انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

تاریخ تکراری

غم و قطره‌های اشک دوگانه‌ی غالب بر حواس عزادار هستند. وقتی کشتی عشق و ایمان به گل می‌نشیند، ابتدایی‌ترین واکنش این‌ها هستند. فرد عزادار حسرت می‌خورد و احساسات تلنبارشده‌اش را در غالب آب شور از چشمانش تخلیه می‌کند؛ شاید روضه‌هایی هم از فرط سوزش مرکز احساسی مغزش برای از دنیا رفته‌اش نیز بسراید.


اما فقط غم تا به کی؟ باید درس گرفت. نباید حسرت‌ها را به خاک‌سپاری بعدی منتقل کرد. این اصل را باید بالاخره در یک جا برچید. فرقی نمی‌کند؛ می‌تواند سالگرد فاجعه‌ی قبلی باشد، یا عزیز ازدست‌رفته‌ی بعدی. عبرت‌ها اینجا دست‌به‌کار شده، حسرت‌های بعدی را می‌کاهند. گاهی اهمیت‌دادن می‌آموزیم، گاهی عشق‌ورزیدن.


با تقریب نزدیکی، ۱۳۹۰ سال پیش، در واقعه‌ای نابرابرْ سیدالشهدا حسین علیه‌السلام به همراه یارانش در دشت کربلا به شهادت رسیدند. رویدادی که سالانه رخت عزا را بر تن شهرهای شیعی جهان می‌اندازد و حال و هوای معنوی عجیبی در محله‌ها و کوی‌های این مناطق برپامی‌دارد. این فاجعه‌ی بزرگ، به‌گونه‌ای آینده‌ی تاریخ شیعه و خاورمیانه را دچار درس و ماتم کرد که تا آخرین روزی که شیعیان در جهان حضور داشته باشند همواره در ذهن آنان حضور پررنگی خواهد داشت و نام حسین علیه‌السلام از زبان‌شان نخواهد افتاد.


کربلا غبار غمی‌ست که به هیچ طریقی از روی صفحات تشیع پاک نخواهد شد. عزادار حسین علیه‌السلام بودن افتخاری‌ست که لیاقت برنمی‌شمارد. سیاه‌پوش‌ها بخشش را خوب یاد گرفته‌اند. مضاف بر این، سیاه‌پوش‌ها با نیت‌های مختلف گشاده‌دستی می‌کنند. نذر و خیرات و کمک به مستمندان فرقی نمی‌کند؛ سیاه‌پوش‌ها معتقند همه مهمان حسین علیه‌السلامند. سیاه‌پوش‌ها مفاهیم خوبی از کربلا یاد گرفته‌اند؛ اما این درس‌ها -با وجود اهمیت بسیار- در مقابل مفهوم اصلی از فرعیاتند.


حسین علیه‌السلام آزادگی را کمتر از دین‌داری نمی‌پنداشت. حتی دین‌داری را هم اجبار برنمی‌شمرد. اصولی بر پایه‌ی مقاومت و ظلم‌ستیزی داشت. تا پایان زندگی خود نیز از اصول خود کوتاه نیامد. جبر چیزی‌ست که انسان را خوار و ذلیل می‌سازد. ایستادگی در برابر این امر، بن مفهوم آزادگی‌ست. دسته‌ای از سیاه‌پوش‌ها از این مورد چشم‌پوشی کرده‌اند. ظلم را نمی‌بینند. جبر را محترم می‌شمارند. الزام قیام در برابر جبارین هم بالکل منکر می‌شوند. درس‌ها را انتخابی دریافته‌اند و حد اعلای آن‌ها را پشت گوش انداخته‌اند.


کربلا فرصتی‌ست که هرساله تکرار می‌شود؛ پنجاه روز اتمسفر عاشورایی بر فضای فرهنگی و اجتماعی ایران غالب است. حداقل یک بار مهلت می‌شود تا انسان در اوج بلوغ عقلی و فکری خود کربلا را درک کند. این انتخاب در اختیار انسان‌هاست، «اما شاکرا و اما کفورا». حسین علیه‌السلام فقط مختص دین‌داران نیست. ذات کربلا برداشت در عین آزادگی‌ست. حسین علیه‌السلام مدرس آزادگی‌ست.


کربلا واقعه‌ای‌ست که تکرار می‌شود؛ در جاهای مختلف دنیا همواره جبر و ایستادگی در تقابل با یک‌دیگر به سر می‌برند. اگر حق در معنای واقعی خود موجود باشد، انسان با عقل خود آن را می‌پذیرد. اگر حق تحمیل شود، در حقانیت آن باید تردید داشت. حق را باید تبلیغ کرد. نه آن که به جبر در اذهان فرونشیند و محبوبیتی نداشته باشد. در آن صورت هم باید بر حقانیت آن شک وارد کرد. مسئله تقابل خیر و شر یا حق و باطل نیست؛ جبر ایستادگی می‌طلبد. بدین شکل کربلا همواره تکرار می‌شود.


کربلا فراتر از تدین است؛ مقاومتی که در آن است، تکثیر می‌شود. پیش‌نیاز درک مفهوم آن، اندکی آزادگی‌ست. ما دین‌داران و آزادگان آموخته‌ایم در برابر جبر سر تعظیم فرود نیاوریم. شاید نتوانیم یا نخواهیم بر علیه آن قیام کنیم؛ اما برای آن خوش‌رقصی نمی‌کنیم. اینجاست که حساب نوکران جبر از بقیه جدا می‌شود.


چه می‌شود که جبر به آزادگانی که توان مقابله ندارند، آزار می‌رساند؟ شاید به رخ کشیدن قدرت جبار است. مگر نه که مهسا امینی پایش را حتی از خط زرد مترو هم رد نکرده بود. کربلا جبرگریز نیست، جبرستیز است؛ داغ یک دختر که حتی مرگش هم مصداق جبر بود، آزادگی را زنده کرد.


و کربلایی که همواره تکرار می‌شود...


زینب سلام‌الله‌علیها در قامت زنی که بر پیکر بی‌جان فرزندش مویه می‌کند تکرار می‌شود. با آه و سوزی که زمین و زمان را به هم می‌دوزد، روضه می‌خواند و می‌گوید: زینب دوران منم. این مادر تا جان دارد بالای منبر جبرستیزی می‌نشیند و نمی‌گذارد یاد فرزندش مانند شمع وجودش خاموش شود. کم نیستند مادران و خواهرانی که عزیزان‌شان اسیر تیغ جبر شده‌اند. همه‌ی این‌ها چراغی‌اند که تا زمان مرگشان نه اجبار می‌پذیرند و نه خاموش می‌شوند. این است کربلای معاصری که با زینب‌های دورانش در کربلا نمی‌مانَد. این اشک‌ها و داغ‌ها بر ذهن‌ها می‌ماند، همانند فیلم‌های مداحی حمیدرضا روحی در دسته‌های عزاداری سیدالشهدا. پسری که اصل کربلا را درک کرده بود. مرگ بر او هم تحمیل شد.


زین‌پس محرم هر سال چند بار تکرار می‌شود؛ پس از هر باران که می‌بارد، محرم در یادها زنده می‌شود، در شمایل کیان پیرفلکی که سوار بر قایق چوبی و تن پوشیده از یخَش در آسمان می‌چرخد، درست در میان همان ابرهایی که خدای رنگین‌کمانش آن‌ها را خلق کرده است. هر بار صدای بوق ماشین‌هایی که عروس و داماد را در راه منزل خود همراهی می‌کنند به گوش می‌رسد، محرم در قالب چهره‌ی حنانه کیا ظاهر می‌شود. کسی که به جرم وجودْ اسیر چنگال جبر شد. ما هر بار که از ایستادگی اظهار پشیمانی نکنیم، محرم را در ردای چشمان یلدا آقافضلی می‌بینیم که می‌خندد و اظهار پشیمانی نمی‌کند. کربلا و شهدایش هر روز در شهرهای ما تداعی می‌شوند؛ تا زمانی که انسان آزاده‌ای زیر یوغ بازوان اجبار باشد، یا چیزی به مردم تحمیل شود، تا زمانی که مردمانی در این سرزمین آبی برای نوشیدن، امکانی برای تحصیل، امکاناتی برای پیشرفت و حقی برای انتخاب ندارند، هر روز عاشورا و اینجا کربلای ماست.


اجبار حق و باطل نمی‌شناسد. تا زمانی که اجبار باشد، بطلان غالب است. نمی‌توان جبر را حق دانست و در جبهه‌ی آن جنگید. در مقابل چشم‌های ما هر روز عمر بن سعدها در جعبه‌های جادویی از حق سخن می‌گویند و ایستادگی را بطلان می‌دانند، در حالی که خوشه‌های گندمِ ری در مشت‌‌های‌شان قابل دیدن است. برخی مانند حرمله از کرده‌ی خود لذت می‌برند و به آن مفتخرند و به واسطه‌ی زجر آزادگان پاداش می‌گیرند. از شمرها نگوییم که نیازهای اولیه‌ی زندگی را حتی بر مردم تحت زور حرام می‌دارند. نگوییم از چشم‌هایی که تیرهای مدرن بر آن‌ها فرود آمد. از اقدامات این جماعت ریاکار و کوفیانی که بر کاخ‌ها سوارند و وعده‌ی سازش می‌دهند، در کشور ما همه‌جا کربلاست.


در این جغرافیا، ما کربلا را هر روز تجربه می‌کنیم.

عاشورادانشگاه شریفآزادیظلمانجمن اسلامی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف https://t.me/anjomanSUT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید