چجوری میشه با ریاضیات به خدا رسید!؟! میشه اصلا؟!
شاید تا همین چند روز پیش اگه کسی این سوال رو ازم می پرسید، جواب من این بود که بله حتما میشه و خودمو آماده می کردم برای یه سری مقدمه چینی و بعد فلسفیدن و اندکی عرفان و اخلاق و مقادیری هم مثال و مصداق و.... در نهایت هم معلوم نبود که طرف اصلا به حرفام گوش داده باشه یا نه... و اگه گوش داده چیزی دستگیرش شده یا نه.... تازه همه ی اینا منوط به اینه که من چرت و پرت نگفته باشم!
اما... همین چند روز پیش، دم سحر بود که یهو دیدم دارم به مفهوم بی نهایت در ریاضیات فکر می کنم!!
اینکه بی نهایت یه عدد مشخص نیست ولی از هر عددی بزرگتره. فرقی نمی کنه عدد شما چقدر بزرگ باشه، شک نکن که بی نهایتِ من از عدد شما بزرگتره و این یک حکم همیشگی و کاملا فارغ از زمان و مکانه! یعنی فرقی نمی کنه که یک میلیون سال دیگه، علم چقدر پیشرفت کرده باشه، بی نهایت همواره دست نیافتنی باقی خواهد ماند...
دست نیافتنیه اما میشه فهمیدش! میشه اندازه ی فهم خودمون بفهمیمش و ازش بهره ببریم.
بعدش.....به الله اکبر فکر کردم.... خداوند بزرگتر است(دیده میشه یه عده، الله اکبر رو تحت اللفظی ترجمه و بلافاصله بعدش شروع به مسخره کردن می کنن..." بزرگتر از چی!؟ چقدر بزرگتر!؟ فکر کن اذان رو به فارسی بگن هه هه هه....." زهر مار!! این جور آدما حقیقتا و عمیقا قابل ترحم هستند.... در ادامه می فهمی چرا!؟ )
یعنی شما هر تصوری که از یک موجود همه جوره قدرتمند و همه چیز تموم از هر جهت، که صاحب همه چیز است رو داشته باشی... فرقی نمی کنه چه تصوری داری.... بدون که قطعا پروردگار تو از تصورت بسیار بزرگتره...... حالا ادامه بده.... ببین می تونی تصورت رو گنده تر کنی!؟ ببین می تونی محدودیت های ذهنت و قلبت رو گسترش بدی!؟ مثلا..... اگه تو میگی خدا مهربونه، منظورت از مهربون چیه؟! حد و حدود مهربونی خدای تو چقدره!؟ اونقدری هست که اگه همه ی عمرت بهش بدی کرده باشی و حالا پشیمون شده باشی، ببخشدت!؟ ازین بیشتر چی!!؟ اونقدری مهربون هست که فقط به خاطر یه دونه کار خوب ناچیز در سراسر زندگیت، همه ی غلط کاریهاتو ببخشه!؟ ازینم بیشتر چی!؟ اونقدری مهربون هست که حتی اگه همون یه دونه کار خوب رو هم نکرده باشی، خودش بیاد و ضامنت بشه!؟
تو یه عدد خیلی گنده رو در نظر بگیر..... شک نکن من خیلی بزرگترش رو بهت نشون میدم! فقط کافیه که من و تو بتونیم اون بزرگی رو درک کنیم.....
اگه ما نمی تونیم خدا رو بفهمیم و قبولش کنیم، مشکل از درک پایین خودمونه! درست همینجاست که بین بنده های خدا تفاوت ایجاد میشه.... یکی میشه علی...... یکی هم میشه معاویه.......
ممکنه الان من و تو بتونیم یه تصوری از بزرگی کره ی زمین داشته باشیم، تازه اگه رفته باشیم و توش گشته باشیم و مقیاس بزرگیش رو درک کرده باشیم. حالا متوجه میشیم که توی درک بزرگی و ابعاد خورشید واقعا دچار مشکلیم..... بعدش حالا منظومه ی شمسی و...... ما حقیقتا توانایی درک حقایق مسلم اطرافمون رو نداریم.... اما می تونیم بهشون نزدیک بشیم.....
قدم اولش هم اینه که بگیم سبحان الله...... یعنی خدایا.... تو از هر تصوری که من قادرم درباره ت بکنم، بری و منزه هستی! من خیلی ناچیزم، اصلا توی باغ نیستم و تو بی نهایتی..... و این میشه تازه آغاز قصه ی سلوک.....
آره خلاصه به برکت ماه مبارک خیلی دارم فکر می کنم که..... خدایا...... خودت دستمونو بگیر......
https://vrgl.ir/jqxLx