‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌~ٰ
‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌~ٰ
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

تواصی‌ از اوصی (کنکور ۲)

ی آهنگه هست با درون‌‌مایهٔ دهان یار که درمان حافظ داشت. فارغ از خوش اومدن من و دلنشینی محتوا ، اذعان میدارم دروغه!(شاید مسکن باشه،ولی درمان اصل و اساس نِــ‌م‍ی‍‌ـ‌ـ‌شـهــــ)

خودمونیم‌ها دیروز(اون موقع می‌شد دیروز) دندون درد گرفتم حقی هس که فافا میگه : بهتره آدم با دندون پزشک جماعت ازدواج کنه چارا؟ باهم فکری : چون همزمان میتونه منو از تنهایی دربیاره بر شدیدترین درد جسمیم هم فائق بیاد. تازه ناخواسته شوهر پولدارم گیرمون اومده???

قبل از امتحان زیست به دندان درد شدید و فاجعه باری مبتلا شدم که نگو و نپرس ، قشنگ از توی آینه دندون شکسته و لثه و عصب(؟) لختم نمایان بود با ی آب ولرم خوردن هم دردش مغزمو می‌درید. تیری می‌کشید که با تیر سه شعله حرمله برابری میکرد ی‌رگی که از قضا زیر همون دندون قرار داشت ، مثل دیوونه‌ها نبض می‌زد انگاری هر لحظه می‌خواست پاره شه و دهنمو دچار خونریزی داخلی و بعد لاله‌گونش بکنه. موقعی که غذا می‌خوردم و لاجَرم جرمی از اجرام غذایی وارد سوراخ سنبه‌های دندون می‌شد، جابه‌جا چسبناک می‌شد و درد رو شدید‌تر می‌کرد ولی گلتی ازت ساخته و پرداخته نیست. می‌گفتم خدا! تو چرا اینقده بی رحمی لااقل می‌ذاشتی قبل سلامت بهداشت نه زیست. مسواک میزنم، مثل خردسالان حسابی حواسم به شیر و لبنیات خوردن هس، اون‌چیز جیزّه رو هم خیلی وقته ...(خانواده شاعید ببینه) ولی دندانم سیاه میشه وا د هل؟

ببینید دندون درد برای من دردیه که به خواهر کوچولوی نازم می‌گفتم «برو اون ور من عصبانیم تو‌ که نمی‌خوای دعوا بشی می‌خوای؟» و اینو نمی‌تونستم با لحن مناسب ادا کنم باعث بغضش می‌شد و می‌گریست: «مگه منو دوش ندالی؟ مگه دیگه آجیََم نیشتی؟»

و من، مستأصل، فقط می‌ذاشتمش پیش بقیه بهش می‌گفتم «چرا چرا» و سریع گم می‌شدم تو اتاق.

تو این شرایط به یکی که بغلم کنه و فک پایینم رو ناز کنه هیعچ احتیاجی ندارم ، به یکی احتیاجه که بره ابزارشو در بیاره بی‌حسی بزنه به لثه و رگ دیواره دهنم سپس اون عصب بی صاحاب رو از منصب مصادره دردی صعب التحمل بکشونه پایین و خُلاصه؛ خَلاصِش کنه( خدایا خودش نشد لااقل رفیقش دندون پزشک باشه دیگه????). اگه ابزارشم دستش نبود نهایتا بره از یخچال دودانه کپسول ژلوفن دربیاره بهم بده بخورم و تا دو دیقه دیگه نیاد پیشم. کههه بازززز این دوره زمونه خود ژلوفن خریدن پول می‌خواد که باز پولدار بودن را موجب می‌گردد.

شوخیو بذاریم کنار، ژلوفنو که خودمم میتونم به خودم بدم بعد از آروم شدن درزمان مناسب میرم مطب که درمان بشم.بخش یکم سخت و نشدنی‌ِ کلیت این چیزی که تعریفش کردم پوله پوووول?

ی استاد ریاضی داشتیم وحشی و قرنیه‌مشکی خداحفظت کنه بااینکه منو آواره سالن کرده‌بودی حرف حساب زیاد می‌زدی. مثلا می‌گفت عشق؟ ی نچ عمیییق می‌کشید جوری که فکر می‌کردی ی تمرین آسون کتاب تکمیلیو غلط حل‌کردی و می‌خواد دستت بندازه یا قراره از عموی محترمت که تازه پیپشو پک زده درس زندگی بگیری، سرشم میداد بالا ، با چشمایی که انگار هر صبح آبلیمو‌پاشی شون میکنه به یک یک بچه ها زل میزد ی نیشخندِ من میدونم، توچی؟ من می‌فهمم توچی؟(که حقم داشت) بعد حرفشو میزد:عشق، حرفه؟ نه، زر مفته زر مفت ی هزاری هم نمی‌ارزه ( نمی‌دونم می‌خواست با این حرفا خودش رو قانع کنه که چرا باکسی ازدواج کرد که معلومه تفاهم ندارن یا تصمیمی بود که از گرفتنش راضیه و زندگی رو در هر دو حالتش تجربه کرده بود...) ادامه می‌داد: تو فقیر باشی میخوای عشقو بذاری رو سفره بخوری؟ شکمتو با چی می‌خوای سیر کنی؟ مریض شدی داشتی می‌مردی با عشق دوا درمونت میکنن؟ اینا همش شر و وره تو گشنه باش ی شب نه ی هفته گشنه بخواب ببین اصن خوابت می‌بره اصلا اعصاب تحمل ی آدم دیگه و مکافاتشو داری؟

«تو فقیر باشی میخوای عشقو بذاری رو سفره بخوری؟»

ما بچه های نهایتا کلاس‌نهمی با بادی در غبغب می‌گفتیم خب عاشقیم می‌ریم کار می‌کنیم بخاطر طرف، باهم خونه زندگی می‌سازیم. تا اینجاش منطقیه ولی حرف خانم که اون موقع نفهمیدم این بود یا خودت پولدار باید باشی یا اونیکه باهاش ازدواج می‌کنی اولویت پوله، چیزی که باید اول داشته باشی پوله نه عشق ، یعنی بری سر خونه زندگی بازم دغدغه‌ت برای حفظ همون خونه‌زندگی میشه پول، چاره ای هم نداری اگه فقیر بمونین آخرش جدا می‌شین. میگفت تو وقتی غذا نداری بخوری، لباس نداری بپوشی ، ی خونه درست حسابی نداری توش آسایش داشته باشی، عشق به چه دردت میخوره(البته خودش میگفت چه به دردت میخوره). راستم می‌گفت تو اون سن خیلی یاواش داشت واقعیتو توضیح میداد بهمون و ما هم یعنی من یکی نپذیرفتم. اگر اون وقت می‌پذیرفتم شاید با اینکه درسم مشکلی نداشت ولی شروع میکردم به تلاش کردن برای همون بیست‌وپنج صدمای درس و زندگی، یا اون آینده ای که نیومده نه این که تکیه به حالی می‌زدم که هر لحظه داشت سوخت میشد.


دندان‌درداستاد ریاضیخاطره از مدایشالا که آشناهای استاد نمیخوننامیدوارم بتونم به موقع بهش بگم سلام
‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌‌‌‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید