
استاد فکر میکنه دانشجو بودن یه شغله!
بله، جدی میگم. توی ذهن خیلی از استادها، دانشجو شغل داره. چون خب وقتی خودش از روز اول با پارتی اومده، سهمیهای بوده، یا کل مسیر تحصیلی رو با پول توجیبی پدر و مادرش تا دکترا طی کرده، طبیعیـه که فکر کنه دانشجو هم داره "درآمد" داره و نونخور حساب میشه!
برگردیم به تعریف "شغل" توی لغتنامهها و منابع معتبر جهانی. شغل یعنی فعالیتی که برای تأمین معاش انجام میدی.
پس اگه کسی این تعریفو قبول نداره، با عرض معذرت، جمع کنه بره! :)
واقعیت اینه که توی سیستم دانشگاهی ما هیچ شایستهسالاریای وجود نداره. استادهای خوب یا رفتن خارج، یا حاضر نیستن با حقوق بخور و نمیر دانشگاه اینجا بمونن.
طرف با حداقل حقوق اومده درس بده، یا از سیستم سهمیهای بالا اومده و حالا میخواد به دانشجو درس "زندگی" هم بده!
وضع از این بدتر هم هست؛ برای استادها هیچ قانونی نیست ولی برای دانشجوها تا دلت بخواد قانون هست!
استاد فکر میکنه دانشجو با اختیار کامل اومده دانشگاه. در صورتی که یه نگاه به پست قبلیم بندازید با عنوان «زورگیری دانشگاه با قانون سربازی اجباری»، دقیق توضیح دادم که چطوری اجبار سربازی، فشار خانواده، و توقع جامعه دانشجو رو به این مسیر هل میده.
خوشبختانه توی رشتهی کامپیوتر، حداقل توی شرکتهای خصوصی، مدرکگرایی خیلی کمرنگ شده و شایستهسالاری داره جایگزین میشه، ولی هنوز راه زیادی مونده.
خب واضحه! دانشگاه نرید.
یا اگه میرید، لطفاً اون دانشگاههای آشغال رو انتخاب نکنید. البته اینم خودش مشکله، چون باید توی هر مرحله با مافیای کنکور دستوپنجه نرم کنید و باج بدید.
یا مثلاً بگیم "استاد خوب استخدام کنن"… آره خب، عمراً بشه!
اما از همهی اینا تلختر، اون اختلاف طبقاتیایه که بین دانشجو و استاد، و حتی بین خود دانشجوها وجود داره.
من خودم توی دانشگاهی درس میخوندم که رشتهی مهندسی کامپیوتر هم پیوسته داشت، هم ناپیوسته.
اکثر دانشجوهای پیوسته از دهکهای بالای جامعه بودن. یعنی نه فقط خودشون کار نمیکردن، بلکه هنوز هم از پدر و مادرشون پول توجیبی میگرفتن و با خیال راحت و تمام وقت میخوندن.
ما ناپیوستهها چی؟
اکثراً از هنرستان دولتی اومده بودیم، وسط درس کار میکردیم، فشار مالی داشتیم، روحیهمون خورد شده بود از این حجم نابرابری.
بعد چی؟
استاد که خودش هم از همون دهک بالاست، میاد این دانشجوهای پیوسته رو میذاره روی سر ما. میگه از اینا یاد بگیرید!
یعنی نه فقط درک نمیکنه شرایط ما رو، بلکه مدام با افرادی مقایسهمون میکنه که اصلاً دنیامون فرق داره با اونا.
آخرشم چی میگه؟
"من باید این درس رو بدم چون کسی که این مدرک رو میگیره یعنی این درسو خونده."
ولی آقای محترم!
اولاً این مدرک واقعاً چه ارزشی داره؟ کسی اصلاً نگاه هم نمیکنه بهش!
جاهای دولتی یا آزمون میگیرن یا پارتیبازیه، توی شرکتهای خصوصی هم مصاحبهست و مهارت واقعی، نه مدرک کاغذی.
دوماً شما اصلاً بلدی چی درس بدی؟
سوماً اصلاً خبر داری وضعیت شغلی این چیزایی که درس میدی چیه؟
کجای بازار کار اینارو میخوان؟ اصلاً خودت کار کردی که بدونی؟ یا فقط یه جزوه رو داری سال به سال تکرار میکنی؟