ویرگول
ورودثبت نام
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
خواندن ۴۴ دقیقه·۴ سال پیش

رکن اساسی جامعه‌ی مدنی، نشریات دانشجویی هستند.

به عنوان سؤال اول و جهت آشنايي مخاطبين خبرنامه خودتان را معرفي كنيد و از خودتان بگویيد؟

بسم الله الرحمن الرحيم . من از سال ٧٦ به عنوان مدير كل حراست وزارت علوم انتخاب شدم و تا پايان دوران اصلاحات هم اين مسئوليت را داشتم، در 8سالي كه در وزارت علوم در خدمت دانشگاهيان بودم و مسئوليت مستقيم مسائل امنيتي دانشگاه‌ها بر عهده‌ی بنده بود و براي ايجاد يك امنيت شغلي براي شاغلين، امنيت تحصيلي براي دانشجويان و دانشگاهيان و اساتيد به خوبي تلاش كردم.

اين ٨سال فرازوفرود‌هاي زيادي داشت كه در هيچ‌دوره‌اي نمي‌توان مشابه آن را پيداكرد. مي توان گفت دانشگاه‌هاي ما فضاي مناسبي براي فعاليت‌هاي مثبت دانشجويي شده‌بود. ما با پديده‌هايي به نام تشكل‌ها و كانون‌هاي دانشجويي روبه‌رو بوديم كه تعداد بي‌شماري از دانشجويان را شامل مي‌شد. ‎از سمت دیگر انجمن‌هاي علمي را داشتيم كه توانسته‌بود وقت آزاد دانشجويان را به طور مفيد پر كند. و همچنین شوراي صنفي و ساير جاهایی كه دانشجويان در آن‌ها فعال بودند.

وظيفه‌ی حراست اين بود كه فضا را براي فعاليت دانشجويان مساعد كند و امنيت را برايشان فراهم‌كند و از هرگونه تهديد و مزاحمت كه اكثراً از محيط‌هاي خارج دانشگاه بود جلوگيري كند. به‌علاوه تلاش می‌کردیم كه با اقدامات پيش‌گيرانه و با توضيحات و آموزش، دانشجويان را در جريان اتفاقات مهم قراربدهيم و مانع از ايجاد مشكل در راستاي فعاليت‌هاي فرهنگي دانشجويان شويم. خوشبختانه ارزيابي كه از ما شد، نشان‌داد كه ما در اين زمينه تا حدود زيادي موفق بوديم. البته عمدتاً ايجاد امنيت شغلي وظيفه‌ی ما نبود؛ ما ‎وظايف ديگري مثل شناسایی فعالیت‌های غیرمجاز هم داشتیم. اين نوع فعاليت‌ها، معمولاً مجرمانه بودند. ‎من با قاطعيت مي‌گويم در دوران ما كم‌ترين فعاليت درون‌سيستمي را كه منجر به معرفي به مراجع قضايي يا دستگيري و برخورد شود، داشتيم. دليل عمده‌ي آن هم ايجاد بستر مناسب براي فعاليت‌هاي مثبت در دوره‌ی اصلاحات بود. فعاليت‌هايي كه مي‌توان از آن به عنوان فعاليت‌هاي مثبت اجتماعي-سياسي نام‌ برد.

ما با فضايي روبه‌رو بوديم كه آزاد شده‌بود و دانشجو مي توانست از پتانسيل خود به خوبي استفاده كند. دوره‌ی خوبي بود و می‌توان گفت كه ما به عنوان حراست وزارت علوم، بهترين تعامل را با دانشجويان داشتيم.

در زمان وقوع حادثه شما كجا بوديد و نحوه‌ی اطلاعتان از موضوع چگونه بود؟

البته من يك مقدمه‌اي را بگويم. با به‌وجودآمدن حماسه‌ی ٧٦ و دوم خرداد، ‎اتفاقات بسيار مثبتي در دانشگاه‌ها افتاد و جوانان بسياري در دانشگاه‌ها به سمت فعاليت‌هاي اجتماعي-سياسي كشيده‌شدند. تقريباً مي‌توان گفت تعداد اعضاي انجمن‌هاي اسلامي ما، به دلیل دیدن رفتارهای آقای خاتمی در آن مقطع، دو برابر شد. همچنین به‌خاطر مواضع فرهنگي و سياسي ايشان و طرح مباحثي چون جامعه‌ی مدني و آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و بها دادن به ارزش‌هاي انساني و مكارم اخلاقي باعث شد كه فضاي جديدي ايجاد شود. اگر آن مقطع را بررسي کنیم، متوجه تغيير موضع خيلي از اپوزيسيون خواهیم‌شد. اين موضوع كه برخي از احزاب ضد نظام، چرخشي به سوي نظام داشتند غير قابل‌ باور بود و در آن سال‌ها فعاليتي عليه نظام انجام نمي دادند. همچنين آقاي خاتمي روح تازه‌اي در جامعه، به خصوص نسل جديد، دميد.

اين روح دميده باعث شد همه به دنبال نقش‌آفريني و اثرگذاري در جامعه باشند. ‎دانشگاه‌ها هم درگير اين مسأله بودند و ما شاهد تحركات و فعاليت‌هاي جدي در سطح دانشگاه‌ها بوديم. اين مسأله باعث شد كه دانشگاه‌ها مورد توجه جمع كثيري قراربگيرد. در دانشگاه‌ها سخنراني‌هاي زيادي انجام‎ می‌شد. سخنران‌ها از شخصيت‌هاي مذهبي تا شخصيت‌هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و بعضاً شخصيت‌هايي را كه تا آن مقطع اجازه‌ی ورود به دانشگاه را نداشتند، شامل مي‌شد. تقريباً مي‌توان گفت ما بعد از ٧٦ در دورافتاده‌ترين دانشگاه‌ها نيز پويايي و نشاط را در زمينه‌هاي فرهنگي و سياسي ديديم. خب البته برخي از جريانات سياسي مخالف در رابطه با اين مراسمات موضع داشتند؛ مثلاً در رابطه با بيانيه‌هاي انجمن‌هاي اسلامي موضع‌گيري مي‌كردند ‎و تحمل اين فضاها را نداشتند. ‎در نتيجه دانشگاه محلي شده‌بود براي تضارب آرا و عده‌اي توان تحمل اين جو را نداشتند.

بعد از ٧٨، برخوردهای لباس‌شخصي‌ها با برخي از مراسمات شروع شد. كساني‌ كه مجوزي نداشتند مانع مناظرات و «ميتينگ‌ها» و تجمعات دانشجويي مي‌شدند ‎و از بيرون دانشگاه لشكركشي مي‌كردند. تقريباً مي‌توان گفت كه در سطح كشور دانشگاه‌ها نُقلِ همه‌ی محافل شده‌بودند و همه جا صحبت از اتفاقات داخل دانشگاه‌ها بود. اين امر باعث شد كه برخي اعتراضات از شكل لباس‌شخصي خارج بشود ‎و به برخي از نهاد‌هاي نظارتي هم برسد. ‎من از آن دوران به ياد دارم كه برخي از دستگاه‌هاي امنيتي به ما اخطار مي‌دادند ‎و به ما مي‌گفتند كه در مقابل اين مراسمات موضع بگيريم؛ مثلاً مانع حضور فلان سخنران شويد یا ‎فلان اردوي دانشجويي را به‌هم‌بريزيد. یا مثلاً یکی از دفعاتی که مکرراً با ما تماس گرفته‌می‌شد و از ما پرسیده‌می‌شد که چرا اجازه‌ی اين اتفاق داده‌شده، این بود که يكي از اعضاي نهضت آزادي برای بچه‌هاي اميركبير که خارج از شهر اردو زده‌بودند، سخنراني كرده‌بود و پيش‌نمازشان شده‌بود. به طور خلاصه بولتن‌هايمختلفي براي اين مراسم‌های مشابه درست مي‌كردند.

ما از نگاه به‌حق دانشجویي به اين مسائل نگاه مي‌كرديم كه بايستي اجازه داشته‌باشند فعاليت‌هاي اجتماعي-سياسي خود را داشته‌باشند. دانشجويان اگر مطالبه‌ی به‌حقي داشتند يا اعتراض و تجمعي می‌کردند، ما حق این اعتراض و تجمع را به دانشجويان می‌دادیم که نياز‌هايشان را به صورت جمعي مطرح‌ كنند و بيانيه بدهند و ممانعت زیادی از این امور نمی‌کردیم. اما نهاد‌هاي نظارتي و امنيتي مرتباً به ما مي‌گفتند كه شما به عنوان حراست وزارت علوم با اين‌ها برخورد كنيد و آن‌ها را جمع كنيد.

فلذا ما با دو رویکرد مواجه بودیم. یک رويكرد برخورد و ممنوعيت و محروميت بود و رویکرد دیگر ايجاد بستر و اجازه براي فعاليت‌ها بود. ما اساساً معتقد بوديم اين‌جا نه‌تنها محل تضاربِ آراست، بلكه محيطي است براي تربيت دانشجويان. ‎دانشجو همين‌جا بايد ياد بگيرد كه چگونه سياسي-اجتماعي باشد و در اين‌جا بايد فرهنگ برخورد با عقايد مختلف را در خودش تقويت كند. اين فضاها را ما مي پسنديديم ولي باب ميل ديگران نبود. تقريباً مي‌شود گفت ما با اعتراضات دانشجويي در سراسر كشور روبه‌رو بوديم و سعي مي‌كرديم مسائل را در درون دانشگاه و به صورت درون‌خانوادگي حل‌وفصل كنيم. ما حتی در يك مورد معرفي به مقامات قضايي من‌باب اعتراضات نداشتيم. ‎به‌ندرت اتفاق مي‌افتاد که ما در مورد اين تجمعات و اعتراضات كميته‌ی انضباطي تشكيل‌دهيم یا درخواست آن را بدهیم، در صورتي كه آمار اعتراضات بسيار بالا بود. ما معتقديم قلب تپنده‌ی دانشگاه همين اعتراضات هستند؛ اما ديگران اين‌ها را براي امنيت ملي مضر مي‌دانستند.

شب ‎ایده‌آل ما آن شبي بود كه دانشجويان جمع مي‌شدند و حرف مي‌زدند و جلسه مي‌گذاشتند و سخنران داشتند. رسالت دانشگاه غیر از این نیست؛ اما يك‌عده معتقد بودند اين‌ها توهين است و امنيت ملي را خدشه‌دار مي‌كند یا نشر اكاذيب است و عناويني كه هميشه در دست دارند.

در كوي دانشگاه تهران، دانشجويان با عناوين مختلف از خوابگاه خارج مي‌شدند و تجمع مي‌كردند. ‎شايد بيش از 15-10بار از دانشگاه بيرون آمده‌بودند و حتي تا خيابان «جلال آل احمد» هم رسيده‌بودند. ما با آن‌ها صحبت مي‌كرديم كه اگر اعتراضی يا تجمعي داريد، بيرون دانشگاه نرويد؛ ‎ما داخل دانشگاه اجازه مي‌دهيم حرفتان را بزنيد. ‎هيچ‌يك از حركات دانشجويي ما تخريبي در درونش نداشت و مشكل‌ساز نبود و ‎محيط را ناامن نمي‌كرد، اما ‎حالا ممكن بود با سروصداي زيادي همراه باشد و حرف‌هايي زده‌شود كه بعضاً براي من هم خوشايند نبود. اما ‎خب ما با آن‌ حرف‌ها كنارمي‌آمديم و همين تجمعات دانشجويان كوي را ما به راحتي مديريت كرديم.

تا اينكه حادثه‌ی شب ١٨تير اتفاق‌افتاد. آن شب، من در دانشگاه نبودم و تقريباً حدود 11-10:30 بود كه از داخل كوي با من تماس گرفتند و گفتند دانشجويان اعتراض کردند ‎و تجمعشان دارد به بیرون دانشگاه می‌کشد. ‎من بر حسب مسائل مشابهي كه داشتم، احساس مي‌كردم قابل مديريت است و از معاون خودم خواستم كه شرايط را كنترل كند، اگر لازم شد من هم حضور پيدا مي‌كنم و در غير اين صورت مسأله را حل‌وفصل كند.

ساعت تقريبا 12:30-12 بود كه گفت وضع خوب نيست و يك درگيري بين لباس‌شخصي‌ها و نيروي انتظامي با دانشجويان در حال شكل‌گيري است. خودم را به كوي رساندم. البته حضور بنده به عنوان مدير كل حراست وزارت علوم، خيلي نياز نبود چون ما مدير كل حراست دانشگاه تهران را در آن‌جا داشتيم و طبيعتاً ایشان بايد حضور پيدا مي‌كردند؛ اما من شخصاً، تقريباً در تمام اعتراضاتي كه در دانشگاه‌هاي تهران انجام مي‌شد، حاضر می‌شدم و معمولاً بيشتر تجمعات و اعتراضاتشان را در شب انجام‌مي‌دادند. اعتراضاتي كه بيشتر براي موارد صنفي از قبيل غذا و بهداشتِ خوابگاه و... بود كه بعضاً در ادامه سياسي هم می‌شدند.

آن شب بحث‌ها عمدتاً سياسي بود. من از اين جا ميخواهم دو نوع بحث را مطرح كنم:

اول این‌که راجع به دانشجو‌ها صحبت كنم و دوم راجع به ديگر عوامل مؤثر.

در مورد نقش دانشجويان تقريباً می‌شود گفت ما در آن شب از رفتارشان متوجه شده‌بوديم كه بدون هرگونه برنامه‌ريزي آمدند بيرون و بعد با هم تصميم گرفتند نسبت به بسته‌شدن روزنامه‌ی «سلام» اعتراض کنند و بعد با بچه‌هاي همفكرشان صحبت كنند و بعد تجمع 30-20نفره تشكيل‌دادند و شعار دادند و بعد از آن تعداشان به 160-130 رسيد و هيچ نشانه‌اي مبني‌بر وجود طراحي قبلي براي اين اتفاق وجود نداشت. ‎بچه‌ها با همون لباس‌هاي خوابشان آمده‌بودند. بعضاً با دمپايي و زيرپیراهن بيرون آمده‌بودند و جدي نگرفته‌بودند و مثل هميشه شروع كردند به شعار دادن و شعار‌هايشان در رابطه با محكوميتِ بسته‌شدن روزنامه‌ی سلام و يك‌سري شعار صنفي ديگر بود. طبيعتاً وقتي وارد خيابان بيروني مي‌شوند، نيرو‌هاي خارج دانشگاه وارد عمل مي‌شوند؛ مثل كلانتري يوسف‌آباد. آن‌ها هم خيلي با دانشجويان نزديك شده‌بودند و بعضاً بچه‌ها را مي‌شناختند.

بچه‌ها اكثرا به كوي برگشته‌بودند و برخي هم گعده‌هاي چندنفري تشكيل‌داده‌بوند و شعار آخرشان هم اين بود: «نيروي انتظامي، تشكر، تشكر»

دانشجو‌ها كه به دانشگاه برگشتند، يكي از فرماندهان نيروي انتظامي تهران بزرگ به نام آقاي ميراحمدي كه با لباسِ شخصي هم حضور پيداكرده‌بود، دستور مي‌دهد كه از بعضي از كلانتري‌ها نيروي كمكي بيايد كه دليلش را هيچكس نمي‌دانست.

اصلاً كلانتري يوسف‌آباد به واسطه‌ی اتمام ماجرا محل را ترك‌كرده‌بود؛ اما بعد از حضور اقاي ميراحمدي ورق برگشت و دانشجوياني كه به داخل كوي برگشته‌بودند به خاطر برخورد تند نيروي انتظامي با دانشجويان به داخل خيابان بازگشتند. اين مسأله ادامه پيدا كرد تا اين‌كه آمار دانشجويان زياد شد. سنگ‌پراكني‌ها به خاطر ضرب‌وشتم با باتون شروع شد و هركسي هرچيزي را كه جلوي دستش مي‌آمد پرت مي‌كرد. دانشجویان به سمت نيروي انتظامي و نيروي انتظامي به سمت دانشجو‌یان.

من در رابطه با دانشجويان باید بگويم كه تشكل‌هاي دانشجويي مثل شوراي صنفي، انجمن اسلامي، بسيج و انجمن‌هاي مختلف، هيچ نقشي در اتفاقات ١٨تير نداشتند به‌جز نقش مثبت. من خودم به ياد دارم که آقاي دكتر «شيخ» كه الآن در شهرداري سِمَت دارند، آن موقع در شوراي تحكيم بود. من همان‌جا به ايشان گفتم: «دانشجويان در حال انجام كاري هستند. حضور من مابين آن‌ها تأثيري نخواهدداشت. تو از جنس دانشجوياني؛ برو.» گفت: «راستش اقاي محسني من ديگر كشش ندارم!». منم گفتم: «نميدانم و من اين را از تو مي‌خواهم». با حال خسته و درگيرانه‌اي كه در آن لحظه داشت حاضر شد و 2-1نفر ديگر را هم با خودش برد و با دانشجو‌ها صحبت كردند يعني نقش تشكل‌ها مثبت بود. البته من اطلاعي را مبني‌بر كمك به حل مسأله از بسيج ندارم. حالا خودشان يك ادعايي دارند كه مي‌شود درموردش بحث گرد، ولي تشكل‌هاي ديگر از جمله انجمن اسلامي و شوراي صنفي و تحكيم و... كمك مي‌كردند كه ١٨تير به شكل مثبتي به اتمام برسد؛ اما در مورد عوامل تشديد‌كننده، من نقش نيروي انتظامي را در رابطه با تشديد درگيري‌ها بسيار جدي مي‌دانم!

شما مي‌دانيد ايجاد امنيت در فضاي اجتماعات مختلف نبايد درگيرانه و تهاجمی باشد، با گفت‌وگو و صحبت و با آموزش‌هايي كه نيروهاي انتظامي ديده‌اند، مسأله را حل كنند. آن شب من چند نفر از فرماندهان انتظامي را تا صبح ساعت 7-6 ديدم. آقاي «فرهاد نظري»، فرماندهي نيروي انتظامي تهران بزرگ، آقاي ياراحمدي، آقاي انصاري، جانشين نيروي انتظامی و آقاي صدرالاسلام، مسئول اطلاعات نيروي انتظامي را ديدم.

نقش اصلي را در اصل جناب اقاي نظري داشتند. وقتی با ایشان حرف زدم، گفتم ما هميشه اين‌جا تجمع دانشجويي داشته‌ایم. اين‌بار هم اين اتفاق افتاده؛ شما اگر نيروهايتان را ببريد، ما هم سعي مي كنيم ظرف 2-1 ساعت دانشجو‌ها را به داخل هدايت كنيم. ايشان خيلي عصباني و شاکی بودند. اين بار، دستور داشت يا هرچه نمی‌دانم، ولي مي‌خواست برخورد كند. گفتند: «من نيرويی ندارم؛ اطراف من هركسي كه هست برود كنار.» ولي هيچ‌كس اقدام مثبتي نكرد. من آن‌جا شاهد بودم كه نيروي انتظامي آرايشي گرفت كه اين آرايش‌ها معمولاً در يك‌سري تجمعات اراذل و اوباشي انجام مي‌پذيرد.

نوع برخورد و هیکل‌های سربازهايي كه آورده‌بودند طوری بود که انگار تربيت شده‌بودند براي برخورد با اراذل و اوباش. برخورد با تجمعات مسالمت‌آميزي مثل تجمعات دانشجويي نبود!

1-2 ساعت بعد آقاي «رضا بابادي»، مدير كل معاونت سياسی وزارت كشور، حضور پيداكرد. آقاي «دكتر كوهي»، رئيس خوابگاه، و آقاي «دكتر سليماني» حضور داشتند. ما هم در تعامل با يكديگر بوديم و مرتباً با جاهاي مختلف براي حل‌وفصل مسأله تماس مي‌گرفتيم.

اقاي بابادي يك سخنراني كرد و وسط صحبت‌هاي ايشان صداي تير آمد و باعث شد اوضاع دوباره متشنج شود تا اينكه دكتر سليماني صحبت كرد ولي مؤثر نبود و بچه‌ها به‌جد معترض بودند و همه‌ی افراد را با هم يكي كرده‌بودند و مسئولين دولتي را با نيروي انتظامي به يك چشم مي‌دیدند و به ما هم اعتراض داشتند. آقاي كوهي با دانشجويان صحبت كرد تا اينكه نيروي انتظامي به داخل كوي حمله كرد. افراد نيروي انتظامي با باتون به سپر‌هايشان مي‌زدند و ايجاد رعب و وحشت مي‌كرد؛ تعداد دانشجوها به دلیل ترسیدن از برخورد با آن‌ها خیلی کم بود و همه متفرق می‌شدند و نمی‌ایستادند كه دستگیر نشوند تا هنگامی که وارد کوی شدند. متأسفانه یکی از بدترین اتفاقات، به‌کاربردن الفاظ زشت توسط نیروهای امنیتی بود که اصلاً از آن‌ها انتظار نمی‌رفت.

دانشجوها نزدیک یک ساعت در کوی بودند. صبح هنگام نماز بود که متوجه شدم حمله‌ی دوم آغاز شد. در حمله‌ی دوم مقدار تخریب خیلی زیاد بود و نیروی انتظامی تقریباً در دو یا سه خوابگاه، درها، شیشه‌ها، یخچال‌ها و لپ‌تاپ‌ها را شکاند و درگیری‌هایی به‌وجودآمد و به اتاق دانشجویان خارجی که فکر می‌کنم در خوابگاه شماره‌ی 19 بود هجوم بردند و تا صبح تعداد زیادی از دانشجوها که وضعیت وخیم دانشگاه را دیده‌بودند، خوابگاه را ترک‌کردند و از مسیرهای خروجی که پشت در کوی بودند، رفتند. اما خیلی از دانشجوها به دلیل امتحانات مقطع فوق لیسانس و دکتری مجبور بودند بمانند و محل را ترک‌نکردند. نیروی انتظامی تا قبل از اتفاق‌افتادن این اصلاحات، یعنی سال 76 تا 78، همکاری خوبی با افراد دانشگاه داشت؛ حداقل نقش تخریبی نداشت و سعی می‌کرد مسائلی را که به بیرون دانشگاه راه پیدامی‌کرد، با گفت‌و‌گو و مذاکره حل‌کند. ولی این حادثه‌ خیلی عجیب بود. نمی‌دانیم آقای فرهاد نظری چگونه تصمیم گرفته‌بودند. این‌قدر در کارش مصمم بود و با اعتماد به نفس کارش را انجام‌می‌داد، آدم احساس می‌کرد برای کاری که انجام‌می‌دهد از پشتیبانی قوی‌اي برخوردار است. بعد بررسی‌های لازم، در دبیرخانه‌ی شورای امنیت ملی جلساتی برگزار و هیئتی تشکیل‌شد و نیروی انتظامی را مقصر دانستند و هیچ دانشجویی محکوم نشد.

پس از این اتفاقات شواهد جدیدی که به وجود آمد، نشان داد نیروی انتظامی واقعا مقصر بوده است به عنوان مثال فرمانده‌ی نیروی انتظامی تهران، آقای فرهاد نظری، تغییر کرد یا آقای امیراحمدی که شروع کننده‌ی اولیه بود از کار برکنار شد.

رویکرد نیروی انتظامی در برخورد با دانشگاه‌ها متفاوت شد و با انعطاف بهتری با مسائل دانشگاه‌ها برخورد کردند. سازوکارهایي در حال استفاده به صورت پیش‌گیرانه درآمد نه تهاجمی؛ همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که برخورد نیروی انتظامی با دانشجوها، برخورد غلطی بوده و قضاوت‌ها به گونه‌ای شد که حرکات نیروی انتظامی را محکوم کنند.

ما برای حوادث پیش آمده کتابی را تحت عنوان «تهران، یک هفته در بحران» منتشر کردیم که بعدها تهرانِ آن حذف شد و به صورت «یک هفته در بحران» درآمد و همه‌ی حوادث، محکوم‌کردن‌ها، تأییدکردن‌ها و... را در آن آوردیم به دلیل این‌که همه بدانند چه اتفاقاتی افتاده‌است و یک کتاب مرجعی باشد که بتوان به آن رجوع کرد و از مطالبش استفاده کرد.

می‌توان گفت نیروی انتظامی در کوی دانشگاه تهران نمره‌ی مردودی کسب‌کرد و امکان هیچ‌گونه دفاع از آن وجود ندارد؛ اما پشتِ صحنه‌ی این کار نیروی انتظامی(مثلاً آيا جریان سیاسی‌ای وجود داشته یا نه) از جمله چیزهایی است که من از آن بی‌خبرم.

نحوه‌ی ضرب‌وشتم‌ها در برخورد با دانشجوها چگونه بود؟

عموماً در حمله‌ی اول خیلی جدی نبود چون دانشجوها متفرق می‌شدند، اما در حمله‌ی دوم وارد خوابگاه‌ها شدند. من شاهد انداختن کسی از طبقات نبودم ولی اخبار بسیاری مربوط به پرت‌کردن دانشجویان از بالای خوابگاه گزارش شد و تعداد ضرب‌وشتم‌ها خیلی زیاد بود. در آن شب یک نفر که مهمان خوابگاه بود، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و 2-1 مورد دیگر تیر اندازی داشتیم که منجر به آسیب‌دیدگی کسی نشد؛ اما در مجموع حمله‌ی دوم به داخل کوی خیلی شدیدتر بود و زخمی‌های زیادی برجای گذاشت. آن شب، اورژانس چندین مرتبه بچه‌ها را منتقل کرد، اما منجر به بستری شدن افراد نشد و مداواها سرپایی بود و گزارش‌های جدی در این زمینه نداشتیم.

بعضی از دانشجویان بعد از این اتفاق با برنامه‌ی نیروی انتظامی به نقطه‌ای که کسی در جریانش نبود منتقل می‌شدند و نمی‌دانم کجا منتقل شدند و جالب است که بعد از آن گفتند که دانشجو‌ها آزاد شدند. شما در جریان نیستید این دانشجویان کجا هستند؟

والله ما خیلی سعی کردیم و در جلساتی هم که داشتیم یکی از مسائل، گم شدن یک سری از دانشجویان بود. ما آن شب آمار دقیقی نداشتیم جه اتفاقی افتاده‌است چون عده‌ی زیادی از دانشجویان خوابگاه را ترک‌کردند و به منزل‌هایشان یا منازل دوست‌هایشان در تهران رفته‌بودند و برخی نیز دستگیر شده‌بودند. نیروی انتظامی مرتب گزارش می‌داد که «افراد دستگیرشده تحویل وزارت اطلاعات داده‌شدند». وزارت اطلاعات اما می‌گفت که ما دانشجویی را نگه‌نداشتیم. یک تعامل خوبی بین دستگاه‌های دولتی بود اما پس از آن تعدادی از بچه‌های انجمن اسلامی و دانشجوهای سیاسی که مطرح بودند را از زندانی‌شدنشان باخبر شدیم.

نقش لباس شخصی‌ها به خصوص انصار حزب الله در این موضوع چه بود؟

من همان‌طور که در اوایل عرایضم عرض‌‌کردم، لباس‌شخصی‌ها کانون اصلی برخورد با محیط‌های دانشجویی بودند؛ حالا برخی در خود دانشگاه و برخی در بیرون دانشگاه. ما مکرراً داشتیم که لباس‍شخصی‌ها در مراسم‌هایی که اطراف دانشگاه بود حضور داشتند یا درخواست ورود به دانشگاه داشتند. حتی در یک مورد خودم از نزدیک شاهد بودم که یکی از رهبرانشان که حالا فوت کرده‌است، با ماشینی که با خودش داشت و بلندگویی که بالای آن نصب بود و با سرعت زیاد به در دانشگاه می‌زد که با گشودن در دانشگاه، با افرادی که همراهشان بود وارد دانشگاه شوند.

لباس‌شخصی‌ها در خیلی جهات از ابتدای 76 تا پایان دوران اصلاحات نقش‌آفرینی داشتند. هیچ موقع از نقش خود از برخورد با تجمعات دانشجویی، مراسم‌های دانشجویی، اردوهای دانشجویی و... نکاستند و همیشه فعال و تاثیرگذار بودند.

آن‎ شب نیروی انتظامی نباید اجازه‌ی مداخله به لباس‌شخصی‌ها را می‌داد چون مسئولیت ایجاد امنیت شهر تهران به عهده‌ی آن‌ها بود؛ نه لباس‌شخصی‌ها. در بعضی موارد لباس‌شخصی‌ها به افراد نیروی انتظامی امر و نهی می‌کردند که در نوع خودش خیلی جالب بود. این جماعت بعضاً به تشکل‌های سیاسی غیر رسمی که مجوز وزارت کشور هم نداشتند وابسته بودند و برای خودشان نشریه و فعالیت و نشست‌های مختلف داشتند؛ ولی در هر حال نقش نیروهای پیاده لباس‌شخصی‌ها(که در آن زمان به آن‌ها گروه فشار می‌گفتند) نقش مؤثري بود. من خودم با این‌ها زیاد مواجه می‌شدم و در چند مورد بعضی از آن‌ها را از نزدیک می‌شناختم. این‌ها کسانی بودند که تجمعات دانشجویی را به‌هم‌می‌زدند و در آن شب خیلی از دانشجویان را به طور جمعی کتک زدند و حتی بیشتر از نیروی انتظامی به دانشجویان فحش می‌دادند.

پیگیری‌های حراست دانشگاه چگونه بود و در حمله‌ی اصلی در روز حادثه چه نقشی ایفاکرد؟ چون تعداد حمله‌ها بیشتر از 2بار بود و روز جمعه و بعد از نماز جمعه هم چند مرتبه اتفاق‌افتاد.

حراست و انتظامات دانشگاه‌ها نیرویی را که بتوانند با این نوع تجمعات مقابله کنند را نداشتند و این استعداد را هیچ حراستی ندارد که بتواند با اعتراضات دستِ جمعی برخورد کند. دو این‌که اساساً مأموریتی به صورت جدی ندارد. حراست‌ها عمدتاً مسئوليت کسب اطلاعات، شناسایی، اطلاع‌ر‌سانی و ایجاد هماهنگی با ارگان‌ها یا مسئولان مربوطه را دارند.

ما‎ در شب حادثه و روزهای بعد آن، بسیاری از اطلاعات مثبت را تهیه‌کرده‌بودیم. من خاطرم هست یک‌ بار در یکی از این جلسات، استناد آقایان به گزارشی بود که توسط حراست تهیه‌شده‌بود. آقای خاتمی گفته بود که من این گزارش را مورد توجه قرارمی‌دهم. به خاطر همین ما برای ورود به مسائل دیگری که در دانشگاه اتفاق‌می‌افتاد، مسئوليت جدی نداشتیم و سعی ما بر این بود که در همین حد پیش‌گیرانه و هماهنگ‌کننده با نهاد‌های مؤثر در کوی، نقش خود را داشته‌باشیم. انتظامات هم تعدادشان علی‌رغم این‌که فردای آن روز، یعنی روز جمعه، که ما از اکثر نیرو‌های انتظامات دانشگاه‌های مختلف استفاده کردیم، به اندازه‌ی خیلی زیادی نبود که ما بتوانیم جلودارش باشیم؛ اما در عین حال این هماهنگی‌ها انجام می‌شد؛ به عنوان مثال روز یک‌شنبه که دربی استقلال و پرسپولیس برگزار می‌شد، ما می‌دانستیم که جماعت زیادی به تماشا می‌روند و احتمال می‌دادیم که بعد بازی، آن‌ها به سمت کوی حرکت کنند و از این بابت نگرانی جدی‌ای داشتیم. برای این‌که ما بتوانیم در آنجا به عنوان یک سری اقدامات پیش‌گیرانه کارهایی را انجام دهیم، تلاش زیادی کردیم که خوابگاه تخلیه شود؛ مثلاً در چند نقطه از تهران مراسم‌هایی برگزار شود که دانشجویان از آن‌ها استقبال می‌کنند و به افراد برای استفاده از آن‌ها سمت‌وسو دهیم و خوش‌بختانه بعد از دربی هیچ اتفاقی هم نیفتاد و هیچ نوع پیوندی بین آن جماعت و دانشجویان نبود.

یک‎ نکته‌ی مهمی که وجود داشت این بود که حضور فیزیکی بعضی از افراد مثل وزارت اطلاعات کشور در محیط خیلی لازم نبود ولی نقش‌آفرینی آن‌ها زياد بود؛ نیازی نبود که حتماً حضور فیزیکی داشته باشند، اما هماهنگی آنان بسیار مؤثر بود. حراست و وزارت کشور نیز درمورد این مسأله همدلانه در کنار هم بودند و تقریباً تا آخر این ماجرا در ارائه گزارش‌ها، تناقض زیادی بین گفتار این چند نهادی که اسم بردم نبود. در کمیته‌ی تحقیقی که در دبیرخانه تشکیل شده‌بود مرتب از ما دعوت می‌شد برای ارائه‌ی گزارش یا نظر دادن در مورد مسأله و میتوان گفت حراست در این نوع مباحث خیلی تاثیرگذار بود.

نهادهای امنیتی مثل سازمان اطلاعات و شورای امنیت ملی و نیروی انتظامی چه واکنشی در مورد این حادثه داشتند؟ و این‌که شما در تهیه‌ی گزارش شورای امنیت ملی چقدر نقش داشتید و آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بنده این بحث را قبل از این که شما سؤال بپرسید شروع کرده‌بودم. وزارت اطلاعات دوران آقای خاتمی به نظر من یکی از وزارت اطلاعات‌هایی بود که بسیار در جهت پیشبرد اهداف کشور، ایجاد امنیت در کشور و اقدامات خنثی‌سازی توطئه‌ها ‎نقش خیلی مؤثری داشت و یکی از دستگاه‌هایی بود که می‌توان گفت اگر دانشجویی دستگیر شد، خانواده‌ی آن دانشجو و دانشگاهیان از این‌که دانشجویشان در اختیار نهادهای دیگری نیست خوش‌حال بودند. به‌خاطر این‌که واقعاً برخورد ذاتی خودش را انجام‌می‌داد و به حواشی نگاه نمی‌کرد؛ مأموریتی داشت و در همان چارچوب عمل‌ می‌کرد. وزارت کشور هم با استفاده از ابزارهای نظارتی و کنترلی خودش به همین شکل عمل می‌کرد.

ما‎ در وزات‌خانه یک جلسه‌هایی داشتیم که بعدها به جلسات «چهار وزیر» معروف شد که شامل وزارت اطلاعات، وزارت علوم، وزارت کشور و وزارت بهداشت و دو تن از نمایندگان مجلس و نهاد نمایندگی رهبری بود و مرتب این‌ها جلسه داشتند که 2-1 جلسه در خاطرم هست که آقای «شکوری» در جلسه آمده‌بود. جلسات خیلی خوبی بود و در مورد مسائل مختلف تصمیم‌گیری می‌شد. آقای «لالی» از وزارت کشور به همراه معاون خودش، آقای «یونسی» به همراه معاونشان یا بعضاً مدیرانی که لازم بود، آقای «پزشکیان» به همراه افراد لازم و آقای دکتر «معین» از وزارت علوم شرکت می‌کردند و چون اکثر جلسات در وزارت علوم برگزار می‌شد، افراد بيشتري از کادرشان حضور پيداميكردند. بنده همیشه در جلسات بودم و آقای دکتر «ظریفیان» و آقای دکتر «خانی‌کیا» و دکتر «محدث» هم در جلسات شرکت‌می‌کردند. این هماهنگی دولتی در سالم‌سازی محیط دانشگاه‌ها خیلی قوی و مؤثر بود ولی در هر حال هرچه‌قدر که ما تلاش کردیم جریانات سیاسی که تحمل فضای سالم دانشگاه را نداشتند این فضا را به طریقی به‌هم‌زدند. لباس‌شخصی‌ها حتی به مراسم‌های رسمی که مورد تأیید شورای دانشگاه بود نیز حمله می‌کردند و با مقاومت و جلوگیری نمی‌گذاشتند برنامه‌ها انجام شود. شورای مراسمات، نماینده‌ی وزیر و نماینده‌ی ولایت فقیه در دانشگاه و رئیس دانشگاه بود. الان نیز همین ترکیب می‌باشد ولی با این مسأله، این‌ها مشکل داشتند. مثلاً به مرحوم آقای «عزت‌الله ساقی» اجازه‌ی سخنرانی داده‌بودند و این‌ها به طور جدی جلوی برگزاری این مراسم ایستادگی کردند یا هم‌زمان و در همان نقطه درخواست برگزاری ميتينگ می‌کردند. هرچه می‌گفتند شما می‌توانید از روزهای دیگر استفاده کنید، قبول نمی‌کردند.

اتفاقا‎ بیش از 95درصد درخواست‌های نهادهایی مثل بسیج و جامعه‌ی اسلامی دانشجویان و... مجوز تعلق می‌گرفت ولی از آن طرف، اتفاقاً سخت‌گیرانه بود. یا در توزیع امکانات و بودجه، علی‌رغم این‌که آن‌ها عضو زیادی نداشتند، به طور مساوی برای کارهایشان برخودار بودند. نمی‌گویم همان مقدار ولی نمی‌گذاشتیم که کارشان لنگ بماند و تفاوتی قائل‌ نمی‌شدیم؛ اما آن‌ها شعارِ این‌که وزارت علوم دارد به طور جانب‌دارانه عمل می‌کند، می‌دادند. ولی اصلاً این‌گونه نبود.

شما‎ حوادث مختلف مثلاً 18تیر در دانشگاه تبریز را نگاه بفرمایید.خب متأسفانه این دوستان فضا را باز کردند و از بیرون وارد دانشگاه شدند. در داخل دانشگاه تیراندازی شد و به پای چند نفر تیر خورد و استادهای دانشگاه دست به تحسن زدند. من خیلی دنبال حرف‌هایی هستم که جانب‌دارانه نباشد ولی واقعيت همین است و ‎اگر اجازه‌ی مدیریت سالم به دانشگاه‌های ما می‌دادند، بچه‌ها به‌جای این‌که اوقات فراغتشان را به صورت منفی استفاده کنند، به همین مراسمات می‌آمدند.

تا‎ حادثه‌ی 18تیر فضا فوق‌العاده سالم شده‌بود و ما از رفتن به دانشگاه لذت می‌بردیم . هیچ دانشگاهی نبود که ما مراجعه کنیم و در آن برنامه نباشد. برنامه‌های مفیدی چون هیئت اسلامی، هیئت قرآن و مراسم‌های مذهبی زیادی و در کنارش کانون‌های مختلف، سخنرانی شخصیت‌های سیاسی-اجتماعی. محیط، خیلی زنده و با نشاط شده‌بود؛ اما این‌ها محیط را محدود کردند و برای فعالیت‌های از این دست، هزینه تراشیدند و در نتیجه فعالیت دانشجوها خیلی کم‌رنگ شد.

در راستای حرف‌های شما یک نهادی در دانشگاه شریف است که وابسته به دوستان طرف مقابل ماست و این‌ها جلوی رهبری تریبون داشتند و حرفی هم که زدند این بود که به نهادهای انقلابی دانشگاه بها داده‌نمی‌شود و علت عدم برخورد شما چیست و جالب بود که بدانید همین فرد خودش در نشریه‌شان ذکر کرده‌است که توانایی مالی ما یک‌میلیاردودویست‌میلیون تومان است و سپاه کمکشان می‌کند. بودجه‌ی انجمن اسلامی طبق گفته‌ی خود معاون فرهنگی سال 96، شش‌میلیون تومان بوده است و فکر کنم همیشه این شرایط است.

بچه‌ها پتانسیل لازم را برای این‌که بتوانند بدون اتکای به دستگاه رسمی کار بکنند را دارند، اما آن طرف این درآمدها را تقسیم می‌کردند.

پیگیری حراست دانشگاه درمورد حقوق دانشجویان چه از نظر مالی و چه دیه‌ها و ضرب‌وشتم‌هایی که برایشان اتفاق افتاد، چگونه بود؟

ببنید ما نمی‌توانیم وظایف را این‌گونه تفکیک کنیم که حراست به تنهایی چه‌کار کرد. ما یک مجموعه‌ای از مدیریت‌های دانشگاه و وزارت علوم بودیم که همه‌ی ما باهم این حرکت را انجام‌دادیم؛ یعنی آن‌جایی که لازم بود پیگیر می‌شدیم و آن‌جایی که لازم بود وکیل می‌گرفتیم و کارهایی که از دستمان برمی‌آمد انجام‌می‌دادیم. اما نمی‌شود تفکیک کنیم که این کارها را حراست انجام‌می‌داد یا معاونت دانشجویی یا دانشگاه. ما تلاشمان این بود کمک بکنیم و تقریباً از پتانسیل اساتید نیز خوب بهره بردیم و خیلی به ما کمک می‌کردند؛ اما واقعیت این است که موضع‌گیری‌های ما در حمایت از حقوق دانشجویان باعث شد که انجمن‌های اسلامی و کانون‌ها بتوانند فعالانه کارشان را انجام‌دهند علی‌رغم این‌که دستگاه‌های دیگر اعتراضات زیادی داشتند.

من یادم است یک روز در جلسه‌ی کمیسیون آموزش عالی مجلس شرکت‌کرده‌بودم و آن موقع اکثریت اعضای کمیسیون از جریان سیاسی حاکم بودند و رئیسِ جلسه هم آقای «عباسپور تهرانی» بود. آن‌ها اعتراضشان این بود که شما 500کانون فساد درست‌کردید. معنی کانون فساد را که پرسیدیم، گفتند: «بله دیگر فساد است که دخترها و پسرها با یک‌دیگر در کانون‌ها می‌نشینند.» و پاسخ ما به این جمله، مذهبی بودن بسیاری از آن کانون‌ها بود. کانون‌های قرآنی ما هستند، هیئت‌های ما هستند، کانون خط داریم، هنر داریم، نقاشی داریم، موسیقی داریم. انواع و اقسام آن‌ها باهم جمع می‌شوند و ما هم بسترسازی می‌کنیم که آنان فعالیت کنند. دانشگاه جز این رسالت دارد؟


درواقع مدافع جدی فعالیت‌های مختلف در دانشگاه، وزارت علوم، با تمام تیمش از جمله حراست، معاونت دانشجویی، معاونت فرهنگی، روابط عمومی و البته در دانشگاه‌ها همه با هم. جالب است من به شما بگویم این اتفاق نظر مدیریت دانشگاه‌ها در 8سال هرگز حفظ کرد و نگذاشت نوع مدیریت تغییر کند. چه در دوره‌ای که دکتر «معین» وزیر علوم -به مدت 6سال- بودند، چه پس از ایشان آقای دکتر «توفیقی» که 2 سال بودند. اما خب به هر حال ما دانشگاه‌ها را از آن اوج فعالیت‌ها در گذر زمان رفته‌رفته می‌بینیم که به دلیل هزینه‌دارکردن، فعالیت‌ها کم شد و تقریباً یک مدت شاهد این بودیم که دانشگاه‌ها خاموش شد و خبری نبود و این برای دانشگاه سم است. میزان الحراره‌ی فعالیت‌های اجتماعی ما در دانشگاه متبلور می‌شود. در هر حال بعد از ما نیز هرکسانی که آمدند و مسئولیت را گرفتند از تجمع سه‌نفره‌ی دانشجویان هم احساس ناراحتی می‌کردند؛ در صورتی که ما صدها مراسم‌های از این دست را مدیریت کردیم در صورتی که مدیریت مستقیم نداشتیم و با تشکل‌های دانشجویی ارتباط داشتیم و از آن‌ها می‌خواستیم خودشان حدود را رعایت کنند حتی در نشریات. ما حتی با مسئولان دانشجویی در نشریات جلسه‌ی مستقیم می‌گذاشتیم...

من اعتقاد داشتم كه ركن اساسي جامعه‌ی مدني، نشريات دانشجويي هستند، اما مواردی را هم باید رعايت كنند. نيازي نبود توصيه بكنند، خود به خود من شاهد بودم كه همه رعايت مي‌كردند و مي‌فهميدند. اما با اين وضع هم يك نشريه به اسم انجمن اسلامي بيرون مي‌آمد همه ناراضي بودند. مي‌گفتند: «اين‌ها انجمن اسلامي نيستند، انجمن كفرند. انجمن اسلامي واقعي ما هستيم.» و تحمل نمي‌كردند و اين خيلي بد بود؛ يعني نگاه منفي آن‌ها باعث شده‌بود ما در دانشگاه‌ها محدوديت جدي داشته باشيم.

البته سؤال من اين بود كه پيگيري حراست براي احقاق حق دانشجويانِ درگير اين مسأله چه بود؟

ما مستقيم وظيفه‌اي نداشتيم. يعني حتي در شورايي كه اقاي «طالبيان» و... حضور داشتند، حراست نماينده نداشت. در دانشگاه‌ها حراست‌ها بودند و در وزارت علوم هم خود من بودم. در اكثر مباحثي كه این موضوع دخالت داشت، من حضور داشتم. در جلسات مختلفي كه در رابطه با تصميم‌گيري پيرامون اين موضوع بود، حضور داشتم و كار‌ها را پيگيري مي‌كردم.

براي دادگاه‌هاي دانشجويان چه اتفاقي افتاد؟ يعني پيگيري اين دادگاه‌ها با دانشگاه بود يا خود دانشجويان؟

مختلف بود؛ تقريباً مي‌شود گفت كه چون متهم اصلي خود وزارت علوم هم بود، حتماً از وزارت هم كسي در جلسات حضور پيدا مي‌كرد به عنوان وكيل يا مطلع يا شاهد. هميشه يك پاي ثابت اين جلساتِ محكمه‌اي، وزارت بود و اساساً بعضي وقت‌ها خود وزارت هم محكوم مي‌شد؛ مثلاً يكي از معاونين وزير علوم را سر يك مورد غیرسیاسی دادگاهي كردند. ولي دادگاهي كه به طور خاص يك دانشجو را محاكمه بكنند نداشتيم. البته آن‌ها هم مي‌دانستند كه رسيدگي به مسائل دانشجويي بايد در دانشگاه و در كميته‌ی انضباطي انجام شود. فلذا دانشجويي كه بخواهد به خاطر فعاليت دانشجويی‌اش محكوم شود را نداشتيم.

جناب محسني، شما در آن‌موقع مديركل حراست وزارت علوم بوديد، خانم «فرشته عليزاده» كه در آن‌موقع دانشجوي دانشگاه الزهرا بودند، بعد از آن قضايا هيچ اثري از ايشان نبود. حتي مشخص نيست که كشته‌شدندیا نه! فرد ديگري هم هست به نام «فريد زينالي». البته ایشان را خیلی در جریان نیستم و اطلاعات زیادی راجع‌به دانشجو بودن ایشان در آن دوره ندارم ولي خانم عليزاده در آن بازه دانشجو بودند و عضو انجمن اسلامي دانشگاه الزهرا بودند. در اين زمينه و براي اين دو عزيز چه اتفاقي افتاده؟

واقعاً بعد از ٢٠ سال اين اسامي از ذهن من رفته‌بود. من بعد از آمدن دولت اقاي روحاني توسط دكتر توفيقي كه سرپرست بود دعوت به كار شدم اما موفق نشدم وارد سيستم شوم. پس از آن دكتر «فرجي دانا» تلاش زيادي كرد كه بتواند من را مشغول به كار بكند كه عملي نشد. فلذا تمام اطلاعات من مربوط به آن مقطع است و ما تمام سعي خود را كرديم كه اطلاعات را به صورت بولتن و گزارش ثبت‌كنيم ولي اطلاعات ما محدود بود. چون اين موارد به دستگاه‌هاي ديگر هم مربوط بود، نمي‌توانستيم تا جاي خوبي پيش‌برويم.

اما در عين حال، 2-1مورد من به ياد دارم از افرادي كه بعداً سرنوشتشان مشخص شد كه در دستگاه‌هايي نگهداري مي‌شدند كه بعداً آمدند و به خانواده‌هايشان معرفي شدند.

اولاً اين كه شما تا چه مرحله‌اي پيش‌مي‌رفتيد و ثانياً چه نهادي به شما اجازه‌ی پيش‌روي نمي‌داد؟

ببينيد پيگيري مواردي كه وزارت دنبال‌مي‌كند به عهده‌ی وزارت اطلاعات است، وزارت اطلاعات بر اساس گزارشات حراست‌ها موارد را پيگيري مي‌كند يا حتی ممکن است مقامات قضايي مسئول پیگیر باشند. همين مسأله گزارش شده‌بود و راستش من الآن دقيقاً يادم نيست اين دو نفر كه نام برديد!

پس اين هم به نهاد اطلاعات كشور برمي‌گردد؟

بله دقيقاً. چون اين شناسايي‌ها براي آن‌ها آسان‌تر است چون ابزار این شناسایی‌ها را در اختیار دارند.

نظرتان را راجع به گزارش شوراي عالي امنيت ملي نگفتيد؛ نظرتان را راجع‌به آن اعلام مي‌كنيد؟

من خودمم آن‌موقع دعوت به جلساتی با مدیریت آقای «ربیعی» می‌شدم. البته زيرنظر آقای روحاني بود و گزارشات تو جلسات اصلي شورا مطرح مي‌شد.

چند بار هم دكتر معين از من خواسته‌بود كه در جلسات اصلي همراهي‌شان كنم. آن‌جا سران قوا هم حضور داشتند. در جلسات دبيرخانه چند بار شركت‌كردم. جو جلسات را خوب نديدم؛ يعني بعضی از آقایان که از نهادهای مختلف کشور حضور داشتند، حتی به من که به واقعه نزدیک‌تر بودم اجازه‌ی شرح ماوقع را نمی‌دادند.

من به آقاي ربيعي گفتم اگر مي‌خواهيد كه صحبت‌هاي من انسجام داشته‌باشند، اجازه بدهيد من صحبت كنم بعد سؤال‌هايتان را بپرسيد. در غير اين‌ صورت من اين‌طور نمي‌توانم؛ مثلاً مي‌پرسيدند چه ساعت و دقيقه‌اي بود! خب من كه در ذهنم نمانده‌بود و هرچه را كه يادم بود مي‌گفتم. جو غالب جلسه‌، از قوه‌ي قضاييه و بسيج و سپاه و نهاد‌هاي اين‌چنيني بود. ولي در مجموع با اين جو غالب، من گزارش خارج‌شده را گزارش كاملي مي‌دانم.

درباره باقي دانشگاه‌هاي كشور مثل اردبيل، تبريز و ساير دانشگاه‌هاي كشور چه‌طور؟ چه اتفاقاتي در آن دانشگاه‌ها افتاد؟ چه كساني به آن دانشگاه‌ها حمل كرد‌ه‌بودند؟ شرح ماوقع چه‌طور بوده؟

من خودم به دانشگاه تبريز رفتم و در جلسه شركت‌كردم و با اساتيدشان كه تحصن كرده‌بودند جلسه گذاشتم. بعد در جلسه كه از طرف وزير، جناب «سبحان اللهي» -كه معاونشان بودند- و بنده انتخاب شديم و رفتيم تبريز و آنجا هم وضعيت واقعا دردآور بود، دست‌هاي پنهان زيادي دانشگاه را مورد آزار و اذيت قرارداده‌بود، من واقعاً تأسف خوردم كه دانشگاه را مظلوم گيرآورده‌بودند و دانشگاه را تحت فشار قرارداده‌بودند؛ در جلسه‌ای كه با اساتيد متحصن برگزار کردیم، از آنان خواستیم کلاس‌ها را دوباره از سربگیرند و برنامه‌هاي علمي‌شان را شروع کنند. رئيس دانشگاه دكتر «پور فيض» پيراهنش را بالا زد و جاي چوبي كه شخصي به نام «بوييك» به شكم ايشان زده‌بود را نشان‌دادند. بعداً در دادگاه قاضي گفته بود كه اين اعتراف سنگيني است و او در جواب به قاضي گفته بود كه قصدم از ضربه کشتن بود. بعد اين آدم تبرئه مي‌شود! که بسیار عجیب است. رئيس دانشگاه را كتك زده‌بودند و به اساتيد دانشگاه توهين و بي‌احترامي كرده‌بودند.

چه افرادي بودند؟

نيروهاي لباس‌شخصي عمدتاً، نيروهاي انتظامي هم حضور داشتند ولي براي اين‌كه بين لباس‌شخصي‌ها و داشجويان برخوردي اتفاق‌نيفتد سعي مي‌كردند حائل باشند. ولي با اين وجود كسي محكوم نشد و اساتيد هم كلاس‌ها را تشكيل‌دادند و قضيه به اتمام رسيد؛ البته يكي در خارج دانشگاه به اسم آقاي «فرهنگي» كه بسيجي هم بود، تير خورد و فوت كرد و مشكوك هم بود! ولي ظاهراً بعد‌ها ضارب را كه از خودشان بود هم گيرآوردند.

در آن گزارش هست ؟

فكر كنم هست؛ بله.

خب به عنوان سؤال بعدي در مورد آقاي «عزت ابراهيم‌نژاد». ما در جريان هستيم که ايشان ‌چه‌كسی بود و چه اتفاقي برايش افتاد ولي اين‌كه چه كسي او را كشت و نحوه‌ي كشته‌شدنش چگونه بود و در چه زماني و چرا كشته شدند و اين‌كه تحقیقات شما درمورد او به چه نتیجه‌ای رسید را نمی‌دانیم.

در آن جلسات شوراي هماهنگي، وزارت اطلاعات و نيروي انتظامي و سپاه (يا بسيج)، 3-2نهاد، مأموريت گرفتند كه روي اين موضوع كار كنند و گزارش تهيه‌كنند و آن‌ها موظف شدند كه با خانواده‌ي ايشان هم‌ صحبت كنند و تا آن‌جايي كه من خبر دارم مي‌گويند كه ضاربش شناسايي شد ولي ظاهراً معرفي نشد. از كجا بود وكي بود و از این دست مسائل را من اطلاعي ندارم.

ما با چند نفر حرف زديم و مصاحبه كرديم. با كساني كه به اين قضيه مربوط مي‌شدند، خيلي نسبت به فشارهايي كه بعد از اين قضيه به آن‌ها وارد شد، افرادي از بدنه‌ي نيروي انتظامي و ارگان‌هاي ديگر، آيا به شما و حراست‌هاي دانشگاه‌ها اين فشار وارد شد؟ و يا اين‌كه شما را تهديد كنند يا حتي فشار‌هايي كه بخواهد به صورت شخصي به شما وارد بشود؟ چون كه افراد ديگر مي‌گفتند عده‌اي را اجيرمي‌كردند كه عليه‌شان در دادگاه‌ها شهادت بدهند. آيا شما با اين‌ها مواجه شديد بعد از اين اتفاق؟

ببينيد اين‌ها گفتني نيست ولي خيلي داشتيم و كم نداشتيم! بيشتر مي‌آمدند و صحبت ميكردند كه دست از مواضعتان بردارید. بعد من مي‌گفتم اشكال مواضعم چيست؟ من كه سياسي نيستم. من موظف هستم منزه و مستقل از مواضع سياسي باشم. وظيفه ي من ايجاد امنيت در محيط دانشگاه است، شما بگوييد كجاي مواضع من سياسي است؟ خب من وقتي ميبينم به دانشگاه حمله مي‌شود، نمي‌توانم ساكت باشم. اگر امنيت دانشگاه خدشه‌دار بشود، من بايد پاسخ‌گو باشم. من بايد در دانشگاه بحران را مديريت كنم. من باید نسبت به این حملات موضع بگیرم. براي مثال وقتي دفتر تحكيم را در تهران مي‌گيرند، دانشگاه‌ها در حال ملتهب شدن هستند و دانشجويان نسبت به اين حركت معترض هستند. خب من مجبور هستم كه موضع‌گيري كنم و بگويم كه نگران نباشيد. ما سعي مي‌كنيم عوامل را شناسايي و معرفي كنيم ولي آيا در اين پروسه‌ی شناسايي و معرفي موفق بوديم يا خير؟

هيچ نكته‌اي ندارم كه بگويم چون همه‌اش مي‌خورديم به جماعتي مثل لباس‌شخصي‌ها و هيچ نهاد رسمي‌اي هم مستقيماً مداخله نمي‌كرد؛ سپاه مستقيم نمي‌آمد، بسيج هم همین‌طور. ولي لباس‌شخصي‌ها همه‌جا بودند؛ اما هيچ لباس‌شخصي‌اي در هيچ‌جايي محكوم نشد. البته رهبري هم حادثه ١٨تير را محكوم كردند. خيلي‌ها محكوم كردند و نتيجه اين محكوميت‌ها براي كساني كه اين فضا را ايجادكردند، بايد زندان و محكوميت باشد؛ ولي با كسي برخورد نشد. فقط گفتند كه يك سربازي ريش‌تراشي را دزديده‌بود و فقط او را محكوم كردند!

بعضي از اين جلسات را من شركت‌مي‌كردم و در محكمه‌هاي قضايي مي‌ديدم اين‌ها مي‌خواستند اشخاصي را محاكمه كنند كه هيچ نقشي در اين قضايا نداشتند. «فلان معاون وزير را بياوريم». اصلاً دليلي براي آوردن او نداشتيم، چون نگاه سياسي داشتند. بنابراين هيچ محكوميتي براي جريانات مخالف و حمله‌كننده به دانشگاه نداشتيم. اگر هم يك روز در بازداشتگاه مي‌مانند، شام چلوكباب مي‌خوردند!

يك روز در حضور نيروي انتظامي كه وظيفه‌ي حراست از وزارت‌خانه را دارد، لباس‌شخصي‌ها به وزارت‌خانه حمله كردند و تا طبقات يكم و دوم نيز آمدند و نيروي انتظامي تلاشي براي بيرون انداختن اين‌ها نمي‌كرد. تازه اين در دوره‌اي بود كه نيروي انتظامي به واسطه‌ی حضور سردار «طلايي» و جناب «قاليباف» معتدل‌تر شده‌بود. نيروي انتظامي بايد مي‌آمد و اين‌ها را از وزارت‌خانه بيرون مي‌كرد. ولي خبري از آن‌ها نبود. می‌گفتیم: «آقاي سردار طلايي، برادرها، بيايید اين‌جا؛ اين‌ها وارد وزارت‌خانه شدند! اين‌جا اسناد رسمي كشور است! شخصيت‌هاي حقيقي و حقوقي كشور اينجا هستند». مسكوت مي‌گذاشتند...

کدام وزارت خانه؟

وزارت علوم را آن هم در چند نوبت. در شرايط عادي اگر نيروي انتظامي مي‌خواست، مي‌توانستند در ١٠دقيقه اين‌ها را جمع كنند. البته يك‌بار ماه رمضان آمدند و ما به آنان افطار و سحر داديم. با وجود اين‌كه عليه‌مان فحش می‌دادند ولي از اعتراضاتشان ناراحت نبوديم. ولي اين مهم بود كه آن‌ها وظيفه‌شان را انجام‌نمي‌دهند. خب اين به معناي همراهي و هم‌سويي نیست!

خب جناب محسني ممکن است در جریان این سؤالی که می‌کنم نباشید. اما به نظرم خوب است که راجع به آن يك بحثي داشته‌باشيم. شما آقاي «امير فرشاد ابراهيمي» ميشناسید؟

بله

+ در جريان پرونده‌ی «نواف‌زاده» هم هستيد؟

_ بله

ماجراي اين پرونده چه بود و واكنش دانشگاه به اين پرونده چه بود؟

ببينید اطلاعاتي كه در آن نوار بود، به وزارت علوم و دانشگاه هيچ ربطي نداشت. راجع به نمازجمعه‌ی تهران گفته‌شده‌بود. راجع به دانشگاه‌ها گفته‌شده‌بود. راجع به نشست‌هاي انصار حزب الله و ده‌نمكي و خيلي چيز‌ها گفته‌شده‌بود. آن زمان كه من مطلع شدم سه‌ نوار بود كه يكي‌اش دست خانم «عبادي»، يكي‌اش دست آقاي «رهامي» و يكي‌اش هم دست آقاي «بابادي» بود. بعد من با آقاي دكتر رهامي كه صحبت كردم ایشان بسیار هم ناراحت بود. ما هم اين نوار‌ها را كه خيلي فراتر از وزارت‌خانه بود را در اختيار هيچ‌كس قرار نداديم و كپي نگرفتيم و مستقيم تحويل آقاي «يونسي» داديم. در وزارت علوم هيچ اطلاعاتي درزنكرد. چون ما مي‌دانستيم كه اين مطالب، بسيار بااهميت هستند و بايد به آنان رسيدگي شود ولی تا آن‌جا كه مي‌دانم بهشان رسيدگي نشد. به طور خلاصه به ما ربط مستقيمي پيدانمي‌كرد.

يك بار در دادگاه من را به عنوان شاهد دعوت كردند. من هم نظراتم را نوشتم و دادم و گفتم كه وظيفه‌ی حراست جمع‌آوري اطلاعات است. وقتي يك استاد دانشگاه نواري را به من داده و نوار حاوي اطلاعات مهمي است، مستقيماً باید آن را در اختيار وزير اطلاعات قراربدهم.

از نحوه ي افشاشدن اطلاعات اين نوار اطلاع داريد؟

ظاهراً به خانم عبادي مربوط بود ولي امكان داشته خود فرشاد هم اطلاعاتي را داده‌باشد و او به سيم آخر زده‌بود و خيلي كار‌ها ممكن است انجام‌داده‌باشد.

برخورد حراست دانشگاه‌ها با دانشجويان در سال‌هاي 89-88 را چگونه ارزيابي مي‌كنید و تفاوتش با برخورد خودتان -آن‌طور كه من شنيدم حراست، حمله‌كننده‌ها را حتي راهنمايي هم مي‌كردند- وآيا اين‌ها را تأييد مي‌كنيد و تفاوت را در چه مي‌بينيد؟

راستش من در مورد عملكرد حراست بعد از خودم كه دوره‌ی آقای احمدي‌نژاد بود، من خيلي نظر مساعدي نداشتم به چه دليل؟ به دليل اين‌كه آن زمان به همراه تيمشان در دانشگاه علم و صنعت عملكرد خوبي نداشتند و اين نگراني جدي بود كه آقای احمدی‌نژاد شهردار تهران شود و فجايعي به بار بياورد.

و همين‌طور براي شهردار شدن ایشان هم هيچ‌وقت نظر مساعدي نداشتم ولي بعد از اين‌كه ايشان رئيس‌جمهور شد و وزير جناب «زاهدي» شد.

ما استعفا را داديم به آن‌ها گفتيم هر زمان كه بخواهيد كمكتان مي‌كنيم و ايشان اولين مدير كلي كه عوض كرد، من بودم. خب خيلي رضايت از كار ما نداشت كه ما را عوض كرد. من همين را بگويم كه تقريباً هيچ‌كس از دانشجو تا استاد و هيچ پرونده‌اي را به مقامات قضايي ارجاع ندادم!

تقريباً مي‌شود گفت در دوره‌ی من هيچ نظر منفي‌اي راجع به هيچ استادي داده‌نشد. هيچ رد صلاحيتي صورت‌نگرفت و واقعاً فضاي سالمي را در دانشگاه‌ها داشتيم، اما پس از من اتفاقات عجيب‌وغريبي افتاد.

اتاق اسناد ما يك فضاي 17-16متري بود ولي بعد‌ها مطلع شديم فضاي بايگاني آن‌ها ٦٠متر و با سيستمي مكانيزه و امكانات زياد بود. پرسنل ما در وزارت علوم 11-10 نفر بيشتر نبود ولي در دوره‌ی بعد از ما به ١٠٠نفر رسيد.

شايد يكي از دلايلي كه من موافقت كردم با آقاي توفيقي يا فرجي دانا كار كنم براي اين بود كه تحقیق کنیمچه ظلم‌هايي در حق ديگران شده و حق افرادی که به آن‌ها ظلم شده را به آنان برگردانیم. من اخبار زيادي مي‌شنيدم كه اتفاقات ناگواري افتاده!

۱۸ تیرکوی دانشگاهعلی اکبر محسنیخبرنامه انجمن اسلامی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف https://t.me/anjomanSUT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید