من کسی بودم که در دوران مدرسه توی یک روز هم دبیرستان درس خوندم و هم هنرستان. اینجا قراره خلاصهای از این ماجرا و اینکه چطوری از دبیرستان نمونه دولتی(اجبار) به هنرستان(علاقه) رفتم رو بگم و مقداری هم از هنرستان صحبت کنم.
یعنی رشتهای که علاقه نداشتم و صرفا به دلیل خانواده رفته بودم رو عوض کردم. این تجربه و نوشته ممکنه برای خیلی از نوجوونها و جوونهای هم سن و سال خودم مفید باشه و مسیر آیندشون رو تغییر بده. همچنین برای خیلی از خانوادههایی که فرزند توی این سن و سال دارن تا بتونن بیشتر درکشون کنن.
بعد از سه چهار سال از اینکه این پست رو نوشته بودم و پیشنویسش کرده بودم، تصمیم گرفتم آماده انتشارش کنم و با ویرایش و تکمیل کردن اون، منتشرش کنم:)
اصل این ماجرا برمیگرده به سال ۹۷ و امروز که دارم باهاتون صحبت میکنم(۱۴۰۳) ترم آخر کارشناسی رشته مهندسی کنترل هستم. انگار این ماجراها برای همین چندروز پیش بود :(
ادامه و اصل این نوشته همون مطالبی هست سه چهار سال پیش نوشتم ولی مقداری هم تغییرش دادم و تکمیلش کردم.
- - - - - - - - - - - - - - - - -
با عرض سلام، توی این مطلب می خوام درباره یه موضوع مهم که شاید خیلی از ما ها با اون برخورد داشتیم و یا در معرض برخورد با اونیم صحبت کنم :)
من دانش آموزی بودم که به خواست خانواده به رشته تجربی رفته بودم ولی بعد از حدود سه ماه درس خوندن توی اون رشته، در نهایت با طی کردن هفت خوان رستم تونستم مدرسمو تغییر بدم و برم رشته الکترونیک. مشکل اجبار خانواده یا علاقه شخصی بین خیلی از نوجوانان مرسوم هست.
بعد از مدت ها تصمیم گرفتم در رابطه با این موضوع بنویسم شاید برای خیلی از نوجوانان عزیز یا حتی افراد دیگه علی الخصوص والدین مفید باشه. البته خوندن اون برای افراد دیگه هم خالی از لطف نیست.
در کل سعی می کنم مطلب رو به صورت دوستانه و خارج از قالب یه مطلب رسمی بنویسم. امیدوارم که روند این مطلب همینجور پیش بره و بتونه به خیلی از نوجوانها در انتخاب آینده شون کمک کنه.
در بخش بعدی میخوام ماجرای شخصی خودم رو از اون دوران رو براتون بنویسم. ممکنه این ماجرا نقاط مشترک زیادی با شما داشته باشه و بتونه بیشتر شما رو در این مسیر راهنمایی کنه.
در ضمن براتون بگم که من فردی هستم که تجربه درس خوندن در هر دو مدرسه رو دارم. در عین حال من توی یکی از روزای زمستون که به دبیرستان رفته بودم، از هنرستان به خونه برگشتم. یعنی طی یه روز توی دو مدرسه متفاوت درس خوندم :)
ما توی یه شهرستان نه چندان بزرگ زندگی می کنیم. برای کلاس هفتم، وقتی توی مدرسه تیزهوشان قبول نشدم (خدا رو شکر می کنم)، به یه مدرسه نسبتا خوب دیگه در سطح شهرستان رفتم. خیلی از دوستامم اونجا بودن و خلاصه درس و زندگی رو از اونجا می گذروندیم.
من از همون زمان به حوزه کامپیوتر مثل برنامه نویسی، بازی سازی یا موارد مرتبط علاقه داشتم.کلا دوست داشتم (و دارم) که چیزای جدید بسازم و به کارای فنی علاقه داشتم.
خلاصه زمان هم به سرعت می گذشت. تا اینکه رسیدیم به سال نهم که موضوع انتخاب رشته و کارای مرتبط با اون داغ تر شد. خانواده منم مثل خیلیای دیگه دوست داشتن پسرشون پزشک بشه برای همین می خواستن منو بفرستن رشته تجربی. رشته و شغلی که هیچ علاقه ای نداشتم.
اواخر سال تحصیلی برای مدرسه نمونه دولتی امتحان دادیم. اتفاقا توی آزمون هم قبول شدم(نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت) و باعث شد رشته من بشه تجربی در یکی از مدارس نمونه دولتی شهرستان. یکی از مدارس خوب توی منطقه ما که دانش آموزهایی از نقاط و شهر های مختلف داشت. اگه درست به خاطر بیارم مشاور هم منو برای رفتن به این رشته تایید کرد. اما مگه کی بود که من درد و دلم رو براش بیرون بریزم ؛).
بعد از مدت ها تعطیلی بالاخره روز موعود فرا رسید. بهتره بگم اولین روز رسمی توی اون مدرسه. خب سطح درسی کلاس بالا بود اونم با معدل های بالا.به قولی یه کلاس با کلی بچه درسخون.
زمان کم کم می گذشت و منم مثل یک فرد خفته در تاریکی بودم. خیلی دل به درس نمیدادم. نمراتمم خیلی خوب نبود. سر کلاسم که دیگه نگم برات. فک می کنم خیلی از دوستامم متوجه این شده بودن که من به اجبار اونجا نشستم. یادگیریمم ضعیف شده بود.
از یادنگرفتنای سر کلاس ریاضی و فیزیک گرفته تا توقف زمان سر کلاس زیست. وقتی از درسی خوشت نمیاد زمان کلا قفل میشه. قاعدتا دانش آموزا و دانشجوها میدونن چی میگم.
من در این رابطه به خانواده می گفتم... اما خیلی فایده نداشت. دیگه یه جورایی افسردگی گرفته بودم (حالا دیگه نه در این حد). یادم میاد همین افسردگی رو دوستام به شوخی یا جدی توی مینی بوس سرویس مدرسه بهم میگفتن.
دیگه دل به درس نمیدادم نمراتم هم پایین بود توی خونه هم حوصله درس خوندن نداشتم. خانواده هم تا حدودی فهمیده بودن. منی که همیشه جزء درسخوبای کلاس بودم به این حال و روز افتاده بودم.
ولی چه کنم که مجبور بودم روش بی اهمیتی به درس و تنبلی رو پیش بگیرم تا حرف خودم رو به کرسی بشونم و بتونم خانواده رو راضی کنم که رشتمو عوض کنم(:
بالاخره این هوشمندی و تکنیک تنبلی برای تغییر رشته بالاخره جوب داد( البته شما امتحان نکنید :) ).
بعد از صحبت با مشاور و راضی شدن پدرم برای تغییر رشته، بالاخره روزی رسید که من میخواستم از اون مدرسه برم. سهشنبه بود و منم سر کلاس جغرافی بودم. همونجا با همکلاسیهام خداحافظی کردم و با پدرم راهی هنرستان شدم.
یادم میاد اون زمان توی اینستا پستای ارتش و تکاورهای نظامی رو میدیدم و همین موضوع باعث شده بود که علاقهای کاذب به وجود بیاد که برم ارتش. وقتی مشاور و پدرم بودن اگه درست یادم باشه گفتم که میخوام برم ارتش و این تنها شرط موندن توی اون مدرسه بود که پدرم گفت میدونی که اجازه نمیدیم و منم گفتم پس همون هنرستان(اینم میتونه یه روش خوبی باشه :) ). حتی اونجا بهم گفتن رشتتو از تجربی به ریاضی تغییر میدیم ولی منی که دیگه حوصله اون مدرسه رو نداشتم قبول نکردم.
البته این تغییر مدرسه وسط سال خودش چقدر دردسر داشت ولی من خلاصه گفتم براتون.
دیگه نه فرصتی و نه استراحتی :( همون روز مارو فرستادن سر کلاس دهم الکترونیک. از اونجا بخش جدید زندگی درسیم شروع شد. جو کلاس خیلی با مدرسه قبلیم تفاوت داشت. اون اوایل کار که اومده بودم یه نوع دو دلی برام پیش اومده بود. اما خداراشکر بعد از چند مدت رفع شد.
تعدای از رفقای قدیمی همراهم بودن. با بقیه هم رفیق شدیم. البته اولویت اولم کامیپوتر بود ولی چون این رشته فقط توی کاردانش بود و اونجا هم اصلا فضای خوبی نداشت، تصمیم گرفتم برم الکترونیک توی هنرستان فنی که به اونم علاقه داشتم و حتی علاقم به مرور زمان بیشترم شد.
از اونجایی که امتحانات نوبت اول هم نزدیک بود و منم به تازگی وارد هنرستان شده بودم، باید تلاشمو بیشتر میکردم. یکی از خوبی های هنرستان اینه که خیلی از دروسش به صورت پودمانی هست. یعنی درسی مثل ریاضی، وقتی که پودمان یا همون فصل اول رو تموم کردید، بعد از اون امتحان میدید و اگه قبول شید پروندش بسته میشه.
یعنی دیگه نیازی نیست اون رو توی نوبت اول یا دوم امتحان بدید. لب کلام این میشه که شما درس هارو جدا جدا میگذرونید. البته همه درس ها اینطوری نیست. دروسی مثل دینی، عربی، زبان و فارسی به صورت پودمانی نیستن(الان که ۱۴۰۳ هست نمیدونم حقیقتا چه تغییراتی داشتن). با همه مزایا و معایبش، نظر شخصی من اینه که این روش خیلی بهتره.
خب دوران هنرستان میگذشت ما هم قدم به قدم پیر تر میشدیم:). دو روز از هفته دروس تخصصی و کارگاهی بود و سه روز دیگه دروس باقی مونده. از مزایای هنرستان همین کار های عملیشه. البته فکر نکنید توی هنرستان از شما متخصص میسازن، اینطورام نیست.
باید خودتون اراده داشته باشید و صرفاً به هنرستان اتکا نکنید. اگه توی سه سال هنرستان در کنار درس و آموزش، خودتون هم دست به کار بشید و فعالیت کنید، وقتیکه دیپلمتون رو گرفتید میتونید به یه نیمچه متخصص و اوستا تبدیل بشید و دیگه لنگ دوتا آزمون استخدامی و این حرفا نباشید. به شخصه چیزی که خودم دیدم و حس میکنم اینه که آمار اشتغال هنرستانیها خیلی بیشتر از دبیرستانیهاست.
اینو هم بگم که توی هنرستان به دانش آموز میگن هنرجو. خب ما توی کلاسمون انواع مختلفی از هنرجویان رو داشتیم. به قول خودمون بعضیا اصلا تو باغ نبودن. بعضیا هم درسشون خوب بود. مثلا یکی از رفیقام بود که حتی گاهی معلممون هم سوالاش رو ازش میپرسید.
البته معمولا رشته هایی مثل الکترونیک یا الکتروتکنیک(همون برق صنعتی و ساختمان) افراد درس خون تری رو دارن. حداقل واسه شهر ما این موضوع صدق میکنه. پس به یه تفکر پوسیدهای که میگه هرچی درسخونه میره دبیرستان و تنبلا میرن هنرستان گوش نکنید.
متاسفانه سال یازدهم و دوازدهم به کرونا خوردیم و ما هنرستانیها خیلی ضرر کردیم چون خیلی از کارامون به صورت عملی بود. حالا یه خاطره هم بگم که کمی بدآموزی داره و خواهشا هنرجوهای الکترونیک استفاده نکنن چون ضربه به بیت الماله (خودمم انجام نمیدادم).
ماجرا از این قراره که توی رشته ما یه قطعهای هست به نام خازن که احتمالا اسمشو شنیدید یا میشناسیدش. توی کارگاه ما هم کلی از این خازن ها با ولتاژ مختلف وجود داره. اگه به یه خازن ولتاژ بیشتر از حدش اعمال کنیم اون خازن میترکه و مثل ترقه عمل میکنه. حالا توی کارگاه هم منابع تغذیه هست که کافیه خازن رو به بهش وصل کنیم و ولتاژ منبع رو بالا ببریم تا خازن بگه بوووم !
حالا اینکه چقدر دوستان خازن میترکوندند به کنار ولی یه بار دوستان روش خاصی رو اجرا کردن! اومدن از منبع تغذیه که نزدیک انبار بود سیم کشی کردن داخل انبار و به خازن وصلش کردن. حالا زمانی که معلم یا همون هنرآموزمون وارد انبار شد، ولتاژ منبع رو بالا بردن و خازن همونجا ترکید و گفت بووووم :(
این خاطره از همون زمان توی ذهن من مونده و شاید یکی دو سال پیش که شنیدم(۱۴۰۲ فک کنم) همون معلممون توی سانحه رانندگی از دنیا رفتن، چاشنی تلخی و حسرت به این خاطره اضافه شد :(
بچهها خیلی اذیتش میکردن و اونم با ما رفیق بود. هییی روحش شاد ... حالا که کامتون رو تلخ کردم اینم بگم با اینکه سالای زیادی از اون دوران نگذشته ولی جدای از اون معلم، ما دوتا از رفقا و همکلاسیامون هم از دست دادیم ):.برای شادی روح همشون یه فاتحهای قرائت کنید.
یکی از مزیتهای فوقالعاده هنرستان اینه که اکثر رشتههاش نیازی به کنکور ندارن و صرفا با معدل دیپلم میتونن برن دانشگاه. همین موضوع خیلی به من کمک کرد تا دغدغه کنکور و اون همه خوندن رو نداشته باشم و بتونم از وقتم جاهای دیگه استفاده کنم.
پ.ن :