دوستت دارم! چه جمله ی زیبایی.... و چقدر ساده و چقدر پیچیده!!
همه به من می گویند تو دوست داری الکی همه چیز را پیچیده کنی، دوست داشتن که دیگر تعبیر و تفسیر نمی خواهد، چرایی و چگونگی ندارد، خیلی ساده است، ما کسی را دوست داریم چون احساسش می کنیم، نیازی هم به اثبات ندارد!
بله من هم موافقم نیازی به اثبات ندارد اما.... ثابت هم نیست!! و این مرا می ترساند... چرا ثابت نیست؟ چرا گاهی می شنویم که کسی به کسی می گوید " دیگر دوستت ندارم" ؟! یعنی من عوض شده ام که دیگر دوستم نداری یا تو تغییر کرده ای؟! شاید هم شناخت تو از من یا تلقی تو از من یا نظر تو درباره ی ویژگی های من دستخوش دگرگونی شده است!! اصلا آیا لازم است که دوست داشتن امری ثابت و ماندگار باشد؟ شاید لازم نباشد (اما ای کاش میشد باشد) ، چون ما انسانیم و همواره در حال تغییر و اگر تو تغییر کنی و تبدیل به کسی شوی که من نمی پسندم، دیگر نمی توانم دوستت داشته باشم! آیا این جمله ی درستی است؟ می تواند معتبر و پذیرفتنی باشد؟
در خصوص کمتر و بیشتر یا نوع دوست داشتن چطور؟ من تو را جور دیگری دوست دارم، من فلانی را از بهمانی بیشتر دوست دارم... آیا می شود درباره ی دوست داشتن اینگونه سخن گفت؟ همه ی اینها به کنار.... تکلیف عشق چه می شود؟ عاشق می گوید من تو را به خودم ترجیح می دهم، می گوید خوشبختی من در گروِ بودن توست ولی نمی گوید چرا؟ شاید خود عاشق هم نتواند بگوید چرا... نمی دانم شاید هم بتواند! اگر پای صحبت عاشق ها نشسته باشیم شنیده ایم که چگونه معشوقشان را توصیف می کنند و به او عشق می ورزند. حالا بگو ببینم.... اگر معشوق عوض شود، اگر آن توصیفات دیگر معتبر نباشند چه می شود؟!.....
آیا عشق هم ثابت نیست؟!
اینجاست که عاشق گیج می شود، پریشان می شود، حیران می شود، خراباتی می شود.... آیا عاشق، عاشق معشوق بود یا عاشق ویژگی ها و حسنش!؟ نمی دانم ولی شاید بتوان گفت عاشق، عاشق ویژگی های معشوق می شود، ویژگی هایی که به نظرش زیبا می آیند و اگر روزی آن زیبایی ها دیگر نباشند یا دیگر به نظرش زیبا نیایند، آن بتی که از معشوق ساخته می شکند و می گویند دچار شکست عشقی شده است، در صورتیکه من اینطور فکر نمی کنم، عشق هیچگاه نمی شکند!
ما همیشه عاشق زیبایی بوده و هستیم، ما حتی خودمان را هم بدون زیبایی دوست نمی داریم چه رسد به دیگری! اگر کسی در نظرمان زیبا جلوه کند دوستش خواهیم داشت و اگر آن جلوه را از دست بدهد دیگر دوستش نداریم و این در حالیست که، در هر دو حالت ما عاشق زیبایی هستیم.
زیبایی هر جا که باشد بی چون و چرا دوستش خواهیم داشت و این همیشه ثابت است! (خدا را شکر بالاخره یک میخ محکم کوبیده شد! )
حالا شاید مطلب کمی روشن تر شده باشد. تو را دوست دارم یعنی تو در حال حاضر در نظر من زیبایی.... زیبایی ظاهری یا باطنی یا هر دو! حالا می شود فهمید که دوست داشتن من، چقدر حقیقی و چقدر پایدار است. من اگر بنده ی روی زیبا هستم، زیبایی که به تبی بند است، پس دوست داشتنم هم به تبی بند است. گاهی هم می شود که تو صورت زیبایی نداری مثل لیلی.... و من عاشق حسنت می شوم مثل مجنون.... حالا کمی برایمان روشن می شود که چرا حکیم نظامی لیلی را خوش سیما نیافرید....!
زیبایی فریبنده است، آنقدر که من نمی توانم بفهمم که تو را دوست دارم چون صورتت زیباست یا دوستت دارم چون تو هم مثل من عاشق زیبایی هستی و زیبایی را زندگی می کنی.... که اگر اینگونه باشد شاید پای عشق در میان باشد!!
من تو را دوست دارم.... من یعنی چه!؟ من در نظر تو چگونه ام؟! تو کیستی و چگونه ای؟! دوست داشتن چیست و چگونه است و چرا؟! زیبایی چیست!؟
حالا فهمیدی چرا نمی توانم به راحتی بگویم دوستت دارم؟! حالا فهمیدی چرا در جواب "دوستت دارم" سکوت می کنم!؟
به نظرت من دارم سخت می گیرم!؟ به عقیده ی من عاشقی ادعای گزافیست، کار هر بی سر و پایی نیست... ولی عاشقم.... من عاشق زیبایی هستم هر جا که باشد...