
آیا تا به حال از یک شما خواسته شده چیزی «مدرن ولی گرم»، «مینیمال اما خلاقانه» یا «لوکس و در عین حال صمیمی» طراحی کنید؟ این عبارتها زیبا به نظر میرسند، اما وقتی پای عمل میرسد، برای طراح یک معما میسازند. در دنیای طراحی فریلنس- جایی که دیگر خبری از تیمهای بزرگ یا مدیران پروژه نیست- طراح و مشتری رودررو باید به زبانی مشترک برسند. در این یادداشت نشان میدهیم چطور طراحان فریلنس، با بهرهگیری از مهارتهای ارتباطی و زیباییشناسی، زبان مبهم مشتری را به خروجیهای بصری قابل لمس تبدیل میکنند.
رشتهٔ طراحی همیشه با ارتباط و معنا گره خورده است. پژوهشگران قدیمی مثل ریچارد بوکانان طراحی را «بلاغت اشیاء» دانستهاند؛ یعنی هر اثر طراحی، خودش نوعی استدلال و اقناع است. دونالد شون، نظریهپرداز مشهور دیگری، از «متخصص بازتابنده» حرف میزد؛ کسی که در فرآیند کار مدام به بازخوردها فکر میکند و مسیرش را اصلاح میکند.
حال مفهوم فریلنسری شرایط تازهای ایجاد کرده است؛ در اینجا طراح نه به پشتوانهٔ یک شرکت، بلکه بهعنوان یک فرد مستقل با مشتری روبهرو میشود. همانطور که پژوهشگرانی چون آنجلا مکروبـی یا روزالیند گیل اشاره کردهاند، کار فریلنس هم آزادی دارد و هم فشار: آزادی در خلاقیت، اما فشار در مدیریت روابط و برآورده کردن توقعات مبهم مشتری. همین جاست که مهارتهای ارتباطی و توانایی «مذاکرهٔ بصری» ارزش پیدا میکند.
مشتریان اغلب با زبانی پر از استعاره، احساس و حتی تناقض حرف میزنند: «ساده ولی چشمگیر»، «جوانپسند اما رسمی»، «پر انرژی اما قابل اعتماد». برای یک طراح، این جملات مثل معماییاند که باید راهحل بصری پیدا کند. برای پیدا کردن این راه حل بصری ما سه ابزار داریم:
نمونهسازی مرحلهبهمرحله
طراحان بهجای ارائهٔ یک خروجی نهایی، اتودهای متعدد و متنوع میسازند. هر نسخه مثل یک «پیشنهاد» است: پاسخی بصری به درخواست مبهم مشتری. در این رفتوبرگشتها، هر دو طرف به تدریج به یک زبان مشترک میرسند.
ترجمهٔ استعارهها
وقتی مشتری میگوید «طراحی باید لوکس باشد»، طراح این را به انتخاب رنگهای لوکس یا فونتهای کلاسیک و دور از بازیگوشی ترجمه میکند. وقتی از «انرژی» حرف میزنند، شاید رنگهای زنده یا خطوط پویا به کار رود. این ترجمهٔ کلام به تصویر و بعدا ترکیب این ترجمههای با هم، مهارت ویژهای میطلبد.
تکیه بر کدهای بصری شناختهشده
در مسیر تبدیل موارد گفتهشده در کلام مشتری به المانها و مواد اولیهٔ بصری، بعضی نشانهها برای ما آشنا محسوب میشوند؛ رنگ آبی برای یک کسب و کار حوزهٔ خدمات درمانی یا رنگ نارنجی و قرمز و سبز برای یک کسب و کار حوزهٔ خدمات غذایی انتخابهایی شناختهشدهاند که به تدریج در ذهن همهٔ ما به عنوان پاسخی درست به نیاز بصری آن کسب و کار جا افتادهاند.
آنچه این فرآیند را ارزشمند میکند، فقط زیبایی کار نیست، بلکه مهارت بلاغی طراح است. طراحان فریلنس در واقع «مترجمان معنایی» هستند: از یک سو زبان مبهم و پر از احساس مشتری را دریافت میکنند، و از سوی دیگر آن را به تصویرهایی قابل درک و کاربردی تبدیل میکنند.
این توانایی دو روی دارد: از یک طرف خلاقیت طراح را آزاد میکند، از طرف دیگر ممکن است باعث فشار کاری شود، چون مشتریان مدام خواستههایشان را تغییر میدهند. به همین دلیل، آموزش طراحی امروز نباید فقط بر نرمافزار و تکنیک تمرکز کند؛ بلکه باید مهارتهای ارتباطی، مذاکره و مدیریت انتظارات را هم شامل شود.
طراحی فریلنس صرفاً اجرای تکنیکهای گرافیکی نیست، بلکه نوعی مذاکرهٔ بلاغی است. طراحان با ابزارهایی مثل اتودزنی، ترجمهٔ استعارهها و استفاده از کدهای بصری، شکاف میان «کلمات مبهم» و «تصویر صریح» را پر میکنند.
این نگاه جدید نشان میدهد که طراحان فریلنس فقط هنرمند یا مجری نیستند؛ آنها میانجیانی هستند که معنا را شکل میدهند و دیدگاه مشتری را برای مخاطب نهایی ترجمه میکنند.
در نهایت، هر بار که لوگویی جذاب، وبسایتی کاربرپسند یا پوستر خلاقانه میبینیم، باید به یاد بیاوریم پشت آن تصویری زیبا، یک فرآیند پیچیدهٔ مذاکره، ترجمه و بلاغت نهفته است.
من امیرحسین کاسهچی هستم و در مسیر خودم برای پیدا کردن جواب سوالاتم، مطالبی رو که به ذهنم برسه ممکنه برای شما هم جالب و کمککننده باشه باهاتون به اشتراک میذارم.