آن شرلی با موهای صورتی
آن شرلی با موهای صورتی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

وقایع نگاری قهرمام زندگی

۱۴۰۰/۲/۱۸
۱۴۰۰/۲/۱۸

روزی روزگاری در سرزمین زندگی، قهرمان کوچولویی بود که به دنبال یک دوست می‌گشت. بدون دانستن مقصد، درمسیر جنگل سحرانگیز قدم برمی‌داشت. از راه رفتن زیاد خسته شده بود پس روی سنگی دراز کشید و و به آسمان بزرگ وآبی خیره شد. آنگاه صدایی شبیه به بال زدن را شنید. جرینگ جرینگ... آنگاه یک آدمک کوچولو را دید که با هزاران زحمت سعی می‌کرد بپرد. با صدایی آرام پرسید : 《ببخشید شما آدم کوچولوید ؟》 او جواب داد:《 نخیر، من یک پری هستم.》قهرمان کوچولو با تعجب گفت: ‌《اما مگه پریا بال ندارند؟》 پری موهای فرفری اش را با ناراحتی تکان داد و گفت :《من هم زمانی بال‌های زیبایی داشتم و هر روز در آسمان پرواز می‌کردم اما جادوگر بدجنس بال‌هایم را کند و من را زندانی کرد. خیلی شانس آوردم که توانستم از دستش فرار کنم اما بعد از آن نتوانستم پرواز کنم و خانواده‌ام من را قبول ندارند.》 قهرمان کوچولو خیلی ناراحت شد. او هم داستان زندگی‌اش را برای پری تعریف کرد و در آخر به پری گفت که نباید دست از تلاشش بکشد. آن دو با زخمی مشترک با یکدیگر پیوند دوستی بستند و به این ترتیب قهرمان کوچولو اولین دوست خود را پیدا کرد. حالا وقت آن بود که به مسیر خود ادامه دهد. پری با او قرار گذاشت که دوباره یکدیگر را در کتابخانه‌ی کوتوله جنگلی ملاقات کنند ...

ویراستار :پریسا شیری

وقایع نگاری تصویری کتاب زندگی~
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید