
هیچوقت براتون سوال شده شهریهای که به دانشگاههای غیرانتفاعی یا آزاد میدید، دقیقاً صرف چی میشه؟
یعنی شما اگه بخوای توی ساختمون محل زندگیت یه شارژ معمولی بدی، برات ریز تمام هزینهها رو میفرستن.
ولی توی دانشگاه؟ هیچی مشخص نیست.
نمیدونی به استاد چقدر حقوق میدن، نمیدونی قبض آب و برق و گاز چقدره، نمیدونی کارمندای آموزش و حراست چقدر میگیرن، حتی نمیدونی اون پولی که دادی واقعاً صرف آموزش خودت شده یا نه.
اینجا دقیقاً راه دزدی بازه. راحتترین حالتشه.
دانشگاه میتونه خیلی خونسرد بهت بگه: "ناراحتی؟ خب انصراف بده، برو سربازی."
یعنی عملاً یه زورگیریه. با یه تهدید مستقیم: یا پول بده، یا با چاقوی سربازی اجباری گلوتو پاره میکنم.
یه پست جداگانه دربارهی سربازی نوشتم، که کامل توضیح دادم چطوری این تهدید سربازی مثل سلاحی دست این سیستم شده، اما اینجا فقط میخوام دربارهی دانشگاه حرف بزنم.
واقعیت اینه که تو این دانشگاهها اونقدر به استاد کم پول میدن که استاد خوب اصلاً نمیاد.
کسایی هم که میان، یا از سر تفنن و سرگرمیه یا دلایل عجیبغریب دیگه.
یکی از استادام رک گفت: "من میام دانشگاه فقط چون دوست دارم هفتهای ۴۰ تا آدم جدید ببینم!"
بعضیها هم فقط دنبال احترام گرفتنن. چون بیرون دانشگاه باید براش زحمت بکشن، ولی اینجا با یه لقب ساده میشن «استاد» و هر چی بگن دانشجو باید گوش بده. سیستم هم که کلاً نظامیطوره، انگار نه انگار که ما قرن ۲۱ هستیم. از توالت استاد جداست تا سلف غذاخوری.
بعد یه سری استادا هم هستن که دنبال سواستفادهان.
یا دانشجو رو به زور میندازن تو خط مقاله نوشتن و ترجمه و کتاب و بیگاریهای علمی، یا حتی کتاب کمکدرسی خودشون رو به اجبار به دانشجوها میفروشن.
حالا اگه یه استاد درستحسابی هم بخواد بیاد و کار درست کنه، انقدر سیستم خرابه که نمیتونه.
اولین چیزی که میبینه یه مشت دانشجوی دلسرد و بیروحیهست که فقط اومدن پاس کنن و برن.
هیچ انگیزهای، هیچ هدفی، هیچ دلخوشیای از این سیستم نمونده.