لابیرنت، همیشه استعارهایه برای سردرگمی و پیچیدگیهای زندگی… یا حتی ذهن خودمون.
راه بیرون رفتن از لابیرنت معمولاً پیدا کردن یک سرنخه؛ یک «قطبنما» درونی که تو رو به اصل خودت وصل کنه.
میتونه یک هدف مشخص باشه، یک باور محکم، یا حتی کسی یا چیزی که یادآوریت کنه کجا میخوای برسی.
شاید هم جواب این باشه:
از لابیرنتی که ساخته شده برای گم کردن تو، بیرون نمیری.
بلکه یاد میگیری درونش خانه بسازی، مسیرها رو بشناسی و دیگه دیوارها برات مانع نباشن، بلکه نقشه باشن.
میتونی مثل الاسکا راه سریع و مستقیم رو انتخاب کنی…(وقتی هوشیار نبود نصف شب سریع و مستیقم زد به یک ماشین پلیس و باعث مرگ خودش شد)
درست یا غلطش رو نمیدونم، اما فعلاً برای من نه.

✨ لابیرنت من…
پر از راهروهای پیچیده و نیمهروشنه.
دیوارهایی عجیب و چراغهایی قدیمی با نور مبهم.
پر از سؤالهایی که هنوز جواب ندارن و لحظههایی که میشه خودم رو پیدا کنم.
با این همه، هنوز جلو میرم…گاهی احساس میکنم همهی راهها به هم وصل شدن و هیچکدوم به خروجی واقعی نمیرسن
چون گم شدن هم بخشی از سفره (ولی خب، بازم ازش غر میزنم).
شاید مسیر مهمتر از مقصد باشه