امیرحسین صادقی
امیرحسین صادقی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

بایستگی گذار از جامعه منفعل به اجتماع پویا

مقدمه:

انفعال و انتقاد، دو مفهوم رویکردی که اتخاذ هریک از آن در فرهنگ یک جامعه، اندررفت آن جامعه به وادی انحطاط و یا وادی سعادت خواهد بود؛ جامعه منفعل با خصلت‌های مکروهش به مانند خشونت جویی، لاابالی‌گری، خویش‌پرستی، گذشته‌پنداری، بی‌اعتنایی، از خود بیگانگی و بماهوَفیه،وامدار صوانع منسدکنندهشاهراه پیشرفت و محمل نام دیباچه‌ای بر جامعه‌ی‌ توده‌ای خواهدبود.

در جانب دیگر جامعه ناقد، به مثابه قطاری است با انسان‌هایی آینده‌پژوه، قانون‌مند، اجتماع‌پسند، جزئی‌نگر، صلح‌جو، عدالت‌مند، انتقادپذیر و انتقادگرا که با چرخ‌هاییبه سان نهادهایی با نیت تأمین مصالح اجتماعی و احقاق حقوق جملگی افراد یک جامعه با موتور دینامیک مساعی که با سوخت امید تأمین می‌شود بر روی ریل عقل، منطق، دیالکتیک و عشق به مقصد اجتماع پویا و سعادتمند در مسیر عزیمت خواهدبود.

نگارنده در این یادداشت درصدد است ملهم از ساختار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی و بهره‌جویی از اسناد کتابخانه‌ای و آرای متفکرین و فعالین دغدغه‌مند، عریضه‌ای هرچند بی‌استعمال را با فحوای شرحی بر جامعه منفعل و اجتماع پویا و ترسیم پلی برای گذار از پسرفت به توسعه در جامعه ایرانی به ساحت متن آورده و آن را به جامعه مسئله‌مند تقدیم کند.

  • شعائر گذار از جامعه منفعل به اجتماع پویا:

الف."امید" اجتماعی

گرانبهاترین عنصر سازنده یک اجتماع که مقدمه‌ساز دگر عناصر یک اجتماع پویا و کاتالیزورجوامع در حال گذار به توسعه است، مفهوم حیاتی امید است.

به یقین می‌توان اذعان داشت که در منفعل‌ترین و عقب‌مانده‌ترین جوامع موجود در عالم هستی، عامل ارزشمندی که مانع فروپاشی و روزنه‌ای برای گذار به توسعه و رفاه است، منورماندن کورسوی امید است.

پدیدارگشتن امید اجتماعی (social hope) در گروی دوری جستن از من فردی و پیدایش ما اجتماعی و به بیانی دیگر همبستگی اجتماعی است. از نظر نگارنده تزریق امید – راستین و نه کاذب- در وهله اول مهم‌ترین وظیفه نهادهای سیاسی و اجتماعی است؛ در حقیقت امید اجتماعی با القای شور وطن‌دوستی و مالکیت معنوی بر وقایع و مظاهر تمامی ابعاد جامعه، یارای سازگاری توأم با مقابله دربرابر مشقتهای موجود را تقویت می‌کند.

نشانه‌های امید در جامعه‌ی ایرانی در این بازه‌ی چهل ساله با حالت سینوسی عجین شده و در موقعیت فعلی در عصر جهیدن سیر می‌کند؛ شوربختانه در حالی که فضای ناامیدی بر روح جامعه به صورت مداوم در حال سیطره پیداکردن است، اراده‌‌ای حداقلی و همگانی که دم مسیحایی به کالبد روان جامعه بدمد شکل نگرفته و آن اراده قلیل هم استطاعتش از غلبه‌بر تخته‌سنگ ناامیدی کم‌توان است.

در هرصورت فضای ناگوار کنونی ممکن است که رگ‌های امید را خمیص کرده‌باشد ولیکن شریان امید از حسن اقبال، انسداد را تجربه نکرده و چه‌بسا باید غنیمت شمرد؛ یکی از اصلی‌تریناقداماتی که در ابتدا محتاج به آن هست به کارگیری آسیب‌شناسی اجتماعی پدیده‌ی ناامیدی است؛ به بیانی دیگر شناخت لوازم ناامیدبخش حاضر در جامعه در جهت اصلاح آن از ضروریات است؛ در جامعه ایرانی به وفور مورجات ناامیدی در جامعه ایرانی قابل رویت است؛ در سیاست‌گذاری‌ها، در نابرابری‌های ناحق اجتماعی و اقصادی، در سیستم آمورشی و شیوه گزینش دانش‌آموزان و دانشجویان، در عزم مضحک مقابله با وضعیت بد اقتصادی و نه وضعیت اقتصادی، در فضای یکه‌سالاری و تک‌جانبه‌گرایی سیاسی، در طرز مواجه با فساد سیستماتیک و طوماری که در این سطر به اشاراتی پایان دادیم.

ب. نظام‌ آموزشی" انتقادی"

ناکارآمدی نظام آموزشی در هر جامعه برابر است با تربیت معیوب جمعیت جوان و در نهایت بروندادجامعه‌ای منفعل، بی‌تدبیر و ایستا؛ در سلسله شعائر گذار اولویت دوم را باید به نظام آموزشی اختصاص داد. سیستم آموزشی ریشه درختی است که هر گونه اختلال در روند رشد آن نارسایی محسوسی را به بار خواهد‌آورد. اگر سیستم آموزش بر وظایف خود مشرف باشد و رسالت خود را در پرورش انسان متفکر، شهروند متعقل، قانون‌مدار و مسئولیت‌پذیر جست‌و‌جو کند، متضمن آتیه‌یتابانی خواهدبود.

خط مشی نهادینه شده در نظام آموزش مبتنی بر رویکرد انتقادمحوری است؛ لذا در رویکرد مزبور نقش آموزنده بر نقل مطالب آن هم به صور مونولوگوارانه استوار نیست و بلکه آموزگار به عنوان تسهیل‌کننده در آموزش عمل می‌کند. بدین معنا که در نظام آموزشی انتقادی دانش‌آموز خود به دنبال حل مسائل در تکاپو است و گفت و شنود از اصول انکارناشدنی در این رویکرد است.

سیستم آموزشی در جامعه‌ی ایرانی دریغا که با رویکردهای انفعالی اعم از آموزش حفظیات وانباشت اطلاعات بیهوده و کوتاه‌مدت، آموزش سکوت، آموزش تقلید و پیروی، بی‌توجهی به مهارت‌های اهم زندگی و هزاران هزار دیگر در مرداب ناکارآمدی در شرف بلعیده‌شدن است.

ج. ترویج و تحکیم فرهنگ" گفت‌وگو"

کانون اوان توسعه پایدار در گروی تغییر گفتمان مرکزی یک جامعه از تک‎گویی به گفت‌و‌گو است؛ کاربست فرهنگ گفت‌وگو و جامعه‌پذیری تعاملات دیالکتیک‌محور در اعماق ساختار ذهنی آدمی و رخنه کردن در لایه‌های بنیادین مناسبات افراد در یک جامعه مورث کاهش تنازعات در ابعاد مختلف، افزایش اشتراکات و تفاهمات فرهنگی، ازدیاد مشارکت‌های اجتماعی و در فرجام آن نشاط و پویایی اجتماعی خواهدشد.

گفت‌وگو مستلزم دو کردار انسانی است: در ابتدا استماع امعان و در انتها استدلال امین

در فرهنگ ایرانی دو کردار مذکور در یمّ سفسطه سباحت می‌کنند به طوری که استماع سخنان مقابل بار نفرت را به دوش می‌کشد و قوه استدلال بندواژه‌های متخاصمه را برای پاسخ به مقابل، دانه‌چینی می‌کند.

حاکمیت ادبیات مونیسمیک در هر فرهنگی سد غامضی را در رود توسعه و پویایی بند خواهدکرد؛ بدین صورت لازمه دستیابی به یک گفت و گو سازنده، پذیرش تساوی و برابری در مواضعمشارکت‌کنندگان در امر گفت و گو است.

د. تکثیر"سرمایه اجتماعی"

وجود سرمایه اجتماعی کلید استقرار جامعه مدنی و حیات شهروندی در هر جامعه است. (اسماعیلی، 1397)

مفهوم سرمایه اجتماعی دربرگیرنده مولفه‌هایی چون مشارکت، اعتماد، تعاون، رعایت حقوق متقابلو احترام به قانون است که عنصر اعتماد از جایگاه ویژه‌ای در این بین برخوردار بوده و هر یک از دیگر عناصر را به خود وابسته کرده‌است.

ارتباط تنگاتنگی بین سرمایه اجتماعی و توسعه اجتماعی و اقتصادی فراگرفته شده‌است؛ افول و صعود سرمایه اجتماعی چه در بین مردم و دولت و بالعکس و چه در میان مردم و مردم در سطوح مختلف از عوامل کلیدی در حرکات نوسانات شاخص توسعه و شاخص همبستگی هستند.

سرمایه‌های اجتماعی در جامعه ایرانی از پرچم‌داران قافله توسعه هستند که کماکان نقصان آن در ژرفای بافتار جامعه ایران ملموس است؛ اتکای به درآمد نفتی و استقلال بالنسبه مطلق اقتصادی دولت، گسترش بیکاری، فقر، فساد، بی‌ثباتی، سیاست‌های ناکارآمد و افق مبهم از موانع استکثارسرمایه اجتماعی در ایران است.

نتیجه‌گیری:
ایران ما، کشوری که تذکره فرهنگی و اجتماعی آن سرحدات تمدن را درنوردیده است، امروزه در چنگال صلابت‍های صعب‌العبور چه خویشتن‌ساز و چه گردنبار اسارت متزلزل‌کننده‌ای را از سر می‌گذارد؛ نگارنده چهار مورد تزریق امید اجتماعی به روح جامعه، پوشاندن ردای رویکرد انتقادی بر نظام آموزشی، اشاعه بنیادین پارادایم گفت‌وگوی دیالکتیک‌محور در مناسبات خرد و کلان جامعه و تشیید متوالی سرمایه گرانبهای اجتماعی در سطوح مختلف را ملاط ساختمان توسعه معرفی ‌می‌کند؛ همچنین هدف غایی متعالی را بر اجتماع پویا استوار ‌می‌سازد؛ اجتماعی که همبستگی و غایت سعادمندی را خط مشی خود تلقی می‌کند و در محدوده جغرافیایی به نام ایران زیست می‌کند.
جامعه‌شناسیعلوم‌سیاسیایرانپویاییجامعه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید