنها را واقعا درک کنید.»
چنین روشهایی در اصل برای بازارهای آفریقا ایجاد شد تا به افراد «خارج از سیستم بانکی[250]» - افراد فاقد اعتبار سنجی - کمک کند تا واجد شرایط دریافت وام باشند. یک گروه وام دهنده، با مشتریان بالقوه در کشورهای کم درآمد مصاحبه کرد و به این نتیجه رسید که بهره برداری از فقرا که از قبل تحت فشار قرار گرفته اند آسان است: «بیشتر گفته می شد که آنها در ازای دریافت وجوه مورد نیاز مشکلی برای به اشتراک گذاشتن جزئیات شخصی خود ندارند.» اما این استارتآپهای وامدهی مبتنی بر اپلیکیشن بطور معمول در سیلیکون ولی توسعه یافته و تأمین مالی میشوند، بنابراین جای تعجب نیست که همین تکنیکها به بخشی از روند گستردهتر استثمار خانوادههای آمریکایی تبدیل شدهاند که از نظر اقتصادی به دلیل بحران مالی و درمان ریاضتی نئولیبرالیسم از بین رفته اند. همانطور که وال استریت ژورنال گزارش می دهد، استارت آپ های جدیدی مانند اَفیرم[251]، لِند آپ[252] و زِست فایننس[253]از داده های منابعی مانند شبکه های اجتماعی، رفتار آنلاین و کارگزاران داده[254]استفاده می کنند تا اعتبار ده ها هزار مصرف کننده آمریکایی را که به وام ها دسترسی ندارند، تعیین کنند. شواهد بیشتری نشان دهنده این است که حقوق تصمیم گیری و حریم خصوصی آنها به تجملاتی تبدیل شده است که بسیاری از مردم قادر به تامین آن نیستند.
نمونه دیگری از خدمات اَبری نظارت، شرکتی است که بررسی های عمیقی از کارکنان و مستاجران بالقوه را به کارفرمایان و صاحبخانه ها می فروشد. به عنوان مثال، یک مستاجر آینده نگر از صاحبخانه بالقوه خود درخواستی دریافت می کند که از او می خواهد به تمام پروفایل های رسانه های اجتماعی اش دسترسی کامل بدهد. سپس این سرویس «فعالیت های شما در سایت ها را جمع آوری می کند» از جمله کل رشته گفتگوها و پیامهای خصوصی، سپس آن را از طریق پردازش زبان طبیعی و سایر نرمافزارهای تحلیلی اجرا میکند و در نهایت گزارشی را منتشر میکند که همه چیز از شخصیت گرفته تا «سطح استرس مالی[255]» شما را فهرستبندی میکند که شامل افشای اطلاعات محرمانه وضعیت شما مانند بارداری و سن می باشد. هیچ شانسی برای مشاهده افراد آسیب دیده یا اطلاعاتی از اعتراضات وجود ندارد. همانند وام دهندگان دیجیتال، اگرچه یک مستاجر بالقوه باید به طور رسمی خود خدمات را «انتخاب کند[256]»، اما کسانی که در این معامله فاوستی(غیراخلاقی) گرفتار می شوند آنهایی هستند که پول و گزینه های کمتری دارند که در آن حریم خصوصی از مشارکت اجتماعی سلب می شود. مدیر عامل این شرکت خدماتی می گوید: «مردم برای به دست آوردن چیزی که می خواهند، حریم خصوصی خود را رها می کنند.»
نوع دیگری از شرکت های خدمات اَبری نظارت از علم داده و یادگیری ماشین برای جست و جوی اینترنتی برای یافتن مازاد رفتاری در مورد افراد یا برای فروش آن یا تجزیه و تحلیل و تبدیل آن به محصولات پیش بینی سودآور استفاده می کند. پژوهشگر حقوقی فرانک پاسکوال[257] این را به عنوان «بازاری تاریک برای داده های شخصی» تعبیر می کند. به عنوان مثال، های کیو[258] محصولات پیش بینی خود را به متخصصان منابع انسانی شرکت ها عرضه می کند. این شرکت وب را برای اطلاعات مربوط به کارمندان مشتری، از جمله شبکههای اجتماعی و دادههای در دسترس عمومی، بررسی میکند. سپس «موتور علم داده آن سیگنالهای قوی را از آن داده های بی ربط استخراج میکند که نشان دهنده احتمال ترک کار[259] کسی است». مدلهای یادگیری ماشینی نمرات ریسک را به هر کارمند اختصاص میدهند و کارفرمایان را قادر میسازد «با دقت لیزری کارکنانی را که بالاترین ریسک را دارند مشخص کنند...» این شرکت ادعا میکند که « گوی آینده بینی[260]» ارائه میکند و پیشبینیهایش «بطورعملی مشابه» گردش مالی مشاهده شده است. با اطلاعات های کیو، شرکت ها می توانند مداخله پیشگیرانه کنند. آنها ممکن است تلاش کنند تا یک کارمند را حفظ یا بطور پیشگیرانه تصمیم بگیرند فردی را که پیش بینی می شود «خطر ترک کار» دارد، اخراج کنند.
مثال دیگر شرکت سِیف گراف[261]است، شرکتی که با همه برنامههایی که رفتار شما را ردیابی میکنند شریک میشود تا دادههای «دقت بالا/مثبت کاذب کم[262]» جمع شده «در پسزمینه از جمعیتهای بزرگ» را جمعآوری کند. بر اساس گزارش واشنگتن پست، این شرکت تنها در نوامبر 2016، 17 تریلیون نشانگر موقعیت مکانی را از 10 میلیون تلفن هوشمند جمع آوری کرد، داده هایی که برای مطالعه دقیق تأثیرات سیاسی بر الگوهای رفتار خانواده در روز شکرگزاری آن سال به دو محقق دانشگاه فروخته شد. علیرغم تعبیرهای رایج «ناشناس سازی[263]» و «هویت زدایی[264]»، سِیف گراف دستگاههای افراد و حرکت مالکان آنها را در طول روز ردیابی میکند و دادههایی را تولید میکند که به اندازه کافی دقیق هستند تا بتوانند محل خانه افراد را شناسایی کنند.
سرمایهداری نظارتی به شکل دیجیتال متولد شد، اما همانطور که در فصلهای بعدی خواهیم دید، دیگر محدود به شرکتهای دیجیتالی نیست. این منطق برای تبدیل سرمایهگذاری به درآمد، تا زمانی که عرضه مواد خام، رایگان باشد و قانونی هم وجود نداشته باشد، بسیار سازگار و فوقالعاده سودآور است. مهاجرت سریع به درآمدهای نظارتی که اکنون در جریان است، تغییر قرن بیستم از درآمدهای حاصل از کالاها و خدمات به درآمدهای حاصل از تسلط بر استراتژیهای سوداگرانه و حداکثر کردن ارزش سهامداران سرمایهداری مالی را یادآوری میکند. در آن زمان، هر شرکتی مجبور به اطاعت از همان دستورات بود: کاهش تعداد کارمندان، تسهیلات تولید و خدمات برون مرزی، کاهش هزینه ها برای کیفیت محصول و خدمات، کاهش تعهدات به کارمندان و مصرف کنندگان و خودکار سازی ارتباط با مشتری، همه استراتژی های طراحی شده رادیکال کاهش هزینه برای حمایت از قیمت سهام شرکت، که گروگان رویکردی محدودکننده و طردکننده ی فزاینده ای به شرکت و نقش آن در جامعه بود.
همانطور که رقابت برای دارایی های نظارتی داغ می شود، قوانین جدید حرکت، برجسته می شوند. در نهایت، اینها یک ضرورت حتی بیرحمانهتر را برای پیشبینی رفتار آینده با قطعیت و جزئیات بیشتر شکل میدهند و کل پروژه را وادار به رها شدن از بند دنیای مجازی به نفع دنیایی که ما آن را «واقعی» مینامیم، می کنند. در بخش دوم، ما این مهاجرت به دنیای واقعی را دنبال میکنیم، زیرا پویاییهای رقابتی، گسترش عملیات عرضه ای را تحمیل میکند که معماری استخراجی پیچیدهتر ی را بصورت بیشتر و عمیقتر به قلمروهای جدید تجربه انسانی وارد می کند.
قبل از انجام آن پروژه،باید کمی بایستیم و وضعیت خودمان را بررسی کنیم. من پیشنهاد کرده ام که خطرات سرمایه داری نظارتی را نمی توان به طور کامل از دریچه حریم خصوصی[265] و یا انحصار[266]درک کرد. در فصل 6 روش جدیدی برای تفکر در مورد خطر ارائه می کنم. تهدیدهایی که ما با آن روبرو هستیم حتی اساسیتر هستند زیرا سرمایهداران نظارتی بر سؤالات اساسی که دانش، اختیار و قدرت را در زمان ما تعریف میکنند، مسلط هستند: چه کسی میداند؟ چه کسی تصمیم می گیرد؟ چه کسی تصمیم می گیرد چه کسی تصمیم بگیرد؟
[1] cornered
[2] extraction architecture
[3] intestinal flora
[4] products
[5] Cornering
[6] cornered
[7] Benjamin Edelman
[9] enhanced features
[10] Google Toolbar
[11] URL
[12] cookies
[13] Tim Wu
[14] Michael Luca
[15] Yelp
[16] universal search
[17] monopolistic
[18] Google’s Android mobile platform
[19] insiders
[20] Google Search
[21] open source
[22] Google Play
[23] Search
[24] Google Photos
[25] all things
[26] Skyhook Wireless
[27] Wi-Fi
[28] stop-ship issue
Stopship: اصطلاحی است که معمولاً در توسعه نرم افزار استفاده می شود تا نشان دهد که یک ویژگی خاص، به روز رسانی یا انتشار یک محصول باید به دلیل مشکلات یا نگرانی های کشف شده متوقف شود یا به تعویق بیفتد. معمولاً در شرایطی استفاده می شود که یک مشکل مهم شناسایی شده است که می تواند تأثیر منفی بر تجربه کاربر، عملکرد یا پایداری نرم افزار بگذارد. هدف از توقف اطمینان از این است که کیفیت محصول به خطر نمی افتد و به توسعه دهندگان اجازه می دهد تا قبل از انتشار هر گونه مشکلی را حل و فصل کنند. هر اشکالی است که در صورت حل نشدن، ارسال کل محموله متوقف می شود. (مترجم++)
[29] Disconnect, Inc
[30] Web Privacy Census
[31] Google tracking infrastructure
[32] Internet Service Provider
[33] Timothy Libert
[34] Steven Englehardt
[35] Arvind Narayanan
[36] covert
[37] app collusion
[38] push services
فناوری Push: که به عنوان server push نیز شناخته می شود، به روشی از ارتباط در اینترنت اشاره دارد که در آن درخواست اولیه برای ارتباط به جای مشتری، توسط سرور آغاز می شود. این رویکرد با روش رایج تر Pull که در آن انتقال اطلاعات توسط گیرنده یا مشتری درخواست می شود، متفاوت است. در فناوری push، مشتریان می توانند ترجیحات خود را برای انواع خاصی از اطلاعات یا داده ها، معمولاً از طریق فرآیندی به نام مدل انتشار-اشتراک(publish–subscribe) بیان کنند. در این مدل، یک کلاینت در کانالهای اطلاعاتی خاصی که توسط یک سرور میزبانی میشود، مشترک میشود. هنگامی که محتوای جدید در این کانال ها در دسترس قرار می گیرد، سرور به طور خودکار این اطلاعات را برای مشتری مشترک ارسال می کند یا پوش(push)می کند.(مترجم+)
[39] Exodus Privacy
[40] Yale
[41] innocent
[42] clean
[43] FidZup
[44] Bottin Gourmand
[45] Auto Journal
[46] TeleStar
[47] Android permissions system
[48] libertarian
[49] Buzz
[50] Google+
[51] Google Glass
(بابک پرویز یک پژوهشگر ایرانی از بانیان اصلی و مدیر تیم سازنده این اختراع بوده است. مترجم +)
[52] Street View
[53] Marc Rotenberg
[54] EPIC
[55] یک سندفاش شده کمیسیون ارتباطات فدرال، نشان می دهد که استفاده از نرم افزار نقشه برداری در ماشین های استریت ویو گوگل برای جمع آوری داده های (payload) از شبکه های وایفای می باشد و مهندسان حتی دادهها را به یک مرکز ذخیرهسازی منتقل کردهاند. این نرمافزار برای جمعآوری دادههای به اصطلاح payload، که شامل شماره تلفن، آدرس(URL)، رمز عبور، ایمیل، پیامهای متنی، سوابق پزشکی، فایلهای ویدیویی و صوتی ارسال شده از طریق شبکههای وایفای بدون محافظت، برنامه ریزی شده است. نام مهندس طراح و نویسنده این برنامه که در این گزارش با نام مهندس دو(Engineer Doe) نامیده میشود، احتمالا ماریوس میلنر(Marius Milner)، یک چهره شناخته شده در جامعه هک وایفای می باشد.
Payload: بخشی از پیام انتقال داده شده را گویند که داده های اصلی مورد نظر در آن نهفته است به طوری که بقیه ساختار پیام تنها به منظور قابل انتقال شدن آن داده، به پیام افزوده شده اند. فلیشر رئیس بخش حریم خصوصی گوگل نوشت: «[ماشینهای نمای خیابان یا استریت ویو] اطلاعات زیر را جمعآوری میکنند - عکسها، دادههای شبکه وایفای محلی و تصاویر ساختمانهای سه بعدی. «این اطلاعات ما را قادر می سازد تا خدمات جدید بسازیم و سرویس های موجود را بهبود بخشیم. بسیاری از شرکت های دیگر مانند گوگل داده ها را برای مدت طولانی تر، جمع آوری می کنند.» فلیشر گفت که شرکت مکان یابی اسکای هوک قبلاً داده های شبکه وایفای را در سطح جهانی جمع آوری کرده است. او گفت که جمعآوری آدرسهای MAC و SSID به گوگل اجازه نمیدهد یک فرد را شناسایی کند، و این شرکت هیچ اطلاعاتی در مورد افراد خانوار جمعآوری نکرده است. فلیشر گفت که گوگل به مقامات حفاظت از داده ها از برنامه جمع آوری داده های وایفای خود چیزی نگفته، زیرا «این برنامه با استریت ویو ارتباطی نداشت» و چنین داده هایی قبلا «برای هر دستگاه دارای وایفای قابل دسترسی بود.» او اضافه کرد که گوگل آدرس های MAC را از پایگاه داده خود به طور عمومی فاش نمی کند. گوگل در نامه توضیحی خود به مقامات حفاظت از داده ها تاکید کرده است که «محتوای هیچ ارتباطی» را از انتقال وای فای افراد جمع آوری نمی کند. این شرکت نوشت: «علاوه بر این، اپراتور نقطه دسترسی می تواند انتخاب کند که SSID را محدود کند و در بسیاری از موارد این به معنای عدم دریافت SSID است.» (مترجم+++)
[56] FTC
[57] FCC
[58] privacy counsel
[59] noble tradition
[60] GPS
[61] Google Maps
[62] Google Earth
[63] adelantados
[64] John Hanke
[65] Keyhole
[66] Broughton
[68] German Federal Commission for Data Protection
[69] payload data
[70] URL
[71] Spy-Fi
[72] Big Brother
برابرنهاده ای است برای Big Brother ، که معنای تحت اللفظی آن (برادر بزرگ) است، به آدمی اطلاق میشود که در رأس حکومتی توتالیتر قرار گرفته و مراقب کردار و گفتار و اندیشه ی آدم های زیر سلطه ی خویش است.(مترجم+)
[73] wardriving
واردرایوینگ(wardriving)
شامل جستجوی مهاجمان برای شبکه های بی سیم دارای آسیب پذیری در حین حرکت در یک منطقه، در یک وسیله نقلیه در حال حرکت است. آنها از سختافزار و نرمافزار برای کشف شبکههای وایفای ناامن استفاده میکنند و سپس با شکستن رمزهای عبور یا رمزگشایی روتر، به شبکه دسترسی غیرمجاز پیدا میکنند. سپس مهاجم، مکانهای آسیبپذیر شبکه را روی نقشههای دیجیتال، که به نقشهبرداری نقطه دسترسی معروف است، ثبت میکند و ممکن است آن اطلاعات را با برنامهها و وبسایتهای شخص ثالث به اشتراک بگذارد. تعریف Wardrivingبسته به نوع حمل و نقلی که هکر از آن استفاده می کند، دارای چندین نوع است: warbiking، warcycling، warrailing، warjogging و warwalking . (مترجم+)
[74] Oregon
[75] Search
[76] Gmail
[77] Street View
[78] Affidavits
[79] Richard Blumenthal
[80] Connecticut
[81] Kleptomania
[82] Alma Whitten
[83] Swiss Federal Administrative Court
[84] mea culpa
[85] Marius Milner
[86] A System and Method for Transporting Virtual Objects in a Parallel Reality Game
[87] Ingress
[88] Pokémon Go
[89] Maps
[90] Ground Truth
[91] deep map
[92] logic of places
[93] ferry lines
[94] US Census Bureau
[95] US Geological Survey
[96] Alexis Madrigal
[97] three-wheeled pedicab
[98] snowmobile
[99] Trekker
(گردشگری و جهانگردی) واژه مصوب: راه نورد. تعریف: گردشگری که در مسیری ناهموار و سخت و طولانی راه نوردی می کند.
[100] Social mapping
نقشه برداری اجتماعی یک روش بصری برای نشان دادن موقعیت نسبی خانوارها و توزیع افراد مختلف است (مانند مرد، زن، بزرگسال، کودک، زمین دار، بی زمین، باسواد و بی سواد) همراه با ساختار اجتماعی، گروه ها و سازمان های یک منطقه.(+)
[101] Waze
[102] اطلاعات با همکاری داوطلبانه مردم جمع آوری می شود. (مترجم)
[103] Skybox
[104] frequency
[105] pattern of life
[106] indoor positioning system
[107] copilot
[108] Cartographer
[109] Business View
[110] double bookings
[111] VIP
[112] Google City
[113] Driving Mode
[114] push
[115] context
[116] bought and paid
[117] The Register
[118] John B. Harley
[119] exploitation
[120] Order on the Land
[121] Google Buzz
[122] Buzz
[123] Google Glass
[124] GPS
[125] fashion-forward futurism
[126] Glassholes
گِلَسول: شخصی که عینک گوگل را میزند و هنگام تعامل مستقیم با سایرافراد، گردهمایی های خصوصی یا رویدادهای عمومی از دراوردن آن امتناع می ورزد. باور عمومی این است که این افراد به جای تمرکز بر مکالمه یا رفتار مانند یک انسان، از افرادی که با آنها در تعامل هستند، عکس می گیرند، فیلم ضبط می کنند، گوگل می کنند و فیسبوک می کنند. در موارد شدید، این کلمه مستقیماً مترادف با stalker (استالکر،بِپا، مزاحم) یا creeper است(+).
دقیقا در زمانی که این فصل را در حال ویرایش برای بروزرسانی در وبلاگم آماده میکنم (اواسط بهمن 1402)شرکت اَپِل عینک خود را با نام اپل ویژن پرودر اختیار عموم قرار داد(مترجم).
[127] Glass
[128] اپلیکیشن (مترجم)
[129] Pew Research Center
[130] Livestream
[131] futuristic
[132] platform
[133] Glass Enterprise Edition
[134] back door
[135] simple robbery
[136] Automagic
فرآیندی که به طور خودکار به گونه ای هوشمندانه انجام می شود که نتیجه آن جادویی به نظر می رسد. (مترجم+)
[137] Novocain
[138] Like
[139] Arnold Roosendaal
[140] Alternative business model
[141] bug
[142] Nik Cubrilovic
[143] the glitch
[144] safety
[145] performance
[146] solid
[147] Prosthetic (
پروتز-مصنوعی مثل و دست یا هر عضوی از بدن- وازه مصوب: برسازه
[148] EPIC
[149] verified apps
[150] Safe Harbor Framework
قانون تبادل داده های کاربران اتحادیه ی اروپا با شرکت های آمریکا. اطلاعات بیشتر(+)
[151] Jon Leibowitz
[152] Redirection
[153] Datalogix
[154] gambit
[155] widgets
[156] profiles
[157] comprehensive privacy program
[158] terms-of-service
[159] opt-out
[160] bug
[161] DoubleClick
[162] browsing history
[163] opt-in function
[164] tiny semblance
[165] Sheryl Sandberg
[166] Facebook: The Mark of Greatness
[167] Satya Nadella
[168] scale in behavioral surplus capture
[169] IDC
[170] empowering
[171] data exhaust
[172] data vision
[173] Satori
[174] earnings calls
فراخوان سود یا درآمد یک تماس کنفرانسی بین مدیریت یک شرکت سهامی عام، تحلیلگران، سرمایه گذاران و رسانه ها برای بحث در مورد نتایج مالی شرکت در طول یک دوره گزارش مشخص، مانند یک فصل یا یک سال مالی است. معمولاً قبل از فراخوان، گزارش سود ارائه می شود که حاوی اطلاعات خلاصه ای از عملکرد مالی دوره است.(مترجم +)
[175] digital assistant
[176] Cortana
[177] task bar
[178] automagic
[179] bot
[180] Cortana’s intelligence
[181] progressive
[182] autonomous
[183] conversations
[184] conversational commerce
(استفاده از چت بات ها و سایر فناوری های یادگیری ماشینی برای اینکه مردم در هنگام خرید کالاها، درخواست مشاوره و غیره، احساس کنند به صورت آنلاین با یک شخص واقعی صحبت می کنند. مترجم+)
[185] recommendations model (احتمالا منظور همان recommendation system یا سامانه توصیه گر است. مترجم+)
[186] Slate
[187] express install
(در این حالت نصب شما قادر به تغییر تنظیمات نصب نیستید چون از قبل تنظیمات انجام شده است و چون لازم نیست مرحله به مرحله تغییرات مورد نظر خود را اعمال کنید در زمان کمتری فرآیند نصب انجام می شود. در حالت مقابل نصب سفارشی یا Custom قرار دارد که کلیه تنظیمات توسط کاربر اعمال می شود. مترجم+)
[188] website Ars Technica
[189] machine ID (شناسه ماشین یا دستگاه)
[190] Electronic Frontier Foundation (EFF)
[191] Telemetry data on their general use
[192] social graph
[نمودار اجتماعی یک نقشه جهانی از افراد، گروه ها، سازمان ها و نحوه ارتباط آنها در یک شبکه اجتماعی آنلاین است. وقتی دوستی را تگ می کنید، صفحه ای را لایک می کنید نمودار اجتماعی خود را تکمیل می کنید.(+) به طور خلاصه، مدل یا نمایشی از یک شبکه اجتماعی است که کلمه گراف از نظریه گراف گرفته شده است. از نمودار اجتماعی به عنوان «نقشه جهانی همه افراد و نحوه ارتباط آنها» یاد می شود(+)]
[193] The Siren Song of
(آوازی دلفریب که در اساطیر یونان، زنان زیبا و در عین حال خطرناک آن را می خواندند. مترجم+)
[194] ISP
[195] Verizon
[196] AT&T
[197] Comcast
[198] Advertising Age
[199] Precision ID (شناسه دقیق)
[200] generating
[201] Turn
[202] zombie cookie
[203] perma-cookie
[204] respawns
[205] Turn’s chief “privacy officer”
[206] acob Hoffman-Andrews
[207] Do Not Track
[208] Incognito
[209] browsing
[210] header injections
[211] PrecisionID Verizon
[212] Julia Angwin
[213] ProPublica
[214] carrier-level ID
[215] Jonathan Mayer
[216] WebMD
[217] opt-out policies
[218] incursion
[219] redirection
[220] habituation
[221] adaptation
[222] Electronic Privacy Information Center
[223] Senate Committee on Commerce, Science, and Transportation
[224] seemingly
[225] UIDH [unique identifier header]
[226] AOL
[227] Tim Armstrong
[228] Madison Avenue (خیابانی در نیویورک آمریکا که نماد صنعت تبلیغ شده است. مترجم)
[229] AdWords
[230] DNA
[231] Forbes
[232] economies of scale
(صرفه به مقیاس یا مزیت مقیاس، مفهومی در اقتصاد خرد است که به کسب مزیت کاهش هزینه در اثر افزایش حجم تولید اشاره دارد. صرفه های مقیاس نقش تعیین کننده ای در تعیین ساختار و سازمان بازار دارد. صرفه به مقیاس به معنای آن است که با افزایش حجم تولید، هزینه متوسط تولید هر واحد کالا کاهش مییابد.مترجم+)
[233] Platforms
[234] acquisition
[235] PrecisionID
[236] ID
[237] Verizon Communications In.
[238] Notice of Proposed Rulemaking
[239] ISP
[240] consumer data
[241] opt-in consent
[242] Tom Wheeler
[243] political lightning rod
[244] Scale is imperative
[245] https://oathinc.org(Oath)
[246] free
[247] Faustian
(فاوستی، مربوط به فاوست: شخصیت اصلی یک افسانه آلمانی است. فاوست و صفت آن فاوستی، اغلب توصیف موقعیتی است که در آن فردی جاه طلب به منظور رسیدن به قدرت و موفقیت دست از اخلاقیات می کشد. منبع ویکی پدیا)
[248] software-as-a-service
(رایانه و فنّاوری اطلاعات: واژه مصوب: خدمات اَبری نرم افزار. تعریف: الگویی تجاری برای ارائۀ نرم افزار به کاربر نهایی که در آن نرم افزار در قالب خدمات به کاربر ارائه می شود. مترجم+)
[249] surveillance as a service
[250] Unbanked
(افرادی که حساب بانکی ندارند، کسانی هستند که به بانک ها یا خدمات مالی اصلی دسترسی ندارند. شرکت های فین تک مختلف محصولاتی را با هدف رسیدگی به این بخش از جامعه توسعه داده اند که راهکارهای دیجیتال را برای دسترسی به خدمات مالی آن ها، برای افراد فراهم کنند. مترجم+)
[251] Affirm
[252] LendUp
[253] ZestFinance
[254] data brokers
[255] financial stress level
[256] opt in
[257] Frank Pasquale
[258] hiQ
[259] flight risk
[260] crystal ball
[261] Safegraph
(منبعی برای بررسی واقعیت ها در مورد مکانها ی مورد علاقه دنیای واقعی می باشد و اطلاعاتی نظیر ثبت روزانه محل قرارگیری، ساعات باز و بسته بودن، نوع فعالیت و ارتباط سایر مکانها و مردم با آن را ثبت می کند.مترجم +)
[262] high precision/low false positive
[263] anonymization
[264] deidentification
[265] privacy
[266] monopoly