ویرگول
ورودثبت نام
امجد عبدی
امجد عبدیروزنامه‌نگار
امجد عبدی
امجد عبدی
خواندن ۲ دقیقه·۵ روز پیش

وقتی «ببخشید» جای مسئولیت‌پذیری را می‌گیرد

ماگ شخصی‌ام را برده بودم کافه. نه از سر صرفه‌جویی، از سر عادت. بعضی چیزها فقط «وسیله» نیستند، بخشی از روزمرگی آدم‌اند. قهوه را گرفتم و در پیاده‌رو راه افتادم، همان پیاده‌رویی که قرار است امن‌ترین مسیر برای عابران باشد. هنوز چند قدم نرفته بودم که موتورسواری، بی‌هیچ تردیدی از دل پیاده‌رو رد شد و به دستم کوبید. ماگ افتاد، قهوه روی زمین ریخت و صدای شکستن، همه‌چیز را تمام کرد.

موتورسوار ایستاد، نه از سر نگرانی، بیشتر از سر رسم. یک «ببخشید» گفت؛ کوتاه، سریع و مطمئن. از آن ببخشیدهایی که بیشتر شبیه پاک‌کن است و فرد می‌گوید تا صورت‌مسئله را پاک کند. انگار در ذهنش معامله انجام شده بود و با خودش فکر کرد که او عذرخواهی می‌کند، من هم طبق الگوی آشنا می‌گویم «فدای سرت» و هر دو، سبک‌بال به راه خود ادامه می‌دهیم.

اما ماجرا به همین سادگی نبود. ماگ شکسته بود، قهوه ریخته بود و مهم‌تر از همه، یک قانون نادیده گرفته شده بود. او هم خلاف کرده بود و هم خسارت زده بود. وقتی گفتم باید هم هزینه‌ی ماگ را بدهی و هم پول قهوه را، شوکه شد. صورتش درهم رفت و گفت: «چیزی نشد که!»

و دقیقاً همین جمله، مسئله‌ اصلی است.

در فرهنگی که تعارف گاهی جای مسئولیت را می‌گیرد، «چیزی نیست» تبدیل می‌شود به حکم نهایی. نه میزان خسارت مهم است، نه حق طرف مقابل، نه حتی خطایی که رخ داده. مهم این است که ما بلدیم با چند جمله نرم، از زیر بار پاسخ‌گویی در برویم و انتظار داشته باشیم طرف مقابل هم برای حفظ ظاهر، کوتاه بیاید.

تعارف، وقتی از حد احترام عبور می‌کند، به ابزار فرار تبدیل می‌شود. ابزاری برای اینکه مقصر نباشیم، حتی وقتی هستیم. برای اینکه هزینه ندهیم، حتی وقتی باید بدهیم. در چنین فضایی، مطالبه‌ حق، بی‌ادبی تلقی می‌شود و اعتراض، نشانه‌ «جنبه نداشتن».

مشکل اینجاست که جامعه با «ببخشید» اداره نمی‌شود. پیاده‌رو با تعارف امن نمی‌ماند و خسارت با جمله‌ «چیزی نیست» جبران نمی‌شود. عذرخواهی، اگر به پذیرش مسئولیت نرسد، فقط یک نمایش کلامی است؛ نمایشی که بارش همیشه روی دوش کسی می‌افتد که قانون را رعایت کرده است.

شاید وقتش رسیده دوباره تعریف کنیم بزرگواری چیست. شاید بزرگواری این نیست که از حق‌مان بگذریم، بلکه این است که اگر خطا کردیم، هزینه‌اش را بدهیم؛ بی‌تعارف، بی‌نمایش، بی‌انتظار برای شنیدن «فدای سرت».

قهوهموتورموتورسواریپیاده رویکافی شاپ
۱۳
۲
امجد عبدی
امجد عبدی
روزنامه‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید