بیایید کمی واقع بین باشیم. به چند سوال بیندیشیم:
۲. تصور کنید در حال تماشای نبرد تا دم مرگ گلادیاتورها در حال خوردن تنقلات هستید، و توجیهتان این است که این سرنوشت محتوم آن هاست که کشته شوند. آیا با مشاهده این وضع علاوه بر سرگرمی از داشتن حس امنیتی که در آنید خود را مدیون حکومت خود نخواهید دانست؟ شما نه ولی یک غربی وحشی، علاوه بر آن، اعتماد به نفس و حس برتری لذت بخشی (کاملا شیطانی) از نبرد گلادیاتورها کسب نمی کرده است؟
۳. گمان نمی کنید که غرب سال هاست با این شیوه، یعنی ایجاد جنگ در کشورهای جهان سومی تلاش کرده است تا از جنگی که در طبیعت وحشی و طغیانگر خودشان نهفته است از پایان جنگ دوم جهانی تا کنون ممانعت نماید، با ایجاد حس امنیت در کشور خود، در عین ارضای حس برتری جویی و جنگ طلبی در خاورمیانه و آفریقا و آمریکای لاتین و ... .
آیا ما محکوم نیستیم شعارهایی که غربی ها خودشان اول از همه آن ها را نقض می کنند باور کنیم؟
آیا دموکراسی، آزادی، مبارزه با تروریسم و ... همگی فقط واژه هایی هستند برای استثمار ما و کسب اعتماد به نفس از تحقیر ما ... ؟
آیا غرب امروز همان غرب زمان گلادیاتورها نیست که سقراط را به خوردن سم مجبور کردند و تنها تفاوت غرب امروز و غرب قبل از میلاد مسیح یا قرون وسطی، در تکنولوژی و غلبه رسانه ای غرب بر دنیا نیست؟