Ariiana Mn
Ariiana Mn
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

شب فراق تو هرشبی که هست یلداییست

از قدیم‌ شنیده‌ام که یلدا، دختری با قامتی بلند و گیسوان مشکی تا به کمر که پولک‌های نقره‌ای چارقد تور به مثابه‌ی ستاره‌های کویر آن را پوشانده دختر زمستان است. نقل کرده بودند بخت آدمی را از دست حافظ می‌گیرد و لابه لای غزل‌ها جا می‌دهد و دست آخر برایت فال می‌گیرد. ما که هربار گرفتیم نبودنتان را دودستی چماق کرد در سرمان و دم گوشمان گفت: «شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد»؛ بی‌راه هم نمی‌گفت. از همان شبی که دیده به روی ما بستید و بنا بر مصلحت از بر ما گریختید دیگر هیچ صبحی رو به ما نشان نداد و هرچه شب و سیاهی بود به یکباره برسرمان آوارشد.

گفته‌اند یلدا با دست‌های کشیده‌اش انار دانه می‌کند‌؛ به ظاهر انار نشان زندگی و زایش بوده است. به ما از انار یلدا همین انار دل رسید که هربار از صدق سر دلتنگی می‌ترکید و دانه‌های های همچو یاقوتش را باید از لابه‌لای روزهای فراق جمع می‌کردیم و برایتان نامه می‌نوشتیم تا بلکم بتوانیم عرض دلتنگی کنیم؛ حالا اگر برای دیگری دانه درشت و خوش طعم بوده است، نمیدانم! مادرم می‌گفت قامت یلدا آنقدر بلند بود که خودش خورشید را برای صبح روز بعد به پایین می‌آورده. ما که بعد از شما روی روز‌ و نور را ندیدیم که حالا بخواهیم در مورد دست‌های کشیده‌ی یلدا اظهار فضل بکنیم!

از طعم شیرین قطاب‌ها و آجیل‌های سر سفره یلدا همانقدربگویم که هنوز اصرار های مادرم بر سرسفره برای لب زدن به قطاب‌های دست پرورده زن میرزا قلی‌خان خوب یادم هست. اصرار پشت اصرار که یکی را مزه کنم یا دست کم یکی از نان نخودچی‌ها را گوشه‌ی دهان می‌گذاشتم که معصومه خانم هم خم به ابرو نیاورد؛ حالا اگر نمی‌خوردم چه می‌شد؟ مگر طعم زهر فراق شما برای لحظه‌ای از زیر دندانمان پاک می‌شد؟ مگر می‌شد طعم این زهر را با قطاب و آجیل و نان نخود چی از بین برد؟ اصلا مگر من می‌خواستم؟ مزه‌ی شیرزن‌ترین زهر لای دندانم بود دیگ‌دیگ شهد انگور هم جلویم می‌گذاشتند حاضر نبودم طعم این زهر از بین برود.

خوب یادم هست وقتی مادرم می‌خواست هندوانه‌ها را به نیت هلال خورشید‌، هلالی برش دهد یاد آن شبی افتادم که زیر نور ماه ایستاده بودید و نور روی نیمی از صورتتان افتاده بود؛ نیم رخ که نه نیمه‌ی ماه، نیم هم نه صورتتان هلال ماه شده بود و ما هم ستاره‌ی بی سو، بی‌نور ‌و هزار فرسخ آن‌ طرف‌تر . یا همان خرمالوهای نارنجی و درشتی که در سینی مسی خودنمایی می‌کردند و خوب سنت برپا کردن آتش شب یلدارا روی سفره جا می آوردند و من هربار که چشم به رنگ تند نارنجی آن ها می‌افتاد طعم تلخ دلتنگی و گس ناتوانانی زیر دندان‌هایم حس می‌کردم . آخ !ازآن سیب های سرخ و درخشان میان ظرف بلور نگویم. من از آن

خرمالو های لعنت شده رخ میگرفتم که داغ دل تازه نشود این طرف سیب های سرخ زل میزدن در چشمانم که حالا سیب سرخت لای دست کدام چلاق میچرخد؟باز دوباره داغ از نو هیزم تر هم ازنو. آن طرف تر آجیل های مشکل گشا میان قدح قدیمی میرقصیدند وخوب جولان میدادند که این مشکل را آجیل که سهل است هیچ دستی نمیتواند حلش کند و بیخود نگاه به ما ندوزو نقشه برای ما نکش. راستش را بخواهی یاد دارم خانجان میگفت : قدیم اگر کسی مشکلی داشت آجیل مشکل گشا نذر میکرد بلکه گشایشی در گره کارش شود . یلدا های اول را اعتقاد داشتم و راستش نذر هم میکردم اما حال بعید میدانم اگربه وسعت کاخ همایونی آجیل مشکل گشا نذر کنم از خم ابروشما گشایشی شود ! پس هما بهتر عمر عزیز رادر این خیال کج تلف کنم بگذارم برای خیال روی شما که هر طریقی همره ماست .

صدای فال گرفتن آقاجانمان هنوز درگوشمان است که صدایم میزد و می‌گفت: «پریدخت؟ نیت کن». سکوت کردم و نیت به هناق اضافه کردم. لابد این بار حافظ می‌خواست زل بزند در چشم‌هایم و بگوید: «دست در حلقه ی آن زلف دوتا نتوان کرد»؛ خب این را که خودم هم می‌دانم‌. خودم هم که می‌دانستم دست ما کوتاه است و دلبر هم بخیل. چه می‌خواستم بشنوم که باز نیت کنم؟ اصلا من‌ نمی‌دانم پای و بنای اصلی این حافظ خوانی را کدام از خدا بی‌خبری بنا کرد؟ خوشش می‌آمد حافظ در بلندترین شب سال هیزم‌ زیر آتش دلش بگذارد و برایش از فراق لاکردار بگوید؟ نمی‌دانم شاید هم از خوش‌بختی ما بود که حافظ تمام شعرهای فراقتش را برای ما رو می‌کرد.

من اصلا نمی‌دانم بنای اصلی یلدا را کدام نااهلی گذاشت؟ چه کسی فهمید یلدا، اول دی یک دقیقه از شب‌های دیگر بلندتر است؟ کدام عاشق اولین بار ثانیه‌های مفارقت را شمرده بود که فهمید امشب یک دقیقه بیشتر است؟ پدرم می‌گفت ریشه‌ی این یلدای قامت بلند را هیچ‌کس نمیداند دقیق از کجاست .به گمانم بی‌پدر و مادرترین شب سال است.اما انگار همین شب بی‌پدر و مادر را تولد "مهر " می‌دانستند. چه مهری؟ از همان‌ها که حافظ می‌گفت: «آنچنان در دل و جان جای میگیرد که اگر از تن برورد از دل و از جان نرود»؟ پس چرا بعد از چندین شب یلدا هیچ مهری از ما در شما جای نگرفت؟ نمی‌دانم از دل خون و زخم خورده‌ی من است که یلدا را آن‌قدر تاریک و تلخ میبینم یا واقعا اگر شب یک دقیقه بیشتر به درازا بکشد آنقدر ارزش شادی و جشن و سور را ندارد. یا شاید هم یلدا همین دختر قامت بلند و دست کشیده‌ی زمستان لبخند های سرخش را به بقیه نشان داده است که حال این گونه همه برایش دست و پا می‌شکنند .


ماهنامه عصرکرمان - دی ماه 99

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید