خدا جان سلام؛
ممنونم حالم خوبه و همه چیز هم آرومه! میگم... میشه یادم بدی چطوری تسلیم بشم!؟
آره می خوام تسلیمت بشم، چرا؟ برای اینکه تازگیا فهمیده م کار درستیه. درست ازین نظر که تو بهتر از من و بهتر از هر کس دیگه ای همه چیز رو بلدی. تا پیش ازین خیالم این بود که این منم که می دونم چی برام خوبه و چی بده، ولی الان دیگه فهمیده م که این خیال خام و مغرورانه ای بیش نیست.
دلم می خواد تو زندگیم رو مدیریت کنی، من بلد نیستم!! خب حالا چطوریه!؟ دستامو ببرم بالا؟ دستمال سفید تکون بدم؟ به خاک بیوفتم؟ گریه کنم؟ برای من فرقی نمی کنه، هر چی تو بگی...
می دونی مشکل من چیه!؟ مشکلم همین "منه"، خیلی سرتق و قدّ و خود شیفته ست. خیال میکنه فقط خودش صلاحیت تشخیص درست و غلط رو داره. راستش زورش هم زیاده، لااقل برای من زیاده!!
ظاهرا دچار یه خود درگیری عجیب شده م، دقیق تر بخوام بگم متوجه یه خود درگیری عجیب و قدیمی شده م که سالهاست گرفتارش بوده م و حالیم نبوده! میدونم من یه دونه بیشتر نیستم ولی نمی دونم چجوریه که اختلاف نظرهای زیادی با خودم دارم، ضمن اینکه یه جوریه که ساحت نظر و عملم هم، با هم منطبق نیستن! خیلی عجیبم نه!؟
ولی باز جای شکرش باقیه که جفتمون به این نتیجه رسیدیم که تنها کسی که کارش مطلقا درسته تو هستی. این برای من، یا ما، پیشرفت بزرگی به حساب میاد! قبلا اصلا اینطوری نبود...
گمونم مقدمه ی تسلیم شدن اعترافه، پس اعتراف میکنم....
من اعتراف می کنم که هیچی حالیم نیست، اعتراف می کنم که هر جا به خودم تکیه کردم خرابی به بار آوردم، اعتراف می کنم از عهده ی جبران خرابکاریهام بر نمیام و اعتراف می کنم که دوستت دارم!! نمی دونم چرا یهویی اینو گفتم، معمولا اینطوری باهات حرف نمی زدم ولی باور کن راست گفتم. انگار دوستت دارم و ازین بابت هم ازت خیلی ممنونم چون یه جایی می خوندم که یه بزرگی گفته اگه دیدی خدا رو دوست داری، این یعنی خودش این اجازه و افتخارش رو بهت داده!!
خدا جان؛ اینجا روی زمین وقتی می خوان به یکی زندگی کردن یاد بدن، اولین چیزی که بهش میگن اینه که "زندگی یه جنگ تمام عیاره و باید تا آخرین نفست بجنگی و هرگز تسلیم نشی". منظورشون تسلیم مشکلات نشدنه البته، ولی نحوه ی آموزش به شکلیه که آدما خیال می کنن تسلیم شدن کلا چیز بدیه. ولی من فهمیده م و می خوام که تسلیمت بشم. جلوت زانو میزنم و تسلیم... با بقیه هم سر جنگ ندارم البته تا وقتی که روبروی تو نایستاده باشن!! با خودم هم اگه بچه ی خوبی باشم و تو رو یادم نره سعی می کنم سختگیر نباشم، خوبه اینطوری!!؟ تو بگو دورت بگردم، من بلد نیستم!
خدا جان.... من تسلیمم، بیا دستگیرم کن، بیا اسیرم کن،می خوام اسیر تو باشم. آخه شنیدم اونایی که اسیر تو میشن، از همه ی زندون های دنیا آزادشون می کنی. پس بیا و آزادم کن...
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک ترم از شیر
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پیِ رنج آید، زنجیر پیِ زنجیر.....
https://vrgl.ir/8qbTZ