ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین
امیرحسین
خواندن ۵ دقیقه·۲۲ روز پیش

درس خوندن با مثال‌های کاربردی خیلی راحت‌تره

خب من با یه دوستی یه مکالمه‌ای داشتم و خیلی باعث شد کلا به اهمیت مثال‌های کاربردی دوباره فکر بکنم و این پست رو بنویسم.

چرا مثال‌های کاربردی نیاز هستند؟

  • فهمیدن فلسفه وجود اون محتوا، چرا اصلا علم به اون سمت رفته؟
  • متقاعد کردن ناخودآگاه که هی ازمون سوال نکنه خب این به چه دردی می‌خوره؟
  • افزایش سرعت یادگیری و صرفه‌جویی وقت

مثال، من می‌خوام به شما بیل زدن یاد بدم.

  • چرا؟ چون می‌خوام بهتون درخت کاشتن یاد بدم.
  • چرا؟ چون درخت به سلامتی ما و محیط‌مون کمک می‌کنه.
  • چرا محیط و سلامتی مهمه؟ چون اگه بهش توجه نکنیم ممکنه بیماری بگیرم.
  • چرا بیماری مهمه؟ چون باعث میشه ما زجر بکشیم.
  • چرا زجر مهمه؟ چون باعث میشه که ما نتونیم درست زندگی کنیم.
  • چرا؟ چون مازوخیسم نداریم و دوست نداریم زجر بکشیم.
  • خب همون جوری که دیگه خیلی مشخصه فلسفه وجود مهمه و باید به این چیزها توجه کرد.

غیر کاربردیش چطوری میشه؟

حالت کنکوری، یعنی راه حل و ابزار رو به سوال تبدیل کردن. مثلاً شما سر کلاس تئوری یادمی‌گیری که اگر بخوای یک گودال به ارتفاع یک متر و به قطر ۲ متر رو بکنی و ظرفیت بیل ۵۰۰ گرم باشه نیاز داری چند بار بیل بزنی؟ اگه سرعت بیل زدن شما ۶۵ بیل در ساعت باشه، چقدر طول می‌کشه که شما ۳ تا چاله به همون سایز رو حفر کنید؟ اگه خاک به دست اومده از این ۳ تا چاله رو بخوایم روی هم بریزیم، ارتفاع تپه درست شده از این خاک‌ها تقریبا چقدر میشه؟

مثال خیلی بهتر از بیل، انتگرال:

کاربرد انتگرال چیه؟ مثلاً محاسبه دوز دارو در پزشکی، محاسبه متغیرهای اقتصادی، محاسبه میزان آب یک رودخونه، محاسبه مسافت طی شده یک جسم با سرعت متغیر، محاسبه توزیع دما در طول روز، محاسبه تحلیل سرعت خودروها، محاسبه تحلیل مالی و سرمایه‌گذاری، محاسبه زمان انتظار در صف، محاسبه تحلیل مصرف انرژی و ...

غیر کاربردیش چطوریه؟

  • اولا یه تعریف خیلی گنگ، مثلاً می‌گن انتگرال یعنی مساحت زیر نمودار.
  • بعدش ما می‌پرسیم چرا اصلا من باید بخوام مساحت زیر نمودار رو بدوم؟
  • جواب می‌گیریم، چون تو کنکور میاد!
  • دوماً، فرمول حفظ کن (مشتق، انتگرال، لاپلاس، مثلثات و ...)
  • سوما، حالا انتگرال بگیر، فقط بگیر در جهت گرفتن، حتی به عدد هم قرار نیست برسی و کلا ته همه سوال‌ها پوچه و شما به یه عدد که واقعا ازش استفاده‌ای بخوای بکنی نمی‌رسی.

خلاصه که کلا همیشه دلیل اصلی که ما ریاضیات رو خیلی چیز سختی می‌دونیم اینه که بدون هیچ مثال قابل تصوری تدریس میشه و شما حفظیات رو باید خیلی بیشتر از خلاقیت و تخیل استفاده کنی. در واقع سخت‌تر از اون چیزی هست که باید باشه.

چرا مثال‌های کاربردی رو حذف کردند؟

  • اولاً خب وقتی استاد/معلم خودش از این مطالب استفاده ای نکرده باشه خب معلومه نمیتونه مثال کاربردی بزنه.
  • دوماً مافیای کنکور میره دقیقا دنبال اون جاهایی میگرده که کاربردی نیستند چون چیزای که کاربردیه بیشتر قابل فهمه و زمان کمتری برای مسلط شدن نیاز داره اما چون طراح کنکور دنبال اینه که تست سخت در بیاره این کارو انجام میده.

چطوری باید مدرس هر درس انتخاب بشه؟

طبق تجربه من، استاد/معلم روی چیزهای کاربردی و مهم وقت بسیار کمتری می‌ذاره و خیلی‌هاشون رو تدریس نمیکنه و جدی نمی‌گیره و یا میده دانشجوها ارائه بدن و یا کلاً به دانشجوها می سپره و مگه که برید خودتون بخونید و میگه که اینجا مدرسه نیست و قرار نیست من بهتون همه چی رو تدریس کنم اما همین استاد موقع تدریس مطالب غیرکاربردی همه این حرف ها رو میندازه دور و کامل اون مطلب بدردنخور رو تدریس میکنه.

تو دروس غیر تخصصی مثلاً ریاضی مهندسی یه استادی که رشته اش ریاضی محض باشه قطعا نمیتونه مثال کاربردی برای دانشجوی رشته کامپیوتر بزنه، دقیقا مثل زمانی که استادی که رشته اش ادبیات انگلیسی بوده نمیتونه زبان تخصصی تدریس کنه. یعنی درواقع ما نیاز داریم که افراد میان رشته‌ای بیان و یا مثلاً اصلا ریاضیات رو جدا نکنیم و هر وقت توی هر درسی به یک مبحث جدید ریاضی نیازی شد، همون جا داغ داغ تدریس کنیم.

چرا از نظر من دونستن فلسفه‌ی وجود خیلی خیلی مهمه؟

دلیل اصلی تفکرات من بر پایه آزمایش معروف پنج میمون و نردبان موز هست. وقتی شما فلسفه وجود چیزی رو بدونید، این توانایی رو دارید که هر موقع که اون دلیل وجود تغییر کرد، ما هم طبق اون خودمون رو تغییر بدیم و کلا اصلا حذف‌اش کنیم.فقط حواس‌تون هم باشه دیگه که هر موقع که می‌گم کاربرد منظورم کاربرد در زندگی عادیه نه مثلاً کابرد تو تست کنکور و یا توی درسی که قراره بعداً بخونیش. مهمترین چیز اینه که این چیزایی که برای کنکور تدریس میشن فقط کاربردشون در کنکور خلاصه میشه و بس یعنی علاوه بر مهارت های تست زنی و سریع تست زدن و محتوای کاربرد کنکور هم در همون کنکور خلاصه میشه.

به کی باید چی یاد بدیم؟

خب شاید بشه گفت بهینه‌ترین حالت انتخاب و تعیین محتوا اینه که شما اگه قراره محتوایی رو برای همه اجباری کنید، محتوایی رو انتخاب کنید که به درد همه بخوره. مثلاً اگه می‌خواید ریاضی درس بدید باید با مثال‌های کاربردی جوری درس بدید که به درد همه بخوره و درس ریاضی رو طوری نکنید که به همه درس بدید اما صرفا به درد یه اقلیتی که قراره بعداً لیسانس ریاضی و یا مهندسی بگیره بخوره. درس اجباری جای قرار دادن پیشنیازهای لیسانس نیست و باید جوری باشه که انگار شخص فقط می‌خواد تا دیپلم تحصیل کنه و باید کلا مستقل باشه. چرا؟ چون اینجوری بازدهی میره بالا. چرا بازدهی باید بره بالا؟ چون جامعه هرچقدر باسوادتر باشه برای زندگی کردن جای بهتریه.

چرا اصلاً باید برام بازدهی سیستم آموزشی اهمیتی داشته باشه؟

اگه بخوام یه جوری توصیف کنم که که کاملاً بتونید پوست در بازی رو قشنگ حس کنید، فرض کنید قراره جون‌تون رو روی آینده شغلی ۱۰۰ تا دانش‌آموز اول ابتدایی شرط بندی کنید. فرض کنید بیکاری و شکست حتی یکی از اینا مساوی با مرگ شماست و شما هم نمی‌دونید این ۱۰۰ نفر چه کسایی هستند و شما فقط می‌تونید سیستم مدرسه رو برای کل کشور تغییر بدید و نمی‌تونید هیچ تبعیضی برای این ۱۰۰ نفر قائل بشید. حالا توی این حالت چطوری درس‌ها و سرفصل‌ها رو انتخاب می‌کنید؟ طبیعتاً باید برید سمت اینکه اکثراً چیزهایی رو تدریس کنید که به درد همه بخوره و از اون طرف هم تمام سعی‌تون رو کنید که تدریس رو راحت‌تر کنید تا بتونید توی زمان کمتری مطالب بیشتری رو منتقل کنید.

نظر شما

امیدوارم این پست تونسته باشه ذهن‌تون رو قلقلک بده راستی من یه پادکست هم دارم که می‌تونید اینجا بهش گوش بدید. حتما هم اگه براتون سوالی شد و یا هر نظری داشتید برام کامنت بذارید.

تدریسیادگیریمدرسهدانشگاهتحصیل
کنجکاو در همه زمینه‌ها مخصوصا یادگیری لینک پادکست: https://t.me/+K7cYoZtx6hA2NGFk
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید