ویرگول
ورودثبت نام
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

تو سفید پوشیده‌ای من سیاه

چهارشنبه ۱۱ دی ۹۸: توی سمینار زمستانه (WSS) قرار بود جزو Guideها باشم؛ یعنی افرادی که از ارائه‌دهنده‌ها استقبال می‌کنن و به محل ارائه راهنماییشون می‌کنن. رفتم لیست رو دیدم و به اسم محمد صالحه که رسیدم ذوق کردم! گفتم چقدر اسمش آشناست. انگار خاطرات خوبی به یادم می‌اومد ولی نمی‌دونستم چی هستن. اسمم رو نوشتم به عنوان مسئول استقبال ازش.

جمعه ۱۳ دی ۹۸: در بحبوحهٔ رویداد، قرار بود مجری اختتامیه هم باشم و مشغول هماهنگی و زمان بندی بودیم که یکی اومد گفت «ببخشید این ارائهٔ آقای صالحه سر وقت انجام می‌شه؟ آخه‌ هنوز نیومده‌ان». ارائه‌اش جزو آخرین ارائه‌های رویداد بود و من انقدر درگیر برنامه‌ریزی اختتامیه شده بودم که یادم رفته بود. داشت دیر می‌شد. در به در دنبال شماره‌اش می‌گشتم تا زنگ بزنم ببینم کجاست. شماره‌اش رو پیدا کردم. داشتم توی گوشی تایپ می‌کردم که خودش بهم زنگ زد. گفت که رسیده و رفتم برای استقبال ازش. گفتم بهش که «شما خیلی اسمتون آشناست. من حس می‌کنم معلمم بودید. گراف اینا درس نمی‌دادید؟» با حالت متواضعی گفت:«نه احتمالا با داداشم اشتباه گرفته‌ای!» طوری صحبت می‌کرد که نمی‌شد دوستش نداشت. میکروفون رو دستم گرفتم. «در خدمت جناب آقای صالحه هستیم؛ ایشون مدرک لیسانس و ارشدشون رو در رشتهٔ مهندسی کامپیوتر از دانشگاه شریف اخذ کردن و در حال حاضر در حال تحصیل در مقطع دکتری در دانشگاه تورنتو هستند. حوزهٔ کاریشون سیستم‌های توزیع شده و برنامه‌نویسی ابریه. دعوت می‌کنیم ازشون که ارائه‌شون رو شروع کنن.» ارائه‌اش رو شروع کرد. من نشسته بودم اونجا. تمومش کرد. تهش رفتم بعد از تشویق و تشکر بشقاب میناکاری شده یادگاری WSS رو دادم. راستی اون بشقابه رو هم با موشک زدن. نه؟

چهارشنبه ۱۸ دی ۹۸: جلوی جکوز نشسته بودم و اون عکسی که از لیست اسامی مسافران پرواز پخش شده بود رو نگاه می‌کردم. تو فهرست بالا پایین شدم و یک لحظه اسمش رو دیدم. محمد صالحه. باورم نمیشد. دوباره خوندم. سه بار. چهار بار. پنج بار. نه هر چقدر که بخونیش قرار نیست عوض بشه. رفتم دانشکده. همه یا شوکه شده بودن یا گریه می‌کردن. هنوز باورم نمی‌شد. داشتم عکس‌هاش رو سرچ می‌کردم تا به همراه عکس پونه و آرش و محمدامین -سه مسافر کامپیوتری دیگه- قاب کنیم. یهو یکی یادآوری کرد که ایشون سه سال پیش درس برنامه‌نویسی پیشرفته ارائه داد توی دانشکده‌مون. و من تو اون شرایط یادم اومد که ای وای! من توی این درس تی‌ایش بودم. البته خیلی نقش محدودی داشتم و صرفا یه جلسه کلاس رفته بودم و تو تصحیح میان‌ترم هم کمک کرده بودم. ولی تازه فهمیدم این که همش فکر می‌کردم معلمم بوده برای چی بود. و حیف که دیگه هیچ‌وقت نمی‌شد بهش بگم. هیچ‌وقت.

چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸: حوالی آبان به استادی از دانشگاه تورنتو ایمیل زده بودم برای اپلای. اون هم گفته بود که امسال می‌خواد دانشجو بگیره و اسمش رو بنویسم توی اپلیکیشن. اخیرا یه مصاحبه داشتیم و بهم گفت دو تا مقاله می‌فرسته برام و یکیش رو خلاصه کنم بفرستم. بعد از همه جریانات و افسردگی‌ها و خشم‌های فروخفته خواستم به زندگی برگردم و رفتم مقالشو باز کردم و دیدم که اسم محمد صالحه جزو نویسنده‌هاست. باورم نمی‌شد. دوباره نابود شدم. این همه چیز چطوری میتونه اتفاقی باشه واقعا؟

عکس یادگاری شهید سلیمانی با محمد صالحه و همسرش (زهرا حسنی سعدی)
عکس یادگاری شهید سلیمانی با محمد صالحه و همسرش (زهرا حسنی سعدی)


جمعه ۱۸ بهمن ۹۸: با یکی از سال بالایی‌ها در مورد تورنتو صحبت می‌کردیم. گفت کدوم استاده میخواد بگیردت؟ اسمشو گفتم و گفت که این استاد محمد صالحه بوده. مثل سطل آب یخی که ریخته باشن روم. انگار دیگه این اسم و این خاطرات با سرنوشت من گره خورده. می‌بینی میتونستیم همکار هم باشیم سال بعد! خیلی عجیبه واقعا زندگی.

و خب این متن تقدیم به تو؛ به تویی که به نظر یاد و خاطرت تا ۵، ۶ سال آینده قراره همراه من بیاد. به تویی که شماره‌ات هنوز توی گوشیمه. به تویی که صدات هنوز تو گوشمه و آخرین دیدارمون هنوز جلوی چشممه. به تویی که کلا یه عکس ازت توی کل اینترنت وجود داشت و نمیدونی چقدر سخته عکس یکی رو سرچ کنی، برای اینکه با روبان سیاه قابش کنی. به تویی که کسانی که گردنشون از مو باریک تر بود کشتنت و آب از آب تکون نخورد. که معلوم نیست از اون دنیا این متن رو میخونی یا نه. که «تو سفید پوشیدی من سیاه» آقای محمد صالحه./کیانوش عباسی ، ورودی 94 مهندسی کامپیوتر شریف

نشریه دانشجویادبود جان‌باختگان هواپیمای اوکراینیps752
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف https://t.me/anjomanSUT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید