ساجده فرانک که به تازگی از دوران محصلی خود بیرون
کشیده و به دریا حکم طوفان میدهد ،امسال با موفقیت شگرفی پا به دانشگاه گذاشته و در رشته ی رنگ آمیزی دیوار های سطح شهر تحصیل میکند،او پدر خود را که م ردی بسیار شریف است و درامدی ناچیز دارد را به تنگ و ننگ آورده تا برایش آیفون بخرد تا ساجده فرانک جلوی هم کلاسی های دماغ نشسته اش چصی ناشتا بیاید و به جمع آیفون داران روزگار بپیوندد و دست آخر موفق میشود آیفون۶ دست دومی را بخرد ..
او حالا فن بانو مدگل است و از حرف های او که راجب فمینیسم و رده ی رادیکال است به وجد آمده و فکر میکند با سیاستی خاص و جذاب آشنا شده که همه ی جهان از آن مطلع اند و برای شروع به یک فمینیسم شدن اول پشم های زیر بغل خود را تا ناموس بلند میگذار و بهانه ای جدید پیدا کرده که چاقی اش فراموش کند...
ساجده فرانک در اوقات فراغتش موزیک های پوبون صورت ذوزنقه ای را که صدایش مانند آبمیوه گیر پارس خزر است را به همراه متنی دارک از گرگ ها و جنگل های پر از سکوت را استوری میکند و چص ناله را به آخرین حد خود میرساند ...
سروش پسر دراز قامتی که چهره ی اون از شدت فعالیت در تنهایی مانند تراکنش ناموفق شده است ،به صورت مداوم استوری های ساجده فرانک را ریپلای کرده و معتقد است که همه ی زن ها در جهان مظلوم واقع شده اند و اندکی ظلم در حق آنها شده ..اون نقشه ی شومی برای ساجده فرانک در ذهن پر از جلبکش پرورانده و ساجده فرانک را برای دیدن سنتوری که خودش خودش را کوک میکند دعوت میکند به خانه ی مجردی خود و ساجده فرانکِ پدر مرده ی مصیبت دیده با کمال شوق میرود و مدتی بعد از آن ساجده فرانک بر اثر ایدز جان ترش خود را از دست میدهد ...
نتیجه ی اخلاقی :آیفون ۶ نخرید
?سفارشی
https://t.me/ssefareshii