سلام و درود، امیدوارم حالتون خوب باشه
یه مسئلهای که تازگیها ذهنم رو درگیر کرده اینه که آیا وقتی هدفی مشخص میکنیم باید طول مسیر باید تمام تمرکزمون روی هدف باشه و مسیر هر چهقدر سخت و مورد دلخواهمون نباشه به امید اینکه به هدف برسیم پشت سر بذاریم؟ یا اینکه تمرکزمون روی همین مسیر باشه و مسیر دلخواه رو بریم که به طور اتوماتیک به هدفه برسیم یعنی تو حالت اول اون انرژی رو از هدف میگیریم و تو حالت دوم انرژی رو از مسیر میگیریم، اینکه کدوم بهتره شخص به شخص فرق داره و من اینجا صرفا میخوام تجربه شخصی خودم رو در میون بذارم.
من حوالی ۲ سال پیش که میشه آخرای دبیرستان و اوایل دانشگاه خیلی اضافه وزن داشتم و چاق بودم وزنم ۱۰۰ کیلو بود و الان که ۲ سال گذشته ۲۰ کیلو وزن کم کردم و ۸۰ کیلوگرمم، هر کی که از من میپرسه چطوری وزن کم کردی منم واقعا نمیدونم چی جوابشو بدم، چون حقیقتش هیچ پلنی برای لاغر کردن نریخته بودم، اینکه برای خیلیها شگفت انگیزه این وزن کم کردن منو به فکر فرو برد، خب منطقی حساب کنیم از وقتی که دانشگاه رفتم چون رفت و آمد داشتم و کنارش پیادهروی و استخر دانشگاه هم بود( یه چند ماهی هم بود که با دوچرخه میرفتم سرکار و دانشگاه که آقای دزد نامحرم بیشرف دوچرخهم رو دزدید ) با این حساب وزن کم کردم، ولی دقت کنید که من به هوای لاغری وسط تابستون، زل گرما و سر بالایی با دوچرخه نمیرفتم سرکار، صرفا چون دوچرخهسواری حال میداد و دیگه قرار نبود پول مترو بدم، خب همین کار پیامدش این میشه که من لاغر شم، حالا هر نیتی که میخوام داشته باشم، به گذشته که هم نگاه میکنم همین سال کنکور من واقعا اونجوری هدف محور نبودم که مثلا خودم رو در فلان دانشگاه تصور کنم و این رویا پردازیها که ازش انرژی بگیرم، شاید مسخره باشه ولی من سال کنکور درس میخوندم چون واقعا درس خوندن حال میداد، اینکه یه تست بزنم جوابش درست باشه خیلی لذت بخش بود برام، همین دلقکبازیهای دبیرستانم درسته یه جاهایی واقعا زیادهروی کردم ولی در کل لذتبخش بود، حالا سال کنکورم واقعا مفصله تو یه نوشته جدا باز میکنم حتما.
از اینا بگذریم فقط یه نکته که باید توجه بشه اینه که من با توجه به تجربیاتم بیشتر اون مسیره برام ملاک بوده به این معنی نیست که هدف ندارم و برام مهم نیست، بلکه من هدف رو به عنوان یه قطبنما میبینم که صرفا مسیر رو نشون بده، مثل این میمونه که میخوای بری سفر، اگه هدفی وجود نداشته باشه که مرخصی تو جادهها بلاتکلیفی، حالا فرض بگیریم هدف وجود داشته باشه و مقصد شماله، اینجا خب مسیر کاملا مشخصه، فقط اینجا یکی مثل من با اون مسیرم حال میکنه و جاده میخواد هرچقدرم که ترافیک و شلوغ باشه سعی میکنه که خیلی به خودش سخت نگیره و مسیرم لذت ببره ( البته شاید یه بار پشت فرمون باشم نظرم عوض بشه ) کلیات قضیه رو بگیرید.
هدفگذاری خیلی خوبه و قطعا هیچ شکی توش نیست و همه قطعا دوست دارند بهترین زندگی رو داشته باشند ولی فرض کنید بهتون پول بینهایت بدن، به این معنی که این پول هیچ وقت قرار نیست تموم بشه و میتونید به تمام اهدافی که با پول میسره رو به راحتی برسید، به جرئت میگم براتون همه چیز گل و بلبل و بعد اینکه تمام اهداف و مشکلات رو کردید دیگه حوصلهتون سر میره میرید سراغ عشق و حال و تفریح، حقتونم هست ولی دقیقا تا کی؟ تا وقتی که بمیرید؟ یکم به نظرتون بعد یه مدت بیمزه نمیشه؟ اگه سری بازی gta رو بازی کرده باشید رمز پول بینهایت که میزدیم واقعا چند ساعت حال میداد، هرچیزی که دلمون میخواست میخریدیم ولی قبول دارید که بعد چند وقت مزهاش میپرید؟ ( من یه پرانتز باز کنم، الان که فکر میکنم مفهوم پول بینهایت اگه یه نفر پول بینهایت داشته باشه همه هم پول بینهایت دارن و اساسا کلا تجارت بی معنی میشه، من با مفهوم عمیق و فلسفیش کاری ندارم، منظورمو بگیرید که یه پولی هنگفتی دارید دیگه چاه نفت دارید مثلا)
به نظر من باید آدم هدف رو به عنوان یه قطبنما داشته باشه بعد مسیر رو به عنوان یه ماجراجویی بهش نگاه کنه و ازش انرژی بگیره. قطعا دیدید که یه سری کوهنورد این همه سختی به جون میخرند که یه قله فتح کنند؛ واقعا هرجور حساب کنی فتح کردن قله با اون همه سختی نمیصرفه؛ چون فقط میخوای یه چندتا عکس بگیری و یه حس غرور بگیری و آخرش هم هدفت رو تیک بزنی. ۹۹ درصد کار اون مسیرهست، به نظر من کسی که از اون مسیره لذت ببره خیلی راحتتر میتونه قله رو فتح کنه؛ چون قراره اون مسیره توی دامنه یه حس ماجراجویی تازهای بده ( الان که فکر میکنم یه کوه بریم ) حالا قطعا کسی که تجربه کوهنوردی داشه قطعا بیشتر میتونه کمک کننده باشه اگه کسی هست تو کامنتا اعلام حضور کنه.
ممنون که نوشته رو خوندین. به نظر شما اون هدفه مهمتره یا مسیره؟ حتما نظرتون رو داخل کامنتها بنوسین.
موفق باشید.