ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین کاسه‌چی
امیرحسین کاسه‌چیمن یه طراح گرافیک و دانشجوی ادبیاتم و در مسیرم با هدف پیدا کردن پاسخ برای پرسش‌هام، مطالبی رو که به نظرم قابل توجه و ارزشمند بیان به اشتراک می‌ذارم.
امیرحسین کاسه‌چی
امیرحسین کاسه‌چی
خواندن ۴ دقیقه·۱ روز پیش

تکه‌پاره شدن ذهن: چرا «آچار فرانسه» بودن در دیزاین دیگر افتخار نیست؟

چکیده

تصویر رویایی فریلنسینگ معمولاً با کلیدواژه‌هایی مثل «آزادی زمانی» و «کار در کافه» فروخته می‌شود. اما واقعیت کفِ بازار، طراح گرافیکی است که صبح‌ها مشغول طراحی استوری برای یک پیج فروشگاهی است، ظهرها با کارفرما سرِ فونت و رنگ سازمانی چانه می‌زند و شب‌ها پایِ ددلاینِ یک پروژهٔ شرکتی دچار فروپاشی می‌شود. روانشناسان به بلایی که سرِ ذهن این آدم می‌آید می‌گویند «تکه‌پاره شدن شناختی» (Cognitive Fragmentation) در این یادداشت می‌خواهیم بدون تعارف‌های مرسوم، بررسی کنیم که چطور سوئیچ کردن مداوم بین پروژه‌های بی‌ربط، مغز طراح را فرسوده می‌کند. ما با مفهوم «پسماند توجه» نشان می‌دهیم که چرا وقتی کارفرما وسط کار زنگ می‌زند و می‌گوید «مهندس اون رنگ رو جیغ‌تر کن»، عملاً دارد چند ساعت از بازدهی مفید شما را نابود می‌کند. اینجا قرار نیست نسخه بپیچیم که «زمانتان را مدیریت کنید»، بلکه می‌خواهیم بگوییم در این اکوسیستمِ کاری، مولتی‌تسکینگ یک مدال افتخار نیست؛ بلکه نوعی خودزنی حرفه‌ای است.


افسانهٔ طراحِ همه‌فن‌حریف و مغزی که دیگر نمی‌کشد

بیایید رو راست باشیم! تجربهٔ واقعیِ ما از فریلنسر، خیلی شبیه آن عکس‌های استوکِ خارجی نیست که دیزاینر با لبخند لته می‌خورد و در کافه آرت می‌کند. تصویر واقعی، دیزاینری است که با اینترنتِ نوسانی درگیر آپلود فایل است، همزمان دارد ویسِ ۵ دقیقه‌ای کارفرما را در واتس‌اپ گوش می‌دهد و با دست دیگرش اتود می‌زند. ما در فرهنگی کار می‌کنیم که ضرب‌المثل «با یک دست چند هندوانه برداشتن» را نشانهٔ عرضه و لیاقت می‌دانند. اما علم عصب‌شناسی نظر دیگری دارد.

مشکل اینجاست که مغز شما، یک ابررایانهٔ چند هسته‌ای نیست؛ یک بافتِ بیولوژیک خسته است که مدام باید بین دنیاهای متضاد جابه‌جا شود. وقتی شما صبح درگیر دیزاین یک پوستر هیئتی یا سنتی هستید و عصر باید رابط کاربری (UI) یک اپلیکیشن مدرن و مینیمال را طراحی کنید، مغزتان صرفاً «کار» عوض نمی‌کند؛ دارد بین دو پارادایمِ ذهنیِ متضاد جابه‌جا می‌شود. و اینجاست که فاجعه‌ای به نام «تکه‌پاره شدن شناختی» رخ می‌دهد.


پسماند توجه: وقتی جسمتان پای سیستم است اما روحتان در پروژهٔ قبلی

سوفی لروی، پژوهشگر کسب‌وکار، مفهومی را معرفی می‌کند به نام «پسماند توجه» که ترجمهٔ خودمانی‌اش می‌شود این: وقتی شما وسط طراحی لوگوی یک کافه، جوابِ پیامِ مشتریِ قبلی را می‌دهید که سرِ واریز قسط دوم بازی درمی‌آورد، توجه شما کامل برنمی‌گردد. بخشی از مغزتان هنوز درگیرِ دعوا و اعصاب‌خردیِ تسویه‌حساب است. در کار ما که با «حل مسئلهٔ بصری» طرفیم و نه تایپ نامهٔ اداری، این وضعیت فاجعه است. فرم‌ها و رنگ‌ها در پس‌زمینهٔ ذهن رندر می‌شوند و این نویزهای محیطی، رندرینگ ذهنی را متوقف می‌کنند.

وقتی سعی می‌کنید همزمان سه پروژه را پیش ببرید تا هزینه‌ها و اقساط را پوشش دهید، عملاً کیفیت «کار عمیق»(Deep Work)  را قربانی می‌کنید. نتیجه؟ طرح‌هایی که «کار-راه-انداز» هستند اما «پرتفولیو-ساز» نیستند. کارهایی که مشتری را راضی می‌کنند (چون شاید سلیقهٔ او هم سقف مشخصی دارد) اما خودتان را ارضا نمی‌کنند.


جنگِ مد‌های تفکر: از «حاجی بازاری» تا «مینیمالیستِ وگان»

بحث فقط زمان نیست؛ بحث مدیریت «فازِ ذهنی» است. کار یک طراح گرافیک دائماً بین دو قطب در نوسان است:

۱. تفکر واگرا (Divergent Thinking): وقتی می‌خواهید خلاق باشید، ایده بدهید و کارِ آرتیستیک بکنید.

۲. تفکر همگرا (Convergent Thinking): وقتی باید خروجی چاپ بگیرید، حواستان به اُورپرینت (Overprint) باشد و با چاپخانه سرِ کالیبره نبودن دستگاه دعوا کنید.

حالا تصور کنید شما سه مشتری دارید. مشتری اول می‌گوید «یه طرح بزن بترکونه»، مشتری دوم می‌گوید «چرا لوگوی من رو بزرگ‌تر نکردی؟» و مشتری سوم ویس فرستاده که «مهندس، این طرحت خیلی خلوته، پول دادیم سفید تحویل بگیریم؟». سوئیچ کردن بین این فازها انرژی روانی وحشتناکی می‌سوزاند. شما در پایان روز له شده‌اید، نه به خاطر حجم کار، بلکه به خاطر حجم «تغییر فاز».


کارفرمایانی که شریک جرم‌اند: سندرمِ «الان لازمش دارم»

بیایید کمی هم غرِ فرهنگ کارفرمایی را بزنیم. در فضای کاری ما، «در دسترس بودن» یعنی همه‌چیز. کارفرما انتظار دارد جمعه شب هم جواب پیامش را بدهید. آن نوتیفیکیشن که وسطِ کار می‌آید، مثل یک سرعت‌گیر نیست که فقط سرعتتان را کم کند؛ مثل این است که با سرعت ۱۰۰ کیلومتر ترمز دستی بکشید. ما طراحان هم مقصریم. از ترسِ نبود پروژه، نه نمی‌گوییم. فکر می‌کنیم اگر آن پروژهٔ طراحی منوی فست‌فود را رد کنیم، فرصت بزرگی را از دست داده‌ایم. پس قبولش می‌کنیم و می‌چپانیمش وسطِ پروژهٔ برندینگِ شخصی‌مان. این یعنی خودکشیِ حرفه‌ای با لبخند.


مرگِ آچار فرانسه، تولدِ متخصص

خلاصه کلام این است: مغز انسان برای تکه‌پاره شدن ساخته نشده. اگر حس می‌کنید با وجود اینکه از صبح تا شب پای سیستم هستید ولی خروجی‌تان چنگی به دل نمی‌زند، مشکل از بی‌استعدادی شما نیست؛ مشکل از این است که می‌خواهید همزمان هم دیزاینر باشید، هم اکانت منیجر، هم مسئول وصول مطالبات! راه حل؟ سخت است، اما شاید لازم باشد به جای گرفتن ۵ پروژهٔ ارزان، تمرکز کنیم روی ۲ پروژهٔ ارزش‌آفرین. دیزاین، نیاز به غرق شدن دارد. نگذارید فرهنگِ «بدو بدو» و «سریع برسون»، عمق نگاهتان را بدزدد. شما اپراتورِ نرم‌افزار نیستید؛ شما طراحید. نگذارید ذهنتان را تکه‌پاره کنند.


من امیرحسین کاسه‌چی هستم و در مسیر خودم برای پیدا کردن جواب سوالاتم، مطالبی رو که به ذهنم برسه ممکنه برای شما هم جالب و کمک‌کننده باشه باهاتون به اشتراک میذارم.  

طراحdeep workدیزاینفریلنسرگرافیک
۲
۰
امیرحسین کاسه‌چی
امیرحسین کاسه‌چی
من یه طراح گرافیک و دانشجوی ادبیاتم و در مسیرم با هدف پیدا کردن پاسخ برای پرسش‌هام، مطالبی رو که به نظرم قابل توجه و ارزشمند بیان به اشتراک می‌ذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید