ویرگول
ورودثبت نام
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

ما هم فرزند کسی هستیم

قلممان خشک شد، مرکب قلم، اشک چشم شد و فرو ریخت. ردی سیاه‌رنگ به سیاهی بختمان بر صورت باقی‌ماند. قلممان خشک شد... قلممان را خشک کردند.

می‌پرسید چه زمانی؟ چه کسی؟ زمانی که دانشگاه دیگر محیط انتقاد اجتماعی نبود. زمانی که دانشگاه خارجی زودتر از دانشگاه خودمان، مراسمی برای هم‌وطنمان گرفت. زمانی که «غلط‌کردن»، تنها در پاسخ به یک اشتباه برای بیگانگان بود. زمانی که رئیس دانشگاه صدای دانشجو نبود. زمانی که امنیت و آزادی دانشگاه زیر چکمه‌ی استبداد جان داد. قلممان خشک شد و داغ دل پدرانمان بیان نشد. آرزوهای پرپرشده‌ی پدارانمان...


روزی که برای اولین بار نوزاد خود را دید، روزی که شوق مدرسه را در چشمان پرشیطنت دخترش می‌دید، روزی که تلاش‌هایش را برای رسیدن به آینده‌اش می‌دید؛ شب‌بیداری، امتحان نهایی، شب‌بیداری، کنکور، شب‌بیداری، فرجه، شب‌بیداری، کنکور ارشد، شب‌بیداری، اپلای... آسایش... قدمی چند نمانده که به آرزویش برسد. آرزویش، آرزوهای دخترش است؛ رسیدن به جایگاه مطلوب.

استادی‌اش، عروسی‌اش، مادرشدنش... بنگ، تیر خلاص...

آخرین دیدارشان بود.

چه شد؟ خطا از ما بود؟ نکند کم‌کاری کردیم؟ نکند بلیط از شرکت خوبی نگرفتیم؟ نکند ترامپی که با حرف‌هایش باعث بازگشت زود‌ هنگام جوانانمان شد مسبب است؟ نه؛ حتماً ما کم‌کاری کردیم... اگر... اگر... اگر... سه روز و هزاران اما و اگر. سه روز و چشمانی که لحظه‌ای بسته نشد. این‌بار اما دیگر دشمن خارجی نبود، این‌بار دیگر ترامپ قماربازی نبود که سردار دفاع مقدسمان را ببرد. آری؛ به راستی این‌بار دشمن بسیار نزدیک بود. محافظان مملکتم؟ یا بهتر است بگوییم پاسداران انقلاب کشور، نه کشورم.

قلممان را خشکاندند، ولی هر کلمه هزار فریاد شد و از هر فریاد هزار خواسته برون دمید. تا آخر ایستاده‌ایم./کیمیا جورابچی ، ورودی 96 مهندسی هوافضای شریف

یادداشت خانم گلاره صفوی برای خانم ملک:

مریم ملک هم‌کلاسی خوب دوران کارشناسی ارشد من بود. یادم هست که چقدر کار تمام وقت و درس خواندن همزمان برای او و همه‌ی ما مشکل بود ولی با همه‌ی وجود علاقه داشت مدرکش را با بهترین نمره‌ها بگیرد و بتواند کارش را بهتر و بالاتر ببرد. زندگی تنهایی در دوران دانشگاه براش سخت بود. یادم هست که یک شب در آپارتمانش زمین خورده‌بود و همه‌ی ناراحتی‌اش این بود که کسی نبود که آن موقع شب به بیمارستان ببردش. با این حال برای ادامه تحصیل و یک فوق لیسانس دیگر همه‌ی تلاشش را کرد تا به کانادا برود، حتی فکرش هم سخت است که الان دیگر نیست تا بتواند از سواد و پشتکارش در بهینه‌سازی کار و زندگی خودش، خانواده‌اش و کشورش استفاده کند.

نشریه دانشجوps752یادبود جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف https://t.me/anjomanSUT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید