ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین کاسه‌چی
امیرحسین کاسه‌چیمن یه طراح گرافیک و دانشجوی ادبیاتم و در مسیرم با هدف پیدا کردن پاسخ برای پرسش‌هام، مطالبی رو که به نظرم قابل توجه و ارزشمند بیان به اشتراک می‌ذارم.
امیرحسین کاسه‌چی
امیرحسین کاسه‌چی
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

مرگ طراح: پدیدهٔ بحرانی تغییرناپذیری طراحان


چکیدهٔ داستان: طراحی ذاتا نیازمند تغییر است، ذهن طراح نه!

طراحی، حرفه‌ای است که ظاهراً با ایدهٔ «نو شدن» تعریف می‌شود، اما ظاهرا طراحان- حتی وقتی شواهد علمی و آماری نشان می‌دهد یک رویکرد تازه نتیجهٔ بهتری دارد- بیشتر از آنچه انتظار می‌رود در برابر تغییر مقاومت می‌کنند. در این یادداشت، به یکی از ریشه‌های این پدیده می‌پردازیم: «اینرسی شناختی»؛ تمایل ذهن به حفظ الگوهای قدیمی، حتی زمانی که داده‌ها مسیری خلاف آن الگوها را پیشنهاد می‌کنند.

با تکیه بر پژوهش‌های روان‌شناسی شناختی، مطالعات طراحی و نظریه‌های سازمانی، می‌بینیم اینرسی شناختی چگونه از سه منبع تغذیه می‌شود:

  • عادت‌های ذهنی تثبیت‌شده

  • وابستگی‌های هویتی طراحان

  • فشارهای اجتماعی و ساختاری صنعت

در مسیر بحث، نمونه‌هایی مثل گذار از طراحی واقع‌گرا به فلت در طراحی رابط کاربری، مقاومت علیه ابزارهای داده‌محور و بی‌توجهی مداوم به طراحی فراگیر بررسی می‌شوند. در پایان، دربارهٔ اهمیت تغییر این رویه صحبت می‌کنیم. بطور خلاصه: چون بدون شکستن اینرسی شناختی، طراح نه‌تنها عقب می‌ماند، بلکه نقش تحول‌آفرین را نیز از دست می‌دهد.


پیش‌زمینهٔ بحث: بهای بالای «نوآور» بودن

طراحی همیشه با برچسب خلاقیت و نوآوری معرفی می‌شود. با این حال، تجربهٔ واقعیت حرفه‌ای چیز دیگری را نشان می‌دهد: طراحان- حتی بعضی طراحانی که خود را پیشرو می‌دانند- وقتی پای تغییرِ واقعی به میان می‌آید-مثل تغییر روش، ابزار، سبک یا چارچوب فکری- بیشتر تمایل دارند همان مسیرهای آشنا را ادامه دهند. این رفتار تنها یک «محافظه‌کاری» ساده نیست بلکه بازتاب یک سازوکار ذهنی قدرتمند است.

اینرسی شناختی باعث می‌شود الگوهای ذهنی قدیمی، حتی وقتی ناکارآمد شده‌اند، همچنان تصمیم‌های امروز را هدایت کنند. ذهن طراح برای مدیریت حجم عظیم انتخاب‌ها و قضاوت‌های زیبایی‌شناختی به همین الگوها تکیه می‌کند. مشکل از زمانی شروع می‌شود که تغییر پارادایم، بازسازی همین الگوها را ضروری می‌کند—کاری که برای ذهن، پردردسر و انرژی‌بر است.


سه دلیل اصلی برای پس‌زدن تغییر

۱. عادت‌های ذهنی؛ همان میان‌بُرهای مفیدی که مانع تحول می‌شوند

کار طراحی مملو از انتخاب‌های پیچیده است. بنابراین، ذهن برای کاهش فشار، سراغ میان‌بُرهای شناختی می‌رود: الگوهای بصری آشنا، فرایندهای تثبیت‌شده، روش‌های حل مسئله‌ای که بارها امتحان‌شان را پس داده‌اند.

اما همین میان‌بُرها، در لحظهٔ تغییر، تبدیل به موانع می‌شوند. نمونهٔ مشهورش گذار از طراحی واقع‌گرا به فلت بود. شواهد فراوانی وجود داشت که طراحی فلت برای مقیاس‌پذیری و خوانایی بهتر است؛ با این حال، بسیاری از طراحان چسبیده بودند به بافتِ واقعی چرم و شیشه و فلز. چرا؟ چون آن‌ عناصر، «لنگرهای شناختی» آن‌ها برای تصمیم‌گیری بودند.

 

۲. تغییر به منزلهٔ تهدیدی علیه هویت حرفه‌ای

طراحان معمولاً هویت‌شان را با ابزارها، سبک‌ها و فلسفه‌های خود تعریف می‌کنند و هر پارادایم تازه‌ای که این هویت را متزلزل کند، ناخودآگاه با مقاومت مواجه می‌شود. برای مثال، ابزارهای داده‌محور و هوش مصنوعی، در بسیاری از پروژه‌ها خروجی‌های بهتر یا کارآمدتر ارائه می‌دهند؛ اما بخش قابل‌توجهی از طراحان آن‌ها را «رقیب حس ششم طراحی» می‌دانند. در واقع، شواهد علمی مشکل اصلی نیست؛ مشکل این است که تغییر، «چیزی را در هویت طراح تهدید می‌کند».

 

۳. ساختارهای محافظه‌کار

طراحان در خلأ تصمیم نمی‌گیرن؛ عواملی مثل سنت‌های آکادمیک، استانداردهای صنعت، فشار مشتریان، زمان‌بندی پروژه‌ها و فرهنگ محافظه‌کاری به شکل ناخودآگاه تداوم وضع موجود را تشویق می‌کنند. نمونهٔ بارز این امر «طراحی فراگیر» است؛ مطالعات نشان می‌دهد طراحی فراگیر نه فقط اخلاقی‌تر است، بلکه کاربردپذیری را برای همه کاربران افزایش می‌دهد. با این حال، در عمل معمولاً «اولویت اول» نیست، چون:

  • مشتری‌ها آن را طلب نمی‌کنند

  • زمان پروژه اجازهٔ بازطراحی عمیق نمی‌دهد

  • تیم‌ها پاداشی برای رعایت آن دریافت نمی‌کنند

و به ‌این ‌ترتیب، ساختار صنعت، اینرسی ذهنی را تقویت می‌کند.


اینرسی شناختی نه فقط یک مشکل ذهنی، بلکه یک تهدید حرفه‌ای است

اگر طراحی قرار است همچنان عنصری تحول‌آفرین باشد، طراحان نباید فقط مصرف‌کنندهٔ روندها باشند؛ باید «سازندهٔ پارادایم‌های جدید» باشند. و برای این کار، باید شجاعت مواجهه با اینرسی ذهنی خود را داشته باشند. موضع این یادداشت روشن است:

بدون تمرین انعطاف‌پذیری شناختی، طراحی از جریان تحول جهانی عقب می‌ماند.

شواهد کافی وجود دارد که روش‌ها و دیدگاه‌های جدید، بارها برتری خود را ثابت کرده‌اند: از ابزارهای هوش مصنوعی گرفته تا رویکردهای سیستمی، طراحی پایدار و طراحی فراگیر. اما تا زمانی که عادت‌های ذهنی، وابستگی‌های هویتی و فشارهای ساختاری شکسته نشوند، شواهدْ کار چندانی از پیش نمی‌برند.


مَخلص کلام: مسیر آینده از ذهن شروع می‌شود، نه از ابزار

طراحان گاهی در برابر تحول مقاومت می‌کنند. اینرسی شناختی نیروی قدرتمندی است که از سه منبع تغذیه می‌شود:

  • عادت‌های ذهنی

  • هویت حرفه‌ای و سوگیری‌های سرمایه‌گذاری احساسی و زمانی

  • ساختارهای صنعت

اگر می‌خواهیم طراحی در دنیایی که هر روز دگرگون می‌شود کارآمد باقی بماند، باید:

  • آموزش طراحی را به سمت رشد مهارت‌های فراشناختی سوق دهیم

  • فرهنگ استودیوها را به‌گونه‌ای تنظیم کنیم که ریسک‌پذیری تشویق شود

  • طراحان را با ابزارهایی مجهز کنیم که شفافیت تصمیم‌گیری را افزایش می‌دهد

  • و مهم‌تر از همه، عادت کنیم با شک به عادت‌های خود نگاه کنیم

آیندهٔ طراحی نه متعلق به کسانی است که تغییر را پیش‌بینی می‌کنند، بلکه متعلق به کسانی است که توان ذهنیِ تغییر دادن خود را دارند.


من امیرحسین کاسه‌چی هستم و در مسیر خودم برای پیدا کردن جواب سوالاتم، مطالبی رو که به ذهنم برسه ممکنه برای شما هم جالب و کمک‌کننده باشه باهاتون به اشتراک میذارم. 

هوش مصنوعیطراحیدیزاینطراح گرافیکتفکر طراحی
۱
۱
امیرحسین کاسه‌چی
امیرحسین کاسه‌چی
من یه طراح گرافیک و دانشجوی ادبیاتم و در مسیرم با هدف پیدا کردن پاسخ برای پرسش‌هام، مطالبی رو که به نظرم قابل توجه و ارزشمند بیان به اشتراک می‌ذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید