امیرحسین
امیرحسین
خواندن ۲۰ دقیقه·۱ ماه پیش

چطوری بهتر یادبگیریم؟

همه ما در طول زندگی‌مون زمان بسیار زیادی رو صرف یادگیری می‌کنیم اما تا به حال شده که از خودمون بپرسیم: «چه عواملی روی یادگیری ما تاثیر دارن؟»

از نظر من هر چه قدر میزان آگاهی ما به این عامل‌ها بیشتر باشه، یادگیرمون هم راحت‌تر میشه و در کل داشتن این آگاهی باعث میشه تا بتونیم مشکلاتی که در طول فرآیند یادگیری باهاشون برخورد ‌می‌کنیم رو ریشه‌یابی و حل کنیم. قصد دارم که تو این پست طبق تجربه‌هایی که خودم قبلا کسب کردم، عوامل اصلی موثر بر یادگیری رو دونه به دونه معرفی و بررسی کنم.

۱) محتوا

طبیعتا میزان سختی یادگیری ما در مقابل محتواهای مختلف متفاوته که این تنفاوت‌ها از یه سری چیز سرچشمه میگیره: ماهیت محتوا خیلی فرق هست بین اینکه بخوایم یه زبان جدید برای صحبت کردن رو یادبگیریم با اینکه بخوایم مثلا فیزیک بخونیم و کلا ماهیت محتوا درسته و واقعا بعضی از محتواها بر اساس اینکه چقدر تخصصی هستند میزان تلاش بیشتری رو برای یادگیری می‌طلبند. جدا از ماهیت محتوا هم می‌رسیم به کسی که می‌خواد اون محتوا رو یاد بگیره و بر اساس توانایی‌های دانشجو هم این میزان تلاش و سختی بالا و پایین میشه.

از نظر من به دلیل اینکه محتوا ریشه‌ای‌ترین عامل در یادگیری هست بعد از چند وقت جبران اشتباهاتی که ما در موقع انتخاب محتوا انجام دادیم بسیار سخت میشه و حتی می‌تونه به جایی برسه که جبران ناپذیره پس میشه نتیجه گرفت که ما تا جایی که در توانمون هست باید از رخ دادن هر اشتباهی در انتخاب محتوا جلوگیری کنیم. برای درک بهتر اینجا یه ضرب المثل داریم که می‌گه "خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج" که تو مسئله یادگیری خشک اول در واقع همون انتخاب محتواست.

انجام اشتباه در هنگام انتخاب محتوا به ما آسیب‌های زیادی بزنه که از نظر من ایجاد شدن آسیب‌های روانی، اتلاف زمان و اتلاف پول مهم‌ترین این آسیب‌ها هستند. معمولا افرادی که رشته تحصیلی اشتباهی رو انتخاب می‌کنند این آسیب‌ها رو بیشتر تجربه خواهند کرد.

ایجاد شدن آسیب‌های روانی به این دلیل مطرح کردم چون خودم تجربه‌اش رو داشتم و در دوران تحصیلم هر موقع که داشتم درسی که ازش متنفر بودم رو می‌خوندم زجر بسیاری رو تجربه می‌کردم که همین زجرهای فراوان باعث ایجاد آسیب‌های بسیار شدیدی در سلامت روانم شد که متاسفانه تمومی هم ندارند و هنوزم که هنوزه پا بر جا هستند و دارم با این آسیب‌ها دست و پنجه نرم می‌کنم.

با جواب دادن به اینجور سوال‌ها می‌تونیم محتوای بهتری رو برای یادگیرفتن انتخاب کنیم:

  • چرا می‌خوام اینو یاد بگیرم؟
  • آیا به این علاقه دارم؟
  • آیا توانایی کافی براید یادگرفتن اینو دارم؟
  • آیا استعدادی تو استفاده و یادگیری این دارم؟
  • انگیزه من برای یادگرفتن این چیه؟
  • هدف اصلی من از یادگرفتن این چیه؟
  • آیا یادگرفتن این منو به اون هدفی که مدنظرم هست و به میزانی که خودم انتظارش رو دارم نزدیک‌تر می‌کنه؟

چرا این سوالات رو از خودمون می‌پرسیم؟

چون پرسیدن از این قبیل سوالات باعث می‌شه مجهولاتی که درباره اون محتوا داریم به معلومات تبدیل بشن و خب بدیهیه که وقتی مجهولات کم‌تر شدن تصمیم گیری هم راحت‌تر و منطقی‌تر خواهد شد.

از نظر من در کل خوبه که ما با پرسیدن یه سری سوال، چیستی و چرایی اون محتوا رو درک کنیم و قبل از شروع یادگیری بدونیم که می‌خوایم چه چیزی رو به چه دلیلی یاد می‌گیریم. بعدا در مواقعی که گمراه و یا سر در گم می‌شیم این آگاهی داشتن به چیستی و چرایی بهمون کمک خیلی زیادی می‌کنه. اگه بعد از پرسیدن این سوالات هم به این نتیجه رسیدم که این محتوا مناسب ما نیست باید محتوا رو جایگزین کنیم و یا سوالات بیشتری رو از مطرح کنیم.

خب همین جا یک مسئله بسیار مهم رو باید مطرح کنم که اونم حق انتخاب محتوا ست. تو حالت self-study ما کاملا اختیار داریم تا هر محتوایی که دوست داریم رو انتخاب کنیم و هیچ کس جلوی ما رو نمی‌گیره و کلا چهارچوب و قانون مشخصی در جهت بازدارندگی ما وجود نداره اما هنگامی که ما تو یه سیستم آکادمیک قرار می‌گیریم در مقایسه با self-study می‌شه گفت که تقریبا از هیچ حق انتخابی برخوردار نیستیم و همه چیز اجباریه و حتی می‌شه گفت که ابتدا و انتهای حق انتخاب در سیستم‌های آکادمیک به همون حق انتخاب رشته خلاصه می‌شه.

البته من بیشتر منظورم به سیستم آموزشی ایرانه. طبق اطلاعات کمی که از سیستم‌های آموزشی کارآمدتر در کشورهایی مثل «ژاپن، کره جنوبی، فنلاند، دانمارک و ...» دارم می‌تونم بگم که در این کشورها میزان حق انتخابی که به دانشجوها و دانش‌آموزها داده می‌شه به میزان غیر قابل مقایسه‌ای بسیار بیشتر از ایرانه. البته قطعا این کشورها هم درس‌های اجباری دارند اما خب بنظر من از اونجایی که انسان‌ها متفاوت از همدیگه هستند بهتره که بجای تایین یک محتوا برای تمامی افراد، محتوا بر اساس توانایی‌ها و علاقه‌های هر شخص انتخاب بشه تا بازدهی و کارآمدی اون سیستم آموزشی بالاتر بره و تا جایی که امکانش هست بهینه بشه.

یک مسئله خیلی مهم دیگه‌ای هم که باید اینجا مطرح بشه آپدیت بودن محتوا ست. خیلی خوب میشه اگه اون محتوایی که داریم یاد می‌گیریم آپدیت باشه و به همراه مثال‌هایی که از نظر زمانی خیلی قدیمی نیستند بهمون تدریس بشه. بنظرم هر وقت که بدون هیچ هدف مشخصی خودمون رو در حال یادگیری یک محتوا قدیمی پیدا کردیم بهتره که بشینیم و تمامی اون سوالاتی که بالاتر مطرح شدند رو دونه به دونه از خودمون بپرسیم و بعدش اگه لازم دونستیم راه قبلی رو ادامه بدیم و یا اون محتوای قدیمی رو با یه چیز آپدیت‌تر جایگزین کنیم. معمولا اگه تو محیط آکادمیک باشیم به دلیل اینکه حق انتخابی نداریم از یادگیری محتوای آپیدت هم محروم می‌شیم اما خوبه که در کل این رو مدنظرمون قرار بدیم که آپدیت بودن محتوا یک مسئله بسیار مهم و غیر قابل چشم پوشی هست که باید بهش توجه زیادی کنیم (مخصوصا تو رشته کامپیوتر).

۲) دانشجو

خب بدیهیه که خود ما هم یه عامل موثر حساب می‌شیم، از نظر من یه سری چیزها در خودمون وجود دارند که بهتره قبل از شروع یادگیری‌مون و در حین یادگیری‌مون چک بشند:

  • میزان علاقه‌ ما به اون محتوا
  • میزان انگیزه ما برای یادگیری اون محتوا
  • میزان پشتکار ما برای یادگیری اون محتوا
  • میزان استعداد ما در یادگیری و استفاده از اون محتوا
  • وضعیت سلامت و تعادل روانی‌مون
  • وضعیت حال روحی که داریم
  • سلامت فیزیکی
  • میزان تمرکزی که می‌تونیم داشته باشیم
  • شرایط مناسب
  • و ...

در محیط‌های آکادمیک مسئله‌ای که خود من به شخصه خیلی دیدم اینه که خیلی‌ها به رشته اشتباهی اومدن و در رشته‌ای مشغلول به تحصیل هستند که هیچ استعداد و یا علاقه‌ای در اون ندارند. به عنوان مثال می‌تونم بگم تو دوران هنرستان یه هم کلاسی داشتم که واقعا هیچ علاقه، استعداد و انگیزه‌ای در رشته کامپیوتر نداشت و به همین دلیل منم ازش پرسیدم که چرا اصلا از اول رشته کامپیوتر رو انتخاب کردی؟ بهم جواب داد "چون ظرفیت رشته حساب داری پر بود!"

تو محیط آکادمیک وضعیت هم کلاسی‌های ما روی کیفیت یادگیری‌مون تاثیر میذاره و اگه ما تو کلاسی قرار بگیریم که همکلاسی‌هامون تو یادگیری ما مزاحمت ایجاد کنن به مشکل می‌خوریم که در مقابل این مشکل، یکی از بزرگترین و مهم‌ترین مزیت‌های self study اینه که از هم کلاسی‌های مزاحم خبری نیست و ما می‌تونیم کاملا مطمئن باشیم که هیچ کس مزاحم یادگیری‌مون نمی‌شه.

درمورد حالت روحی هم خودم به شخصه تجربه‌ام به این صورت بوده که بعد از رخ دادن اتفاقات تلخی مثل به هم ریختن وضعیت اقتصادی یا سقوط هواپیما ناراحت و ناامید می‌شدم که در نتیجه سلامت روانم دچار اختلال می‌شد. خود من به شخصی راه حلی برای این قسمت ندارم اما علاقه‌مندم به این اشاره کنم که 99 درصد از اساتید و معلم‌هایی که در طول تحصیلم دیدم هیچ اهمیتی به حالت روحی و روانی شاگردهاشون نمی‌دادند که این واقعا موجب آسیبه.

سلامت فیزیکی:

  • خواب
  • تغذیه
  • بهداشت
  • ورزش
  • و بقیه چیزهای طبقه اول هرم مازلو

به عنوان مثال فیزیکی من خودم سر کلاس خوابم می‌برد چون هم ناهارم سنگین بود و هم برنامه‌ریزی مدرسه بسیار اشتباه بود و قطعا اگه صرفا از یه مقدار کمی سواد در زمینه تغذیه برخوردار بشیم می‌تونیم خیلی راحت این مشکلات رو برطرف کنیم.

۳) مدرس

اول از همه بذارید چندتا از وظایف اصلی یه استاد رو بگم:

  • انتخاب منابع تدریس و امتحان
  • انتخاب روش تدریس
  • تدریس
  • تهیه و دادن تمرین به شاگردها
  • تحویل گرفتن تمرین‌ها
  • رفع اشکال
  • ارزیابی شاگردها
  • دادن راهنمایی در Road Map
  • و ...

برای فهم بهتر اهمیت نقش اساتید دوتا استاد در تصور کنید:

اول استادی رو تصور کنید که به مفاهیمی که می‌خواد تدریس کنه مقدار تسلط کافی رو داره، هر ترم سرفصل‌ها رو آپدیت می‌کنه و سعی می‌کنه که طبق بازار کار آپدیت باشه، به علم تدریس تسلط داره و درمورد تدریس مطالعه کرده، منابع درسی و متولوژی تدریس‌اش رو طبق توانایی‌های دانشجوهاش انتخاب می‌کنه، میزان سلامت روانی دانشجوهاش رو موقع درس دادن مدنظر قرار میده، تو امتحان‌هایی که می‌گیره به دنبال حمله کردن نیست، امتحان‌هایی که می‌گیره از مفاهیمی هست که تدریس شده، بیشتر به نقطه قوت‌های دانشجوهاش توجه می‌کنه و سعی می‌کنه که از نقاط قوت‌شون استفاده کنه، براش اهمیت داره که چیزی که تدریس می‌کنه به درد دانشجوهاش بخوره و صرفا زباله آموزشی تدریس نمی‌کنه، از مثال‌های کاربردی موقع تدریس استفاده می‌کنه، برای تعریف تکالیف و تحویل اونا از اینترنت استفاده می‌کنه، که ترجیح میده خودش رو در کنار دانشجوهاش ببینه، سعی می‌کنه هر 45 دقیقه یکبار یک آنتراک بده، سخت گیره اما میدونه که سخت گیری به معنای بیگاری کشیدن نیست، برای اومدن به دانشگاه هدف مشخص داره و صرفا برای هیئت علمی شدن یا سرگرمی نمیاد، همراه با دانشجوهاش جمع می‌شه و به اونا کمک و راهنمایی می‌کنه تا یه مقاله‌ای بنویسند و ... .

حالا استادی رو تصور کنید که به مفاهیمی که می‌خواد تدریس کنه هیچ تسلطی نداره، سال‌های سال سرفصل‌هایی که داره تدریس می‌کنه رو آپدیت نمی‌کنه، هیچ تلاشی نمی‌کنه که به بازار کار نزدیک باشه، به علم تدریس تسلط کافی رو نداره، هیچ مطالعه‌ای در زمینه تدریس انجام نداده، منابع درسی و متولوژی تدریس‌اش رو طبق توانایی‌های دانشجوهاش انتخاب نمی‌کنه و فکر می‌کنه تمام دانشجوهاش مثل هم هستند، هر ترم همون روش قبلی رو بدون هیچ آپدیتی دوباره تکرار می‌کنه، سلامت روانی دانشجوهاش براش اصلا هیچ اهمیتی نداره و اصلا از این مسئله آگاه نیست که چقدر سلامت روان دانشجوها روی یادگیریشون تاثیر گذاره، تو امتحان‌هایی که می‌گیره بیشتر به دنبال حمله کردنه، اکثر سوالات امتحان‌هایی که می‌گیره از مفاهیمی هست که تدریس نکرده، بیشتر به نقاط ضعف دانشجوهاش توجه می‌کنه و سعی می‌کنه که از هر فرصتی که به دست آورد با همین نقاط ضعف به دانشجوهاش حمله کنه، براش هیچ اهمیتی نداره که چیزی که تدریس کرده به درد دانشجوهاش بخوره و هر ترم یه سری زباله آموزشی رو تدریس می‌کنه، در طول ترم حتی یک مثال کاربردی هم موقع تدریس نمی‌زنه، بجای استفاده از اینترنت به دانشجوهاش اجبار می‌کنه که تکالیف رو حتما روی سی دی بهش تحویل بدن، ترجیح می‌ده خودش رو در مقابل دانشجو ببینه، تو دادن آنتراک خصیصه و اصلا نمی‌دونه که آنتراک به چه دردی می‌خوره، استادی که از دانشجوهاش بیگاری می‌کشه و اون‌ها رو شدیدا خسته و فرسوده می‌کنه، برای اومدن به دانشگاه هدف مشخصی نداره و صرفا برای هیئت علمی شدن یا سرگرمی میاد دانشگاه، اکثرا به دنبال کندن از دانشجوهاش هست و همیشه دنبال اینه که اسم‌اش رو تو مقاله‌ای که هیچ نقشی توش نداشته جا کنه و ... .

استاد اول رو ترجیح می‌دید یا استاد دوم؟ چرا؟ بنظرتون اگه گیر یه استادی از نوع دوم بی‌افتیم چه اتفاقاتی برامون رخ میدهه؟ ناامید می‌شیم؟ ناراحت می‌شیم؟ وقتمون تلف می‌شه؟ به سلامت روانمون آسیب وارد می‌شه؟ عذاب می‌کشیم؟ امیدوارم دیگه تا الان از میزان اهمیت اساتید آگاه شده باشید.

یکم از تجربه‌های خودم بهتون بگم: در طول تحصیلم استادی داشتم که برنامه نویسی رو روی تخته درس می‌داد و روی کاغذ امتحان می‌گرفت، استادی داشتم که به ما بانک اطلاعاتی درس می‌داد اما خودش تو خونه‌اش کامپیوتر نداشت، استادی رو دیدم که حتی اسم درس رو نمی‌دونست و بعد از 3 هفته ما تونستیم بهش بفهمونیم که این درس برنامه نویسی پیشرفته‌ست و مبانی کامپیوتر نیست، استادی داشتم که حتی بلد نبود میکروفون خودش رو تست کنه تا بفهمه کیفیت صداش تو کلاس آنلاین چطوریه، استادی داشتم که تو سال 2018 نوار مغناطیسی درس میداد و کلی استاد دیگه که سرفصل‌هایی که 20 سال پیش تصویب شده بودند رو مو به مو تدریس می‌کردند و خبر نداشتند که این مطالب خیلی وقته که تاریخ مصرفشون تموم شده. خلاصه در طول تحصیلم با اساتیدی مواجه شدم که اکثر مواقع من رو به جایی می‌رسوندن که بگم "یا خدا این استاد رو کی راه داده تو این خراب شده؟". تمام اساتیدی که من باهاشون در طول تحصیلم درس داشتم حتی یک کتاب درمورد علم تدریس مطالعه نکرده بودند و یا حتی یه مقاله هم درمور علم تدریس نخونده بودند.

عواملی که روی عملکرد یه استاد تاثیرگذارند:

  • میزان سلامت روانی استاد
  • میزان تسلطی که به درس داره
  • میزان علاقه‌ای که به تدریس داره
  • میزان استعدادی که در تدریس داره
  • میزان انگیزه و پشت کاری که در تدریس داره
  • میزان دست مزدی که بابت تدریس دریافت می‌کنه
  • و ...

خودم به شخصه در طول دوران تحصیلم وقتی استادهام رو بررسی می‌کردم متوجه شدم که خیلی از اون‌ها از سلامت روانی کافی برای تدریس برخوردار نبودند، به درس تسلط نداشتند، میزان علاقه‌شون به اون درس خیلی پایین بود، استعداد خیلی کمی در تدریس و کلا انتقال دانش نداشتند، انگیزه‌شون خیلی پایین بود و انرژی این رو نداشتن تا سرفصل‌ها رو آپدیت کنن، میزان دست مزدی که می‌گرفتند خیلی پایین بود، سبک زندگی‌شون به صورت کارمندی بود و به دانشجوهاشون به چشم یک بخشی از کارشون نگاه می‌کردن و اصلا حواسشون نبود که دانشجوهاشون آدم‌های زنده هستند و در نتیجه همه اینا هیچ شور و اشتیاقی برای اومدن به دانشگاه نداشتند و صرفا رفع تکلیف می‌کردن.

از نظر من حق انتخاب اساتید هم دقیقا مثل حق انتخاب محتوا اهمیت بسیار زیادی داره. معمولا تو محیط‌های آکادمیک ما آنچنان حق انتخابی نداریم و افراد دیگه‌ای بدون اهمیت دادن به نظر ما اساتید رو طبق سلیقه شخصی خودشن انتخاب می‌کنن اما در مقابل تو محیط‌های غیر آکادمیک ما معمولا حق انتخاب خیلی بیشتری داریم و نظر ما مهمترین نظره.

بنظرم اگه استاد هستید حتما سعی کنید بعد از هر ترم سرفصل‌هایی که دارید تدریس می‌کنید رو آپدیت کنید تا روی هم تلمبار نشن و این بهمونه رو هم نیارید که اگه من سرفصل‌های وزارت علوم رو رعایت نکنم فلان مشکل برام پیش میاد چون من خودم به شخصه تا به حال هیچ استادی رو ندیدم که به جرم رعایت نکردن سرفصل‌های وزارت علوم از دانشگاه اخراج شده باشه و بنظرم بیشتر این اسرارها بر رعایت سرفصل‌های وزارت علوم بیشتر به دلیل عدم توانایی اساتید در تدریس سرفصل‌های آپدیت شده‌ست.

۴) منابع یادگیری

هر چیزی که ما بتونیم ازش یادبگیریم یه منبع حساب میشه و هر چه قدر ما به منبع با کیفیت‌تری دسترسی داشته باشیم قطعا یادگیری‌مون هم راحت‌تر میشه.

عوامل موثر بر کیفیت منبع یادگیری:

  • میزان سواد و تجربه تولید کننده اون منبع
  • میزان زمانی که برای تولید اون منبع صرف شده
  • به روز بودن اون منبع
  • روش تدریس مورد استفاده اون منبع
  • سطح اون منبع
  • جامعه هدف اون منبع
  • هدف از تولید اون منبع
  • و ...

بهتره منابع یادیگیری رو به دو دسته تقسیم کنیم:

  • منابع کلاسیک: همون منابع مکتوب هستند مثل جزوه، کتاب، مقاله و ... . می‌تونن هم به صورت نسخه فیزیکی باشند و هم به صورت نسخه دیجیتالی.
  • منابع مدرن: فقط دیگه یه چیز مکتوب و خوندنی نیستند و خیلی چیزهای بیشتری رو شامل می‌شن که دیگه اینجا بیشتر میره به سمت ویدیوهای آموزشی، فایل‌های صوتی، وب سایت و ... . میشه گفت که منابع مدرن به این سمت رفتند که چندتا عامل رو باهم ترکیب کنند تا به ما یک پکیج کامل رو ارائه بدن. مثلا در حال حاضر سایت‌هایی مثل Udemy و farinmedia هستند یک پکیج کامل از محتوا، منابع کلاسیک، مدرس و روش تدریس رو در قالب ویدیوهای آموزشی و گرفتن یک امتحان در آخر دوره ارائه میدن.

خودم به شخصه منابع مدرن رو ترجیح میدم و دلایلم ایناست:

  • در کل آزادی عملی خیلی بیشتری داریم، از عقب و جلو کردن ویدیوها گرفته تا اینکه ساعت سه نصف شب با شلوارک درحال یادگیری باشیم.
  • کیفیت‌شون بالاتره چون معمولا برای تولید منابع مدرن زمان خیلی بیشتری صرف میشه و تعداد افراد شرکت کننده در تولید هم بیشتر از یک نفره.
  • کلا از استادی که بخواد هی بهم ایراد بگیره بره روی مُخم خوشم نمیاد.
البته باید حتما حواسمون باشه که منابع مدرن در مقابل و یا جایگزین منابع کلاسیک نیستند. در واقع میشه گفت منابع مدرن، ادامه دهنده و تکمیل کننده منابع کلاسیک هستند. در طول یادگیری‌مون خیلی وقت‌ها برای یادگیری عمیق‌تر مجبور میشیم که به منابع کلاسیک هم مراجعه کنیم. از نظر من برای شروع منابع مدرن بهتر هستند اما برای عمیق شدن لازمه که از حتما از منابع کلاسیک استفاده کنیم.

از نظر من پادکست هم یکی دیگه از منابع مدرنه و من خودم به شخصه خیلی چیزها از پادکست‌ها یاد گرفتم. تفاوت اصلی منابع صوتی با بقیه منابع هم در این هست که میشه در طول انجام یه فعالیت دیگه مثلا راه رفتن یا رانندگی ازشون استفاده کرد. اگه دنبال پادکست هستید پیشنهاد می‌کنم که یه نگاه به پست لیست پادکست‌های فارسی بندازید.

در مواقعی که حق انتخاب منبع یادگیری‌مون رو داریم بهتره که حتما نظرات و تجربه‌های بقیه در مورد اون منبع رو در نظر بگیریم و اگه در طول یادگیری‌مون هم به این نتیجه رسیدیم که اون منبع به درد ما نمی‌خوره بدون هیچ ناراحتی از یه منبع دیگه استفاده کنیم.

۵) روش تدریس مدرس

تو قسمت منابع کلاسیک مثلا نویسنده یه کتاب سعی می‌کنه که اول یه سری مباحث که پیشنیاز مباحث اصلی هستند رو تو فصل اول یه دوره کنه یا مثلا اول هر فصل یه چکیده‌ای از اون فصل می‌نویسه و در آخر فصل هم یه سری سوال طرح می‌کنه که ما خودمون رو بسنجیم. ادبیاتی که اون نویسنده به کار می‌گیره، کلماتی که استفاده می‌کنه، میزانی توجهی که به جزئیات می‌کنه و هر چیزی شبیه به اینا روی شکل گرفتن روش تدریس تاثیرگزار هستند. تو قسمت منابع مدرن هم دقیقا به همین شکله ولی خب به صورت مدرن یعنی مثلا بجای خودارزیابی آخر فصل یه کتاب، یه تست آنلاین وجود داره.

تو محیط آکادمیک هم به این صورته که مثلا یه استاد تصمیم می‌گیره که در طول ترم کلاس‌اش رو به صورت پروژه محور پیش بره، همه مباحث رو خودش تدریس کنه، قسمتی از مباحث رو هم به دانشجوهاش بسپره که ارائه بدن، هرجلسه تمرین بده، هر جلسه کوئیز بگیره، برای تدریس از چندتا منبع به صورت موازی استفاده کنه، روی یه سری از مباحث که مهم‌تر هستند وقت بیشتری بذاره، یه قسمتی از نمره رو به پروژه پایان ترم اختصاص بده، امتحان پایان ترم رو به صورت open book بگیره و کلا هر چیزی شبیه به اینا.

یه مسئله‌ای رو هم که من هم تو دوران تحصیل خودم زیاد دیدم و هم در حال حاضر خیلی زیاد از بقیه می‌شنوم اینه که تعداد زیادی از اساتید هستند که کل روش تدریس‌اشون خلاصه میشه به روخونی کردن از روی یه فایل پی دی اف که اینجا لازم می‌دونم این نکته رو بگم که روخونی کردن روش تدریس نیست و کلا موقعی میشه به چیزی گفت روش تدریس که پشت‌اش یه حداقلی از تلاش کردن وجود داشته باشه.

هر چقدر یه مدرس به علم تدریس مسلط‌تر باشه، روش‌های تدریس بیشتری رو هم بلده و بیشتر میدونه که کدوم روش تدریس برای کدوم دانشجو مناسب‌تره پس بدیهیه که علم تدریس اهمیت بسیار زیادی داره و هرکسی که خودش رو مدرس میدونه باید در زمینه علم تدریس مطالعه کرده باشه. متاسفانه طبق تجربه‌ای که من داشتم در کشور ما بیشتر اساتید بر اساس آزمون و خطا جلو میرن و به میزانی که لازمه در زمینه علم تدریس مطالعه ندارند.

۶) روش درس خوندن دانشجو

خب طبیعتا روشی که خود ما برای یادگیری انتخاب می‌کنیم هم مهمه. به عنوان مثال موقع یادگیری با دقت نت برداری کنیم و یه جزوه کامل بنویسیم، مفاهیمی که یادگرفتیم رو چند وقت یه بار مرور کنیم، از خودمون امتحان بگیریم، سعی کنیم خودمون رو در شرایطی قرار بدیم که مجبور بشیم از مفاهیمی که یاد گرفتیم استفاده کنیم، چند نفری جمع بشیم و باهم یه چیزی رو یادبگیریم و هرچیزی شبیه به اینا روش‌های یادگیری هستند.

لازم می‌دونم که این رو هم بگم، میزان علاقه‌ای که به محتوا داریم در انتخاب روش یادگیری‌مون تاثیر بسیار زیادی داره به این صورت که در یادگیری محتواهای مورد علاقه‌مون از روش‌های یادگیری عمیق‌تر و بهتری استفاده می‌کنیم اما در مقابل موقع یادگیری محتواهایی که بهشون حس تنفر داریم، روش‌های یادگیری ضعیف‌تر و سطحی‌تری رو انتخاب می‌کنیم.

۷) محیط

خب بدیهیه که محیط هم تاثیرگزاره. از نظر من عوامل محیطی رو میشه به دو تا قسمت تقسیم کرد، قسمت فیزیکی و غیرفیزیکی که در ادامه هر کدوم رو به صورت جداگانه و مفصل توضیح میدم.

فیزیکی: از نظر من حداقل امکاناتی که باید در یک محیط یادگیری وجود داشته باشند این‌ها هستند: «سیستم تهویه مناسب در جهت رد و بدل شدن هوای تازه به محیط، سیستم سرمایشی و گرمایشی، صندلی قابل نشستن که طبق تجربه من به هیچ وجه نباید چرمی باشه و در آخر تجهیزات تخصصی در صورتی که درس کارگاهی هست».

خب حالا بیاید یکم از حداقل‌ها فاصله بگیریم و چندتا محیط یادگیری باحال و خفن ببینیم:

دانشگاه صنعتی نانیانگ سنگاپور
دانشگاه صنعتی نانیانگ سنگاپور
دانشگاه صنعتی مونیخ
دانشگاه صنعتی مونیخ
دانشگاه شیراز
دانشگاه شیراز
این اتاق یکی از دوستامه
این اتاق یکی از دوستامه
فضای کار اشتراکی زاویه
فضای کار اشتراکی زاویه

بنظر من تاثیر زیادی داره چون پول علف خرس نیست و اگه تاثیر کمی داشت این همه هزینه برای ایجاد همچین محیط‌های خفنی نمی‌شد. من خودم به شخصه اگه داخل همچین محیط هایی مشغول به یادگیری باشم انگیزه و حالت روحیم خیلی بهتر از چیزی میشه که الان هست و جالبیش اینه که حتی دیدن این محیط‌ها و تصور خودم داخلشون حالم رو بهتر می‌کنه. بنظرم گرفتن حال خوب از محیط علاوه بر ایجاد اثر مثبت در یادگیری‌مون روی بقیه ابعاد زندگی‌مون هم اثر مثبتی میذاره.

غیرفیزیکی: به معنای جو حاکم و خط مشی‌هایی هست که توسط مسئولین اون محیط تعیین شده که طبیعتا تو این قسمت مسائل مدیریتی بیشتر از بقیه مسائل به چشم میان. برای قابل فهم شدن موضوع دوتا مثال می‌زنم:

اول دانشگاهی رو تصور کنید که برای جذب اساتید فیلترهای سخت و سنگینی رو در نظر می‌گیره، تمام پول شهریه‌ای که از دانشجوهاش گرفته رو خرج خود اونا می‌کنه و به دنبال این نیست که از دانشجوها دزدی کنه، چون رشته کامپیوتر داره از دانشجوهاش برای تولید نرم افزارهای مورد نیاز (سیستم امانت داری کتاب خونه، سیستم رزرو غذا، سیستم انتخاب واحد، سیستم تدریس مجازی و ...) استفاده می‌کنه، منافع اساتید و دانشجوهاش رو در یک راستا قرار می‌ده، به دانشجوهاش اجازه میده که ایونت‌ها مختلفی (مسابقات ACM، برگزار کردن جشنواره‌ها و نمایشگاه‌ها) رو برگزار کنند و ...

حالا دانشگاهی رو تصور کنید که مرحله جذب اساتید فقط براش مهمه که کدوم استاد دست مزد کمتری می‌گیره، هر ترم بخشی از شهریه دانشجوها رو به چیزهای غیرمربوط اختصاص میده، با وجود اینکه کلی دانشجوی رشته کامپیوتر داره اما بازم میره نرم افزارهای مورد نیازش رو از جاهای دیگه می‌خره، دانشجوها و اساتید رو روبه روی هم قرار می‌ده، اکثر مواقع چوب لای چرخ دانشجوهاش قرار میده و مثلا برای برگزار کردن یه ایونت ساده و در اختیار قرار دادن یه سالن دانشجوها رو در مقابل ۷ خان رستم قرار می‌ده و ...

حرف آخر

دوست دارم دوباره به این اشاره کنم که از نظر من خشت اول برج یادگیری، «جفت شدن دانشجو و محتواست» و اگه این خشت اشتباه گذاشته بشه تا ثریا می‌رود دیوار کج. پس به همین دلیل باید موقع انتخاب محتوا یا انتخاب رشته دقت بسیار زیادی کنیم که البته برای اینکه بتونیم متوجه بشیم که چیزی بیشتر به درد ما می‌خوره باید قبل از همه چیز خودمون رو بشناسیم و بهتره هرچی زودتر دست به کار بشیم و استعدادها و علایق خودمون رو پیدا کنیم و تنها راه موجود برای پیدا کردن اون‌ها هم اینه که تجربه کنیم چون تا یه چیزی رو تجربه‌ نکنیم متوجه نمی‌شیم که در اون استعداد داریم یا نه.

نظر شما

ممنونم که این پست رو مطالعه کردید و امیدوارم که براتون مفید بوده باشه. لطفا اگه هر نظری دارید در کامنت باهام درمیون بذارید و مطمئن باشید که با آغوش گرم پذیرای تمام نظرات شما هستم. راستی من یه پادکست هم دارم که می‌تونید اینجا بهش گوش بدید.

یادگیریسلامت روانیمحیط آکادمیکدانشگاهتحصیل
کنجکاو در همه زمینه‌ها مخصوصا یادگیری لینک پادکست: https://t.me/+K7cYoZtx6hA2NGFk
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید