Aram . rad
Aram . rad
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

خونه خانوم جون

در چوبی رو کنار زدم وارد حیاط شدم کف حیاط هنوز هم خیس بود عطر درخت های نفس کشیده هوا رو پر کرده بودند . چرخی دور خودم زدم سمت حوض وسط حیاط رفتم لب حوض همیشه پر از گلدونای رنگی رنگی است.

اخر خانوم جون عادت داره هر روز اونارو لب حوض اب بده میگه باید اسمونو لمس کنن تا بتونن زندگی کنن .کنارشون نشستم و شروع کردم دید زدن ماهی های قرمز حوض لبخند سرخوشی میزنم و شروع میکنم براشون اواز خوندن

انگار خبری از خانوم جون نبود هر وقت ک میرفت بیرون کمی در رو باز میزاشت به قول خودش در رو چِفت نمیکرد . سمت درخت ته حیاط راهمو کج کردم . یه تاب قدیمی تابی ک همه ی ما نوه ها با هاش خاطره داریم ناخدا گاه لبخندی روی صورتم کشیده شد و نشستم روی تاب و شروع کردم ... این خونه و این سنتی بودنش برای من همیشه زندگی میاره درختای سرسبز وبلند . حیاط سرزنده و اون خونه وسط این سرسبزی تو چشم همه میدرخشه

زمان از دستم در رفته بود نمیدانم چقدر طول کشید ک صدای زنگ قدیمی خانه بلند شد . تکانی به خوم دادم سمت پله های در دویدم بی شک خانوم جون اومده برای دیدنش هر روز بیشتر از دیروز ذوق دارم دستانش هر روز انگار پر مهر تر میشدند

در رو باز کردم مثل همیشه لبخند داشت با اون چادر سورمه ایی گل دار قشنگ موهای سپید و اون روسری طلایی وااایی که هر چقدر از این زن بگویم کم گفتم باز هم زنبیلش پر از وسیله بود کمک کردم تا از پله ها بیاید پایین زنبیل را کنار زدو منو در اغوش کشید لپانم را کشید و شروع کرد دید زدن چشمانم

+ خوبی مادر ؟؟

_ بله خانوم جون شما خوبی ؟؟ بازم ک کلی خرید کردین

+ شکر خدا حالم خوبه مادر . گفتم ک تو میای کمی برات غذا درست کنم

_ دورت بگردم من اخه ممنونم

بوس محکمی روی گونش زدم براش زنبیل رو تا بالای پله ها بردم دستم را کشید پفکی بهم داد گفت

+برو روی تاب و اینو تمومش کن منم برم به کارم برسم

میدونستم ک حرف هاش همیشه قاطع و تعارف نداره پس پفکو گرفتمو لی لی کنان رفتم سمت تاب اهنگی از شادمهر گذاشتمو تو دنیای خودم غرق شدم ? این جا تنها جاییه ک میشه راحت خودت باشی تو خیالت آسوده باشی

کمی بعد خانوم جون با یه سینی و یه پلاستیک سبزی اومد روی اِیون . با دیدنش چشمام برقی زدو سمتش قدم برداشتم روی قالی اِیوون نشستم ک خانوم جون سینی چایی رو بهم داد و................. ادامه دارد



15:33

30/مرداد

خانوم جونخانومدستنویسحس ناب
کمی تا ارامش ....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید