مغالطهٔ تعمیم ناقص (Hasty Generalization) یکی از خطاهای منطقی رایج است که در آن فرد بر اساس شواهد محدود یا تجربهای شخصی، نتیجهگیری کلی دربارهٔ یک گروه، پدیده یا وضعیت ارائه میدهد. این نوع استدلال اغلب بدون بررسی کافی و بدون در نظر گرفتن تنوع و پیچیدگی واقعی موضوع صورت میگیرد و میتواند منجر به سوءتفاهم، پیشداوری و تصمیمگیریهای نادرست شود.
برای مثال، فرض کنید فردی دو بار به رستورانی رفته و هر دو بار غذای سرد دریافت کرده است. اگر او نتیجه بگیرد که «این رستوران همیشه غذای سرد سرو میکند»، دچار مغالطهٔ تعمیم ناقص شده است. تجربهٔ او ممکن است واقعی باشد، اما برای نتیجهگیری کلی دربارهٔ کیفیت خدمات رستوران کافی نیست.
مثال دیگر: دانشآموزی که در کلاس ریاضی با دو معلم سختگیر روبهرو شده، ممکن است بگوید «همهٔ معلمهای ریاضی بداخلاق هستند». این جمله نیز نمونهای از تعمیم ناقص است، زیرا بر اساس تجربهٔ محدود، حکمی کلی دربارهٔ یک گروه صادر شده است.
در حوزهٔ اجتماعی، این مغالطه میتواند بسیار خطرناک باشد. برای نمونه، اگر کسی پس از دیدن یک خبر منفی دربارهٔ یک فرد از یک قوم خاص، نتیجه بگیرد که «همهٔ افراد آن قوم خطرناک هستند»، نهتنها دچار خطای منطقی شده، بلکه زمینهساز تبعیض و بیعدالتی نیز خواهد بود.
دلایل روانشناختی تعمیم ناقص شامل تمایل انسان به سادهسازی اطلاعات، دستهبندی سریع، و تأثیر تجربههای احساسی است. ذهن انسان برای درک سریع محیط، گاهی به الگوهای ناقص متوسل میشود که اگر بدون بررسی منطقی ادامه یابد، به مغالطه منجر میشود.
برای جلوگیری از این خطا، باید به حجم و کیفیت دادهها توجه کرد، از نمونههای آماری معتبر استفاده نمود، و از قضاوتهای شتابزده پرهیز کرد. تقویت تفکر انتقادی و آموزش روشهای علمی نیز نقش مهمی در کاهش این نوع مغالطه دارد.
در نهایت، تعمیم ناقص نهتنها مانع درک صحیح واقعیت میشود، بلکه میتواند روابط انسانی را نیز خدشهدار کند. شناخت و پرهیز از این مغالطه، گامی مهم در مسیر گفتوگوی منطقی و تصمیمگیری آگاهانه است.