روز نوشت - جشن نیمه شعبان روستای بیچند - 1403
روستای بیچند از توابع بخش مرکزی شهرستان نهبندان بوده و حدود چهل کیلومتر با مرکز شهرستان فاصله دارد. این روستا برخلاف روستاهایی مثل دهسلم و چاهداشی، روستایی سردسیر است و زمستانهایی به نسبت سختتر و سردتر دارد. جمعیت ثابت روستا به نسبت شهرستان نهبندان زیاد است و از این نظر روستایی نسبتا پرجمعیت محسوب میشود.
اطراف این روستا، روستاهای کوچکتر دیگری مثل سلطان آباد، محمدآباد، سیاهخونیک، سنکرد، علیرئیس و قدمگاه واقع شده. البته روستای چهارفرسخ هم هست ولی این روستا تقریبا به اندازه بیچند و حتی بزرگتر از آن است.
جمعه شب، بیست و شش بهمن ماه یک هزار و چهارصد و سه، برای برگزاری جشن نیمه شعبان به این روستا رفتیم.
جشن در مسجد روستا برگزار شد. طبق چیزی که روی سردر این مسجد نوشته، این مکان در سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج افتتاح شده. مسجدی بزرگ با معماری زیبا و فرشهای سجادهای که تمام کف آن را پوشانده.
کنار مسجد هم حسینیه روستا قرار دارد. حسینیه نسبت به مسجد خیلی کوچکتر است. چهار دیواری و سقف این حسینیه تکمیل شده ولی هنوز داخل آن کار دارد.
کنار حسینیه و چسبیده به آن، خانه عالم روستا ساخته شده. از بیرون معلوم است که جای قشنگی است. تقریبا نو به نظر میآید، هر چند اینطور نیست و سالها از ساخت آن میگذرد.
آن طرف مسجد و با فاصله از آن، ساختمان پایگاه بسیج قرار دارد. ساختمان تقریبا بزرگی است. البته به نسبت دیگر پایگاههای بسیج شهرستان.
اینکه تمام مراکز مذهبی و فرهنگی روستا در کنار هم قرار گرفته نکته مثبتی است و کار را برای فعالین فرهنگی آسان میکند.
برای جشن نیمه شعبان از آدمهای مختلفی برای اجرای هر قسمت از برنامهها دعوت کرده بودند. «گروه هنری ققنوس» هم برای اجرای برنامه تئاتر در جشن حاضر شده بود. البته مسئولیت بعضی از کارهای فنی و مدیریت بعضی سیستمها هم با ما بود.
برای اجرای این تئاتر خیلی تمرین کرده بودیم. با این حال هنوز نگران بودیم نتوانیم خوب ظاهر شویم و خرابکاری کنیم.
در این اجرا برای اولین بار قرار بود به صورت زنده روی تئاتر صداگذاری کنیم. به همین دلیل یک نفر را به عنوان اپراتور سیستم صوت با خودمان برده بودیم.
همین قضیه صداگذاری هم ما را نگران میکرد؛ چون هنوز تجربهای در این زمینه نداشتیم. با این همه، خدا را شکر اجرای ما از چیزی که فکر می کردیم خیلی بهتر شد.
گریم بازیگران عالی بود و اجرایشان از آن هم عالیتر.
صداگذاری نیز تاثیرگذاری و کیفیت تئاتر را چند سطح بالاتر برده بود.
در مجموع عالی بودیم. البته همه لطف خداست و نباید به خود مغرور شویم.
تئاتر، ماجرای سربازان یک پادگان و فرمانده آنها، «سروان توپولف» را روایت می کرد. این نمایشنامه را از اینترنت دانلود کرده بودیم و از آن به عنوان طرح پایه تئاترمان استفاده کردیم. پس از آن و در ادامه، آن را چکشکاری کردیم و آنقدر تغییر دادیم تا به چیزی که میخواستیم تبدیل شود.
سربازان این پادگان با مسخرهبازیهایی که درمیآوردند، فرمانده را عصبانی میکردند. فرمانده، یکی از افسران ارتش شاه بود و همان روز قرار بود شاه برای بازدید از پادگان به آنجا سفر کند اما سربازان با ادابازیهایشان تمام برنامه را به هم ریختند و در نهایت، شاه سوار بر گاری از پادگان فرار کرد.
پس از اجرا، مهمان سفره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شدیم و بعد از آن، بیچند را به مقصد روستای خودمان ترک کردیم.