لطفاً خودتان را معرفی کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. من محمدکاظم کوهی هستم؛ متولد دوازده خرداد سال ۱۳۴۸ یزد ، ورودی سال ۱۳۶۹ دانشکدهٔ دامپزشکی دانشگاه تهران و دانش آموخته سال ۱۳۷۵ که همان سال نیز به استخدام دانشکدهٔ دامپزشکی درآمدم. در سال ۱۳۷۶ به عنوان مدیر کل کوی دانشگاه تهران منصوب شدم که تا سال 7۹ نیز در این مسئولیت بودم. با کمال تاسف در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ هم که فاجعهٔ بزرگ حمله به خوابگاه دانشگاه تهران صورت گرفت، مدیر کل کوی بودم. در حال حاضر دانشیار بخش سمشناسی دانشکدهٔ دامپزشکی دانشگاه تهران هستم.
شما آن شب در کوی دانشگاه حضور داشتید؟ به نظرتان این اتفاقات قابل پیشبینی بود؟ اصلا انتظار چنین تجمعی را داشتید؟
بله؛ آن شب با زمان اندکی به کوی رسیدم و در کوی بودم. در موارد متعددی قبل از آن هم -مثل تعطیلی یکی دو روزنامه یا پیشآمدن مسائل سیاسی- تجمعات دانشجویی اینچنینی داشتیم که به آرامی توسط خود من که در صحنه حضور پیدا میکردم، مدیریت میشد. البته با هماهنگی کلانتری یوسفآباد، حراست دانشگاه و حراست وزارت علوم، حضور آنها نامحسوس و حضور من محسوس بود. با دانشجویان مذاکره میکردیم؛ آنها همراهی میکردند و تجمع پایان مییافت. احتمال میدادیم که با تعطیلی روزنامه سلام باز هم چنین تجمعی رخ دهد؛ غافلگیر نشدیم و به نظرمان عادی بود. اگر در آن روز دوستان به ما اجازه میدادند، همه چیز طبق روال قبل بود و تنها اتفاق غیرعادی -که باعث همین مسائل شد- حضور غیرطبیعی و غیرعادی پلیس ضد شورش در محل بود که موجب شروع بحران شد.
روایتتان از داستان از همان لحظهای که متوجه شدید اتفاقی در حال رخدادن است و در جمع دانشجویان حاضر شدید چیست؟
من پنج، شش کیلومتر از کوی دانشگاه دور بودم که به من اطلاع دادند دانشجویان، در قالب تظاهرات در مخالفت به بستهشدن روزنامهٔ سلام حرکت کرده اند؛ تعدادشان حدود ۱۰۰ الی ۱۵۰ نفر است و به سمت در اصلی کوی دانشگاه تهران در حال حرکت هستند. من خواهش کردم که بلافاصله درب اصلی کوی بسته شود و از خروج دانشجویان جلوگیری شود تا به محل برسم. زمانی که من رسیدم بچهها با اصرار درب کوی دانشگاه را باز کرده بودند و تا نزدیکی چهارراه جلال آل احمد رفته بودند. من قبل از رسیدن به کوی، به پلیس مامور (پلیس کلانتری یوسفآباد که تجربهٔ چنین اتفاقاتی را داشت) و حراست دانشگاه اطلاع داده و آنها نیز طبق روال همیشه، برخوردی متین و سنگین با دانشجویان داشتند؛ در حدی که دانشجویان شعار »نیروی انتظامی، تشکر تشکر «سر داده و به سمت کوی دانشگاه برگشته بودند. حدود ۱۰، ۱۲ نفر خارج از کوی مانده و بقیه برگشته بودند که من رسیدم. رسیدن من با آمدن گروهی از نیروی انتظامی با تیپ نیروهای ویژه که فرماندهی آنها بر عهدهٔ یکی از فرماندهان خشن نیروی انتظامی بود، همزمان شد . من با روحیهٔ دانشجوها آشنا بوده و تجربهٔ کار در محیط دانشجویی (۶ سال سکونت در خوابگاه و دو سال مدیریت آن) را داشتم و میدانستم که حتی حضور با این تیپ و قیافه باعث خشمگینشدن دانشجوها میشود؛ حتی اگر برای تماشا هم بیایند تا ببینند چه میشود، تجمعشان دوباره زنده میشود. خیلی زود نزد فرمانده نیرو ها رفتم و از او خواهش کردم که سریع منطقه را ترک کنند. ایشان اظهار داشتند دانشجویان هنوز بیرون هستند که در پاسخ گفتم تعدادشان کم است. به افرادی که پشت نردهها بودند اشاره کردند؛ گفتم اگر شما اینجا را ترک کنید و به من پنج دقیقه مهلت دهید، همهٔ اینها را جمع کرده و دانشجوها را به داخل کوی برمیگردانم؛ کسانی که درون محوطه هستند را نیز از نردهها دور میکنم.
ایشان به من فحاشی کرده، مشتی به سینهٔ من زدند و من را داخل جوی آب کنار خیابان انداختند. دانشجویان که داشتند این صحنه را میدیدند و به موجب ارتباط عاطفیای که بین من و آنها بود، بسیار به من لطف داشته و من نیز تلاش میکردم خالصانه برایشان کار کنم؛ تا به آن زمان سابقه نداشت که یک مدیر دانشگاهی تا این حد مورد اعتماد دانشجوها باشد. این توهین و ضربهای که به من زده شد، دانشجویان را خشمگینتر کرد و تعداد بیشتری از کوی بیرون آمدند تا با توهینی که به من شد مقابله کنند. متاسفانه ایشان هم دستور برخورد دادند که یک زد وخورد نسبی بین دانشجوها و سربازانی که با ایشان آمده بودند صورت گرفت. ما خیلی تلاش کردیم و از دانشجوها دعوت کردیم نادیده گرفته و به داخل کوی برگردند. آقای دکتر سلیمانی، معاون دانشگاه تهران، در این موقع رسیده بودند و دانشجوها را به آرامش و بازگشت به داخل کوی دعوت میکردند؛ تقریباً داشت این اتفاق میافتاد که ناگهان صدای شلیک گلولهای بلند شد و باز هم دانشجوها عصبانی شده و بازگشتند. غلغلهای شده بود که باعث بیدارشدن مابقی دانشجویانی که خواب بودند -غیر از ۱۰۰، ۱۵۰ نفر اولیه- و مردم محل شد؛ در نتیجه هر لحظه به تعداد نیروی انتظامی، دانشجوها و مردم محل اضافه شد. در همین میان لباسشخصیها به تعداد بسیار زیاد و به صورت کاملاً سازماندهی شده و آماده، در محل حضور پیدا کردند که اوضاع را بیش از پیش از کنترل خارج کرد. من از طرف دانشجویان مطمئن بودم که اگر نیروی انتظامی و لباسشخصیها فرصت داده و تا چهارراه جلال آل احمد عقب میرفتند، میتوانستیم بچههای دانشجو را با اعتمادی که به من، دکتر سلیمانی و حراست دانشگاه داشتند، راضی کنیم؛ (آقای دکتر محسنی، یکی از دلسوزترین مدیران حراست در وزارت علوم، این اطمینان را در دانشجو ایجاد کرده بود؛ دانشجویان قبل از ۱۸ تیر و بعد از آن، مشکلاتشان را با حراست مطرح کرده، به حراست پناه میبردند و حراست نیز وظایف ذاتی خویش را انجام میداد).
در این زمان آقای دکتر محسنی و آقایان تعالی، مدیر کل سیاسی-امنیتی فرمانداری تهران و رضایی بابادی، معاون سیاسی-امنیتی استانداری نیز آمده و در صحنه حضور داشتند. ما چندین بار با نیروی انتظامی مذاکره کردیم که در این بین سردار نظری، فرمانده نیروی انتظامی تهران هم در محل حاضر شدند. من همراه آقای دکتر سلیمانی و رضایی بابادی خدمت ایشان رسیده و آقای رضایی من و دکتر سلیمانی را معرفی کردند. ما کاملاً به ایشان توضیح دادیم که میتوانیم دانشجوها را به داخل هدایت کنیم؛ اگر لطف کنید، عقبتر رفته و به جلال آل احمد برگردید، ظرف کمتر از نیم ساعت میتوانیم بچهها را کنترل کرده، به کوی بازگردانیم و تمام مسئولیتش را هم میپذیریم. در مقابل، آقای سردار نظری دستور دستگیری من را داده و گفتند همهاش زیر سر شما است و با شما برخورد میکنیم؛ به زیردستهایشان با این لحن فرمودند: »این پدرسوخته را بازداشت کنید.» آقای رضایی بابادی وساطت کرده و گفتند اگر من بازداشت شوم دانشجویان به شدت عصبانی شده و اوضاع غیرقابلپیشبینی و پیشگیری خواهدشد که در نهایت از بازداشت من صرفنظر کردند. ما بین دانشجوها، نیروهای لباسشخصی و نیروی انتظامی رفتوآمد میکردیم که آقای نظری از پشت بلندگو تهدید کردند:«اگر ظرف ۳ یا ۵ دقیقه -دقیق به خاطر ندارم- به داخل کوی بازنگردید، ناچاریم با شما برخورد کنیم.» هنوز ضربالعجل تعیینشده نگذشته بود که دستور حمله به کوی دانشگاه را صادر کردند و دانشجوها به وحشیانهترین شکل ممکن مورد ضربوشتم قرار گرفتند. برخورد نیروهای لباسشخصی و نیروی انتظامی یک جنایت بود -اولین بار تعبیر جنایت را مقام معظم رهبری به کار بردند- و فقط به دانشجویانی که در محوطهٔ کوی بوده و اعتراض کردند محدود نبود؛ به اتاقها وارد شده و بچههایی که بعضاً در خواب بودند را با باتوم، سیم خاردار، میلگرد، چوب، زنجیر و هر چیزی که در دست داشتند مورد ضربوشتم قرار میدادند؛ تونلی درست کرده بودند که دانشجوها را به ماشینهای بیرون هدایت و آنها را از کوی منتقل میکردند.
به کجا؟
الان ۲۰ سال گذشته و دقیق یادم نیست. به هر صورت دانشجوها را بازداشت کرده و بردند. آنها را از خواب بیرون کشیدند و حتی به دانشجویان خارجی ما که در تظاهرات حضور نداشتند هم رحم نکردند؛.یک جنایت بسیار بد که نقطهٔ سیاه بزرگی در تاریخ کشور ما است، با بیتدبیری یکی دو نفر اتفاق افتاد و شد آنچه نباید میشد.
به خاطر دارید نحوۀ ضربوشتمها در چه حد بود؟ برای مثال مواردی بیان میشود که فیلمهایی از بستن دست افراد و پرت کردن آنها به پایین طبقات وجود دارد؛ آیا این امر حقیقت دارد؟
خدمتتان عرض کردم؛ ضربوشتم به وحشیانهترین شکل ممکن انجام میشد. فردی بود به نام آقای کریمی؛ ایشان به دلیل بیماری و جانبازی، قرصهای آرامبخش زیادی مصرف میکردند. زمانی که به داخل اتاق ایشان حمله کرده و میبینند که به دلیل مصرف دارو، عکسالعمل توأم با ترس و وحشت ندارد، عصبانی شده و از پنجرهٔ طبقهٔ دوم ایشان را پایین میاندازند که به گمانم بیش از 70 شکستگی در بدنشان اتفاق افتاده بود و ماهها بدن ایشان در گچ بود. اسم کوچکشان متاسفانه یادم نیست، اما فامیلیشان کریمی بود. یکی دیگر از وحشتناکترین صحنهها آقایی به نام جمالی، نفر اول کنکور پزشکی سال ۷۲ -دقیق یادم نیست- بود که یتیم بودند؛ به چشم ایشان با باتوم پلاستیکی یا گاز اشکآور مستقیماً شلیک شده بود که باعث نابینا شدن و تخلیهٔ یک چشم ایشان شد.
ارزیابی شما نسبت به همکاری حراست چه بود؟آیا گزارشی از آن حادثه تهیه شد؟
به عنوان کسی که از سال ۶۹ وارد دانشگاه شده و بیش از ۲۹ سال است در دانشگاه تهران حضور دارم، عرض میکنم حراست تعریف شده تا از مجموعهٔ دانشگاه حراست کند و متاسفانه میتوان گفت در تمامی مقاطع از این نهاد به عنوان یک «لولو»که باید از آن ترسید یاد میشد؛ اما در آن مقطع، با مدیریت کاملا علمی و دلسوزانهٔ آقای دکتر محسنی در حراست مرکزی وزارت علوم، حراست مأمن و پناهگاه دانشجویان بود. حراست نهتنها برای منِ مدیر هم به دنبال مچگیری نبود، که به دنبال کمک برای مدیریت بهتر مجموعه بود و این ارتباط منطقی و تنگاتنگ، تنها در همان مقطع رخ داد و نه قبل و نه بعد از آن شاهد چنین ارتباطی نبودیم.
از همان دقایق ابتدایی اتفاقات ۱۸ تیر که من رسیدم، خود آقای دکتر محسنی شخصاً آمده و نقش حراست دانشگاه کمرنگتر بود. البته نه اینکه خدای ناکرده کاری نکرده باشند؛ ولی شخص آقای دکتر محسنی بسیار مؤثر همراه، راهنما و در کنار ما بودند! در همهٔ مقاطع در کنار دانشجوها و پشتیبان و مدافعشان بود؛ بارها و بارها دیدم که آقای محسنی با دیدن صحنهٔ دانشجویان کتکخورده اشک ریخته و گویی خودش کتک خورده یا بچهاش را زده باشند. این صحنههایی بود که دیگر تکرار نشد، یا حداقل من ندیدم. در مورد گزارش، دهها گزارش تهیه شد؛ شخصمن هم یک گزارش تهیه کردم. حراست، وزارت علوم و خود نیروی انتظامی نیز گزارشهایی تهیه کردند ولی به اعتقاد من، کامل ومنطقیترین گزارش که منصفانهترین گزارش بود و هیچ حرف خلافی در آن وجود نداشت، مربوط به دفتر مرکزی حراست بود که توسط دکتر محسنی تهیه و به صورت محرمانه منتشر شد.
تعدادی از حاضرین در تجمع کوی دانشگاه، دانشجوی آنجا نبودند؛ به نظر شما حضور آنها چقدر مرتبط با تظاهرات کوی بوده و آیا این امکان وجود دارد که حضور این افراد در آن شب سازماندهیشده باشد؟
شما در مورد جمعبندی یک هفته بحران حرف میزنید به نظرم باید شروع بحران و شب 18 تیر را از حوادث روزهای بعد جدا کرد. شب ۱۸ تیر که خود این اتفاق افتاد، ما یک سری مهمان در کوی داشتیم که تعداد و اسامی آنها در دفتر میهمانان کوی دانشگاه ثبت شد؛ فکر میکنم حدود ۷۰ نفر بودند و نیروی انتظامی دفتر مذکور را با خود برد که بعداً با مشکلات زیاد آن را پس گرفتیم. اسامی آن افراد کاملاً مشخص بوده و تصور میکنم تعداد افراد غیر دانشگاه تهرانی که شب اول بازداشت شده یا کتک خوردند به اندازه انگشتان یک دست هم نبود. تمام دستگیرشدگان و کسانی که صدمه دیدند از بچههای دانشگاه تهران بودند که از اتاقهایشان بیرون کشیده شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند؛ ولی صبح فردا که دانشجویان دیگر دانشگاهها در جریان قرار گرفتند و روزنامه خرداد تیتر «کوی دانشگاه تهران به خون کشیده شد» را کار کرد، موجب هجوم مردم و دانشجویان به کوی دانشگاه تهران شد که آن بحث جدا است. در نطفهی این حادثه ما موردی جز دانشجویان دانشگاه تهران نداشته و برنامه کاملاً معمولی و دارای سابقه بود. تنها تفاوتش حضور پررنگ و چشمگیر نیروی انتظامی با لباس فرم ضد شورش بود.
اسامی کشتهشدگان را یادتان هست؟
خود من در دست خیلی از این لباسشخصیها دستهبیل و کلنگ دیدم که دانشجویان را میزدند و هرکسی در صحنه حضور داشت، فکر میکرد این ماجرا تعداد زیادی شهید خواهد داشت؛ اما مطلبی که بعداً به طور رسمی اعلام شد، یک نفر بهنام عزت ابراهیمنژاد که سرباز و مهمان بود و با شلیک مستقیم در خیابان روبهروی کوی شهید شد.
مجروحان چطور؟
تعداد مجروحان بسیار زیاد بود. این اتفاقاتی که میگویم در دنیا کمنظیر و تا بهحال اتفاق نیفتاده است؛ من آن زمان هم تعابیری بهکار بردم که موجب عصبانیت عدۀ زیادی علیه اینجانب شد. ما وقتی زدوخورد در تمام دنیا را میبینیم -که اسم آن کشور را هم نمیخواهم ببرم- هنگامیکه کسی مجروح میشود، آمبولانس آمده و وی را به بیمارستان میبرد. آن شب حتی جلوی آمبولانسی که آمده بود دانشجویان مجروح را به بیمارستان ببرد را گرفته، آنها را پایین آورده و دوباره مورد ضربو شتم قرار دادند! آنها راننده آمبولانس را هم کتک زدند و حتی به بیمارستان رفته بوده و بسیاری از مجروحان را بازداشت کردند. بسیاری از مجروحان را خود مردم محل به خانهشان برده و پانسمان میکردند. پرسنل بیمارستان نیز بعضاً ایشان را مخفی میکردند؛ یعنی من که مدیر کوی دانشگاه بودم میرفتم به مصدومان سر بزنم، میگفتند کسی اینجا نیست و به من اعتماد نمیکردند. بعد هم که میخواستند شکایت کنند، می گفتند از نیروی انتظامی نامه گرفته و به پزشکی قانونی ببرید. ببینید آن شب صدها نفر از دانشجویان ما به وحشیانه ترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم قرار گرفتند؛ ولی اگر آمار بخواهید، من بهطور دقیق اطلاع ندارم، چون اصلاً نمیتوانستم آمار دقیق داشته باشم. اما ما یک لیستی تهیه کردیم که ما بعداً مدیران کشور را متقاعد کردیم این اتاقها که آسیب دیدند -حتی دوتا از اتاقها را به آتش کشیدند-، همۀ زندگی آن دانشجویان بود و خسارات واردشده باید جبران شوند. در نهایت متقاعدشان کردیم که باید شکایت کرده و بگویید که چه خسارتهایی به شما رسیده است؛ نزدیک 300نفر آمده و فرمی را پر کردند که چه خساراتی اعم از جانی یا مالی دیدهاند. این فرم هنوز در دانشگاه موجود هست و میتوانید به آنها مراجعه کنید.
در کدام قسمت دانشگاه هست؟
آن زمان که ما آمادهاش کردیم، یک نسخه برای خودم نگه داشتم که قاعدتا باید در کوی باشد. به هرکدام از حراست، معاونت دانشگاه و قوۀ قضاییه هم یک نسخه برای پیگیری فرستادیم. بخشی از این خسارتها برطرف و بین 13 تا 18نفر علیرغم همه تهدیدها از نیروی انتظامی نامه گرفته، به پزشکی قانونی رفتند و به عنوان شاکی پرونده باقی ماندند که آن دادگاه کوی دانشگاه برگزار و آن لبخند شیرین سردار نظری را به دنبال داشت؛ محکوم شدن یک سرباز به جرم دزدیدن ریش تراش! که الان مسئولیت آن سرباز را هم میدانید چه بوده و الان کجا مشغول بهکار است.
روند مهمانشدن افراد چگونه بود؟
وقتی کسی میخواست مهمان بیاورد به درب نگهبانی آمده، کارت خوابگاهش را نشان می داد و اعلام میکرد که ایشان مهمان من است؛ سپس نامش در دفتر مهمان کوی ثبت و پس از تحویل کارت شناسایی وارد خوابگاه میشد.
وضعیت شوراهای صنفی دانشگاهها و خوابگاههای آن زمان چگونه بود؟ آیا دست گروه خاصی بودند؟
من در زمان دانشجویی خود و همچنین آقای دکتر سلیمانی، جای شورای صنفی را بسیار خالی میدیدیم و خیلی زود شورای صنفی کوی و دانشگاه را راه اندازی کردیم. در مرحلۀ اول که شورای صنفی شکل گرفت، نمیتوان گفت دست چه گروهی بود؛ یعنی همه تلاش کردند که باشند، اما میتوانم آنها را به چند گروه تقسیم کنم. یک سری افراد پوپولیست بودند که به عنوان مثال در ساختمان چهارده یا پانزده، یک آقایی در شب تبلیغاتش میگفت:«من مشت در دهان کوهی زده و او را به خاک سیاه مینشانم.»که اتفاقا این آقا هم رای آورد. تعداد اندکی ازطرفداران انجمن اسلامی بودند که از نیروهای اصلاحطلب و تحکیم وحدت بودند و انگیزۀ چندانی برای ورود به شوراهای صنفی نداشتند؛ آن زمان انجمنهای اسلامی در اوج اقتدار بوده و خودشان را بالاتر از این میدانستند که بخواهند وارد بحث شوراهای صنفی شوند. تعدادی از آنها وارد شدند ولی خیلی پیگیر این قضیه نبودند. من نیز دعوتشان کردم و اشاره کردم به اینکه آینده حرکتهای دانشجویی، پویشهای صنفی است و بهتر است در آن مشارکت داشته باشید؛ اما متوجه شدم که حداقل سرانشان انگیزهای نداشته و مثلا آقای رضا حجتی (دبیر وقت انجمن اسلامی)، حتی برای داشتن دفتر در کوی هم اقبالی نداشتند. یک گروه هم به راستها معروف بودند که انگیزه تشکیلاتیشان برای شرکت در شوراهای صنفی بسیار بالا بود. در کنار اینها یک سری افراد سیاسی حضور داشتند که وابسته به جریاناتی با جنبۀ ملیگرایی قوی بودند. همه آنها به نوعی تلاش کردند وارد شوراهای صنفی بشوند و متاسفانه دانشجویان نیز با شناخت کافی رای نمی دادند. من از همان اولین دوره پشنهاد دادم روند انتخابات شوراهای صنفی را عوض کرده و اعضا بهجای ساختمانها از داخل دانشکدهها انتخاب شوند. به عنوان نمونه دانشجویان دانشکده دامپزشکی که یکدیگر را میشناسند، سه نفر از بین خودشان را به عنوان نماینده در شورای صنفی معرفی کنند. متاسفانه این پیشنهاد من خیلی پیش نرفت و فکر نمیکنم هنوز هم پیش رفته باشد؛ چراکه هر کسی در خوابگاهها از یک دانشکده ایی است و شما نه توان افراد و نه عقیده و هدف ایشان را نمی دانید. به هر صورت نمیتوان گفت که شورای صنفی آن مقطع در اختیار چه کسانی بود؛ بخشی ازاینها حتی با خود من نیز زاویههای عجیب و غریبی پیدا کردند. با این حال اگر سوابقش را بررسی کنید متوجه زوایای ماجرا می شوید؛ اما به هر صورت در اختیار طیف خاصی نبود.
نحوۀ واکنش و فعالیت شورای صنفی در آن اتفاق چگونه بود؟
تا آنجا که خاطرم هست، شورای صنفی یک بیانیه دادند؛ اما بهیاد ندارم کار منسجم تشکیلاتی برای احقاق حقوق دانشجویان و یا کار دیگری انجام داده باشند که البته ایین نامه شورای صنفی هم چنین اجازه ایی به انها نمیداد.
شورای دانشگاه چه بوده و در آن سال چه اقداماتی کرد؟ جریان استعفای مدیران دانشگاه چه بود؟
شورای دانشگاه متشکل از رئیس دانشگاه، رؤسای دانشکدهها و مدیران دانشگاه میباشد.رییس دانشگاه، رؤسای دانشکدهها، معاونین دانشگاه، آقای دکتر خدایاری، آقای دکتر سلیمانی، آقای دکتر قندی و... در اولین ساعت در صحنه حاضر بوده و با دانشجویان صحبت می کردند. در دانشگاه و وزارتخانه جلسه برگزار کرده و دقیقا صبح همان روز جلسهای در دانشگاه با هیئت رئیسهدانشگاه گذاشتند و پیگیر امور بودند. متعاقب این حادثه و مسایل حادث شده بعدی ریاست دانشگاه و مدیران و معاونین اعلام استعفا کردند البته من مستعفی نبودم و احساس کردم الان لازم ترین زمان برای حضور و خدمت من است.
پیگیری هایی که برای احقاق حقوق دانشجویان کردند چه بود؟
ما آن موقع نمیدانستیم کجا باید پیگیری کنیم؛ کسانیکه باید حافظ جان و مال و ناموس مردم باشند، به خوابگاه حمله، جان مردم را در خطر انداخته و مأمنشان را به آتش کشیده و خراب کرده بودند. یعنی یک وضعیتی بود که رئیسجمهور، وزیر و معاونینش هم نمیدانستند باید چکار کرده و به که پناه برند! همه گیج بودیم، ولی هیچکس کوتاهی نکرده و هرچه در توان داشت انجام می داد.
میزان تخریبهای فیزیکی در کوی دانشگاه و بازسازی و هزینه آن به چه نحوی بود؟
اتاق های ساختمان 14 تا 23 کاملاً تخریب شده بودند و تمامی درب و شیشهها را شکسته بودند. بچهها دربها را باز نمیکردند، اینها درب را با لگد شکسته و داخل میشدند. خصوصاً ساختمانهای 14 و 15 به شدیدترین شکل ممکن تخریب شده بود. شیشه ماشینها و قسمت اداری را شکسته و در قسمت جنوب دانشگاه، وسایل دانشجویان تماماً از بین رفته بود؛ بهنحویکه بههیچ وجه قابل سکونت نبود و باید کاملا بازسازی می شد. بعدها که مسائل سیاسی شده، هیئت متحصنین شکل گرفت و هرکسی دنبال زدوبندهای سیاسی خویش بود، دکتر سلیمانی ، مهندس خدایاری من و آقای محسنی و مدیران وزارت علوم و دانشگاه پیگیریهای خیلی شدیدی کردیم. وی افزود اگر اول مهر خوابگاهها به همین وضع باشند، ما دوباره با بحران بزرگی مواجه میشدیم. نامه ایی تهیه و به وزیر اطلاعات منتقل کرده و ایشان نیز نامهای به رئیسجمهور و مقام رهبری نوشتند. وزرات کشور یک گروه ضربتی برای بازسازی داشت که مدیر بسیار زحمتکشی هم داشتند؛ در کوی دانشگاه مستقر شده و تا اول مهر با یک برنامهریزی دقیق و بهصورت شبانهروزی، بخش عمدۀ ساختمان کوی را نوسازی کردند. چون دانشگاه بودجه کافی برای انجام پروژه را نداشت، این هزینه توسط شهرداری و وزارت کشور تامین شد.
آیا خسارات مالی واردشده به دانشجویان و دیهها جبران شد؟
خیر؛ این خسارتها جبران نشد. تعدادی از دانشجویان آمده و ادعای خسارت کردند و کارگروهی با دید مثبت تشکیل و بخشی از این زیانها به ایشان پرداخت شد؛ آنهایی که نیامده یا ترسیدند هم که هیچ. بحثدیهها که باید شکایت میشد نیز تعداد کمی بودند که رسما شکایت کردند که فکر میکنم پرداخت شد.
روند دادگاههای دانشگاه چگونه بود؟
من ابتدا مخالف حضور دانشگاه در دادگاه بودم؛ چون به نام کوی دانشگاه نامگذاری شد، ولی در حقیقت دادگاه تعدا اندکی از دانشجویان شاکی از نیروی انتظامی بود و دادگاهِ جنایت کوی نبود.
دانشگاه رسماً شکایت نکرد؟
دانشگاه هم شکایت کرد؛ اما آنچه که در حال بررسی بود شکایت دانشجویان بود که وکالت آنها هم با جناب آقای دکتر رهامی بود. علیرغم سخنان رهبری که گفتند این اتفاق یک جنایت بوده و شبهنگام، به مسکن دانشجویان و نمازشان حمله شد، تقریبا با شواهد و قراین مطمئن بودیم که روند این دادگاه درست نخواهد بود. دانشجویی که در یکی از جلسات دادگاهها اعلام کرد:«که شما حافظ جان و مال مردم هستید؛ ولی به جانمان تعرض کردید»، در نزدیک ورودی دادگاه در خیابان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت! حال میخواهید از این دادگاه چه بیرون آید؟
حادثه کوی دانشگاه 82 و 88 چطور؟
من سال 82اصلا ایران نبوده و در جریان هم نیستم. من تا سال هفتادونه مدیر کل کوی دانشگاه بودم و پس از سالگرد هجده تیر، دیگر مسئولیت آنجا را عهدهدار نبودم؛ اما افتخاری بزرگ و همچنین اندوختهای برای آخرت که هماکنون دارم، عملکردم در واقعه هجده تیر است. هیچ بهرهبرداری سیاسیای نکرده و در حملهای که به دانشجویان و فرزندان من شد، اول من را زدند تا بتوانند به دانشجویان برسند؛ ]با گریه ادامه می دهد:[ نوبت بعد که حمله کردند، بچهها را به کوی فرستاده و درب کوی را پشت به مهاجمین و رو به دانشجویان بغل گرفتم من را زدند تا توانستند به بچههایم برسند. من به آن افتخارمی کنم؛ شما مقایسه کنید با سال 88، و نقش مدیران حوزه دانشجویی دانشگاه .
آقای کوهی، در آخر اگر سخنی با خوانندگان خبرنامه دارید، بفرمایید.
حرفی نیست؛ فقط برایتان آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم که دیگر چنین حادثه و جنایت تلخی در کشور ما تکرار نشود. من باور نمیکردم اینها ایرانی یا مسلمان باشند؛ چراکه یک هموطن هیچگاه نمیتواند دانشجویی را که خواب یا در حال خواندن نماز است، اینگونه کینهتوزانه و به این شدت مورد ضربوشتم قراردهد. امیدوارم این حادثۀ سیاه دیگر رخ ندهد.چون مصاحبه مربوط به شب اول فاجعه بود از خیلی از بزرگان و افراد دلسوز و خدوم و زحمت کش که همیشه همراه و پشتیبان و مامن دانشجویان بودند چون دکتر ظریفیان ( از پاک ترین و دلسوز ترین حامیان دانشجویان) ، دکتر میلی منفرد یاد نشد که لازم است یادشان گرامی داشته شود.