امیرحسین علمی
امیرحسین علمی
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

شهری که پس از سپارده شدن به مردم نابود شد!

هیچ!
هیچ!


اول اینکه سر نوشته هام زحمت می‌کشم و هیچ اسکی و کپی نمی‌کنم؛ لایک کنید و کامنت کنید و خلاصه حمایت کنید: عشق منید😍

وقتی به عنوان انسان حوصله‌ام سر می‌رود،
سَری به موبایلم می‌زنم. وقتی کاری برای کردن پیدا نمی‌کنم، همینطور بدون فکر هرچیز مغزم می‌گوید می‌نویسم! این یعنی خلاقیت من... حالا یک گفته و داستان از من را گوش بده... ؛
داستانی بگوییم از شهر دویو. سیتی؛ مردم شهر را به آتش کشیده بودند. شهر خسارت های زیادی دیده بود و حتی کشته داده شد. این ها روایت یک اعتراض هستند. سال ها بود حکومت ظالم بر شهر حاکمیت می‌کرد‌ و مردم خواستار دولت مردمی بودند و می‌خواستند شهر هرکی هرکی باشد. همین طور کشته می دادند، شهر آتش گرفته بود، ماشین های تصادف کرده، سطل آشغال وسط شهر... اوضاع خیلی بد بود که یک روز رئیس‌جمهور در اخبار رسمی کشور، در تلویزیون حضور یافت. رئیس‌جمهور به طور رسمی اعلام کرد که تحمل این‌همه خسارت ندارد و برکناری و سقوط دولت خودش، یعنی الیاس می‌کند. اما انتخاباتی به نام "انتخابات ریاست جمهوری سبز و قرمز" برگزار شد. آرای سبز نشان دهنده شروع حکومت "اسکندر بن جلال"، مردی که به اسم "مرد بیننده" معروف است بود، افسانه بود آن تک‌چشم است و پرستنده فراماسونر است. اما آرای قرمز می‌گفتند؛ "کلا شما بروید، مردم خود تصمیم گیرنده هستند دولت چگونه باشد." همان طور که شهر خاکستر بود، شهاب سنگی دیگر آمد و خاکستر هارا هم به آتش کشید و کل مردم شهر مُردند. وسط انتخابات کشور. "وعده ای که اسکندر داده بود بدین شرح بود؛ اگر روزی من حاکم‌تان نشوم، شما قطعا زنده نخواهید ماند، در ضمن شما تحت نظارت کامل هستید." اگر آرا به سمت "رای سبز" می‌رفت که هیچ‌کس این کار را نمی‌کرد، چه می‌شد؟؛ بعد مدت ها معلوم شد اسکندری نیست و این یک افسانه نوشته خود الیاس است!. ولی با این که الیاس می‌دانست کسی به اسکندر رای نمی‌دهد، چرا آن را در نامزد ها قرار داده است؟ "این سوال در دل همه باقی خواهد ماند... ممکن است بی‌هدف باشد؟ که البته ممکن نیست..." بین مردم رایج بود؛ "الیاس و اسکندر برادر هم هستند و هرکدام به هم قول دادند اگر رئیس‌جمهور شدند، بخشی از ثروت را به هم ببخشند‌." اما پس از آرای قرمز چه می‌شد؟؟؟؛ "۳ ماه پس از اینکه با ۷۷۷۱۱۱۱۱ آرا آرای قرمز برنده شدند، کسی نتوانست دولت تشکیل دهد. زیرا علمش را ندارند. همچیز هرکی هرکی شده است؛ قتل حتی یک رسم رایج شده بود!. همه برای غذای رایگان که در سوپر مارکت ها بود حمله می‌بردند، چون پولی برای خریدش نمانده بود..." ای کاش آرای سبز یک معنی مشخص داشتند و این‌ شهاب سنگ لعنتی، برخورد نمی‌کرد...!

- امیرحسین علمی

داستانجذابیتعجیبریاست جمهوریشهاب سنگ
متولد ۹۳ هستم. تو تهرانم، عشق خلاقیت و نویسندگی هستم، دنبالم کنید چون محتوا هام از خودمه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید