آن شرلی با موهای صورتی
آن شرلی با موهای صورتی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

وقایع نگاری قهرمان زندگی

۱۴۰۰/۲/۱۶
۱۴۰۰/۲/۱۶

قهرمان در حالی که موهایش از ترس سیخ شده بود پا به فرار گذاشت و با پاهای کوچکش و بدن لرزونش در جنگل سیاه و تاریک سحرامیز گم شد ؛ اژهای ترس بار دیگر نعره ای سر داد و خطاب به قهرمان کوچولو گفت:«قهرمانه کوچولو فرار کردو قایم شد از سوراخ درش بیارید اونو بخورید.» و همینطور با ریتم نفرت انگیزش میخواند . اما قهرمان کوچولو که از نعره اژدها حالت عادی نداشت میدوید گاهی میافتاد زمین اما با اندک توانش برمیخواست و به فرار ادامه میداد تا اینکه به درختی بزرگ و کهنسالی رسید که در تنه خود سوراخی داشت بی معطلی خودش را در سوراخ چپانید جز صدای دور اژهای ترس فقط صدای نفس نفس زدن هایش بود و حس گیجی و کرختی آنگاه چشمانش بسته شد و درخوابی عمیق فرو رفت...

وقایع نگاری تصویری کتاب زندگی~
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید