‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌~ٰ
‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌~ٰ
خواندن ۵ دقیقه·۷ ماه پیش

نیمرو

کی بزرگ می‌شم پس؟

کو نیخوم گپو ووبوی
تشِرا؟!
چـــــــونـ حس می‌کنم هی بزرگ که میشی ازم دور میشی
اخه تشرا؟!
نمی‌دونم فقط حس می‌کنم
هااااـهههـ به من شه آجی کوچولو نداشته باش
نهههه آجی من همیشه دوستت دارم تو هم بزرگ میشی! من هم کوچولوتو دوست دارم هم وقتی بزرگ شدیو
عم، آجی من هیق‌وچت من دور نمیشم، همیشه ازت دور نمی‌شم همیشه
ماچ موچ🤝🏻 برو دسوصورت تو بشور.

(احساس غریبگی دارم با این نحو نوشتنم هر چند عین واقعیت بود، بلی! از مکالمات با همشیرهٔ خود که گه به نی‌نی‌ می‌زند گه به آدمیزاد...)



آنجا که خالیست بنشینیم

شب که می‌شد سرد تر می‌شد. با خستگی گفتم«حال ندارم نگهت دارم» نگاهش را آسوده نیافتم، افزودم «دستت را می‌گویم! نظرت چیست که قامت خم کنی؛ جای دستت سرت را اینجا بگذاری؟» چند کلمه کوتاه و لبخندهای مستانه... به صندلی کناریش توامان نگاه اَنداختیم و سرش را پایین آورد وَ تنش را از پهلو به انتها ترِ ردیفِ سه تایی صندلی ها کشانید... آرامْ آرام.
موهای‌بی‌شکلش را ناشیانه با انگشتانم تاب‌ می‌دادم. در ذهنم «بوییین‍» یکدندگی ان دسته کوتاه مو برای جنب نخوردن به فنری می‌مانست.
حالا، به قدر کفایت گذشته است، از آن شور؛ و من صندلی های مترو را با اصوات و به القاب مختلف می‌شنوم، چشمانم را از آن آشوبه گذشته می‌آسایم. می‌بندمشان و جهان ساکت می‌شود... تکلیف مشخص است، در این دوری گمان نمی‌برم دیگر چیزی او را در من گرم نگاه دارد. ما تصاویر سیاه و سفید مه آلود در پس ذهن همیم، یا در بهترین حالت تصاویری که رنگ آبی و جنون‌ خاموش دارند. آبی، چه رنگ قشنگی. به او یم فکر می‌کنم. او هم، روزی‌ یک صدا یا یک کتاب یا یک ایستگاه برایش رد پایِ دیگری بود. او هم یک دوران را با یاد کس دیگری صبح کرده است. غمناک می‌شوم از این. همچنان که زندگی عاجز و درمانده ام می‌کند، مرا شگفت زده نگاه می‌دارد. به هر روزگار عاشقی، چنان به پروازِ مدهوشی و محفوظی محبوسم؛ که فتادن به دره گذشته ناممکن می‌شود! پس رنج می‌ارزد، به سرگذشت پیش از آن. این زیستن را دوست می‌دارم، گور پدر این عشق و یا آن عشق و پیش و پس‌ها.


خرده خرده

به یمن اضطراب مستمر روزهای اخیر، دست به کیبورد ام.کمی پیش، کنجی از اتاق نیمه سرد، گذشته را تورق می‌کردم، گذشته ها از دور کوتاه بود، گنگ و نیمه‌تمام، مانند این.


من به ورطه خیره شدم، ورطه مرا به زیر کشید... به راستی که چه حسناتی در من کشته شد و چه سیه‌دلی ها که نصیب جان من... از بابت شغاد صفتی خویش شرمسارم، از بابت بی اثر شدن خوبی. زنگار زده ام زنگار... آینه دل زین پس به چه کار آید؟‌






تو می‌دانستی که تا چه حد دوستت می‌دارم
تو حیوان خانگی حریص من نبودی
تو نمک‌به حرام هم نبودی
نمکی در کار نبود، مایی نبود
خود تو هم تلویحا و از سر سرگرمی بودی
من جالب ام، گاهی زیبا
پس به تو برای انتخاب اسباب بازی ات
هر چقدر بخواهی حق می‌دهم

دیشب خواب دیدم
که مرا نیش زدی…
مار شاخ دار نارنجی و با خال‌مخالی‌های زرد و تیره!
تو ساعد دست چپم را نیش زدی
همان آن یک نخ صورتی ابریشمین شدی
در حضور همه، روبروی دروازه حیاط سیمانی مادربزرگ
تو در حضور همه مرا نیش زدی و من با ترس، وحشت‌زده و ناباور تو را به دندان گرفتم. نخ ابریشمین، هم‌بازی دل بی‌تاب کوچک! وحشتناک بودی…
تو در رگ‌های من فروتر می‌رفتی و من با چنگ و دندان تو را از رگ خود بیرون کشیدم
پیراهنم را بالا زدم، در کمرم نقطه دردناک آخرین ردت را، به مردی نشان دادم، آن را نوازید، گفت جای جوش‌های نوجوانی ات درد می‌کند. حرف برادر و پدرم را زده بود، که گویا تمام بازی من و تو را تماشا داشته اند… آسوده خیال سمت جمع بازگشتم، در راه برگشت بیدار شدم. در راه برگشت یادم افتاد
دیشب چشم انتظار به خواب رفتم.


_مار خون‌آشام پرتقالی

سفیدی نیمرو²
سفیدی نیمرو²




Pardon
@frenchmusics

Pardon
Je viens vous demander
Pardon pour tous les hommes
Qui n'ont jamais appris
Le verbe aimer
Qui n'ont jamais compris
La force de l'amour
La beauté de la vie

"مرا ببخش"
می خواهم از تو درخواست کنم
مرا ببخشی به خاطر تمام انسانهایی
که هرگز فعل دوست داشتن را یاد نگرفتند
که هرگز قدرت عشق را,
زیبایی زندگی را نفهمیدند

Pardon
Au nom de tous les hommes
Qui ne savent pas aimer
Oh! Pardon
Au nom de tous les hommes
Qui n'ont jamais aimé
Oh! Pardon

مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که دوست داشتن را نمی شناسند
آه! مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که هرگز کسی را دوست نداشتند
آه! مرا ببخش

Pardon
Je viens vous demander
Pardon pour tous les hommes
Qui ignorent le prix
De l'amitié
Qui n'ont jamais connu
Les larmes d'un enfant
Le sourire d'une femme

مرا ببخش
می خواهم از تو درخواست کنم
مرا ببخشی به خاطر تمام انسانهایی
که ارزش دوستی را انکار می کنند
که هرگز اشک یک کودک را
و لبخند یک زن را درک نکردند

Pardon
Au nom de tous les hommes
Qui ne savent pas aimer
Pardon
Au nom de tous les hommes
Qui n'ont jamais aimé
Oh! Pardon

مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که دوست داشتن را نمی شناسند
مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که هرگز کسی را دوست نداشتند
آه! مرا ببخش

Donne-moi ton regard
Donne-moi ta lumière
Donne-moi de l'amour
Sans quoi, oui, je désespère

نگاهت را به من بده (بدوز)
نور و روشنایی ات را به من بده (بتابان)
عشق را به من بده
که بدون آن, آری, من مایوس و نامیدم

Apprends-moi à aimer
Apprends-moi la tendresse
Détruits mes habitudes
Détruits ma solitude
Oh! Pardon

به من دوست داشتن را بیاموز
به من مهروورزی را بیاموز
عادتهایم را کنار بزن
تنهایی ام را از میان بردار
آه! مرا ببخش

Pardon
Je viens vous demander
D'accorder votre grâce
A ceux que la vie
A blessé
Et lorsque le temps passe
Ils se retrouvent nus
Perdus désespérés

مرا ببخش
می خواهم از تو درخواست کنم
با لطف و مرحمتت
به هر آنچه که زندگی به آن صدمه زده
و در گذر زمان
خود را عریان, گمشده و مایوس می یابد
راضی باشی

Pardon
Au nom de tous les hommes
Qui ne savent pas aimer
Pardon
Au nom de tous les hommes
Qui n'ont jamais aimé
Oh! Pardon

مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که دوست داشتن را نمی شناسند
مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که هرگز کسی را دوست نداشتند
مرا ببخش
جوش شیرین و وایتکست کی می‌رسه پس؟
‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌‌‌‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید