مشارکت زنان قبل از انقلاب در مسائل فرهنگی به چه شکل بود؟
از مهمترین پیامدهای جنبش و انقلاب مشروطه برای زنان و جامعه ایرانی، ظهور گفتمان زنانه و واردشدن عنصر جنسیت در محاسبات و برنامههای سیاسی-اجتماعی در ایران بود. در جریان شکلگیری جنبش مشروطهخواهی، زنان با حمایت روشنفکران و روحانیون توانستند با مفاهیم نو و تازهای آشنا شوند. آنها با پیوستن به جنبش و انقلاب مشروطه، توانستند در جمعهایی متفاوت و متمایز از جمع اندرونی و خانه و با مردانی کاملاً بیگانه و نامحرم رودررو شوند. آنها یاد گرفتند که با زنان و مردان نامحرم از قبایل و طوایف دیگر، فارغ از مسئله جنسیت و خانواده، در مورد مسائل کلان ملک و دین سخن بگویند و همراه آنان در امور اجتماعی و خارج از خانه و جمعهای غیرسنتی و غیرمرسوم شرکت کنند. زنان ایرانی با فراگرفتن مفهوم ملت و نشاندن این مفهوم به جای قوم و قبیله و طایفه از محیط خانگیشان بیرون آمدند. مشروطه فرصتی برای نوشدن افکار و روش زیستن و زندگی ایرانیان و بهویژه زنان ایرانی ایجاد کرد. زنان ایرانی از اینکه فرصتی یافتهبودند تا درباره همان چیزهایی حرف بزنند که تا پیش از این، منحصراً به مردان اختصاص داشتهاست، شادمان بودند. الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران به نقل از مضمون مینویسد: «در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80، زنان فعال متأثر از رهبران مذهبی بودند. زنان از طریق انجمنها و سازمانهای مخفی، فعالیتهای قهرآمیز و غیرقهرآمیزی را علیه قدرتهای خارجی در حمایت از انقلاب مشروطه سازمان دادند. نکته قابل توجه در این دوره از مبارزات زنان ایرانی، این است که اهداف پیگیریشده توسط زنان با عرف و روال آن دوره، تناقضی نداشت. زنان با روحانیون و روشنفکران و اصنافی که طرفدار مشروطه و اخراج بیگانگان از ایران بودند، جبهه واحدی داشتند اما هیچ طرح و حرفی از حقوق زنان نبود[1].» زنان در جریان مبارزات مشروطهخواهی در عمل به نقاط ضعف اجتماعی خود بردند. آنها یکی از مهمترین علل عقبماندگیشان را بیسوادی یافتند. از این رو زنان بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، در طول دوران استبداد صغیر هرگز دست از مبارزه برنداشتند و در دستههای کوچک و آشنای هم به ساماندهی جنبش سوادآموزی و یادگیری مؤلفههای لازم برای حضور اجتماعی زنان در جامعه پرداختند. با کودتای سوم اسفند و روی کارآمدن رضاخان، گفتمان مفاهیم نوگرایی و نوسازی درونزای زنان ایرانی که شامل پیشرفتهای تکنولوژیک و عبور از تعصبات قبیلهای و قانونگرایی و ملتشدن بر اساس نقد سنتهای دینی و ایرانی بود، مورد تهاجم قرار گرفت و نوگرایی یا مدرنیته به شبیهشدن به روش و سبک زندگی و زیست سکولار غربی تقلیل پیدا کرد. پروین پایدار در کتاب زنان در فرایند سیاسی ایران در قرن بیستم، تاریخ سیاسی زنان را براساس سه گفتمان سیاسی وسیع، متداخل، قابل جمع و البته متمایز از یکدیگر توضیح دادهاست؛ گفتمان مدرنیته، گفتمان انقلاب و گفتمان اسلام. پروین پایدار، نقل به مضمون مینویسد: «گفتمان مدرنیته در دوران ملیگرایی شاهنشاهی، هویتی یکپارچه و محتوایی ثابت در ایران نداشت. در دوران پهلوی گفتمان نوگرایی یا مدرنیته ایرانی به پروژه مدرنیزاسیون به عاملیت دربار و دولت تبدیل شد. در پروژه استعماری مدرنیزاسیون ایران، مؤلفههای اساسی مدرنیته یعنی آزادیهای سیاسی و حاکمیت قانون توسط حکومت پدرسالار ایران، نادیده گرفته و انکار شدند. رفتار تناقضآمیز دستگاه سلطنت و دربار با جامعه و روشنفکران و زنان، بیاعتمادی میان حکومت نوگرا و مردم را شدت بخشید و مانع از شکلگیری دولت ملت که از مؤلفههای مهم نوسازی و توسعه سیاسی-اجتماعی است، گردید. هرچند در زمان رضاشاه، درسخواندن دختران که به نفع زنان بود اجباری شد اما در تدوین قوانین مدنی خانواده، ریاست مردان بر خانواده بهطور قانونی تثبیت شد. چندهمسری لغو نشد و خود رضاشاه همزمان سه همسر داشت. برخورد حکومت پهلوی با مسائل زنان، برخوردی کاملاً متناقض و از موضع پدرسالاری صورت میگرفت. بازگشت به حکومت و سیاست زیست به قبل از دوران حکومت دینی در ایران در اصل بازگشت به دوران ایران باستان بود. زنان در ایران باستان نیز در قبیله و خانواده جایگاه فرودست داشتند و شعار نظام شهریاری ایران باستان، چه فرمان یزدان چه فرمان شاه سرلوحه کنش سیاسی دستگاه سلطنت قرار داشت. از طرفی رضاشاه مجبور بود برای اثبات پیشبرد پروژه مدرنیزاسیون، عرصه عمومی را بر روی زنان بگشاید و با حضور زنان در جامعه، تصویر یک دولت و ایران مدرنشده را تقویت کند. از سوی دیگر شاه در مقام پدر ملت از مردان و زنان میخواست که پدران و مادران خوبی باشند و فرزندانشان را همچون سربازان، برای خدمت به وطن و شاه در مقام پدر ملت، تربیت کنند.» پروین پایدار در کتاب زنان در فرایند سیاسی ایران در قرن بیستم، همچنین مینویسد: «قانون مدنی و قانون ازدواج، زنان را به صورت موجوداتی وابسته و تحت سلطه معرفی میکرد و فرودستی و تابعبودن زنان در خانواده را به عنوان شرافت ملی تلقی میکرد. هرچند تدوین قوانین خانواده از حوزه شریعت به حوزه دولت منتقل شدهبود و قوانین و مقررات جدید روابط خانواده پدرسالار را سکولار میکرد اما از آنجا که محتوای قانون بر فرودستی زنان تأکید داشت، مسئله مبارزه با جباریت مردان در خانوادههای شهری که از جنبش مشروطه بین زنان مطرح شدهبود، همچنان به قوت خود باقیماند و به نارضایتیهای زنان دامن زد. به این ترتیب از زنان انتظار میرفت که در نحوه تربیتکردنشان، فرمانبرداری بی چون و چرا از شاه در مقام پدر اعظم را به تاسی از قانون مدنی خانواده که پدر را در مقام رئیس خانواده و خدای زن روی زمین نشاندهبود، به نسلهای بعدی منتقلکنند. پیش از انقلاب این قبیل تناقضات به اضافه خودکامگی و جباریت و فساد حکومت، زنان را به تبعیت از مادران و مادربزرگهای مشروطهخواهشان، به عرصه مبارزه با جباریت و رویارویی با خودکامگی و استبداد سلطنتی کشاند. زنان ایرانی از سویی وارد عرصه عمومی شده و به مراکز علمی و آموزشی و بسیاری از حوزههای حیات اقتصادی-اجتماعی جامعه وارد شدهبودند و با این ورود آگاهیهای عمومیشان افزایش یافتهبود و به موازات ارتقای آگاهیهای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی ناشی از حضور در عرصه عمومی جامعه، حساسیتهای جنسیتیشان نیز افزایش یافته و مطالبات زنانه پیداکردند. مقاومت حکومت در برابر مطالبات سیاسی،اجتماعی و قانونی مردم، سبب پیدایش گروهها و سازمانهای مخالف برای مبارزه با استبداد سلطنتی و استعمار خارجی و استحمار نهفته در فرهنگ پدرسالار شد که زنان در این سازمانها در کنار مردان علیه سلطنت مبارزه میکردند. به این معنا که خانواده در عین حال به مرکز مقاومت سیاسی در برابر جباریت حاکم نیز تبدیل شدهبود.»
مطالبه ویژه زنان در حین انقلاب چه بود و تا چه اندازه به این مطالبات رسیدند؟
مطالبات عامه زنان ایرانی در آستانه انقلاب به طور طبیعی، ذیل مطالبات جنبش بزرگتر دموکراسی و عدالت و استقلالخواهی قرار داشت. در عین حال انتظارات زنان از انقلاب، انتظاراتی یکسان و هماهنگ نبود. اختلاف طبقاتی عمیقی که در دوران سلطنت پهلوی شکل گرفتهبود و اساساً درک مفهوم طبقه در جامعه پیش از انقلاب، بیش از آنکه به منزلت و موقعیتهای اکتسابی متکی باشد، به تمایزات واقع در سنتهای روستایی و شهری اتکا داشت. مثلاً زنان روستایی که به علت ازدستدادن زمین و فقر و بیکاری، همراه همسرانشان به صورت کارگر حاشیهنشین وارد شهرهای بزرگ میشدند، جمعیت اصلی حلبی آبادها را تشکیل میدادند. برای اینها آزادی انتخاب سبک زندگی معنا نداشت اما برای زنان ساکن در شهرهای بزرگ، زن مدرنبودن یعنی زنی که در پوشش رفتاری همچون زنان اروپایی داشتهباشد. دربار تیپ ایدهآل خانواده را در خانواده شاه ترسیم میکرد. مرد مدرن ایرانی مردی بود که مثل شاه خوشتیپ و ورزشکار و گهگاهی هوسباز و اهل شیطنت و در عین حال وفادار و حامی خانواده باشد. الگوی زن مدرن ایرانی هم مدل شهبانو بود. زنی زیبا، خوشلباس، اهل فعالیتهای خیریه و فرهنگی و امانتدار سلطنت و فرمانبردار تام و تمام شوهر که شاه است. حتی اگر زنان طبقات مرفه و بالای جامعه میتوانستند از این مدل تبعیت کنند، زنان ساکن در شهرهای کوچک و یا ساکن در حاشیه شهرهای بزرگ که اکثریت جمعیت زنان را تشکیل میدادند و ماهیتاً کشاورزان و روستائیان مقیم مرکز بودند که به واسطه تحقیر مداوم و بیوقفه و تهاجمی که در پروژه مدرنیزاسیون نسبت به آنان صورت میگرفت، پیروی از چنین مدلی را برنمیتابیدند. در عین حال آنها مجبور به کار و تلاش در محیطهای طاقتفرسا و در عرصههای نابرابر حقوقی برای لقمهای نان بودند. پیروی از این الگوها و حتی آزادیخواهی برای آنها مقولاتی غیرواقعی و تجملاتی محسوب میشد. از این رو در حین انقلاب مطالبات عامه که زن و مرد از هر قشر و طبقه و تفکری روی آن توافق کردهبودند، هنوز همان مطالبات مشروطه بود؛ یعنی قانونگرایی و برخورداری از حقوق شهروندی که در قالب شعار استقلال، آزادی، عدالت در جریان انقلاب سال 1357 توسط عامه مردم اعم از زن و مرد فارغ از هر نوع وابستگی طبقاتی، اقتصادی، سیاسی، دینی، جنسیتی، قومی و زبانی فریاد زده میشد. مطالباتی که طی نیمقرن حکومت نوگرا و شاهسالار و دیکتاتور مآبانه پهلویها انباشته شدهبود و به صورت انقلاب این بغض فروخفته ترکید و پروژه مدنیزاسیون ایران را به صورت پروژهای ناتمام به جا گذاشت.
این مطالبات در شعارهای استقلال، ازادی، حکومت عدل علی، تبلور پیدا میکرد که متأسفانه پس از گذشت چهار دهه هنوز بخشهای مهمی از این مطالبات عامه بر زمین ماندهاست. انبوه زنان ایرانی به رغم امتیازاتی که شاه به آنان به صورت عطایای ملوکانه اعطا کردهبود و به دلیل فرمایشیبودن امتیازات و تلاشی که شاه میکرد تا از زنان به عنوان عاملی جهت پیشبرد پروژه مدرنیزاسیون وابسته به غرب بهره ببرد و به دلیل عینی رفتار تحقیرآمیز و تهاجمی حکومت نسبت به اعتقادات جامعه (با توجه به اینکه زنان اصلیترین دیدهبانان اعتقادات و رسوم و آیینهای ملی هستند)، در برابر نوگرایی برونزا و استبداد سیاسی شاه مقاومت میکردند و در حین انقلاب با همکاری و مشارکت جدی و فعال با سازمانهای چریکی و جنبش آزادیبخش مسلحانه و شرکت در اعتصابات سراسری و تظاهرات اعتراضی علیه سلطنت پهلوی و همکاری با انقلابیون، با شاه و سیستم سلطنت خودکامه آن مبارزه کردند و نقش مؤثری در پیروزی دومین انقلاب ایران طی یک صد سال گذشته ایفا کردند. ایفای این نقشها زنان ایرانی را بیش از پیش وارد عرصههای حساس حیات اجتماعی کرد.
در مورد اعتراضات زنان به حجاب اجباری در سالهای اول انقلاب توضیح بفرمایید:
پیش و در حین انقلاب پوشش ساده زنان سمبل مقاومت در برابر فرهنگ شاهنشاهی و فمنیسم دولتی محسوب میشد. شریعتی، معلم انقلاب، بین زن سنتی و زن مذهبی تمایز قائل بود و از حضور زنان در عرصه نبرد حق و باطل جامعه دفاع میکرد. دختران و زنان تحصیلکرده که شاگردان شریعتی بودند، براساس آموزههای شریعتی، مبارزه و مقاومت علیه زر (نظام سرمایهداری)، زور (استبداد سیاسی حاکم) و تزویر (نگرش سنتی توجیهگر تمرکز قدرت و ثروت) را در دستور کار خود قرار دادهبودند. این دسته در واقع خط سومی بین دو دسته زن سنتی و زن مدرن بودند. اینها زنانی بودند که با نقد و رد سنتهای ناکارآمد که در خانواده و جامعه علیه زنان به کار گرفته میشد و با نقد و رد شیوههای غربی که زن را ابزار خرید و فروش کالا در بازار سرمایه و سود کردهبود، خواهان ارائه چهره مستقل و مدرن زن ایرانی در جامعه بودند. امثال ما که شاگردان شریعتی بودیم، نه به پوشیدن چادر علاقهای داشتیم و نه به پوشیدن مینیژوپ که پوشش رایج زنان و دختران شهری در دهه پنجاه قبل انقلاب بود. قبل انقلاب حتی دختران و زنان مارکسیست با پوشش فانتزی مد روز مخالف بودند و آن را مغایر با اخلاق انقلابی و مبارزاتی میدانستند. ما با پوشیدن پیراهن مردانه گشاد و شلوار جین و سرکردن یک روسری کوچک برای خودمان پوشش مطلوبمان را ساختهبودیم. این پوشش هویت و امضای ما بود. پوشش ما انتخابی کاملاً شخصی و براساس برداشتهای ما از دین و باورهای اسلامی و متمایز از سنت ایرانی و حوزوی بود. برای ما مفهوم حجاب ارزشهای اخلاقی بود که در همه رفتار و سکنات و نگاه زن و مرد مسلمان و مبارز جریان مییافت. ما بر اساس آموزههای نواندیشی دینی، هرگز حجاب را به پوشش چادر و روسری تقلیل نمیدادیم. توجه داشتهباشید که ما نیز همچون معلممان شریعتی که مقام معلم انقلاب را داشت، نگرش سنتی را از نگرش دینی جدا و تفکیک میکردیم. از این رو در جریان مبارزات انقلابی پابهپای مردان در زندانها و میدانهای نبرد حضور داشتیم. نهایتاً با قدرتگرفتن نگرش سنتی و به رغم تمامی تعارفات و تعاریفی که از زنان به خاطر نقش مؤثرشان در پیروزی انقلاب به عمل آمد، زنان را وادار به پوشش اجباری کردند. البته روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی هم نسبت به این اجبار تحقیرآمیز واکنشهای جدی بروز ندادند. برای ما زنان دینی که پوشش را شخصاً و آگاهانه به عنوان عنصر مقاومت و هویتبخش انتخاب کرده بودیم، اجبار به پوشیدن لباسی که نمی خواهیم و یا سرکردن اجباری روسری، توهینآمیز بود. ما باور داشتیم که پوشش، مقولهای فرهنگی و انتخابی آزادنه است و انقلاب باید آزادی انتخاب سبک زندگی را برای زنان به رسمیت بشناسد. یادم هست که به عنوان اعتراض به پوشش اجباری در تظاهرات علیه پوشش اجباری در سال 58 شرکت کردم؛ زیرا نمیخواستم به دلیل داشتن هویت دینی ناخواسته، همراه آنهایی محسوب شوم که به نام دین، حق انتخاب پوشش را از زنان دریغ میکردند. با وقوع جنگ، مسئله پوشش اجباری زنان تحتالشعاع شرایط جنگی قرار گرفت و تا سالهای خاتمه جنگ به صورت آتش زیر خاکستر باقی ماند.
مجلس پنجم و رأی خانم هاشمی در مشارکت زنان در نقشهای دولتی چقدر مؤثر بودهاست؟
خانم هاشمی با رأی بسیار بالا در سال 1374، کرسی نمایندگی در مجلس پنجم شورای اسلامی را به دست اورد. دوره نمایندگی ایشان مصادف با دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی، ملقب به سردار سازندگی، بود. این دوران دهه تغییر جامعه انقلابی به جامعه در حال توسعه و دوران اصلاحات بود. خانم هاشمی نیز در برنامههایش از آزادی و برابری زنان سخن میگفت. نقد پوشش اجباری و انتقاد از عملکرد حکومت در قبال زنان از زبان دختر یکی از رهبران انقلاب، تابوی سخنگفتن از نارضایتیها و طرح مطالبات زنان در جامعه را شکست. همزمان با دوران نمایندگی خانم هاشمی، جنبش اصلاحات در جامعه قوت گرفت و دولت اصلاحات با برنامه توسعه سیاسی، جان تازهای به جنبش از نفسافتاده زنان بخشید. نقش مجلس ششم متشکل از اصلاح طلبان را درتغییر وضعیت زنان و تقویت جنبش برابری حقوق زنان نمیتوان نادیده گرفت. جناح اصلاح طلب مجلس ششم در تدوین لوایح و تصویب قوانین به نفع زنان، کوششهای زیادی به خرج دادند. تأسیس رشته مطالعات زنان و تأسیس مرکز مشارکتهای سیاسی-اجتماعی زنان زیر نظر معاون رئیس جمهور در امور زنان، در پیشبرد امر مشارکت زنان در مناصب و مشاغل و موقعیتهای کلیدی بسیار مؤثر بود. در عین حال توجه دولت اصلاحات به تأسیس نهادهای مدنی، بستری جهت حضور و مشارکت گسترده اجتماعی برای زنان فراهم ساخت.
تغییرات و موج فمنیستی در زمان خاتمی به چه شکل بود؟
جنبش زنان به موازات گفتمان رسمی اصلاح طلبی در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و با استفاده از فضای سیاسی به وجود آمده، پیگیر مطالباتی چون محو انواع خشونت و تبعیض علیه زنان شدند. در پرتو چنین حضوری و به مدد مطالبات مشترک گروههای متعدد زنان، جمعهای گوناگون زنان توانستند حول محور گفتمان ضد خشونت و ضد تبعیض و برابری جنسیتی، به جنبش زنان بپیوندند و یک «ما»ی جمعی در عین حال مستقل از حکومت و سایر جنبش ها برای پیگیری مطالبات خود بسازند. «ما»ی شکلگرفته در جنبش زنان که در دوران اصلاحات و ریاست جمهوری آقای خاتمی در نهادهای مدنی رشد کرد و تقویت شد، مبتنی بر مطالبات مشترک به علاوه فهم مشترک از وضعیتهای اجتماعی موافق و مخالف پیشرو بود که ضمن پیوستگی تاریخی با جنبش ملی زنان در مشروطه، این جنبش را در ابعاد و گستره وسیعتری برای حال و آینده زنان پیگیری گرد. جنبش زنان ایران به کمک فهم مشترک از مطالبات مشترک به شرکتکنندگان کمک میکرد تا از فرصت بهدستآمده در یک وضعیت و لحظة تاریخی معین بهره بگیرند و گردهم بیایند و اعتراضات و عمل مشترک و جمعی و ائتلافی را صرف نظر از ایدئولوژیهای مسلط و رسمی، به منزله «امکان» جهت تحقق هدف مشترک، سازماندهی کنند. «ما»یی فهیم و خودآگاه که قادر است، فرصتها و رخدادهای تأثیرگذار بر پیشبرد مطالبات زنان را شناسایی کند و آنها را در ابعاد و ساحتهای پیچیدهتر سیاسی،اجتماعی و اقتصادی پی بگیرد. سرمایههای اجتماعی و شخصیتهای آگاه و فهیم و حتی موقعیتهای خاص که قابلیت رهاییبخشی داشتهباشند، میتوانند بر شکلگیری و تقویت و تحقق این «ما»ی زنانه تأثیر بگذارند و به طور مستقیم و غیرمستقیم سبب توسعه سیاسی و پیشبرد دموکراسی در جامعه گردند.
مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان ایران در مقایسه با کشورهای خاور میانه رو چطور ارزیابی میکنید؟
جنبش زنان ایران، جنبشی پرسابقه است که دو انقلاب بزرگ و دهها جنبش و نهضت آزادیبخش ملی و میهنی و تجربه جنگ را درکارنامه خود دارد. جنبش برابریخواهی حقوق زنان که در برابر خشونتها و تبعیضهای جنسیتی علیه زنان تلاش میکند، تجارب ارزشمندی در توانمندسازی زنان و توضیح و تثبیت نگرش زنباورانه در جامعه دارد. تجاربی که از متن زندگی و زیست زن در خانواده و جامعه و سنتهای ایرانی برآمدهاست. جنبش برابریخواه زنان ایران، از دسته جنبشهای نادر در منطقه است که با وجود پیوند تاریخی با نهضتهای ملی توانستهاست استقلال خود از حکومت و قدرت را حفظ کند. بیشک امروزه، جنبش زنان ایران به دلیل اینکه زاییده گفتمان برابری جنسیتی است، منتشرترین جنبش اجتماعی در ایران محسوب میشود. جنبش زنان ایران، گفتمان برابریخواهی را از متن تجارب زیسته زنان در طول تاریخ و از تبارشناسی عناصر اتوپیایی ایدههای مطرح در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ایران اخذ کردهاست. در عین حال اصطلاح فمینیسم، برای زنان ایرانی و زنان منطقه واژه نوینی است؛ زیرا فمنیسم بطور کلی زائیده دوران صنعتی در اروپاست. اگر بخواهیم مقایسه تطبیقیمان را در چارچوب نظری فمنیسم اروپایی پی بگیریم، آنگاه میتوان به نظریه جولیا کریستوا در «مقاله زمان» زنان اشاره کنیم. ژولیا کریستوا معتقد است که فمنیسم اروپایی سه مرحله عمده در مسیر تحول خویش گذراندهاست که این سه مرحله را می توان 1-مرحله برابریطلبی زنانه، 2- مرحله تفاوتها و 3- مرحله هویتها نامگذاری کرد. در مرحله نخست تلاشهای زنان جهت آمدن از حاشیه به متن است. تحولی که در مسیر آن فمینیسم ملهم از خواستههای برابری جنسیتی در سیستمهای حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و جنسی است. زنان ایرانی این مرحله را پشت سر گذاشتهاند اما اغلب زنان منطقه در این مرحله قرار دارند. با تأکید بر این واقعیت که جنبشهای زنان در منطقه مستقل از قدرت حاکم و نفوذ خارجی نیستند. تفاوت عمده دیگر این است که جنبش زنان ایران اکنون درحال گذار از این مرحله به مرحله دوم است. یعنی مرحلهای که طی آن زنان درگیر در مبارزات برابریخواهانه، به ضرورت درک تفاوت و هویت خویش به سان یک زن در جامعه دست مییابند. این مرحلهای است که زنان منطقه هنوز بدان دست نیافتهاند. نوشتهها و بیانات آنها بیانگر این واقعیت است که از تبعیض در رنجاند اما هنوز هویت خویش در مقام یک زن، با تمام تفاوتهای بدنی و جسمی را، باور نکردهاند و با تمرکز بر تفاوتهای بدنی، به نیاز آزادی و استقلال درونی و برونی خود در مقام یک زن پی نبردهاند. در عین حال جنبش زنان ایران و جنبشهای زنان در منطقه، هنوز راه درازی برای رسیدن به مرحله سوم که دستیابی به متا روایت از جنسیت است، پیشرو دارند تا بتوانند به معانی نوینی از جنسیت و پلورالیسم جنسیتی و تنوع در جهان زنانه و مطالباتشان دست یابند و قادر شوند هم خویش و هم جهان پیرامونشان را متحول سازند.
چه چشماندازی برای حضور زنان در سالهای آتی میبینید؟
تردیدی نیست که زنان ایرانی با کوچ دستهجمعی که به اجتماع داشتهاند، رغبتی به بازگشت از متن به حاشیه و از جامعه به اندرونی خانهها ندارند. حضور مفید و مؤثر زنان در تمامی عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، سبب ایجاد تغییرات عمیق در نگرش و رفتار و شخصیت آنان شده و خودباوری و اعتماد به نفس زنان را فزونی خواهد بخشید. با توجه به رشد فناوری، زنان فرصتهای بیشتری جهت اشتغال بهدست خواهند آورد و از استقلال و آزادی بیشتری در همه عرصهها برخوردار خواهند شد. هیچ نیرویی هم نخواهد توانست مانع رشد و ظهور توانمند آنها در جامعه شود.
1. ساناساریان، الیز. جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از سال 1280 تا انقلاب 57)، ترجمۀ نوشین احمدی خراسانی، تهران، نشر اختران، 1384