تصرف عدوانی" بهترین نامی بود که میتوانست نویسنده برای این داستان انتخاب بکند. کتاب روایتگر چند تصرف است. تصرف قلب توسط امید واهی، تصرف زنی موفق توسط مردی بلاتکلیف و...
داستان روایتگر عشق زنی نویسنده و روزنامهنگار به مردی هنرمند و مشهور است. در داستان شاهد تلاشهای پیاپی زن برای برپا نگهداشتن عشقی یکطرفه هستیم. شاهد رشد انگلی به اسم امید در قلب استر. عشق آدم را کور میکند، کر میکند و ترکیب آن ناامید میشود یک روح خالی که بهترین سالهای زندگیاش را در انتظار گذرانده است و حال چیزی جز یک عشق بلاتکلیف در سینه ندارد. استر تمام سالهای زندگی خودش را با امید میگذراند و بهخوبی خودش را گول میزند. در مقابل بیمحلیها و بیخبرها خودش را با توجیههای احمقانهٔ که شاید دستش بند است، شاید سرش شلوغ است، شاید نمیتواند و هزار شاید دیگر گول میزند.
هوگو - شخصیت مرد داستان نماد انسانهای بلاتکلیف تمامعیار است. نمیداند ورودش به بستر عشق زنی که دوستش دارد ازروی هوس و تجربهکردن "دوست داشته شدن" بوده است یا ازروی عشق و عطش و کششی که به زن عاشقش دارد. هوگو از آن دسته از آدمهایی است که دوست دارد چیزی را مال خود بکنند و به تصرف خود دربیاورند. خوب برای رسیدن به آن تلاش میکند اما وقتیکه به آن رسیدند، عقب میکشند و جا میزنند. از آن آدمهای که نمیدانند لذت دوست داشته شدن را بچشند یا از ترس بهیکباره غیب بشوند تا از پذیرفتن مسئولیتی جان سالم بدر ببرند.
از نظر من کتاب از آن دسته کتابهایی است که رنگ و لعاب خوبی دارد. آدم ترغیب میشود از میان کتابهای رنگارنگ قفسه کتابفروشی انتخابش کند. داستان را بخواند و در نهایت با شخصیت استر و عشق بلاتکلیفش همدردی کند. کتاب ارزش یکبار خواندن را دارد اما بعید میدانم از آن دسته کتابهایی باشد که برای همیشه خودش را در کتابخانهای جای بدهد و سالها بعد آدم دوباره رغبت کند و سمت آن برود. از آن دسته کتاب هاییست که دوره دارد، دورهاش که بگذرد پرت میشود در تاریکترین نقطهٔ یک کتابخانه.
نقطهٔ قوت کتاب زبان سادهٔ راوی آن است. هم چیز را بهسادگی در کلام و رفتار گنجانده. گرچه گاهی شاخوبرگهای روانشناسانه یا اقرار آمیزی در آن میبینیم اما چیزی نیست که قابلتحمل نباشد.