بازم غروب روز یکشنبه نمیدانم ولی دلم برای آن روز های مدرسه تنگ شده دلم برای زنگ آخر دلم برای بازی های مدرسه دلم برای شوخی های سر کلاس دلم برای رفتن به دفتر برای آوردن ماژیک برای کلاس یادش بخیر زمستون ها دعا میکردیم که فردا بارون بیاد تا مدرسه نرویم ولی بارون دلم برای شب امتحان که استرسی که داشتیم اون روز ها همه ای ما حسرت این میخوردیم که زود بزرگ شویم ولی الان حسرت کوچک شون رو میخوردیم رفیق یار دبستانی من اگه موافقی یه لایک بیاد اون روزا بذاریم ...