یه شوخی قدیمی میگه
حد وسط همیشه خوبه الا وسط خیابان...
که البته اصلش اینه: خیرالامور اوسطها الا وسط خیابان!
این روزها فکر میکنم این اصطلاح حد وسط که لج خیلی از آدم ها رو درمیاره مبتنی بر همین مفهومه یعنی موقعی که وقت عمل و فعل هست نباید وسط باشی یا اینور باش یا اونور...اما در شرایطی که داریم نظریه پردازی میکنیم، خب مسلما نباید صفر و یک بود اما باید دید چه حد وسطی؟ همین که بگیم هم هر دو آره و هم هر دو نه...یعنی خیلی منعطف و روشن فکریم؟؟! یا برای مثال اگه به اون جمله کلیشهٰای تکیه کنیم که حرف ت و قبول ندارم اما نظرت برام محترم ه_که البته به لحاظ اخلاقی خیلی کار پسندیدهای هست اما آیا ما میتونیم با کسی مخالف باشیم و در عین حال به اون عقیده احترام بگذاریم؟
دقت کنید: نگفتم که خود فرد محترم هست یا نه؛ در اون که شکی نیست! ما با نظرات سروکار داریم و نه با افراد. اما حرف اینه که من میتونم برای درست بودن و یا درست نبودنِ همزمانِ یک ایده یا باور، رعایت جانب احترام رو داشته باشم؟ در عمل شدنی ه واقعا؟ یا در حد یک شعار ه؟
نمیدانم خب به طور قطع اینقدر سطحی و راحت نیست، اما فعلا این رو میدونم که وقتی تصمیمی و گرفتی و موقع عمل بود دیگه وسط بازی ممنوع! یا به بیان اون شوخی بالا:
خیرالامور اوسطها الا وسط خیابان!