درود دوستان عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه
امروز میخوام درباره مفهومی صحبت کنم که قطعا همه شما دربارهش زیاد شنیدین «آزادی».
آزادی قطعا میتونه از جنبههای مختلف، معانی مختلفی داشته باشه که من با همون معنی ساده و سر راستش کار دارم؛ اینکه بتونی هرکاری رو بدون هیچ محدودیتی انجام بدی.
در مگاه اول شاید «آزادی بدون محدودیت» جذاب به نظر برسه ولی شاید یکی قاتل سریالی باشه و از کشتن آدمها لذت میبره، این باید آزادانه بچرخه؟ قطعا که نه، باید یه سری چارچوب تحت عنوان قانون وجود داشته باشه تا هرج و مرج نشه.
خب حالا من این مقدمهچینیها رو کردم که به داستان زندگی خودم برسم. از مدرسه شروع میکنم، جایی که نظم و چارچوب داره و اون آزادی که مد نظر ما هست شوخیای بیش نیست، قوانینش هم مشخصه، از فلان ساعت دیرتر نمیتونی بیای، گوشی حق نداری بیاری، موهات نباید مدلدار باشه و و و...
مدرسه دقیقا مثل پادگانه از اون سر صف وایستادن و از جلو نظام و لباس فرمش کاملا مشخصه.
با این توضیحاتی که دادم شاید بگید دوران مدرسه برای من جهنم بوده، باید بگم که نه اتفاقا، من واقعا مدرسه رو دوست داشتم و هرموقع که مدرسه تعطیل میشد من یکی حالم گرفته میشد، مدرسه واقعا نظم میداد به آدم، هم درسمو میخوندم، هم کلاس زبان میرفتم و هم بازی هم میکردم، همه چیز سرجاش بود. فقط یه نکته منفیای که داشت این بود این نظم ساختاری یه منطقه امنی برای آدم میسازه که از اون منطقه امن بیرون نمیاد، مشکلی که من داشتم این بود که فعالیتهای دیگه خارج از چارچوب کلاس مثل شورای دانشآموزی، مسابقات ورزشی، کلاسهای دیگه و حتی المپیاد و مستبقات علمی رو شرکت نمیکردم، چون میترسیدم و از اون منطقه امنم خارج میشدم، اون دوران هم خلاقیت خاصی هم نداشتم ولی خب دقیقا مورد تایید مدرسه بودم دیگه، یه پسر ساکت و مودب و منظم و درسخون که کاری به کسی نداره و یه گوشه نشسته.
خیلی در مورد مدرسه حرف زدم حالا بریم سراغ دانشگاه، خب دانشگاه بر خلاف مدرسه خیلی آزادی داره: درسها رو میتونی خودت انتخاب کنی، دانشگاه مختلطه، کلاسارو خیلی راحت میتونی بپیچونی، سر کلاس اگه خسته شدی همینطوری سرتو میاندازی پایین و میری بیرون، درسته که حراست دانشگاه روی دخترا بخواد خیلی گیر بده ولی خب من اون ساختار و فرمت کلی دانشگاه مد نظرمه
یعنی ساده بخوام بگم مدرسه واقعا یه گزینه بیشتر وجود نداشت، اینم این بود که درس بخونی و از قوانین مدرسه پیروی کنی، هیچ راه دومی وجود نداشت، البته اینو باید بگم که محدودیت مدرسه برای بعضی میتونه جهنم باشه، ولی برای من که اینطور نبود.
ولی یه نکتهای که برام جالبه اینه که من با اینکه از آرادی در دنیای واقعی تجربه خوشایندی ندارم، ولی در دنیای تکنولوژی من دقیقا هوادار آزادیم مثال بخوام بزنم من اندروید رو به ios ترجیح میدم چون تو اندروید آزادی داره و من خیلی راحت از خارج پلیاستور برنامه نصب میکنم یا لانچر میریزم یا کاستوم رام میریزیم یا حتی گوشی رو روت(Root) میکنم (البته گوگل به تازگی داره خراب میکنه و اون آزادی سابق رو نداره اندروید)
خب من فکر میکنم این ریشهش بر میگرده به اینکه من اولش یه تبلت اندرویدی خسته از یه برند متفرقه داشته(ilife) بعد این تبلته زبان فارسی رو پشتیبانی میکرد ولی وقتی زبان فارسی میکردی خراب میشد، همینقدر عجیب، منم اون حس کنکاویه بود و دوست داشتم ازش سر در بیارم ولی خب ۱۰ سالم بود انگلیسی نمیفهمیدم چیه، بعدش یه گوشی داشتم که اون منوی فارسی داشت و من همینطوری میرفتم تنظیماتش که از همه چیزش سر در بیارم و همین شد که این استقلاله رو تو اندروید دوست داشته باشم، الانم که دارم این نوشته رو تایپ میکنم روی سیستم عامل لینوکسم.
خلاصه که الان فکر میکنم اون آزادی به خودی خود واقعا بد نیست ولی یه آزادی مطلق باشه و تو ندونی چیکار باید بکنی یه حس سردرگمی و پوچی میاد سراغت. از اونور هم اگه هیچ آزادیای وجود نداشته باشه خب هیچ تغییری قرار نیست اتفاق بیفته و مثل اجداد هزارسال پیشمون زندگی میکردیم، بدون هیچ تغییری.
به نظر من اون سیستم محدود و آزادی باید تراز باشند که کار کنه، اون سیستم محدود دیسیپلین رو میسازه، آزادی هم خلاقیت. باید این دوتا یه جورایی تراز باشند، ولی محدود نباشند، یه مثال ریاضی بخوام بزنم، به نظرم به تعداد اعداد فرد باید چارچوب و نظم محدود داشته باشیم و به تعداد اعداد زوج آزادی و خلاقیت، اینه که مجموعه کامل اعداد صحیح رو میسازه، اگه یکیشون ناقص باشه کار خراب میشه.
میدونم مثال خیلی خستهای بود ولی میخواستم به اون نامتناهی بودنشون اشاره کنم چون من معتقدم که تا مرگ در حال یادگیری و حرکت رو به جلو هستیم.
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید
حالا دیدگاه شما چیه؟ تجربه مشابهی داشتید؟ حتما به اشتراک بذارید